فارابی در «رساله فی التنبیه سبل السعاده» میگوید: سعادت آخرین هدفی است که آدمی برای وصول به آن میکوشد. در نظر او «خیر» غایت کمال است و «سعادت» بالاترین خیرهاست. اگر به اندیشۀ ارسطو هم در این باب نقبی بزنیم در مییابیم که «علم اخلاق» ارسطو هم آشکارا غایت انگارانه است. «ارسطو در اخلاق با عمل سروکار دارد، نه عملی که فینفسه، حق و درست است، بلکه عملی که به خیر انسان رهنمون میشود. هر چه به حصول خیر یا غایت او منجر شود از جهت انسان عملی صحیح و درست خواهد بود و عملی که خلاف نیل به «خیر» حقیقی او باشد، عملی خطا و نادرست خواهد بود.»
فارابی هم با این زمینۀ فکری و با این پیشفرض که عقل را در روش رفتار موثر دانسته و فطرت را هم دخیل میداند میگوید برخی از اعمال آدمی در خور ستایش است برخی در خور نکوهش، و برخی نه در خور ستایش و نه در خور نکوهش. دستۀ نخست شامل سه قسم است: اعمال بدنی، حالات انفعالی و اعمالی که از روی فکر و رویت انجام گیرد. با این مقدمه پیداست که فارابی اخلاق و کسب «خیر» را هم اکتسابی پنداشته و معتقد است عادات نکوهیده را با ممارست میتوان به اقل درجه کاهش داد و به خیر نزدیک شد. اما فارابی برای عمل صالح و خیر هم شرایطی فرض دارد. او معتقد است عمل صالح عملی است که در «اعتدال» باشد. اما در این که حد اعتدال چیست میگوید: اعتدال به زمان آن عمل، مکان و شخصی که به انجام آن قیام میکند و هدف او و وسایلی که او به کار میگیرد و به خود عمل مربوط است. یعنی در همه این امور باید اعتدال رعایت شود.
«فارابی البته در این باب هم تاکید دارد(همانگونه که ذکر شد) که عقل قادر است که دربارۀ اعمال انسان حکم کند و یکی را «خیر» و دیگری را «شر» بداند. او در این مورد مخالف رای متکلمان است چون آنها به مفارقی اعتقاد دارند که ماخذ آن عقل باشد، لیکن از شأن عقل نمیدانند که قواعدی برای سلوک و رفتار انسان وضع کند. »
البته مسئله اعتدال راهی به عقل و راهی به نفس دارد. فارابی میگوید نفس فیذاته به سمت خیر روانه است و عقل هم در کنار او این مسیر را در امر اخلاقی طی میکند. فارابی درباره اعتدال در رفتارهای ما میگوید:«نخستین اعمال نیک شجاعت است و آن حد اعتدال است میان تهور و جبن. دوم کرم است و آن حد وسط بخل و اسراف است و سوم عفت، که اعتدال عنان گسیختگی و عدم شعور به لذت است. »
معلم ثانی تاکید میکند که لذات ما جسمانی و فکریاند. فکریها لذت معرفت و غلبهاند و جسمیها لذت زوالپذیر و زودگذر. از این دو اعتبار دو مسیر نمایان میشود که یکی راه به خیر و دیگری به ناصواب دارد.
در پی نظر فارابی که هدف اصلی اخلاق را تحصیل سعادت میداند، در کتاب «تحصیل السعاده» مینویسد: چهار چیز است که چون در جامعهای یافت شود سعادت این جهانی و آن جهانی برای مردم فراهم آورد. آن چهار عبارتند از فضائل نظری، فضائل فکری، فضائل اخلاقی و صناعات عملی.
فضایل نظری عبارت است از علوم آنچه از آغاز امر برای آدمی حاصل شده بدون آنکه بداند چگونه و از کجا. این گونه علوم مبادی اولای معرفتند و دیگر علومی که به تامل و تحقیق و استنباط در اثر تعلیم و تربیت حاصل شدهاند. سرآغاز این قسم اخیر منطق است. سپس فضائل فکری که استنباط را نافع و وصول هدف را امکان پذیرتر میکند. از این رو آن را فضائل فکری مدنی خواندهاند. این فضیلت در افراد باعث میشود به راحتی به وضع نوامیس بپردازند.
اما فضائل اخلاقی فضائلی است که بعد از فضائل فکری خواستار «خیر» است. و باید توجه داشت که شرط به دست آوردن فضائل اخلاقی فضائل فکری است. برخی از فضائل فکری و اخلاقی فطریاند و برخی دیگر ارادی. اما کیفیت حصول فضائل انسانی این است که آدمی نفس خود را بررسی کند و عیبهای آن را بشناسد و برای به دست آوردن صفات پسندیده کوشش کند.
فارابی پس از توضیح فضائل به این نکته میرسد که تحصیل فضائل برای ملتهای مختلف به دو طریق تعلیم و تادیب صورت میپذیرد. فارابی تعلیم را ایجاد فضائل نظری در ملتها و مدینهها میداند و تادیب را طریق ایجاد فضائل اخلاقی و صناعات عملی در میان مردم میداند.
باید به این نکته اشاره کنیم که آرای اخلاقی فارابی ارتبط مستقیمی با آرای سیاسی او دارد و مدینۀ فاضلۀ فارابی با این توصیفات شکل میگیرد.
نظر شما