محسن خیمهدوز که با خبرنگار مهر گفتگو میکرد در پاسخ به این سؤال که چه پیششرطهایی باید وجود داشته باشند که ما در عرصه علوم انسانی دارای نظریهپردازان قوی باشیم؟ گف: وضعیت نظریهپردازی در علوم انسانی وضعیت مناسبی نیست. یکی از پیششرطهای اصلی در علوم انسانی فهم این آشفتگی است.
وی افزود: این آشفتگی یک علت اجتماعی تاریخی، و یک دلیل منطقی معرفتشناختی دارد. به لحاظ جامعهشناختی و تاریخی این آشفتگی مربوط میشود به نظام معیشتی اجتماعی که از زمان قاجار شروع شد تا زمان معاصر و ما سه دوره آشفتگی معیشتی را در این مدت طی کردیم.
این نویسنده و محقق تصریح کرد: نظریههای نامعتبر در علوم انسانی هم این آشفتگی را تقویت میکردند. اولین مشکل ما این دور باطل نظام معیشتی و نظریههای نامعتبر علوم انسانی است. اما دلیل منطقی و معرفتشناختی ضعف نظریه پردازی در علوم انسانی به این بر میگردد که ما همواره از منظر ایدئولوژیک یا تئولوژیک به علوم انسانی نگاه میکنیم. نظریهپردازی در علوم انسانی به نقادی نیاز دارد که ما از این مؤلفه بهقدر کافی بهره نبردهایم.
این مترجم و پژوهشگردر پاسخ به این سؤال که آینده نظریهپردازی در علوم انسانی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ گفت: علوم انسانی با علوم تجربی یک تمایزی دارد و یک تشابهی. تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی به خاطر تفاوت موضوع آنهاست. علوم انسانی موضوعش انسان است و علوم طبیعی موضوعش اشیاء فیزیکی. از اینجا عدهای به غلط نتیجه میگیرند که میان علوم انسانی و علوم تجربی گسست وجود دارد.
وی افزود: این گسست ما را به نسبیتاندیشی در علوم دچار میکند. یعنی از یک طرف برای علم دو مبنا قائل میشویم و از طرفی دیگرعدهای میخواهند به نسبیتاندیشی دچار نشوند و به وحدت علوم انسانی و علوم طبیعی باور پیدا میکنند. این هم دومین تلقی غلط درباره علوم انسانی است که آن را در وحدت کامل با علوم تجربی میدانند.
خیمهدوز اظهار داشت: برای برونرفت از این گسست و وحدت، رفتن به سمت فهم متدولوژی پیچیده درعلوم انسانی مهم است. این امر هم تمایز و هم اشتراکات علوم انسانی و علوم طبیعی را همزمان در نظر میگیرید. چون علوم انسانی هم تفهمی است هم تجربی است و هم مهندسی مدیریتی است.