۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۵:۰۷

گزارش مهر/

پای درد دل رزمندگان دفاع مقدس/حفظ قرآن یادگار دوران اسارت

پای درد دل رزمندگان دفاع مقدس/حفظ قرآن یادگار دوران اسارت

کرمان - خبرگزاری مهر : هشت سال دفاع مقدس و امنیت و آسایش پس از آن در نتیجه فداکاری و ایثارگری های دلاورمردانی حاصل شد که یا جام شهادت را سر کشیده و یا امروز به گونه ای دیگر در راستای رسیدن به اهداف مقدس خود گام بر می دارند و نشست پای درد دل آنها شاهد تنها گوشه ای از ایثار و گذشت آنها را برای ما تداعی کند.

به گزارش خبرنگار مهر، دوران دفاع مقدس سرشار از درس های آزادگی و انسانیت است که شاید بسیاری از آنها ناگفته مانده و مرور خاطرات رزمندگان و اسرای این مرز و بوم می تواند سطر برجسته ای باشد از درس هایی که دلاورمردان این سرزمین با پوست و گوشت و خون خود فرا گرفتند.

به همراه جمعی از خبرنگاران به مجموعه دارالتحفیظ وارد می شویم و پس از گذر از کنار گلدان های شمعدانی که روی حیات آن خودنمایی می کند و رد شدن از پله ها با استقبال همکاران و مدیرمسئول این مجموعه وارد موسسه می شویم و در بدو ورود کلامی از مولای متقیان نگاهمان را جذب می کند" صبح روشن است برای آن ها که چشمی برای دیدن دارند".

نظم بی شائبه و تمیزی منحصر به فردی در این موسسه وجود دارد، کلاس ها طبقه بندی شده و سخنان و احادیث بزرگان مزین تزئین دیوارهای آن است.

دوران اسارت فرصتی برای حفظ قرآن

محمدرضا دائی زاده یکی از اسیران هشت سال دفاع مقدس و مسئول این موسسه که خود را طلبه ای مبتدی معرفی می کند می گوید: 17 ساله بود که اسیر شدم و از آن زمان حدود 22 یا 23 سال می گذرد  در طی یک سال دوران اسارت موفق به حفظ اولیه قرآن کریم شده است و از بهره هایی که از حفظ قرآن نصیبمان شده است همین موسسه دارالتحفیظ است که از سال 71 فعاليت خود را آغاز کرده گرچه گذر زمان خیلی کارها و اتفاقات را به مرحله فراموشی می رساند اما برای رفتن به آن خاطرات یک یادآوری کوچک نیز کافی است.
 اواخر سال 61  بود که با 17 سال سن به عنوان بسیجی برای جبهه معرفی شدم، اوایل جنگ بود یادم نمی رود که به علت استقبال زیاد بسیجی ها، فرماندهان به اجبار آن ها را برمی گرداندند و این مشکل بزرگی در آن شرایط به حساب می آمد. 

در ماموریت سه ماهه اول در منطقه های دشت عباس و تپه های ذلی جان بودیم که اتفاق خاصی نیافتاد و بعد از  این ماموریت فرماندهان خواستند که ما را برگرداندند و ما هم به بهانه اینکه عملیاتی نبوده توانستیم آن ها را قانع کنیم و بنابراین ماندیم.

به علت آسیب دیدگی پایم مجبور شدم که به خانه برگردم چرا که نمی توانستم بهانه ای برای ماندن داشته باشم اما دوباره پس از بهبود برگشتم و رفتن خود به خانه را  تنها بهانه ای، برای دیدن خانواده ام قبل از اسارت می دانم.

با آغاز عملیات والفجر در 21 فروردین 62، شب 22 فرودین در منطقه موسیان که قرار بود سه تیپ ثارالله محور وسط و علی ابن ابی طالب یک سمت و رسول الله سمت دیگر باشد و عملیات را در سه تپه به نام  110و115و105 شروع کنیم، بین این تپه ها یک دشت صاف بود و ماموریت این بود که آنجا را فتح کنیم پس از جلو رفتن ما در شب عملیات دو لشکر  سمت چپ و راست نتوانستند جلو بیایند و ماندند البته دستور عقب نشینی داده شد اما به علت زیاد جلو رفتن به ما خبر نرسید و ما همچنان در شیارهای که در تپه ها توسط عراقی ها ایجاد شده بود حرکت می کردیم  و گردان های عراقی به فاصله چند متری ما بودند اما ما آن ها را ایرانی به حساب می آوردیم تا صبح که برایمان همه چیز روشن شد.

اولین کاری که کردیم در سنگر عراقی مدارکمان را پنهان کردیم و آن ها را که می شد از بین بردیم با آن سن و سال کم و با شنیده هایی که از عراقی ها داشتیم که چطور شکنجه می دهند و چقدر ظالم هستند. اما عجیب اینجاست که آرامشی داشتیم که تا به حال آن را تجربه نکرده ایم  و در همان حال که می دانستیم دیگر راه برگشتی نیست دعای توسل را نیز خواندیم و حتی بچه ها با کمال آرامش خوراکی هایی که در کیف داشتند می خوردند و پس از آنکه یکی از بچه ها از شیار تپه کمی بیرون رفت و با ضرب گلوله به شهادت رسید راه رفتن به جلو از شیار نیز بسته شد و عراقی ها در همان حین از بالا ما را مورد حمله قرار دادند و ما را اسیر کردند.

این یادگار دوران دفاع مقدس می گوید: و اما اولین مطلبی که می خواهم به آن اشاره کنم صرف تنها اینکه خاطره ای را عنوان کنم نیست بلکه می گویم تا مفید واقع شود و همگی بدانند که حفظ کردن قرآن از سر بیکاری در اسارت نبوده است در دوران اسارت بسیار سخت است تا بتوان یک سوره کوچک را حفظ کرد چرا که برای حفظ یک سوره باید فضایی ساکت بدون دغدغه و استرس وجود داشته باشد اما محوطه زندان حدود 16 بند داشت و هر بند 160 نفر را در خود جای داده بود.

صبح ها که در این بندها باز می شد تمام بلندگوها روشن می شد این حرف از یک روز نیست از هشت سال است و در هربند نوار موسیقی ایرانی و عربی پخش می کردند ابتدا  فکر نمی کردیم قصد اذیت کردنمان را با این کار داشته باشند اما بعدها فهمیدیم این خودیک شکنجه بوده است تا روان بچه ها را آزار دهند موسیقی هایی که در طول هشت سال تکرار شد هر صبح آن هم با صدای بلند تا آخر اسارتمان تکرار و پخش شد.

بعضی بچه ها بلندگوها را می شکستند اما پس از شکسته شدن شکنجه شان می کردند آیا می توان در این شرایط قرآن را به راحتی حفظ کرد؟ تا زمانی که ترس و واهمه و استرس و بسیاری از کمبودهای دیگر، انسان به سختی می تواند حتی یک خط را حفظ کند.

با جیره ای که به اندازه یک لیوان بود گرسنگی نیز بر ما فشار آورده بود و طی این مدت اسارت شب ها از گرسنگی و تشنگی به سختی به خواب می رفتیم.

یک قرآن و 2000 اسیر مشتاق کلام حق

در روزهای اول اسارت ما در یک زندان دو هزار نفری تنها یک قرآن داشتیم که آن هم به طور معجزه آسایی توسط یکی از رزمنده ها به آنجا آورده شده بود.

قرآن را بچه ها مخفی می کردند و زمان خواندن آن را به پنج یا 10 دقیقه برای خواندن بین بچه ها تقسیم کرده بودند و ساعت 11 به بعد حتما می باید می خوابیدم آن هم با چراغ های روشن و نمی بایست حتی در حالت نشسته در رختخواب باشیم و یادم می آید که بچه ها به پهلو قرآن را می گرفتند و در زیر پتو می خواندند.

بعد از آمدن صلیب سرخ کم کم قرآن برای 150 نفر آورده شد و بعد بیشتر هم شد علت آن هم این بود که بیش از این از مسلمانی کم نیاورند.

شما در نظر بگیرید که ما در هفت یا هشت سال اسارت به اندازه یک وعده که در ماه رمضان غذا می خوریم و میوه و ... آنجا تمام وعده هایش هم یک وعده سحری یا افطار اینجا نمی شد.

میوه هر سال را یکی دو بار می دادند و بین 10 نفر تقسیم می کردیم و بر سر سفره ای که با گونی توسط خودمان با پارچه دوردوزی شده بود می خوردیم.

مرارت های دوران اسارات/بغض هایی که به جای غذا خوردیم

بچه های اسیر مریضی های سخت و عجیبی می گرفتند، زبان هاشان شکاف تمام برداشته بود بعد از ساعت ها انتظار برای غذا و گرسنه بودن به محض اینکه آن یک وعده غذا را می آوردند یک ذره از غذا که به زبان می گرفت اشک می ریختند و غذا را می خوردند و اگر طاقت جویدن غذا را نداشتند آن را درسته می بلعیدند که این شکنجه هم نمی تواند بی حساب باشد تا یکسال و نیم این وضعیت ادامه داشت تا محلول آبی رنگی دادند که بچه ها با خوردن آن کم کم از آن حالت درآمدند و بهتر شدند.

تجربیات حفظ آن مواقع سختی را پیاده کردیم و دانشگاه باهنر جزء دانشگاه هایی است که اولین جزوه حفظ اینجانب را چاپ کرده است که اصل و اساس اصلی آموزش نیز همان جزوه است که خود آن را تجربه کردم.

در طول سال 65 تا 66 قرآن کریم را حفظ کردم البته ماقبل آن هم در دشت های عباس  که بودم سوره های کوچک را حفظ می کردم و در دوران اسارت فی نفسه شروع به حفظ کردم و آخرین آیه ها از سوره احزاب بود که واقعا برایم سخت بود و یک شب که عراقی ها ما را برای فردا وعده زیارت در کربلا داده بودند از شوق رفتن به کربلا همان شب حفظ کردم و حفظ اولیه قرآن کریم را به پایان رساندم.

توسل به قرآن و ائمه راه رهایی از شکنجه ها بعثی ها

تنها راه خلاصی از شکنجه ها و فشارهای روحی و روانی دشمن و دوری از خانه توسل به اهل بیت( ع) و قرآن بود که ما را از آلودگی ها دور می ساخت.

توسل به اهل بیت( ع) و قرآن مطلب بسیار مهمی است و رمز و رازی است که می توان با آن جامعه کنونی را که تحت تحریم ها و جنگ نرم قرار گرفته است را نجات داد.

کمرنگ شدن اعتقادات و فاصله گرفتن از اهل بیت( ع) انسان را در مقابل سختی ها ناکام می گذارد و ضربات جبران ناپذیری را چه به خود و چه به جامعه وارد خواهد آورد. برای نجات راهی جز پناه آوردن به اهل بیت و قرآن نیست و انگیزه ما نیز جز این نبوده است.

داستان راه اندازی دارالتحفیظ قرآن

در سال 69 اسمی از حفظ قرآن در ایران نبود و اگر هم بود خیلی کم بود که صدایی از آن شنیده نمی شد و یکی از دلایلی که اصرار بر برگزاری کلاس های حفظ داشتم آثار و برکاتی بود که آن را به واقع تجربه کردم و کسی که این برکات و آثار را درک کند حفظ قرآن را چه برای یک سوره کوچک چه بیشتر شروع خواهد کرد.

ما در سال 70 با دو گروه بچه های زیر دبستان دختر و پسر و خانم ها کلاس ها را برگزار کردیم گرچه از سال 69 با خانم های بزرگسال نیز کار حفظ را شروع کردیم و از آن میان حافظان کل قرآن هم داشتیم .

مکان های برگزاری این کلاس ها در ابتدا یکی از شبستان های مسجد امام و بعد دو اتاق در خانه استیجاری و در نهایت به این فکر افتادیم ساختمانی را کرایه کنیم ونام آن را دارالتحفیظ قرآن کریم بگذاریم.

برگزاری 15000 کلاس در دارالتحفیظ

تا اکنون نیز حدود 15 هزار کلاس تحت عنوان دارالتحفیظ برگزار شده است با آموزش پنج هزار نفر دختر و پسر در مقاطع مختلف روخوانی، روانخوانی، تجوید؛ حدود هزار نفرحافظ یک تا پنج جزء و 500 نفر یک تا 15 جزء و 300 نفر یک تا 20 جزء و 250 نفر یک تا 25 جزء و حدود 50 نفر هم حافظ کل قرآن کریم داریم.

کاری که در این مجموعه خیلی خاص بود این بود که ما حدود تقریبا 300 نفر یا بیشتر خانم های رده سنی 40 یا 50 یا 60 سال یا بالاتر را داشتیم که بی سواد کامل بودند و الان خوشبختانه قرآن را به راحتی می خوانند و بعضی حتی قواعد روانخوانی یا تجوید را نیز رعایت می کنند و تعجب انسان را برمی انگیزد و این هم از معجزات قرآنی است.

کلاس هایی که در این موسسه برگزار می شود کلاس حفظ به همراه ترجمه و مفاهیم، کلاس قرآن در مقاطع مختلف، کلاس های نقاشی، ورزشی و ... که برای آموزش از اساتید بسیار مجرب دعوت شده است
 و هدف ما این است که نیروی قرآنی را از رده و درجه اخلاقی و اخلاقیات بالا ببریم نه رتبه و ...

منابع مالی ما تنها کمک های مردمی و شهریه ای است که در اینجا پرداخت می شود و خیرین به صورت خودجوش و با اعتمادی که به این مجموعه دارند مشتاقانه کمک های خود را بدون اینکه نامی از آنها برده شود اهدا می کنند.

از نظر ساختمانی بزرگترین بنای قرآنی در سطح کشور است که سه شعبه یکی در کوهپایه و دو شعبه دیگر  آن در کرمان است که از خود مجموعه می باشند.

با یک گروه هنری کار می کنیم که از کار تزئین این مجموعه گرفته تا ساخت و نقشه برداری آن را انجام می دهند.

و نکته ای که باید اینجا ذکر کنم این است که ما تبلیغاتی را برای ثبت نام در این مجموعه انجام نمی دهیم و خوشبختانه بدون تبلیغ اینجا برای همگان شناخته شده است مثلا در 18 خرداد ساعت هشت صبح که ثبت نام شروع شد و 9 و 35 دقیقه ظرفیت تکمیل شد و 200 نفر ثبت نام کردند و عقیده ام این است که وقتی جایی سالم و خوب باشد بچه ها و حتی پدر و مادرها نیز خود بی اراده روی می آورند و ما نیز دلخوش این حدیث هستیم که" کسی که یک نفر را هدایت کند و شریعت به آن بیاموزد فردای قیامت با ما و هم درجه ما خواهد بود"  این حدیثی است پرمعنا ... که انشاءا... شامل حال ما نیز باشد.


 

کد خبر 2117900

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha