وارد سالن ورود به بخش هاي مختلف بيمارستان كه مي شوي سر و صداي درگيري لفظي بين انتظامات و مردي كه همراه خودش كودك خردسالي آروده ، به گوش مي رسد . كمي كه بيشتر دقت مي كني مشخص مي شود كه اين مرد اصرار دارد كودكش را براي ملاقات با بيمار خود ، وارد بخش بيماران كند اما با برخورد انتظامات روبرو شده است...
وارد راهرو اصلي مي شوم كه به راهم ادامه دهم اما متوجه مي شوم هيچ تابلوي راهنماي طبقاتي وجود ندارد كه بتواني از آنها كمك بگيري ، در همين حين صداي اعتراض مردي شنيده مي شود كه از عدم تشخيص بخش هاي بيمارستان اعتراض دارد و مدام مي گويد : اين ديگر چه بيمارستاني است كه معلوم نيست بيمارمان در كدام طبقه است؟!
استعمال دخانيات آزاد است !
وقتي وارد بخش جراحي هاي داخلي مي شوم ، بوي نامطبوع سيگار در اين بخش به مشام مي رسد . به گونه اي كه وقتي پرستار به فرد مورد نظر كه گويا ملاقات كننده بود ، تذكر داد كه سيگارش را خاموش كند ، آن مرد تمام سيگارش را دود كرد و هيچ اعتنايي هم به تذكر پرستار نكرد...
به گزارش خبرنگار اجتماعي خبرگزاري مهر ، متاسفانه عدم نظارت كافي در اين بيمارستان تا آنجا پيش رفته است كه دود كردن سيگار حتي در پشت درهاي قسمت آي. سي. يو بيمارستان نيز مشاهده مي شود ، به گونه اي كه تعدادي از افراد پشت درهاي بسته آي.سي.يو به انتظار بيمار خود به علت كمبود صندلي هاي اتاق انتظار بر روي زمين نشسته و مشغول كشيدن سيگار هستند و جالب تر اينكه هيچ مسئولي هم در قسمت نيست كه آنها را از اين كار منع كند و هشدار بدهد .
البته معضلات اين بيمارستان به همين جا ختم نمي شود، چون آن طرف تر خدمه اي را در اين بيمارستان مي بينم كه ضمن تميز كردن راهرو و ديوارها ، مشغول كشيدن سيگار است و اين نشان مي دهد كه توجه به اين امر در بيمارستان چقدر زياد است كه حتي خدمه هاي آن نيز نسبت به اين امر توجيه نشده اند ، چرا كه حتي به آنها در اين مورد تذكر هم داده نمي شود.
وارد اتاق هاي بيماران كه مي شوي ، با پرده هاي نيمه آويخته و تخت هايي روبرو مي شوي كه از شدت فرسودگي تمامي روكش هاي چرمي آن پاره شده اما همچنان مورد استفاده قرار مي گيرند . حتي سرويس هاي بهداشتي اين بيمارستان نيز گويي از ابتداي سال تاسيس اين مركز درماني هيچ گونه تغييري نكرده اند چون آنقدر قديمي اند كه جرم هاي كاشي هاي آنها ديگر قابل تميز كردن نيست...
بخش مراقبت هاي ويژه ...
پيش از ورود به بخش مراقبت هاي ويژه اطلاعيه اي بر روي در ورودي مشاهده مي شود كه نوشته شده : { از آوردن گل به اين بخش خودداري كنيد}اما زماني كه وارد بخش مي شوي مشاهده مي كني دست گل زيبايي كه گويي يكي از همراهان بيمار آورده است از آنها گرفته مي شود و با قرار دادن آن در يك گلدان بر روي پيشخوان دفتر پرستاري كه در وسط اين بخش قرار دارد گذاشته مي شود ، بدون اينكه حداقل به آنچه خود مسئولان اين بخش به مردم هشدار داده اند ، توجه شود.
در برخي بخش هاي بيمارستان سطل هايي مشاهده مي شود كه بدون توجه به اينكه داخل آنها لباس ها و ملحفه هاي كثيف بيماران است در راهروها رها شده اند ، گويا مسئولي براي جمع آوري اين سطل ها كه خود مي تواند باعث انتقال عفونت شود وجود ندارد .
بازار روز يا بيمارستان !!
به هر حال از بيمارستاني كه بخش ورودي آن با بوفه اي سرشار از خوراكي هاي نامناسب شروع مي شود ديگر نمي توان انتظار داشت ساير نكات بهداشتي ظريف ديگر مورد توجه قرار بگيرد . چرا كه قسمت ابتدايي ساختمان اين بيمارستان بوفه اي پر از انواع خوراكي ها ، از شير مرغ تا جون آدميزاد ...
علاوه بر اينكه خوراكي هايي مثل چيپس، بستني، همبرگر مخصوص، سوسيس هات داگ ، ژامبون مرغ، كالباس خشك، سوسيس آلماني، كوكتل و... مشاهده مي شود . چندين سوسيس داخل ماكرويو روي پيشخوان اين بوفه قرار دارد كه با چرخش در حال سرخ شدن است و موجب شده كه برخي كودكان را به اين قسمت بكشاند.
در كنار اين بوفه ، مكاني ديگري تعبيه شده كه انباشته از انواع سي دي، اسباب بازي و كتاب داستان است به گونه اي كه با ديدن اين صحنه ها ، مراجعه كنندگان به اين بيمارستان فراموش مي كند كه آيا واقعا اينجا بيمارستان است يا مركز فروش انواع سوسيس و كالباس و سي دي هاي بازيهاي كامپيوتري و...
اينجا هركس به خودش فكر مي كند...
وارد بخش سونوگرافي كه مي شوم ، پيرمرد بيمار ناتواني را مي بينم كه از فرط ناتواني وي را با تخت به اين قسمت آورده اند اما گويي اين بيمار هيچ همراهي ندارد . مسئول اين بخش مشغول اعلام اسامي افراد براي گرفتن سونوگرافي است چندين بار نام مردي را صدا مي زند اما هيچ كس جواب نمي دهد.
اين بار زماني كه بار ديگر نام اين مرد صدا زده مي شود يكي از افراد حاضر در نوبت سونوگرافي متوجه مي شود كه نام اين پيرمرد را صدا مي زنند كه روي تخت قرار دارد ، پس به منشي اطلاع مي دهد...
منشي بخش همچون طلبكاران با فرياد بر سر پيرمرد بيمار كه حتي قدرت جواب دادن را هم ندارد ، مي گويد : من يك ساعت است اسم تو را صدا مي زنم پس چرا جواب نمي دهي .
در هر حال پيرمرد با كمك چند نفر ديگر از بيماران سرحال به اتاق سونوگرافي رفت و پس از اينكه كارش تمام شد مجدد همان جا رها شد!!
باورم نمي شود ، اينجا بيمارستان باشد ! چون شرايط اين محيط به همه جا شبيه است الا يك مركز درماني... اما چه بايد كرد كه واقعيت همين است كه مي بينيم ، آري اينجا بيمارستان است .
نظر شما