تاریخ انتشار: ۸ آذر ۱۳۸۸ - ۰۸:۵۷

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: نسبتی تودرتو و دوسویه در تفکر دینی میان اصول و مبانی دین و مناسک و اعیاد دینی برقرار است. اینکه در آموزه‌های دینی فی‌المثل از قربانی کردن سخن به میان می‌آید این آئین را نمی‌توان جدا از اصول ادیان در نظر گرفت.

در میان تعاریف و تلقیهای گوناگونی که از دین وجود دارند هنوز تعریف و تأویلی نیست که مورد توافق حداکثری قرار گرفته باشد. به تعبیر دیگر همه مناقشه هایی که در باب مفاهیم مهم بشری دیگر چون: عدالت، آزادی، تفکر، فلسفه، علم و حکمت وجود دارند در مورد دین هم برقرارند.

در این میان البته پاره ای از افراد دین را به دین 1 ، دین 2 و دین 3 تقسیم می کنند. مدنظر آنها از دین یک مجموعه آیینها و آموزه‌ها و متونی است که از سوی بانی دینی خاص ابراز شده است. فی‌المثل در دین اسلام، قرآن که از سوی خدا بر پیامبر اعظم نازل شده به علاوه آموزه‌ها و تعالیمی که حضرت محمد (ص) خودشان ارائه کرده‌اند و همچنین اعمال ایشان و پیروانشان به عنوان اسلام یک نامگذاری می شود. دین 2 اما تفاسیری است که در پی دین 1 می آید. یعنی فی المثل در ادیان هندویسم و بودایی بسیاری از تفاسیر بر آرای بودا نگاشته شده اند که این تفاسیر به عنوان دین 2 یا هندویسم و بودیسم 2 مطرح می شوند. دین 3 هم به رفتار و اعمال مومنان دینی خاص در طول تاریخ اشاره دارد. فی المثل مسیحیان در طول تاریخ از خود رفتار و اعمال خاصی انجام داده‌اند و شیوه مشخصی را برای هنجارهای خود برگزیده‌اند. به مجموعه این اعمال و هنجارها دین 3 مسیحیت می‌توان نام نهاد. به نظر طرفداران این تلقی و تعریف از دین با این تقسیم‌بندی می توانیم به جوهره و ماهیت ادیان نزدیکتر شویم. با این همه این تعریف از دین هم مشکلات مخصوص به خود را دارد. یکی از این مشکلات آن است که یافتن نسبت میان این سه دین کار راحت و آسانی نیست و علاوه بر این مومنان هر دین بیشتر معتقدند که دین 1 به جوهره ادیان نزدیکتر است و نمی توان ارتباط ارگانیک و نزدیکی میان دو دین دیگر با دین اول پیدا کرد.

این مشکل دقیقاً برای تعریف دیگری که از دین وجود دارد و دین را به گوهر و صدف دین تقسیم می کند وجود دارد. چرا که هرکس ممکن است گوهر دین را چیزی بداند که با تقریر فرد دیگر متفاوت باشد و در ضمن میان اجزای یک دین چنان همبستگی وجود دارد که هر جزء دین را می توان بخش مهمی از دین دانست و جدا کردن پاره ای از اجزای دین با نام صدف مشکلات معرفتی و منطقی و همچنین الهیاتی عمده ای را به وجود می آورد.

تعریف دیگری که از دین وجود دارد با تقسیم دین به تجربه دینی و معرفت دینی صورت می گیرد. یعنی انسان در ابتدا تجربه ای از امر قدسی و خدا به دست می آورد و در این راه پیامبران و اولیای دین هم به وی مدد می رسانند و پس از آن است که معرفتی را مبتنی بر این تجارب دینی کسب می کند. این تعریف هم هرچند نکاتی نیکو در باب اجزا و ماهیت دین می گوید به جهت اختلاف نظری که در باب تجربه دینی وجود دارد و همچنین به جهت آنکه یافتن ماهیت معرفت دینی کاری آسان نیست خالی از خلل نیست.

با وجود همه مشکلاتی که این تقسیم بندی ها و تعریفها از دین دارند به نظر می رسد اولاً باید برای هر دین به این اندیشید که کدام یکی از این تعریفها مناسبتر هستند و ثانیاً در مواقعی خاص به همه آنها نظر داشت. 

یکی از تقسیم بندیهایی که برای رسیدن به کنه ادیان صورت می گیرد تقسیم دین به اعتقادات، آداب و اعمال دینی و همچنین اخلاق دینی است. یعنی از یک طرف در دین اعتقادات بنیادین و اساسی در دین وجود دارند و ثانیاً هر دین را مجموعه ای از آداب و مناسک و اعمال دینی سامان می دهند و ثالثاً اخلاقی دینی بر دین خاص استوار هستند که می توانند رفتار و هنجارهای افراد را در جامعه و حتی نزد خودشان هدایت کنند. در اینجا هم البته میان این سه جزء ارتباطات زیادی وجود دارند که باید در وصف آنها کوشید. اما در گام نخست فی المثل در باب اسلام می توان گفت که اسلام را اعتقاداتی بنیادین تشکیل می دهند که توحید، نبوت، معاد و عدل و امامت از جمله مهمترین این اعتقادات هستند. توجه به هریک از این اصول دینی اسلام را از بسیاری از آموزه ها و ادیان و مذاهب دیگر مجزا و جدا ی کند. از سوی دیگر متکی بر این اصول اخلاقیاتی سامان می یابد. در دین اسلام فی المثل جهان نسبت به خوب و بد بی تفاوت نیست و از آن بابت که توحید در این دین از امهات است هرگونه ارزشی با تقوای الهی پیوند می خورد. از اهم آموزه های اخلاقی این دین هم یکی آن است که انسان چیزی را که برای خود نمی خواهد برای دیگری هم ناید بخواهد و اینها آموزه های اخلاقی هستند که با اصول دینی اسلام پیوندهای بسیار نزدیکی دارند. از سوی دیگر اعمال و مناسکی وجود دارند که اینها هم با دو بخش دیگر ادیان یعنی اعتقادات و اخلاقیات نسبتهای نزدیکی برقرار می کنند.

به نظر می رسد این تقریر و تعریف از دین یکی از بهترین تقریرهایی است که در باب تعریف دین صورت گرفته است و هرچند این تعریف هم بی عیب نیست توانسته است بسیاری از مشکلات تعاریف دیگر را کمرنگتر نماید. اولاً این تعریف از این خصیصه برخوردار است که بسی بر اعتقادات و بنیانهای دینی تأکید می کند و این نکته ای است که پاره ای از تعاریف آن را نادیده می گیرند یا آن را چندان پررنگ نمی کنند. ثانیاً اخلاق دینی یکی از مهمترین عناصر رویکرد دینی است که رویکرد دینی با آن هم هویت می یابد. اتفاقاً اخلاق دینی یکی از مولفه هایی است که بسی به کار انسان جدید و جهان جدید می آید. این عنصر نیز در تعدادی از تعاریف از جمله تعاریفی که در بند اول آمدند غایب هستند. یکی دیگر از مولفه های تفکر دینی که اتفاقاً اکثریت دینداران دین را با آن می شناسند اعمال و مناسک دینی است که نقش موثری در تداوم ادیان مختلف داشته و دارد. پاره ای از دین شناسان معتقدند اگر این مناسک از دین گرفته شوند مشکلات بسیاری برای دینداران دینداران به وجود می آیند. اما آنچه در این تقریر از دین و دینداری هم اهمیت دارد بررسی نسبت این این سه جزء است.

اگر چه تقسیم  دین به سه جزء اعتقادات دینی، اخلاق دینی و مناسک و اعمال دینی و تعریف آن با تکیه بر این سه خصیصه تعریفی کارآمد و موفق است همانطور که گفتیم یکی از پرسشهای مهمی که فراروی دین شناسان وجود داشته و دارد بررسی نسبت میان مناسک و اعمال دینی با دو جزء دیگر است.  یکی از محورهایی که در ذیل این نسبت مطرح می شود توجیه مناسک و آداب دینی است. شکی نیست که همه اعمال و افکار انسانی باید توجیهی داشته باشند تا بجد از سوی انسان پیگری شوند و اعمال دینی نیز باید واجد دلایل و منطقی باشند تا با استمرار بیشتر مورد توجه قرار گیرند. اگر از یک دین شناس پوزیتیویست پرسیده شود که چگونه می توان اعمال و مناسک دینی را توجیه کرد شاید حرف چندانی برای گفتن نداشته باشد . شاید تنها امری ایجابی که بتواند بگوید این است که مناسک دینی نمایانگر احساسات و حالات درونی فرد دیندار هستند. اما منظومه معرفتی که ما هم اکنون در آن زیست می کنیم منظومه ای متفاوت از فضای اوان و اواسط قرن بیستم است. در منظومه جدید معرفت دینی فرصت و مجال بیشتر و بهتری یافته است که مدعیات خود را اثبات و یا لااقل موجه نماید. در این فضا و بستر جدید دین و مجموعه اعتقادات و آیینها و اخلاقیات آنها تنها به حوزه درونی و فردی که نمی توان از آن سخنی گفت منحصر و محدود نمی شوند.

تنها کافی است نگاهی به دو فلسفه ویتگنشتاین بیفکنیم تا دریابیم دین در این دو فلسفه تا چه اندازه تغییر جایگاه می دهد. در فلسفه اول یا متقدم ویتگنشتاین، چون دین، تصویر جهان نیست و گزاره هایی دینی نمی توانند تصویری از جهان ارائه کنند راهی به مقام توجیه و تبیین ندارند. به تعبیردیگر به نظر وی در اینجا چون حرفی نمی توان زد باید سکوت را اتخاذ نمود. اما فلسفه دوم وی دین را یکی از نمودهای زبانی می داند که می تواند و باید در عرصه زبان حضور و نماد داشته باشد. خلاصه آنکه تنها با نگاهی به دو رویکرد یک اندیشند برجسته قرن بیستم تغییر رویکرد به دین و ادیان مشخص است حال اگر کل فضای اواخر قرن بیستم و اوان سده بیست و یکم را ملاحظه کنیم این تغییر نگاه با شدت و قوت بیشتری خود را بر ما عرضه می کند.

در این منظومه جدید ادله زیادی برای توجیه مناسک و اعمال دینی صورت پذیرفته اند که یکی از معروفترین آنها دلیل متکی بر هدف – وسیله است. بر طبق این دیدگاه برای آنکه انسان به اعتقادات دینی و همچنین اخلاق دینی عمل کند باید آداب و مراسمی را هم که بزرگان آن دین سفارش کرده اند به جا آورد چرا که وی در سنتی زیست می کند که آن آداب و مناسک صورت تجسد یافته آن اعتقادات و اخلاقیات هستند. به تعبیردیگر ما با سنتهای دینی روبرو هستیم که فهم این سنتها وعمل به پاره ای از توصیه های آن برای رسیدن به کنه و اندیشه این سنتها لازم و ضروی است. یعنی اینکه این آداب و مناسک در حکم وسایل و ابزارهایی هستند که در این سنت انسان را به امهات آن دین ره می برند.

 اگر از این نگاه به آداب و مناسک دینی نگاه کنیم این مناسک و اعمال جزء لایتجزی ایمانیات دینی قلمداد می شوند که نه تنها مانعی بر سر راه فهم بهتر جوهر ادیان نیستند که وسایلی فراهم می کنند که افراد بیشتر و بهتر به کنه آموزه ادیان پی برند. این البته بدان معنا نیست که انسان هرچیز را به عنوان گوهر و جوهر دین قلمداد کند و تعدادی از خرافاتی که به نام دین وجود دارند تأیید شوند  بلکه به معنای اهمیت دادن به تفکر وسیله- هدفی در تفکر دینی است. در این تفکر فی المثل نمی توان روزه را به عنوان یکی از اعمال دینی از اخلاق دینی و همچنین اعتقادات دینی جدا کرد. روزه وسیله است که می توان با آن اخلاق دینی و اعتقادات دینی را بهتر درک کرد و بدانها نزدیکتر شد. همانطور که عید قربان و قربانی کردن وسیله‌ای است که با آن ماهیت و کنه تفکر دینی مشخص می‌شود.