از اوایل قرن شانزدهم به بعد تفکرات لیبرال را فلاسفه و علمای اخلاق در قالب طرحها و برنامههای گوناگون ارائه کردند. لیبرالهای اولیه این تلقی را که تعارض و ستیزش در روابط میان دولتها یک وضع طبیعی به شمار می رفت را قبول نداشتند. در سال 1517 میلادی "اراس موس" بر سودمند نبودن جنگ تأکید کرد و خاطر نشان ساخت که برای فایق آمدن بر آن پادشاهان و شاهزادگان اروپا میبایستی تمایل و اشتیاق خویش را نسبت به صلح ابراز دارند.
سایر متفکرین لیبرال بر نیاز به ساختارهای نهادی جهت مهار حالت بیقانونی بینالمللی تأکید ورزیدند. در پایان قرن هفدهم "ویلیام پن" طرفداری خود را از ایجاد یک پارلمان اروپایی اعلام نمود. وی معتقد بود که تعداد نمایندگان در پارلمان مزبور میباید به نسبت قدرت دولتهای عضو باشد و تصمیمات و نیز تصویب قوانین با رأی اکثریت اتخاذ شوند. بدین ترتیب ملاحظه میشود که از زمان طرح پیشنهادی "پن" در سال 1693 تا پیمان اتحاد اروپا در سال 1992 زمینههای مشترکی در چارچوب لیبرالیسم وجود داشته است.[1]
با نگاهی به سیر تحول تفکرات لیبرال می توان انواع لیبرالیسم را به صورت انترناسیونالیسم لیبرال، ایدئالیسم و نهادگرایی لیبرال در نظر گرفت.
امانوئل کانت و جرمی بنتام(Jeremy Bentham) دو چهره سرشناس انترناسیونالیسم لیبرال در عصر روشنگری بودند. هر دو آنها در مقابل هرج و مرج روابط بینالملل – یا همانطور که کانت به روشنی نشان داده است "وضعیت بیقانون توحش" در زمانیکه سیاست داخلی در اوج دوره نوینی از حقوق شهروندی و قانون گرایی است- واکنش نشان میدادند. بیزاری از توحش بیقانون، هر کدام را به سوی تدوین طرحهایی برای ایجاد "صلح همیشگی" سوق داد.
اگر چه این آثار بیش از دو قرن پیش نوشته شده است، اما شامل بذرهای عقاید اصلی انترناسیونالیسم لیبرال است. به ویژه این عقیده که خرد میتواند آزادی و عدالت در روابط بینالملل ایجاد کند.
از نظر کانت ضرورت رسیدن به صلح دایمی مستلزم تغییر آگاهی افراد، قانونگرایی جمهوریخواهانه و قرارداد فدرالی بین دولتها برای از بین بردن جنگ است(به جای آنکه طبق نظر رئالیستهای لیبرال مانند "هوگو گروسیوس"(Hugo Grotius)، آن(جنگ) را قاعدهمند کند). این فدراسیون به جای آنکه به بازیگر "ابر دولت" یا دولت جهانی تبدیل شود، می تواند به یک پیمان صلح دایمی منتهی شود.[2]
جرمی بنتام سعی داشت تا مسأله تمایل دولتها جهت توسل به جنگ- به عنوان ابزاری جهت حل و فصل اختلافات بینالمللی- را مورد بررسی قرار دهد. بنتام استدلال میکند که بین منافع ملتها در هیچ جا تضاد واقعی وجود ندارد.
لازم به یادآوری است که این طرحها برای صلح دایمی، گسترش قرار داد اجتماعی از سطح افراد در جامعه داخلی به سطح کشورها در نظام بینالملل را به صورت تلویحی بیان میکند. به عبارت دیگر دولتها را تابع نظام حقوق و وظایف قانونی میسازد.
این عقیده که نظم طبیعی شالوده جامعه انسانی را تشکیل می دهد، اساس انترناسیونالیسم لیبرال است. که واضحترین شکلش در دیدگاه فیلسوف اسکاتلندی اخلاق، آدام اسمیت، منعکس است.
اسمیت معتقد است که افراد با تعقیب منافع شخصی خود به طور ناخودآگاه به حمایت از منافع عمومی میپردازند. ساز و کاری که بین انگیزه افراد و "اهداف" جامعه به طور کل دخالت دارد همان است که اسمیت از آن به عنوان "دست نامرئی" یاد میکند.
اگر چه اسمیت معتقد بود که هماهنگی طبیعی بین افراد و دولت به عرصه هماهنگی بین دولتها گسترش پیدا نمیکند، ولی این موضوع از سوی انترناسیونال لیبرال قرن نوزدهم مانند ریچارد کوبدن مورد تأکید قرار گرفته است.
او از مخالفان صریح بکارگیری خود سرانه قدرت به وسیله دولتها در جهان بود. او معتقد بود که توسعه آزادی بیشتر از آنکه به فعالیت اعضای کابینه و وزارت امور خارجه بستگی داشته باشد، به تقویت صلح، گسترش بازرگانی و آموزش وابسته است.[3]
یادداشتها
1-Iain Mclean, The Concise Oxford Dictionary of Politics, Oxford University Press, 1996.
2-جان بیلیس و استیو اسمیت، جهانی شدن سیاست: روابط بینالملل در عصر نوین، تهران: انتشارات ابرار معاصر، 1383، صص 375-374.
3T.V.Paul and J.A.Hall, International Order and the Future of World Politics, Cambridge University Press, 1999.