من معتقدم سيما فيلم بايد سياست هاي خود در زمينه ساخت مجموعه هاي تلويزيوني تاريخ اسلام را بهسازي كند و از نظر موضوعي اصولي را براي ساخت اين مجموعه ها تدوين نمايد كه بهتر بتواند در اين راه گام بردارد.

محمد رضا تقي دخت، كارشناس پژوهشي تحليل فيلم و سريال در موسسه پژوهشي حوزه و دانشگاه در گفت و گو با خبرنگار تلويزيوني "مهر" ضمن بيان اين مطلب درباره ارزيابي فعاليت صدا و سيما  به عنوان متولي توليد مجموعه هاي تلويزيوني تاريخ اسلام  گفت:  سيما فيلم هم مثل همه بخش هاي سرمايه گذاري دولتي براي هنرمند و سينماگر محدوديت ايجاد مي كند. بحث جدي تري كه به فهم من خيلي خيلي اهميت دارد، عدم پيش انگاري يك سياستگذاري كلان در خصوص مجموعه هاي تاريخي است. باز به فهم من، سيما فيلم فاقد چنين سياست گذاري است. اينكه مخاطب مجموعه تاريخي اسلامي مردم ايران اند، مردم جهان اند، مسلمان اند، شيعيان اند يا شيعيان اثني عشري، يا حتي زيدي يك نگاه كلي است كه بر همه جريان توليد مجموعه اثر مي گذارد. اينكه محدوده پخش مجموعه كجاست، چگونه بايد ساخته شود و براي چه مخاطبي، هدف هاي اصلي و فرعي و عملياتي ساخت مجموعه چيست و سوالاتي از اين دست به نظر من در سياستگذاري كلان سيما فيلم يا مغفول است و يا خوب حلاجي نشده است يا اصلا" سياست هايي در باب مخاطب شناسي اين مجموعه ها وجود ندارد.

اين پژوهشگر در ادامه تاكيد كرد:  براي امري با اين درجه از اهميت، بايد سياستگذاري دقيق بشود، مخاطب شناسي و هدف گزاري صورت بگيرد. بايد افق كار، تنها و تنها در محدوده فكر و ذهن و جلسات مسوولين ديده شود و كند و كاوي پيرامون احوال مخاطبان و جهان اطراف سازندگان باشد. من معتقدم سيما فيلم بايد سياست هاي خود در زمينه ساخت مجموعه هاي تلويزيوني تاريخ اسلام را بهسازي كند و از نظر موضوعي اصولي را براي ساخت اين مجموعه ها تدوين نمايد تا بهتر بتواند در اين راه گام بردارد؛ گو اينكه اين صحبت به معني نفي تلاش تا امروز اين مجموعه هم نمي تواند باشد. 
وي ادامه داد:  متاسفانه هزينه بر بودن و بالا بودن ارزش ريالي امكانات مورد نظر ساخت مجموعه هاي تلويزيوني در كشور ما، باعث شده كه تنها و تنها صدا و سيما متولي ساخت اين دست مجموعه ها باشد. اين هم بد است و هم خوب. خوب چون بالاخره جايي هست كه امكان پشتياني در اين اندازه را داشته باشد و به اصطلاح ستاد كار باشد و بد از آن جهت كه امكانات در آنجا هم محدود است و اين محدوديت وقتي  بر ساخت و توليد يك مجموعه بار مي شود هم هنرمند را خسته مي كند و هم پيچ و خم بروكراسي اداري و ... نفس اش را مي گيرد. از سوي ديگر، سازندگان هم اندك اند و وقتي پاي محدوديت هاي مالي به وسط كشيده مي شود، خيلي ها پاي خود را پس مي كشند. موضوع ديگر اين است كه در يك سازمان يا بخشي از آن نمي توان چند پروژه تاريخي را همزمان كليد زد و اين البته در كنار موارد فوق، محدوديت توليد را هم شامل مي شود.تقي دخت يادآور شد:  برنامه ريزي و اختصاص سهم بودجه بيشتر و تنوع بخشي به توليد كنندگان هم امر ديگري است كه بايد رعايت شود. وقتي چند مجموعه توسط يك فرد ساخته شود، هر اندازه هم قوي و كاركرده باشد، يك خط سير مشترك خواهد داشت و تنوع رويه را كم خواهد كرد. اين هم مساله ديگري است.  سيما فيلم تا به اين سياست هاي كلان به صورت مدون و اصول طرح يك موضوع نرسد، نخواهد توانست در كار خود افق هاي موفق تري از امروز را ببيند.
اين كارشناس پژوهشي عرصه فيلم و سريال در خصوص ويژگي هاي دراماتيزه كردن تاريخ اسلام به مجموعه تلويزيوني اظهار داشت:  اين قضيه، قبل از هر چيز نياز به يك بررسي مقايسه اي دارد. ما در يك مجموعه تلويزيوني عادي، فقط موظفيم در روند داستان پردازي، رعايت حدود عقل مخاطب و عرف جامعه را بكنيم؛ به اين معنا كه داستاني نپردازيم كه بعيد، خلاف واقع و غير عاقلانه جلوه كند. با رعايت اين اصل، به هر شكل ممكن و يا تمهيد هر امكاني، مي توانيم اين كار را انجام دهيم، شخصيت بسازيم، داستان بپردازيم، واقعه اضافه كنيم و خلاصه تنها و تنها ملاك در اين مجموعه ها همان رعايت حدود عقل است و بس؛ در واقع تنها و تنها تخيل سالم هنرمند ( نويسنده ) ميدان دار است.
وي خاطر نشان كرد:  در يك مجموعه تاريخي، آنهم با گرايش مذهبي و ديني، موضوع بسيار متفاوت است. در اينجا، ما به اصطلاح يك ماده خام داريم كه خود اين ماده هم دو بخش دارد؛ يعني از متون و نصوص تاريخي ديني، بخشي را مي توان دست كاري كرد و تغيير داد و بخشي را نمي توان كه اين بخش دوم محل بحث ما است. در مورد بخش اول مثل ساير وقايع اصل موضوع اگر حفظ شود، بقيه را مي توان پرداخت و در سايه پردازش موضوعي آماده كرد؛ اما در مورد بخش دوم اين مطلب صدق نمي كند. مثلا"  ما نمي توانيم شخصيت هاي مجعول فراواني در سريال مذهبي وارد كنيم يا  رعايت ترتيب و ترتب تاريخي آنها را نكنيم يا وقايع را دستكاري كنيم و يا حذف و اضافه نماييم.
تقي دخت يادآور شد:  در اينجا دست نويسنده و هنرمند و سينماگر بسته تر است و اينجا است كه ملاك، ديگر تنها رعايت حدود عقل نيست و رعايت جوانب تاريخي مصرح نيز به آن اضافه مي شود؛ يعني هر دو بُعد با هم. البته در اينجا هم مي شود تبصره و تخصيص ديگري زد. مي توان وقايع تاريخي و شخصيت هاي مذهبي يا مرتبط با مذهب را دو بخش كرد. شخصيت هايي كه نمي توان در سيره و حيات آنها تغيير داد و ناچار بايد به اقوال مصرح تاريخي در مورد آنها وفادار بود ( مثل ائمه)  و شخصيت هايي كه به دليل اهميت كمترشان مي توان در پيرامون شخصيت يا وقايع دوران حياتشان داستان پردازي كرد. ( براي نمونه اول مجموعه هاي تاريخ ائمه و براي نمونه دوم معصوميت از دست رفته را مي توان مثال زد.) پس در مواجهه با وقايع تاريخي، بايد به اصل اهميت و جايگاه وقايع و شخصيت ها توجه فراوان   بشود.
اين پژوهشگر اظهار كرد:  بعد از اين مقدمه، اكنون بايد بگوييم كه چه ويژگي هايي در داستاني كردن تاريخ در اين دو بخش بايد رعايت شود؛ يعني اگر اين دو طيف از وقايع يا شخصيت هاي تاريخي را محور اصلي يك مجموعه بدانيم و به نسبت جايگاهشان آنها را اصلي و فرعي بخوانيم، چه ويژگي هايي در تبديل تاريخ آنها به سينما يا روايت سينمايي بايد رعايت شود. ابتدا به دسته نخست مي پردازيم؛  يعني شخصيت ها و وقايع اصلي تاريخ اسلام كه عمدتا" و در يك تعريف مختصر به مواردي گفته مي شود كه نقل عام يا خاص و فهم كلي يا جزيي از آنها در زبان و انديشه عامه و خواص مردم وجود دارد. وقايعي مثل ظهور اسلام، جريان خلافت، خلفاي بعد از پيامبر، جنگ ها، شخصيتهاي اصلي مهاجر و انصار، تاريخ و شخصيت ائمه، نحوه ولايت و شهادت و ...  از اين دست وقايع و شخصيت ها هستند. از اينها يك روايت عام در حد كليات در بين مردم ( يعني مخاطبان اصلي مجموعه ها ) وجود دارد. در واقع و به اصطلاح فني، ساخت يا پرداختن روايت سينمايي از اينها، فقط به لحاظ موضوعي و مضموني در ژانر " سينماي واقع گرا" مي گنجد. هنرمند و سينماگر نمي تواند در داستاني كردن روايت حيات يا شرح وقايعي از اين نوع، دست تخيلش را باز بگذارد و هر چه مي خواهد بپردازد و وارد كند. 
اين پژوهشگر تاريخ اضافه كرد: هنرمند در اين وضعيت وظيفه دارد با رعايت حدود و جوانب عرف عام و خاص اين وقايع را  بدون دخل و تصرف جدي مورد پردازش سينمايي قرار بدهد؛ چرا كه روايت كردن رفتار و سيره اوليا و انبيا به عنوان الگوي زندگي مطرح است و نه صرف روايت زندگي و حيات تاريخ آنها. هنرمند بايد در واقع در اين بخش در تكميل و بالا بردن فهم و سطح عرف از تاريخ و ارايه الگوهاي زندگي و حيات سعادتمند كه در سيره اين شخصيت ها نهفته است، بكوشد و البته در اينكه اين شخصيت ها را چگونه با رعايت حفظ محتوا و اصل موضوعات بپردازد يا شخصيت هاي فرعي را وارد قصه كند و در واقع حالت قصه گونه به آنها بدهد نيز آزاد است. ما نمي توانيم مثلا" در روايت زندگي علي (ع)  از نقش اصلي عمر بن عاص و معاويه بگذريم و آنها را حذف يا كم اثر جلوه دهيم؛ چرا كه با عرف عام و اخبار خواص در تناقض و تنافي است. ولي مي توانيم در كنار آنها، مثلا" در پيرامون شخصيت وليد بن عقبه براي جذابتر كردن موضوع و ايجاد كشش داستاني استفاده بيشتري بنماييم.
تقي دخت در ادامه اين بحث بيان كرد:  اگر مجموعه اي در مورد وقايع و شخصيت هاي اصل تاريخ ساخته مي شود، بايد در اصل وقايع به شدت وفادار به تاريخ و نقل و قرائت روايت صحيح تاريخ براي اصلاح فهم عرفي باشد؛ چرا كه انكار اصول، شخصيتهاي اصلي و اتفاقات اصلي اگر رخ دهد، با ضريب اطلاع رساني و حوزه مخاطبان رسانه، دفع آن و بازيابي اصل موضوع بسيار سخت و صعب است. اما در مورد وقايع و شخصيت هاي فرعي فرا رفتن از اصل موضوع تا آنجا كه به خدشه در حدود و شئون بخش اول نيانجامد، مانعي وجود ندارد و هنرمند يا سينماگر يا نويسنده آزاد تر است.
وي درباره موانع موجود معتقد است:  اما اينكه چه موانعي وجود دارد. علي القاعده در بخش اول، دست راوي سينمايي تاريخ بسته است. ناگزير است به منابع متعددي مراجعه كند، وثوق آنها را بسنجد، بهترين را انتخاب كند و يك سير يا خط فكري را در يك واقعه يا پردازش يك شخصيت بجويد و پي بگيرد. اين كار، براي آدمي كه اصولا" اهل تحقيق جدي نيست مشكل است و معمولا"  نيز در حد كمال برآورده نمي شود. مشكل دوم يا مانع دوم، اين است كه بايد راوي سينمايي يك واقعه اصلي تاريخي، داشته ها و تصورات خود را به عنوان عامه در مورد واقعه دور بريزد و يك تصوير و تفسير جديد را كه در نصوص متعدد تاريخي آمده به عنوان حاصل جمعي متفاوت با ذهنياتش در آورد و روي آن كار كند. اين هم سخت است كه آدم بخواهد در مورد يك موضوع كه در مورد آن اطلاعاتي دارد، از نو فكر كند و ساختاري تازه بريزد.  مانع سوم، تعدد اختلافات روايات و وثوق منابع است. خيلي از منابع مشهور تاريخي، اشتباهات يا تفاوت روايت هاي فراواني در نقل يك روايت تاريخي از حادثه يا شخصيتي خاص دارند و هر كدام هم قائليني پر و پا قرص.
تقي دخت يادآور مي شود:  مي ماند اينكه يك راوي سينمايي كه علي الاصول تاريخدان هم نيست، در مواجهه با اين تعارضات و مستندات گونه گون چه كند. مانع چهارم كه به نظر من، شايد از همه مهمتر است اين است كه با وجود ضرورت وفاداري به اصول تاريخي در اين بخش، هنرمند چگونه اثري مورد قبول عامه بسازد و چگونه كشش هاي لازم را در مجموعه اش براي جلب مخاطب ايجاد كند. اين هم يك مانع جدي است كه در حد توانايي هنرمند و راوي سينمايي  قابل حل و فصل است و خوب بد آن به توانايي و ابتكار وي در رعايت جانب آن بر مي گردد. اين افق كلي كار است در يك روايت سينمايي از تاريخ و مشكلاتي كه يك راوي سينمايي از تاريخ به خصوص تاريخ مذهب دارد.
اين محقق تاكيد نمود:  خلاصه اينكه تاريخ براي درآمدن به جامه يك روايت سينمايي، بايد دو بخش شود؛ تاريخي كه نمي توان در آن دخل و تصرف جدي كرد و تاريخي كه مي توان به آن افزود يا از آن كاست. اين تاريخ اول، درآمدنش به جامه يك روايت سينمايي، به دليل محدوديت هايي كه دارد سخت است و ضرورت وفاداري به آن ايجاب مي كند كه راوي سينمايي تاريخ تلاش بيشتري بكند؛ چرا كه او وظيفه دارد تاريخ را با زباني غير از زبان تاريخ ارايه دهد. اما چه بايد كرد؟  فهم من اين است كه نمي توان توقع داشت تاريخدان و فيلمساز در يك تم كار كنند و تكميل كننده لحظه به لحظه هم باشند و در حوزه كاري هم دخالت كنند. اين در واقع بايد به يك " نياز و ناز دو طرفه " تبديل شود.
وي در ادامه اين بحث اظهار داشت: اكنون كه دشواري هاي امر تحقيق در تاريخ و حصول وثوق متني يك روايت اين اندازه زياد است، راويان سينمايي تاريخ بايد تا حدودي اصل تحقيق در تاريخ را به يك تيم تاريخي بسپارند و البته در حد همراهي و همدلي با آنان خود نيز بكوشند. تاريخدان و محقق و استاد تاريخ هم پس از انجام و جمع آوري متريال يك روايت سينمايي از تاريخ نبايد به سينماگر بسپرد كه چنين كن و چنان نكن؛ چرا كه همانطور كه مورخ تشخيص مي دهد كه روايت صحيح تاريخي از ميان دو بيان مشابه كدام است، كارگردان و راوي سينمايي هم بهتر مي فهمد ماده تاريخي خود را كه اكنون پالايش شده در چه ريختاري ارايه دهد، كجا را پر رنگ كند، كدام را كمرنگ، چه نقشي به چه فردي بدهد، ساختار روايت را چگونه بريزد و ...   در حقيقت حل مشكلات و موانع، تنها و تنها به همدلي و همراهي اين دو طيف بسته است و اهميت دادن هر كدام به تلاش ديگري، البته فراموش نشود كه منظور اين تحليل اخير، همان بخش اول يعني روايت هاي اصلي و وقايع و شخصيت هاي اصلي است؛ يعني تبديل تاريخ مصرح و غير قابل دستكاري به قصه.