نظام آموزشی مونتهسوری یکی از شاخصترین، مطرحترین و در حال حاضر پر طرفدارترین نظام آموزشی منطبق بر روانشناسی گشتالت است که بانی آن، ماریا مونتهسوری (1952 - 1870) از جمله افرادی بود که سرسختانه در مقابل نظام آموزشی رفتارنگر ایستاد.
وی که در آغاز پزشکی خوانده بود، به دلیل جو منفی زمانه خود در کشور ایتالیا نسبت به پزشکان زن و نیز علاقه و توجهی که نسبت به کار با کودکان پیدا کرده بود، تصمیم گرفت در حوزه تعلیم و تربیت، فلسفه و مردمشناسی نیز مطالعه کند و درنتیجه مجدداً به دانشگاه بازگشت و در این رشتهها به تحصیل پرداخت.
تحصیل در رشته روانشناسی وی را با اندیشمندانی چون فروبل، پستالوژی و روسو آشنا کرد. مونتهسوری در این مسیر با الگوهای باز در آموزش مواجه شد و بر خلاف رفتارنگرها، بر این موضوع تأکید کرد که کودکان باید حق انتخاب داشته باشند و بتوانند در مسیر آموزش آزادی را تجربه کنند.
در نهایت هر چند الگوهای آموزشی مونتهسوری در کشورهای مختلف مورد استقبال فراوان قرار گرفت اما میتوان گفت هماکنون دو کشور آمریکا و انگلستان از مراکز مهم برای ترویج و گسترش این الگوی آموزشی محسوب میشوند.
اولین نکتهای که مونتهسوری در الگوی آموزشی خود بر آن تأکید میکند، انگیزه درونی در فرآیند یادگیری است؛ به این معنا که اگر کودک یا بزرگسالی حتی دارای برنامه آموزشی نباشد یا اگر کسی او را به چیزی و یا کاری تشویق نکند، خود این فرد این شور و شوق را دارد که بیاموزد. آموختن جریانی بیرون از فرد نیست و بنابراین این انگیزه درونی، در واقع همان مرزی است که مونتهسوری را از رفتارنگرها جدا میکند.
ویژگی دیگر الگوی آموزشی مونتهسوری یاد دادن مجموعهای از مهارتهاست. این نگرش به نوعی مطابق با همان دیدگاه گشتالتنگرهاست که سعی میکنند تکنیکها را آموزش دهند و خود را از محتوا دور نگه دارند. در همین راستا مونتهسوری کوشید با فراهم کردن ابزار و وسیلههای مختلف به کودکان کمک کند مهارتهای مختلف را تجربه کنند. البته باید به این نکته توجه داشت که وسایل آموزشی مونتهسوری یک مجموعه هدفمند است و نمیتوان به دلخواه یکی یا برخی از آنها را از فرآیند آموزش حذف کرد.
روشهای آموزشی مونتهسوری برگرفته از خود کودکان بود. وی کودکان را محدود نمیکرد بلکه شرایط را به نحوی در نظر میگرفت تا کودکان خود را نشان دهند و در فرآیند دائم یادگیری قرار بگیرند. این روش مبتنی بر تعامل بین کودکان، مواد آموزشی مناسب و به ویژه مربیان است که برنامههایی را طراحی و محیط را برای برآوردن نیازهای افراد فراهم میکنند تا در نهایت کودکان به یادگیرندگانی همیشگی تبدیل شوند. در واقع در این شیوه نه تنها کودکان از کودکی طبیعیشان محروم نمیشوند بلکه پیشرفتهای ذهنی و هوشی آنها سرعت بیشتری مییابد.
در روش آموزشی مونتهسوری، خودآموزی اصل مهمی است. در این روش فعالیتها و مواد آموزشی به گونهای سازمان داده میشوند تا کودکان در حضور مربیان و به کمک وسیلههای کمک آموزشی به خود آموزش دهند. همچنین ساختار خاص وسایل و کاربرد آنها در کلاس موجب خلاقیت کودکان میشود. در واقع با معرفی وسیلهای جدید، کودک هیجان زده میشود و بعد از معرفی و شناساندن آن توسط معلم، تمام تلاشش را میکند که روی آن تسلط کامل پیدا کند. استفاده مناسب از اشیا در محیط آموزشی کودک امری حیاتی است که در کنار ساختار در یادگیری کودک بسیار تأثیر میگذارد زیرا کودکان در ساختار، نظم و تکرار را میبینند و احساس امنیت میکنند.
مسیر حرکت مونتهسوری در توسعه شیوه آموزش خود، مسیری بالنده است. مونتهسوری در تنظیم برنامههای آموزشی خود از اصل انگیزه درونی آغاز کرد و پس از آن با تأکید بر مهارتهای پایه و سپس استفاده از ابزار آموزشی برای آموختن مهارتها، کوشید مراحل گوناگون این شیوه را ارائه کند.
وی در ادامه کوششها و تأملات خود به این نتیجه رسید که جریان یادگیری و آموزش چیزی نیست جز "حل مسئله" که میتوان از آن به عنوان یک تکنیک بهره برد. به همین دلیل در بسیاری از مدارس و مراکز آموزشی مونتهسوری برنامهریزی برای به وجود آوردن مسئله در حین آموزش بسیار رایج است یعنی مسائل مختلفی آگاهانه به وجود میآیند تا کودکان بتوانند به حل آنها بپردازند.
آزادی و نظم دو مؤلفه دیگر در الگوی آموزشی مونتهسوری محسوب میشوند. مونتهسوری به آزادی در کار و آموزش بسیار توجه داشت و بر این باور بود که در یک فضای بسته و استبدادی نمیتوان به کشف رسید. وی همچنین معتقد بود که کودکان در نظم بهتر میتوانند آزادی را تجربه کنند.
همچنین از دید وی هیچ ضرورتی وجود ندارد که ما دنیا را به کودکان به نحو غیر واقعی نشان دهیم. دنیای کودکان دنیایی واقعی است و کودکان در هر بخش از مسیر زندگی خود سعی میکنند دنیا را کشف کنند. بنابراین کودکان حق دارند که دنیا را دقیق و واقعی بشناسند و نه فانتزی و تخیلی.
در روش مونتهسوری بر مهار تهای زندگی تأکید زیادی میشود. کودکان در مورد انجام برخی کارهای روزمره بسیار کنجکاو هستند و بنابراین تمرین چنین فعالیتهایی، سبب تواناییهای حسی، مهارتهای حرکتی، همکاری، قدرت عمل و اعتماد به نفس و استقلال کودک میشود.
باید توجه داشت که نظریه مونتهسوری در حیطه کمک به توسعه انسانی زندگی کودک است. وی به توسعه انسانی باور داشت و این توسعه را همچون یک فرآیند مدنظر قرار میداد؛ فرآیندی که متوقف نمیشود و همواره وجود دارد. به همین دلیل است که در این روش گفته میشود بسیاری از آموختههای امروز ممکن است در آینده به کار آیند. در واقع مونتهسوری با اعتقاد به اصل اکتشاف از سوی کودکان سعی کرد مهارتهای مختلف را در آنها تقویت کند تا بتوانند مسائلشان را حل کرده و خود را برای یک زندگی خوب و آزاد آماده کنند.
نظر شما