به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب دومین عنوان از مجموعه «شعر ما» است که شهرستان ادب چاپ میکند و 61 غزل را از قهرمان در بر میگیرد.
اسامی 30 شعر ابتدایی این کتاب عبارت است از:
یا رب از سرمستی غفلت به هوش آور مرا، ز دشت بیکسیها رهنوردی برنمیخیزد، عادتم شده در عشق گاهِ گفتوگو کردن، نوای صلح شنیدیم و گیر و دار به جاست، آسودگی ز مردم ِ عالم رمیدن است، چه غم ز بادِ سحر شمع شعلهور شده را؟، از خاطر عزیزان گردون سترد ما را، از گفتوگوی باد با خاک آشفت خواب شاخساران، پیرانهسر چو آید یادم ز خردسالی، ای دلت آیینهی روشن! دشمن جان سیاهی باش، نازک دل آفریدند مانند لاله ما را، در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را، دامن ز تماشای جهان چیده گذشتیم، ای دل! ره رمیدن اگر یافتی بگو، نشاط عید نخواهد برد برون ز خاطر ما غم را، زبان بر خاک میمالند از لبتشنگی جوها، ز عجر تکیه بر دیوار آه خود کردیم، در کفّهی دو دستم امشب دو جام بگذار، رخ تو پیش نظر داشتیم و دم نزدیم، هنوز از بوی گیسویی پریشان میتوانم شد، رنگِ ز رخ پریدهی ما را کسی ندید، به دل جمع در این دایره گامی نزدم، غم از کنار من به کناری نمیرود، عمر را اِستاده پندارم میرود از بس به همواری، ای از بهاران گذشته پاییز را نیز دیده، وقت سحر شد خیالت یک لحظه مهمانِ دیده، حیاتبخش چو خون در رگم روانه تویی، برانگیزد نسیم از جای خود هرگاه چون گردم، عشق بزرگ پاک نجیبم!، نوبهار است بیا بال و پری باز کنیم.
عنوان دیگر اشعار این کتاب نیز به ترتیب زیر است:
ابر سیاه میرسد از راه همراه با ترّنم باران، در من هوای تازه با یاد تو جاری شد، چه روز ابری غمناکی! چه ابر تیرهی دلگیری!، گرچه فزون خواستم بوسه یکی بود و بس!، پای تا سر ناامیدی از سفر برگشتهام، صدای پای او نرم و سبک پیچید در گوشم، مویت کمند گردن جانم روی تو قبلهگاه نگاهم، در هجوم صد بلا مانده در میانهام، شبی روزیام نشد که با من سحر کنی، نرفتم در جوانی از پی عشق و زیان کردم، به هجر زنده از آن ماندم که جان به را تو دربازم، از ابر بارانی نمیآید کز دل فروشوید ملال من، نخواهی کاست گر با وصل خود بار غم ما را، شانهام را سبک سازی از غم چون گذاری سرت را به دوشم، سراب فریبم فریب سرابم، دزدیده میخرامی و پاورچین رشک نسیم تُرد سحرگاهی، شد فرشِ سبزه پهن و دل من در زیر گرد چون گلِ قالی، این شیشه نازکتر شود هر روز با مهربانی با دلم سر کن، اول نبود عشق توام باور چندی میان شک و یقین بودم، تا به کی بینم که همچون بت قبلهگاه این و آه باشی؟، خیالت میخزد همچون پری در خلوت خوابم، بدرود نگفته سفر مکن ای بدرقهات اشک و آه من!، شبی که بیتو به سر میرود سحر نشود، همچنان که روی تو به چشم دل در میان دلبران یگانه است، فلک با من ِ مانده بیتو سر سازگاری ندارد، دارم تو را از جان و دل دوست میگویم و پروا ندارم، ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشم، نه خوش ز بوسهی پیغام و نه پیام شوم، میپرستم چون تو را و دوست میداری مرا، سهل یا دشوار راه عمر اگر پیموده شد، ای ز من بیخبر خیال تو از دل روز تا شب هزار بار گذشته.
شعر نوزدهم این کتاب را میخوانیم:
این کتاب با 140 نسخه، شمارگان 2 هزار نسخه و قیمت 6 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما