به گزارش خبرگزاری مهر، رهبر معظم انقلاب در چند هفته اخیر در چند نوبت به موضوع عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران و ضرورت بهره گیری از آن پرداخته اند از جمله در دیدار بر اعضای مجلس خبرگان رهبری فرمودند:" ما در بیرون کشور هم ظرفیتهاى مهمى داریم؛ طرفدارانى داریم، عمق راهبردى داریم؛ در منطقه، در کشور؛ بعضى بهخاطر اسلام، بعضى بهخاطر زبان، بعضى بهخاطر مذهب شیعه؛ اینها عمق راهبردى کشور هستند؛ اینها جزو توانایىهاى ما هستند؛ از همهى این توانایىها باید استفاده کنیم. فقط هم در منطقه نیست، ما در آمریکاى لاتین عمق راهبردى داریم، در قسمتهاى مهمى از آسیا عمق راهبردى داریم، امکاناتِ استفاده داریم؛ از اینها بایستى استفاده کنیم، اینها کشور را قوى خواهد کرد."
خبرگزاری مهر در سلسله یادداشت ها و نشست هایی به این موضوع مهم و بررسی ابعاد و مصادیق آن خواهد پرداخت.
در ادامه یادداشت مصطفی غفاری، پژوهشگر و دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی را در این خصوص می خوانید:
درآمد
«عمق راهبردی» یک مفهوم نوپدید در علوم سیاسی و روابط بینالملل است که ریشه در مفاهیم علوم و فنون نظامی دارد. این مفهوم در ادبیات کلاسیک نظامی اشاره به میزان فاصله مرزها یا خطوط اصلی نبرد با دشمن تا مراکز اصلی سرزمینی مانند نقاط پرجمعیت، تأسیسات زیربنایی و ... خودی دارد. هرچه این فاصله بیشتر باشد، امکان و فرصت بیشتری جهت طراحی و اقدام برای کنش ـ واکنش مناسب در برابر دشمن ایجاد میکند.
با اینهمه تاریخچه کاربرد این مفهوم در علوم سیاسی و روابط بینالملل چندان روشن نیست. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دو قدرت بزرگ جهانی یعنی آمریکا و شوروی، نفوذ سیاسی در کشورهای همسو با خود بهخصوص در مناطق سوقالجیشی جهان و نشر ایدئولوژی خود در آنها را (چه لیبرالیسم و چه سوسیالیسم) مهمترین عامل تحقق پیروزیها و شکستهای خویش در صحنهبینالمللی میدیدند.
اما شاید گسترش کنونی کاربست کلیدواژه عمق راهبردی بیش از همه مدیون اثر مشهور وزیر امور خارجه سابق و نخستوزیر امروز ترکیه یعنی احمد داوود اغلو باشد. زیرا او کوشید تا با استفاده از این مفهوم به عنوان چارچوب نظری و تحلیلی کتاب خویش، حوزههای بالقوه نفوذ ترکیه برای احیای اقتدارش را در دنیای امروز نشان دهد.
به هر حال امروزه عمق راهبردی به دامنه نفوذ سیاسی یک کشور در محیط جغرافیایی پیرامون (وابسته و گسسته) خود گفته میشود؛ بهگونهای که بتواند ضریب امنیت و قدرت آن را در فضای بینالمللی افزایش دهد. در واقع هر عاملی که بتواند نقطه اتکای یک کشور در بیرون از مرزهای سرزمینی خودش محسوب شود و بدینصورت نقش بازدارندگی در برابر تهدیدهای رقیبان و دشمنان را برای آن ایفا نماید، عامل موثری در جهت عمق راهبردی بهشمار میرود.
لایه های نفوذ ایران در جهان
به نظر میرسد نخستین تکانهها برای فعال شدن ظرفیتهای عمق راهبردی ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پدید آمد. البته کشور ایران پیش از آن نیز دارای منابع طبیعی غنی، موقعیت جغرافیایی استراتژیک و دیگر عوامل موثر بر مولفه عمق راهبردی بود اما این ظرفیتها تنها پس از استقرار نظام اسلامی در کشور و همزمان با شکلگیری نظام مردمسالار دینی یکباره فعال شدند. با این حال به نظر میرسد که طنین این آتشفشان، با شدت و ضعف، بهصورت فرآیندی و چندلایه بوده است.
بهطور بدیهی، نخستین حلقههای نفوذ جمهوری اسلامی ایران در جهان اسلام شکل گرفت. در این میان نزدیکترین لایه به هسته مرکزی امالقرای جهان اسلام، کشورهای با بیشترین ترکیب جمعیتی شیعه بودند که بیشترین قرابت فرهنگی ـ سیاسی را دستکم در محیط اجتماعی با ایران داشتند. به همین دلیل نیز هست که امروزه روشنترین حوزههای نفوذ سیاسی ایران در منطقه را کشورهایی مانند عراق، لبنان، یمن، بحرین و سوریه شکل دادهاند. البته این عمق راهبردی بهآسانی و بهصورت خطی بهدست نیامده بلکه طی فرآیندی پیچیده و با افت و خیزهای فراوان حاصل شده است. بهگونهای که امروز استراتژیست کهنهکاری همچون هنری کسینجر، وزیر اسبق امور خارجه ایالات متحده آمریکا و مشاور امنیت ملی این کشور نیز صراحتاً به آن اذعان میکند:"نوعی کمربند شیعی از تهران، تا بغداد و از آنجا تا بیروت شکل گرفته است. این وضعیت، این فرصت را به ایران میدهد تا امپراطوری پارس باستان را اینبار با عنوانی شیعی، احیا کند."
از سوی دیگر دومین لایه نفوذ ایران در جهان اسلام را کشورهای سنیمذهب شکل میدهند. بهطور طبیعی بسط دامنه نفوذ در این کشورها با مشکلات و موانع بیشتری روبهرو است. ضمن آنکه واکنش دشمنان و رقیبان ایران در جهان اسلام، در پوشش ایرانهراسی و شیعههراسی را برانگیخته است. با این حال نفوذ جمهوری اسلامی ایران در میان بدنه اجتماعی و نخبگان کشورهای سنیمذهب جهان اسلام، بسیار بیشتر از تاثیر آن بر لایههای نخبگان حاکمیتی است. با این حال جدا از منطقه غرب آسیا، در شمال آفریقا و شرق آسیا، هر جا مسلمانان پایگاه اجتماعی مستحکمی دارند، میخهای خیمه عمق راهبردی جمهوری اسلامی را نیز میتوان ردیابی کرد. اگرچه دیپلماسی رسمی و دیپلماسی عمومی کشور هنوز نتوانسته از این ظرفیتها به نحو مطلوب بهرهبرداری کند اما حساسیتها و رقابتها در شرق و غرب جهان اسلام، نسبت به منطقه خلیج فارس، بسیار کمتر است و زمینه فراهمتری برای گسترش عمق راهبردی ایران هست. به این ترتیب میتوان امیدوار بود که دامنه عمق راهبردی ایران بهتدریج و در صورت اتخاذ رویکردی هوشمندانه و تلاشگرانه، از مناطق جغرافیایی پیوسته با مرزهای سرزمینی ایران در جهان اسلام فراتر رود.
این پیشروی از مرزهای پیوسته سرزمینی، در سومین لایه نفوذ جمهوری اسلامی ایران، به کشورهای جهان سوم یا غیرمتعهد مانند بسیاری از کشورهای آفریقایی و آمریکای جنوبی و بهخصوص در چند کشور آمریکای لاتین نیز میرسد؛ درست جایی که روزگاری حیاط خلوت دشمن شماره یک جمهوری اسلامی ایران، یعنی ایالات متحده آمریکا بهشمار میرفت. ایران امروزه نفوذ موثری در کشورهایی همچون کوبا، ونزوئلا، بولیوی، نیکاراگوئه و... دارد که علیرغم تلاش رسانههای غربی برای بازنمایی منفی از اقتدار جمهوری اسلامی ایران، از چشم اندیشکدهها و مراکز تصمیمساز قدرتهای غربی پنهان نمانده است. نهادهای امنیتی ایالات متحده نیز آشکارا نگران توسعه مرزهای عمق راهبردی ایران تا مرزهای سرزمینی آمریکا و ائتلافهای منطقهای آن با کشورهای آمریکای لاتین هستند.
جیمز کلاپر، رئیس دستگاه اطلاعات ملی آمریکا، در گزارش سنا در ژانویه 2012 اعلام کرد: ائتلافهای منطقهای ایران میتواند تهدیدی فوری برای آمریکا باشد، زیرا این امکان را برای ایران به وجود میآورد تا از طریق ظرفیتهای بسیار زیاد خود، عرصهای را به وجود بیاورد تا علیه آمریکا یا متحدان و منافع آن حملاتی را انجام دهد.
تکیه بر گفتمان معنوی- مردمی در برابر ائتلاف با ابرقدرتها
انقلاب اسلامی همانگونه که در عرصه سیاستداخلی نظام مردمسالاری را در پهنه ایران اسلامی برپا ساخت، از نظر سیاستخارجی نیز دکترین مردمگرایی و معنویتگرایی را بر گفتمان سیاستخارجی کشور حکمفرما کرد و همین عامل جذابیت پیامهای آن در گستره جغرافیایی جهان تشیع، جهان اسلام و جهان سوم شد.
در واقع، جمهوری اسلامی ایران در تمامی سالهای پس از انقلاب، کم وبیش به جای ائتلاف اقتصادی یا نظامی با ابرقدرتهای جهانی که مهمترین عامل تداوم بقا، افزایش اقتدار و تأمین منافع کشورها پنداشته میشود (نگ: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: بازبینی نظری و پارادایم ائتلاف، محمود سریعالقلم، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۷۹)، به ایستادگی بر گفتمان معنوی ـ مردمی خویش پرداخته و کوشیده است تا اقتضائات آن را در عرصه سیاستگذاری و اجرایی نیز رعایت کند. امروز و با گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی به نظر میرسد که این رهیافت هوشمندانه، بسیار پایدارتر و اثربخشتر از هر ائتلافی با ابرقدرتهای جهانی که تعارض هویتی آشکار و تضاد منافع فراوانی با جمهوری اسلامی ایران دارند، نقشآفرینی کرده است. در پیش گرفتن و پایدار ماندن بر چنین رهیافتی، توانسته مولفههای اقتدار ملی کشور و ارتقای موقعیت کشور را به عنوان یک بازیگر تعیینکننده در معادلات منطقهای و جهانی همراه بیاورد.
تداوم و تحکیم و توسعه این کامیابیها، در گرو هوشمندی بیشتر و ایستادگی افزونتر بر سیاستهای اصولی کشور در این زمینه است. از جمله اهمیت فراوانی دارد که اقتضائات این رهیافت در تصمیمگیریها و اقدامات عرصه داخلی نیز رعایت شود. یکی از مهمترین این بایستهها، مربوط به «مدیریت تصویر» کشور در میدانهای مختلف افکار عمومی منطقهای و جهانی است.
نظر شما