خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: فریبا خادمی بازیگر، شاعر و رماننویس و فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی با بازی در فیلم سینمایی «حراج» به کارگردانی حسین شهابی به عرصه بازیگری سینما بازگشته است. او علت حضور در «حراج» را سادگی و روشنبینی که در آن نهفته است میداند و اعتقاد دارد حراج گرچه از دسته فیلمهای سینمای اندیشه است اما برای مخاطب خاص ساخته نشده است.
گفتگوی ما با او به عنوان یک نویسنده و بازیگر را در پرداختن به هر دوی این هنرها میخوانید:
*اولین حضور شما در سینما به چه سالی برمیگردد؟
- اولین کار سینمایی من با دومین کار تئاترم همزمان شد. یکسال هم شاگرد استاد سمندریان بودم. در نمایش سوم تئاتر بودم که دستیار ابوالفضل جلیلی به دلیل تن صدا و سادگیای که در چهره من بود، برای فیلم «ابجد» از من دعوت کرد و فردای همان روز قرارداد بستم.
*کدام عرصه هنر بازیگری بستر بهتری برای ارائه هنر و پاسخگویی به پرسشهای انسان دارد؛ تئاتر، تلویزیون و یا سینما؟
- کلا با تقسیم و انفصال موافق نیستم. سینما و تئاتر و تلویزیون همه یکی هستند. جایی خوب است که بتوان حرف خوب زد. اگر حرف خوب باشد تئاتر خیابانی از همه بهتر است چرا که مخاطب بدون هزینه میآید، میبیند و میاندیشد. هنرمند باید شهامت داشته باشد خودش باشد، حرف خودش را بزند. حتما خداوند در خلقت من چیزی لحاظ کرده است که من باید بگردم و آن را پیدا کنم، به ظهور برسانم و باید توجه کنیم.
*قصه «حراج» چقدر با تعریف و نگاه شما به قصه همخوانی دارد؟
- «حراج» پایان ندارد اما دارد. حراج به اندازه تعداد کسانی که آن را دیده و اندیشیدهاند پایان دارد. قصه سه چهار روز این زن به تصویر کشیده شده است بدون اینکه گذشته این زن را کسی بداند، بدون اینکه از مناسبات او و همسرش کسی خبر داشته باشد. اینها مهم نیست آنچه اهمیت دارد قرار گرفتن این زن در این بنبست است. همه دوست دارند او غوغا و هیاهو به پا کند ولی فروغ آرام است. در قصه کلاسیک ما از ابتدا یک قهرمان داریم که این قهرمان در طول داستان و با توجه به حوادث و وقایعی که برای او میافتد تحت تاثیر قرار میگیرد و در نهایت و در پایان قصه به شخصیتی متفاوت از آنچه در ابتدا بوده است تبدیل میشود؛ قهرمان در قصه کلاسیک از بودن شروع میکند و به شدن میرسد. اما فروغ تا پایان قصه تغییری نمیکند. او از اول میداند چه میخواهد؛ او کمک میخواهد. کمک برای اینکه کسی، حتی دخترش اتفاق را نفهمد تا بتواند کیان خانواده را حفظ کند. او از ابتدا میداند که نمیخواهد خراب کند.
*فروغ یک زن فداکار و یا یک مادر ایثارگر است.
- فروغ عاشق همه است؛ فروغ مادر است. اگر جنبه زن-مادر را در نظر بگیریم. آنیما یعنی همان زن الهام بخش، ما جنبه زنانه این آنیما را در نسرین میبینیم و جنبه مادرانه آنیما را در فروغ. فروغ به دیدار شوهرش میرود و او نمیآید، فروغ بغض میکند و یکجاهایی نیز من بغض میکردم. شهابی خیلی تلاش کرد، سکانسهای اثرگذار این فیلم مانند سقط جنین توسط ساغر را حذف کرد، در آن صحنه وقتی ساغر گریه میکند من صورتم را برمیگرداندم و اشک میریختم. این صحنه به حدی تاثیرگذار بود که حتی عوامل پشت دوربین نیز گریه میکردند اما شهابی اشک فروغ را نمیخواست. او نمیخواست فروغ اشک بریزد. او نمیخواست بیننده اشک بریزد. تمام صحنههایی را که احساس بیننده را برمیانگیخت و نیمکره احساس مخاطب را بیشتر از نیمکره خرد او به واکنش وامیداشت از فیلم حذف کرد. فروغ باید خرد جمعی را درگیر میکرد نه احساسات را.
*با این تعریف فروغ یک انسان مستقل و سرشار از خرد است؟
- فروغ مکمل است؛ هم مکمل نسرین و هم مکمل ساغر. شما به اسمها دقت کنید، نام نقش همسر، مشکات است. مشکات ظرفی است که نور در آن جمع میشود ولی پخش نمیشود! فروغ یعنی جلوهگری نور! ساغر یعنی پیاله و جام!
فروغ شاید جنبههای سرمستی مشکات را ندیده است برای همین است که میگوید: من دارم تاوان خودم را پس میدهم و در جایی دیگر به ساغر میگوید: هر بار که شوهر من پیش تو آمده است بخشی از زندگی خود را فروختهام. بلافاصله بعد از این جمله میگوید: «20 تومن جور کردم و 80 تومن مونده». اگر زن و شوهری به فروغ نگاه کنیم باید پی این باشیم که او عاشق شوهرش بوده است یا نه؟ اما اگر اینجوری نگاه نکنیم به قول آقای شهابی فروغ نماد انسانی است که باید باشد، نه انسانی که وجود دارد. او انسان مثبتی نیست، بعضی جاها کشیده میزند و در برخی اوقات به دیگران میگوید غیبت نکنید در حالی که خودش انجام دهنده آن فعل است. در قیمت اجناس تخفیف نمیدهد اما به زوج جوان یک میلیون تومان تخفیف میدهد. او حتی از ابزار تهدید هم استفاده میکند اما در کل انسان است. او با مسیر حرکت میکند و برعکس نسرین که فقط به فکر عکسالعمل است و ستیز دارد، اهل خرد است. نسرین احساس صرف است. در دیالوگ گویی به یک مونوتنی رسیدیم که بتواند بیننده را بدون اینکه خیلی تلاش کند وادار به شنیدن حرف فروغ کند.
*یعنی فروغ بودن راه حل روبرویی با این دست مشکلات است؟
- فروغ راه حل نیست. این فیلم فروغ بودن را پیشنهاد نمیدهد، پیشنهاد این فیلم گونهای دیگر بودن است. قرار نیست ما فروغ باشیم چون عقبه و ویژگیهای خاص خود را دارد بلکه باید مانند او جور دیگر بودن را تجربه کنید. آنچه در فروغ است و من به شخصه میپسندم، پذیرش اوست. فروغ به چرایی این رسیده است، برای همین است که به پذیرش رسیده است. حراج رفتار فروغ را پیشنهاد نمیدهد، بلکه مانند فروغ، جور دیگر دیدن را توصیه میکند! راهی که فروغ رفته است مختص اوست.
*تجربه همکاری با حسین شهابی چگونه بود؟
- قرار بود در «روز روشن» نیز بازی کنم ولی نتوانستم و تلفنی از او عذرخواهی کردم. در طول این سه سال به دلیل تحصیل فرزندانم در مالزی بودم و کمتر به ایران میآمدم. شهابی خیلی خوب ویژگی های رفتاری زنان را میشناسد و جهانبینی خوبی دارد. به راحتی با نوشتههای او ارتباط میگیرم. من حتی در نوشتن هم شکل هندسی انسانها را ذهن خود تجسم میکنم.
*شکل هندسی فروغ چیست؟
- شکل هندسی فروغ دایره است؛ بدون زاویه و کاملترین شکل هندسی جهان. دایره شکلی است که از زمان کهن با ما همراه بوده است. در جایی نوشتهام: «دایره بودن را از یاد بردهایم و بیزاویه بودن را». این زن را از هرجایی که نگاه کنی در مرکز است. هیچ چیز نمیتواند آرامش او را به هم بزند. برای من شاید هرگز پیش نیاید دوباره نقشی مانند فروغ را بازی کنم، او عمق دارد و از یک عرفان محض برخوردار است. روشنبینی عرفان است و با روشنفکری متفاوت است.
*چه تفاوتی بین روشنبینی و روشنفکری در مواجهه با مسائل زندگی است؟
- در روشنفکری انسان با فکر سروکار دارد و در روشنبینی با دل. البته نه دل احساسی. این دل همان خرد درونی است که با اتفاقات همسو است. بر خلاف روشنفکری، نمیتوان با مطالعه و تحصیل به روشنبینی رسید. روشنبینی ریشه در ذات آدمی دارد و باید در درون خود به دنبال آن گشت. جوهرهای که در هر انسانی وجود دارد. معمولا از این نور حمایت نمیشود. فروغ مانند معنای اسمش یک نور است؛ یک روشنبین است. روشنبینی در سادگی اتفاق میافتد. انسان بعد از تمام پیچیدگیها به سادگی میرسد.
*بازی در نقش فروغ نیاز به برخورداری از یکسری مهارتها و تکنیکهای بازیگری داشت. این مهارتها حاصل سالها فعالیت در صحنه تئاتر است؟
- اگر عقبه سالها بازی در تئاتر را نداشتم و این خلوتگزینی را در این چند ساله انتخاب نمیکردم و این خودشناسی را نداشتم میتوانستم فروغ را بازی کنم. این همان اعتقاد به خویشتن است که از روشنبینی نشات میگیرد. کار زیاد کردن و حضور زیاد داشتن الزاما از فرد یک بازیگر نمیسازد. فرد نزد استاد بزرگی میرود و از او میخواهد راهکاری را به او نشان دهد تا بتواند در نقاشی اثری ماندگار خلق کند که این اثر نام او را برای همیشه در تاریخ حفظ کند؛ استاد میگوید: 12 سال با استفاده از همه تکنیکهای موجود نقاشی کن و هر ترفندی را میدانی به کار ببند؛ بعد از آن 12 سال دست به قلم نبر و نقاشی نکش؛ 12 سال سوم شروع به کشیدن نقشهایی خواهی کرد که نام تو را در تاریخ ماندگار میکند.
این ثمره کشف و شهود است. یعنی همان بیرون کشیدن مروارید وجود از بطن انسان. اگر بازیگر پشت سرهم نقش بازی کند و به هر بهانهای حضور داشته باشد، فرصتی را برای فکر کردن و اندیشیدن نخواهد داشت. تمام سال گذشته من صرف نقش فروغ شد و بعد از آن تمام تلاشم را برای برگشتن به واقعیت زندگی انجام دادم و اکنون دیگر دوست ندارم نقشی از این دست بازی کنم و بیشتر ترجیح میدهم در نقشی کاملا مخالف شخصیت فروغ و حتی فضای این قصه حضور پیدا کنم که البته این اتفاق در تئاتر برای من افتاد.
*چطور برای رسیدن به فروغ با شهابی تعامل داشتید؟
- شهابی به من گفت: «تو خود فروغ هستی، صدای تو صدای فروغ و سیمای تو سیمای فروغ است». این برای شهابی ریسک بود و من همیشه ممنون او هستم که این فرصت را به من داد. بازی من در این نقش جسارت شهابی بود، چرا که شاید هیچ سوپراستاری حاضر به بازی در فیلمی که نقش اولش را فرد دیگری بازی خواهد کرد نباشد.
*چرا زودتر وارد عرصه سینما نشدید؟
- من دیر وارد سینما نشدم، اتفاق خوبی اگر قرار باشد بیفتد، قطعا خوهد افتاد. من معتقدم هیچ اتفاقی بد نیست. ضمن اینکه من وظیفه ندارم که خودم را به لحاظ هنری پرزنت (ارائه) کنم. هنرمند را باید یافت. کمد من پر از کتابهایی است که نوشته اما منتشر نکردهام، به فرزندانم گفتهام اگر عمر من کفاف نداد شما آنها را چاپ کنید، من کتاب مینویسم اما پرزنت را نمیدانم، این کار حرفه من نیست و آدم خودش را میخواهد. باید دانست افرادی که کم کار میکنند زیاد کار میکنند مانند افرادی که سکوت کردهاند اما سکوتشان لبریز از حرف و سخن است. باید انسان را درسکوت شناخت. من در همین فاصله سه سال، چهار کتاب نوشتم. همیشه خلوت خود را داشتهام حتی زمانی که در مالزی بودم.
اگر قرار بود مرتبا درگیر کار باشم وقتی برای این خلوت باقی نمیماند. البته سالها پیش در فیلم «ابجد» ابوالفضل جلیلی ایفای نقش کردم. در این سالها نیز در تئاتر و سینما و سریالهای خوبی بازی کردهام ولی هرگز حاضر به بازی در هر نقشی و ماندن به هر قیمتی نشدم. من حاضر به بازی در کمتر از آنچه دوست دارم نمیشوم. وقتی یک «نه» مقدس به زبان آوره میشود، جهان دریچههای خود را به روی انسان خواهد گشود؛ چرا که این «نه» از سر ستیز نیست بلکه از دریچه «پذیرش» است. ما نشان دادیم فقط سوپراستارها نیستند که میتوانند نقشهای خاص را ایفا کنند. یک بازیگر تئاتر هم میتواند بازی رئال از خود ارائه دهد. ما از سر ناچاری به سینما نیامدهایم بلکه برای گفتن و بودن حرف داریم.
*بازی در کدام سکانس برای شما سختتر بود؟
- در سکانس سقط جنین که با مهسا آبیز بازی داشتم، چون میگرن دارم، به شدت سرم درد میکرد و مسکنهای زیادی خورده بودم و تمام صورتم ورم کرده بود. وقتی مهسا آبیز دیالوگ میگفت، من ناخودآگاه صورتم را برمیگرداندم و گریه میکردم اما حسین شهابی گریه فروغ را نمیخواست، او گریه ساغر را میخواست. نهایتا این بغض اذیتم کرد و تا حدودی در صورتم مشخص شد.
*از ابتدا قرار بود «حراج» تا این حد ساده ساخته شود و یا این سادگی حاصل را باید نبود امکانات و ابزار لازم دانست؟
- از همان ابتدا قرار بود دوربین سردست باشد، میزانسن پیچیدهای نداشته باشیم و تا جایی که میتوانیم همه چیز را ساده برگزار کنیم. این سادگی کاملا خود خواسته بود. بعد از سه ماه تمرین جلوی دوربین رفتیم. فروغ ساده بود؛ مناسباتش ساده بود، رفتارش ساده بود و به قول سهراب: ساده باشیم، چه در باجه بانک، چه در زیر درخت.
*چقدر با تفکیک سینما به سینمای اندیشه و بدنه موافق هستید؟
- زیربنای سینمای بدنه هم اندیشه است. همین که مردم را سرگرم میکنند یک اندیشه است. حراج اما متفاوت است. از روشنبینی میگوید و از اینکه چگونه میتوان از پیچیدگی به سادگی رسید. نباید به این بهانه که فیلم هنری سروته ندارد، این سینما را کوبید. حتی اگر سینمای اندیشه مخاطب عام نداشته باشد، سوالی که مطرح میشود این است که: آیا بیننده خاص سینما حق ندارد فیلم مورد علاقهاش را ببیند؟ آیا همین افراد خاص نیستند که هدایتگر و پیشرو جامعه هستند؟
*آیا نمیتوان فیلمی ساخت که هم اندیشه در آن لحاظ شده باشد و هم به لحاظ گیشه از جایگاه خوبی در بین مخاطبان برخوردار باشد؟
- سینمای فرهادی به نظر من نمونه بارز این است. فرهادی نبض مخاطب را میداند و در کنار آن به خوبی وارد سینمای اندیشه میشود. حراج البته سعی کرده است مردم را با مسئلهای روبرو کند که در زندگی روزمره با آن درگیر هستند. بحث خیانت مصداق فراوانی در جامعه دارد.
*حراج فیلمی برای مخاطب خاص است؟
- حراج مخاطب خاص ندارد. به تعداد افرادی که حراج را دیدهاند، حراج پایان دارد. پایان فروغ همان چیزی است که در ذهن بیننده شکل گرفته است. به این ترتیب بیننده نیز در قصه سهیم است. فیلم باید در ناخودآگاه انسان نفوذ کند نه مثل روغن روی آب به راحتی قابل جمعآوری باشد.
*بعد از حراج، تا چه حد به آینده شغلی خود در سینما امیدوارید؟
- تا به حال به آینده کاری خود فکر نکردهام. اما میدانم اندیشه و مدل بازی من، مناسبات من با مردم و درونیات من، همه و همه مختص من است. اکنون و در دوره میانسالی توانایی بازی در هر نقشی را در خود احساس میکنم. هر چند حاضر نیستم کما اینکه در گذشته هم اینگونه بوده است؛ که هر نقشی را به هر قیمتی بازی کنم. من برای فیلمنامه، واژهها حرمت قائل هستم. این کلمات هستند که به من میگویند چگونه راه برو، حرکت کن، و حتی چگونه حرف بزن. هیچ عقیدهای پایدار نیست؛ انسان سیال است. دوست دارد مدل دیگری دیده شود. در این اثر هم آنچه برای من مهم بود باورپذیری فروغ است.
*تا چه حد به درخشش حراج در جشنواره امید داشتید؟
- ژانرهای مختلف باید داوریهای مختلفی داشته باشند. شما زمانی میتوانید دو اثر را با هم و در کنار هم قضاوت کنید که تمام شرایط برای هر دو یکسان باشد. تشویق خوب است اما نه به قیمت نادیده گرفتن دیگران. هر هنرمندی که کودک درونش زنده است، دوست دارد که تشویق شود اما این نباید به قیمت تضعیف حقوق دیگران باشد. نباید با بزرگ کردن یک اثر و یا یک هنرمند دیگران را نادیده گرفت؛ این ضد هنر است. کسی نباید حراج را با آثاری مقایسه کند که با حمایت دولت ساخته میشوند و به هیچ وجه دغدغه گیشه ندارند و حتی موضوعیت آنها نیز با امثال حراج متفاوت است. حرف حراج تلخ است اما بیان سادهای دارد، داوری که حراج را قضاوت میکند باید به افکار شهابی را بشناسد و گرنه چگونه میتواند اثر او را نقد کند؟
*چقدر از اکران حراج به عنوانی فیلمی از جنس سینمای مستقل رضایت دارید؟
- متاسفانه به قدری از این فیلم حمایت نشد که «حراج» به حراج رفت. در اکران تک سانس و آن هم بدترین ساعت، نباید انتظار معجزه داشت، همه میدانند و شاهد هستند چه اتفاقی افتاده است. چرا حرف از سینمای مستقل میزنیم؟ وقتی فیلمنامه را میدهیم و بعد از چندبار اصلاحیه و ممیزی باید با هزینه شخصی فیلم را ساخت و در اکران نیز باز دست سازندگان بسته است. کجای این سینما مستقل است؟ من چهار تئاتر را به خاطر حراج از دست دادم.
*چه انتظاری از رسانهها در برخورد با فیلمهایی از جنس حراج دارید؟
- گلایهای از رسانهها ندارم. من و اهل رسانه به سبب تعلق خاطری که به قلم داریم، همکار هستیم. همه میدانیم برای این فیلم چه اتفاقاتی افتاده است. ما از ابتدا میدانستیم که حراج قربانی خواهد شد. ما در بنبست هستیم، باید راه جدیدی ببینیم. اگر اصحاب رسانه به فیلمهایی که حرفی برای گفتن دارند بپردازند مطمئنا این سینما نیز دیده خواهد شد. کسانی که با قلم سروکار دارند باید کمی باشکوهتر این آثار را ببینند. همین نگاه رسانهها به فروغ بود که به من آموخت میتوانم به تنهایی بار یک فیلم را به دوش بکشم در حالیکه پیش از این هرگز نمیدانستم که این توانایی را دارم یا نه؟ فیلمساز و عوامل فیلم نمیتوانند کاری رسانهای کنند.
* شما نوشتن را از چه زمانی آغاز کردید؟
-به طور جدی از سال 88 با چاپ اولین رمانم با عنوان «سنجاقکهای رستم آباد» وارد دنیای نویسندگی شدم. بعد از آن هم در سال 89 و 90 «گلین» و «هذیان عقربهها» را به چاپ رساندم. «گلین» اساسا یک رمان-فیلمنامه است؛ که برای برقراری ارتباط نوشته با مخاطب عام یک داستان کوتاه هم به آن تزریق کردم تا مخاطب عام هم بتواند محتوای نوشته را دریابد اما ساختار نوشته به گونهای است که حالت ادبی دارد و این باید مورد تائید ناشر هم قرار بگیرد؛ «هذیان عقربهها» یک مجموعه داستان کوتاه است. در حال حاضر رمان دومم با عنوان «دایره است این که میبینم»، برای اخذ مجوز چاپ به ارشاد فرستاده شده است؛ نوشتن این رمان یکسال زمان برد. «کریستالهای پدر» نیز نام نوشته دیگری که در حال حاضر روی آن کار میکنم. دو مجموعه شعر هم که البته شعری است که در واقع یک قصه را روایت میکند با نام «زن درختی» و «ترزا میگفت» دارم. قرار است بعد از رمان «این دایره است که میبینم»، «ترزا میگفت» را برای مجوز چاپ به ارشاد بفرستیم و امیدوارم امسال بتوانم حداقل دو کتاب را به بازار روانه کنم.
*به جز نمایشنامه «بچه آهوها»، نمایشنامه دیگری از شما روی صحنه رفته است؟
- چند نمایشنامه هم نوشتهام که از میان آنها «بچه آهوها گریه میکنند» به کارگردانی سیروس اسنقی و با بازی کاظم بلوچی، خانم سعدی و خودم با محوریت جنگ و دفاع مقدس و پرداختن به حال و هوای بعد از جنگ روی صحنه رفته است و در جشنواره هم شرکت کرد. خودم به ادبیات کلاسیک علاقمند هستم و این علاقه را در سبک نوشتن آثارم هم لحاظ میکنم البته به جز «بچه آهوها گریه میکنند»، باقی آثارم ادبیات کلاسیک دارند و چون تحصیلات من در رشته ادبیات است خیلی دوست دارم که ادبیات کلاسیک در آثارم ماندگار شود.
در خصوص تئاتر معتقدم، اگر وضعیت این هنر به این صورت نبود و شرایط نه فقط به لحاظ ممیزی بلکه به طور کامل از بحث مالی گرفته تا ابزار لازم و ممیزیها برای خلق یک اثر فاخر آماده بود و اعمال سلیقه نمیشد، هفت تئاتر من که در جشنوارههای داخلی و خارجی جایگاه پیدا کرده بودند به دلیل مشکلات متعدد از جمله نوبت اجرا، با فرسایش روبرو نمی شد و کارگردانان از فراست روی صحنه بردن آنها نمیافتادند.
برای روی صحنه بردن یک تئاتر ماهها تمرین و قبل از آن مدتها تنهایی و نگارش لازم است اما شاهد این هستیم که به دلایل مختلف تئاتر یا اجرا نمیشود و یا در شرایط خوبی روی صحنه نمیرود؛ در نتیجه مدتها زحمت به باد میرود و دستمان از رسیدن به خروجی مطلوب کوتاه میماند. البته سینمایی را که تا امروز در آن حضور داشتهام دوست دارم و با کارگردانان خوبی کار کردهام.
*چقدر به اقتباس از آثار بزرگ ادبی در سینما اعتقاد دارید؟
- امروز شاهد هستیم بخش زیادی از آثار بزرگ سینمای دنیا در کشورهای صاحب سبک، اقتباسی از آثار ادبی است. طبق آماری که وجود دارد نزدیک 50 درصد سریالها و 80 درصد فیلمهای سینمایی فاخر هالیوود، اقتباسی از آثار ادبی است. این جای تأمل دارد. آنها مولفههای سینمای حرفهای را خوب میدانند و به همین دلیل است که اکثر فیلمهای هنری در کشورهای صاحب سبک با استقبال عمومی هم روبرو میشود. در کشورهای صاحب سبک ما شاهد ترکیبی از سینمای تجاری و سینمای اندیشه هستیم. اینها به دلیل فیلمنامه قوی است. فیلمنامه یک مسئله مهم است. من هم سعی کردهام در حوزه نگارش به این سمت و سوی حرکت کنم و طرحهایی راکه به نظرم خیلی تصویری هستند در 30 صفحه بنویسم تا اگر به مرحله فیلمنامه رسید آن را بپرورانم.
*چه تفاوتی بین فضای ادبیات و دنیای سینما وجود دارد؟
- در ادبیات دست نویسنده باز است و میتواند جهانی را که دوست دارد پرورش دهد. لازمه جهان ادبیات خلوت و صداقت است و لازمه دنیای سینما شلوغی و سیاست! کندن و میزان کردن دنیای نویسندگی با جهان بازیگری کار سادهای نیست. برای من کلمات حرمت دارند، یک تک مصرع دارم «از تمام این سرای کهن، واژهها را دوستتر دارم». با کلمات هم زمانی که مینویسمشان و هم در زمان ادا کردنشان بسیار الفت دارم؛ برای به تصویر درآمدن این کلمات تئاتر بستر خوبی است. در سینمای اندیشه و هنر، در سینمایی که درک دارد و مخاطب را به اندیشه و خرد دعوت میکند، در سینمایی که از بازیگر ویترین بودن را نخواهد و به بازیگر به دیده ابزار نگاه نکند، نیز میتوان بستر خوبی را برای جاری کردن کلمات و واژهها فراهم کرد.
نظر شما