دکتر انشاء الله رحمتی که با خبرنگار مهر گفتگو میکرد در پاسخ به این سؤال که در موقعیت کنونی ما به کدامیک از فلسفههای تحلیلی و یا قارهای بیشتر نیاز داریم؟ گفت: برای من تعیین اینکه به کدامیک بیشتر نیاز داریم کار آسانی نیست چون به نظر میرسد که نیاز به بررسی بیشتر و عمیقتر دارد و تصور میکنم که پاسخ دادن به این سؤال در حد اجرای یک پروژه است که همه ابعاد موضوع در آن دیده شده است.
وی افزود: اگر بخواهیم که یک شیوه معقولتری در پاسخ به این سؤال در پیش بگیریم فکر میکنم بهتر است قابلیتهای هر یک را مقداری توضیح دهیم و بر آن اساس فوایدی را که میتواند برای جامعه ما داشته باشند تعیین کنیم. مضافاً اینکه ما برای تعیین این فواید نیز باید ابتدا تعریف مشخصتری از شرایط فکری جامعه خودمان و سوابق فکری و فلسفی آن داشته باشیم .
این محقق و پژوهشگر افزود: بنابراین اگر سنت فکری و فلسفی خودمان را به صورتی که مخصوصاً در فلسفه اسلامی نمود پیدا کرده است در نظر بگیریم در این فلسفه زمینه هر دو رویکرد فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای وجود دارد. اگر ویژگی فلسفه تحلیلی را وضوح در گفتار و دقت در بیان تصورات و تصدیقات بدانیم در فلسفه ما به این شیوه عمل شده است .
رحمتی تصریح کرد: از طرف دیگر اگر ویژگی فلسفههای قاره ای را ارایه شهودهای عمیقترو بیشتری در باره حقیقت انسان و جهان بدانیم این نیز در سنت فلسفی ما سابقه دارد . بنابراین میتوان گفت که زمینههای استفاده از هر دو برای ما فراهم است بهخصوص در سالهای اخیر در مقام فلسفه تطبیقی به این هر دو شیوه عمل شده است.
این استاد فلسفه خاطر نشان کرد: به عنوان مثال مرحوم دکتر حائری در بسیاری از آثار خودش فلسفه تحلیلی را برای ارایه بیان نوعی از فلسفه اسلامی به خدمت گرفته و به صورت کاملاً تحلیلی مباحث فیلسوفانی مثل ملاصدرا را تقریر میکند و نشان میدهد که میتوان تعاملی میان فلسفه اسلامی و فلسفه تحلیلی ایجاد کرد .
دکتر رحمتی افزود: از سوی دیگر کسی مثل مرحوم هانری کوربن همین کار را در مورد فلسفه اسلامی عمدتاً با استفاده از فلسفههای قارهای و با الهام از فیلسوفانی چون مارتین هایدگر انجام میدهد .
رحمتی در پاسخ به این سؤال که کدامیک از این فلسفهها ( قارهای یا تحلیلی) در ایران بهتر و بیشتر معرفی شده است ؟ گفت: در اینجا هم به طور قاطع نمیتوان اظهار نظر کرد که کدام بیشتر و بهتر معرفی شده است. چون در واقع فکر میکنم که سؤال شما هم بعد کمی و هم بعد کیفی دارد .
وی افزود: در مورد بعد کمی ظاهراً میتوان بر اساس تعداد آثاری که در هر یک از این دو حوزه منتشر شده داوری کرد ولی در مورد بعد کیفی کار دشوار است . ولی در مورد دورنمای آثاری که در آینده در این دو حوزه منتشر خواهد شد میتوان گفت وضعیت فلسفه تحلیلی بهتر از فلسفه قارهای خواهد بود. فلسفه قارهای بدتراز فلسفه تحلیلی خواهد بود به دلیل آنکه دانشجویان ما در دانشگاهها عمدتاً زبان انگلیسی را تحقیق میکنند .
این محقق حوزه فلسفه تصریح کرد: به طور طبیعی در آینده متخصصان فلسفه در کشور ما توانایی بیشتری در زمینه ترجمه یا اقتباس از فلسفه تحلیلی خواهند داشت و حال آنکه به دلیل همین عدم آموزش کلاسیک و آکادمیک ، زبانهای دیگری مثل آلمانی و فرانسه به دانشجویان ما برای مواجهه با فلسفههای قارهای آموزش داده نمیشوند .
وی افزود: همینکه زبان آن فلسفهها را نمیدانند انگیزه کمتری برای کار جدی در آن زمینهها خواهند داشت و در نتیجه کار در زمینه فلسفه قاره ای به دست غیرمتخصصان میافتد که به اعتبار آشناییشان بازبان آلمانی یا فرانسه وارد عرصه فلسفه قارهای میشوند .
این نویسنده و مترجم اظهار داشت: اگر توجه داشته باشیم که در این خصوص فلسفهدانی مهمتر از زباندانی است طبیعی است که باید در دانشگاههای ما برای آموزش منظم زبانهای فلسفه قارهای به دانشجویان فلسفه برنامه منسجمتری وجود داشته باشد .
دکتر رحمتی در پاسخ به این سؤال که خود شما به کدامیک از فلسفههای قاره ای و یا تحلیلی بیشتر علاقهمند هستید؟ گفت: واقعیت این است که من به هر دو فلسفه هم علاقهمند هستم و هم نیستم. علاقهمند نیستم بدین معنا که در واقع فکر میکنم که فلسفه ما یا فلسفه کارآمد برای جامعه ما چیزی غیر از هردوی آنهاست. چیزی است که در فکر و فرهنگ خود ما ریشه دارد. علاقهمند هستم تا آنجا که بتوانیم براساس این هر دو فلسفه فضای فکری خودمان را تقویت کنیم و غنا ببخشیم. بنابراین میتوان گفت که هیچ یک از این دو فلسفه را نمیتوان بر دیگری ترجیح داد زیرا مبنای ترجیح ما چیز دیگری است.