بخش اول/

اقتصاد در خدمت فرهنگ/ گونه شناسی مسائل در نسبت اقتصاد و فرهنگ

اقتصاد در خدمت فرهنگ/ گونه شناسی مسائل در نسبت اقتصاد و فرهنگ

هرچند از بروز اهمیت اقتصاد فرهنگ به‌عنوان تجارتی پرحجم در جهان چندین دهه می‌گذرد اما مسئله اقتصاد فرهنگ یا اقتصاد هنر یا اقتصاد رسانه در گفتمان عمومی مدیران و فعالان فرهنگی کشور شنیده می شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، هرچند از بروز اهمیت اقتصاد فرهنگ به‌عنوان تجارتی پرحجم در جهان چندین دهه می‌گذرد اما چند صباحی است مسئله اقتصاد فرهنگ یا اقتصاد هنر یا اقتصاد رسانه در گفتمان عمومی برخی از مدیران و فعالان فرهنگی کشور شنیده می‌شود، بااین‌حال بی‌توجهی به نسبت اقتصاد و فرهنگ و نحوه ترکیبشان و ظرافتهایی که در این امر وجود دارد باعث می‌شود برخی اقدامات به ضد خود تبدیل شود و یا به نگاه‌های حداقلی همچون تأمین مالی برنامه‌های فرهنگی و هنری به خاطر کاهش بودجه‌های دولتی بسنده کنیم اما به‌راستی ترکیب‌های متفاوت اقتصاد و فرهنگ چگونه‌اند و اولویت هر یک چقدر است؟ نوشتار پیشرو به قلم دکتر عادل پیغامی، معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع) است که به این سؤال در دو بخش، پاسخی مبنایی خواهد داد که بخش نخست این نوشتار را در ادامه می‌خوانید.

تلفیق اقتصاد با موضوعات غیراقتصادی

فرهنگ و هنر و رسانه‌های انقلاب نه‌تنها، لازم است وضعیتی درون‌زا پیدا کنند و از وابستگی تام به بودجه‌های دولتی رها شوند تا اسیر نوسانات و حرکت‌های سینوسی بودجه‌های دولتی نگردند، بلکه باید اولاً از پتانسیل عظیم مردمی انقلاب تغذیه کرده و برای مردم انقلابی و حزب‌اللهی باشند و ثانیاً انقلاب می‌بایست در دهه چهارم خود، اقتصاد را هم به‌مثابه ابزاری برای فرهنگ مطلوب و هم به‌مثابه ابزاری فرهنگی به خدمت گیرد.

به تعبیر دیگر اقتصاددانان فرهنگ در سال‌های اخیر دریافته‌اند که سیاست‌های اقتصادی گاه می‌توانند کارکردی مشابه کارکرد سیاست‌های فرهنگی نیز داشته باشند.

در اوایل قرن بیستم، دانش اقتصاد نه هر آنچه مربوط به پول و ثروت است بلکه به بررسی فرایندهایی چون تولید، توزیع و مصرف تعریف شد، اتفاق مهمی که در این میان افتاد این بود که موضوعاتی که قبلاً در دایره دانش اقتصاد قرار نمی‌گرفتند، حال می‌توانستند توسط عالمان اقتصادی مورد تحلیل و بررسی علمی واقع شوند.

البته طی همان زمان هم ‌که دانش اقتصاد، صرفاً علم پول و تأمین اعتبار و ثروت بود، تمامی ابعاد فردی و اجتماعی بشر، حداقل از باب مقدمه و یا ابزار، به نحوی مشتمل بر ابعاد اقتصادی نیز می‌‌شدند، اما این امر باعث نمی‌شد که علم اقتصاد خود را داعیه‌دار بررسی و تحلیل آن بخش از حیات انسان بداند.

 به‌عنوان‌مثال مسکن، بهداشت، تئاتر، نفت، ارتباطات، هنر، کشاورزی و ... هر یک به نحوی، در حوزه تأمین مالی، خریدوفروش، قیمت، هزینه و دیگر موضوعات اقتصادی، تلاقی بادانش اقتصاد پیدا می‌کردند اما کسی آن‌ها را موضوع آن علم نمی‌دانست، بااین‌حال صحبت کردن از اقتصاد مسکن، اقتصاد هنر، اقتصاد نفت و سایر حوزه‌های کاربردی دانش اقتصاد که «اقتصادهای مضاف» می‌توانند نامیده شوند، معمول نبود.

این عناوین وقتی رونق و ادبیاتی نظام‌مند یافتند و شاخه‌ها و گرایش‌هایی علمی و کاربردی از دانش اقتصاد محسوب شدند که استعاره‌های تولید و توزیع و مصرف، دیگر محدوده‌ای موضوعی نشناختند و همه ساخته‌های بشری را به‌نوعی می‌شد در این مقوله‌ها وارد و مشمول فرایندهای سه‌گانه مزبور کرد، بدین ترتیب صحبت کردن از تولید و توزیع امنیت، آموزش، هنر، فناوری‌های اجتماعی و مصرف آن‌ها، برای اقتصاددانان امری معمول شد.

فرهنگ، هنر، رسانه و ارتباطات هم از این امر مستثنی نبودند، بدین ترتیب طی نیمه دوم قرن بیستم اقتصاد با هریک از موارد فوق، ترکیبی مضاف شکل داد: اقتصاد فرهنگ،‌ اقتصاد رسانه، اقتصاد هنر و اقتصاد ارتباطات.

همان‌طور که توضیح آن رفت،‌ منظور از این ترکیب‌ها، ابتدا تسری علم اقتصاد به موضوعات غیراقتصادی بود اما کم‌کم این ترکیب به تعامل و تلفیق دو حوزه معرفتی و دو دیسیپلین نیز انجامید؛ دانش اقتصاد از یکسو و مجموعه مطالعات فرهنگی و دانش رسانه یا علوم ارتباطات از سوی دیگر، باهم تعاملاتی چند رشته‌ای یا میان‌رشته‌ای و یا سایر انواع مطالعات تلفیقی پیدا کردند، این تحول معرفتی موجب شد تا تعاملات بین نظام اقتصادی و نظام فرهنگی بیش‌ازپیش دیده‌شده و موضوع تدبیر و سیاست قرار گیرد.

اقتصاد و فرهنگ در چهار ترکیب

برای تبیین این موضوع باید تعاملات میان اقتصاد و فرهنگ را موردبررسی قرار دهیم که مشتمل بر چهار نوع است.

ترکیب مضاف اول؛ اقتصاد فرهنگ

منظور بررسی موضوعاتی از حوزه فرهنگ است که سابقه یا مبنای اقتصادی دارند، مسائل مربوط به مالکیت منابع تولیدی، ساختارهای تولید، قیمت‌گذاری محصولات تولیدی، رفتار مصرفی مصرف‌کنندگان، تأمین مالی فرایند تولید و صنعت، بازارهای مربوطه و بازاریابی، روابط صنعت با دولت و غیره، همه و همه در اقتصاد فرهنگ موردبحث واقع می‌شوند.

در این مجال، هر تغییری در نظام اقتصادی، تأثیری مستقیم مثبت یا منفی بر نظام فرهنگی و نهادها و بنگاه‌های فرهنگی می‌گذارد؛ غایت این عرصه آنجاست که ارزش‌های اقتصادی بتوانند خادم ارزش‌های زیبایی‌شناختی، اخلاقی و اجتماعی فرهنگ باشند بدون اینکه به آن‌ها آسیب بزنند.

ترکیب مضاف دوم؛ زمینه‌های فرهنگی اقتصاد

موضوعات معیشتی و اقتصادی در مقام تحقق و به‌عنوان سبکی از زندگی، در بستری از مؤلفه‌های فرهنگی رخ می‌دهند و پویایی و تکامل می‌یابند، مقوله‌هایی چون سرمایه اجتماعی و انسانی، فناوری‌های نرم، قواعد بازی، عادات و آداب‌ورسوم و تاریخ و اخلاق و عقل جمعی و ... همه و همه مفاهیمی هستند که زمینه‌های فرهنگی رفتارهای اقتصادی در هویت‌های فردی و جمعی بشر را شکل می‌دهند.

به عبارت بهتر، این عرصه مجالی است که طی آن ارزش‌های زیبایی‌شناختی،‌ اخلاقی و اجتماعی فرهنگ،‌ ارزش‌های اقتصادی خلق می‌کنند؛ از این منظر بدون مطالعه چنین تأثیرات و تأثراتی از ناحیه فرهنگ، نمی‌توان اقتصاد را شناخت و رفتارها و انگیزه‌های اقتصادی را تدبیر و تمشیت کرد.

ترکیب صفت؛ فرهنگ اقتصادی

منظور توجه به شکل‌گیری یا ساختن نگرش‌ها، گرایش‌ها و رفتارهایی است که ازنظر موضوعی، اقتصادی‌اند، رصد و پایش، یا تلاش برای شکل‌گیری فرهنگ اقتصادی مطلوب و طرد و حذف خرده‌فرهنگ‌های معارض بافرهنگ مطلوب اقتصادی و یا رفتارسازی‌های اقتصادی، ما را به مقوله‌ای نظری و عملی سوق می‌دهد که طی آن نظام فرهنگی با تمامی منابع، نهادها و ابزارهای خودش به سراغ ساختن یک نظام مطلوب اقتصادی و همچنین شکل‌گیری یک نظام ادراکی خوب از آن در اذهان افراد می‌آید.

فرهنگ کار، فرهنگ پس‌انداز و سرمایه‌گذاری،‌ فرهنگ مصرفی، فرهنگ مالیاتی و غیره، ازجمله مواردی هستند که یک متخصص فرهنگ اقتصادی،‌ می‌داند نیل به مطلوب در آن‌ها، مستلزم چه ابعادی و چگونه اقدامی در باب شناخت، گرایش و رفتار اقتصادی است و چگونه باید وضع موجود را در آن زمینه‌ها شناخت و برای رسیدن به وضع مطلوب برنامه‌ریزی کرد.

ترکیب موصوف؛ اقتصاد فرهنگی

منظور از اقتصاد فرهنگی، اقتصاد بخش فرهنگی به‌عنوان یک از زیر بخش‌های حوزه خدمات در کنار سایر بخش‌های اقتصادی چون بخش انرژی، بخش صنعت، بخش کشاورزی، بخش مسکن، بخش سلامت و غیره است؛ دانش اقتصاد فرهنگی نشان می‌دهد که چگونه و به چه دلیل بخش فرهنگی می‌تواند در اقتصاد کلان، با تولید کالاها و خدمات فرهنگی، حضوری مهم در تولید ناخالص ملی، اشتغال و سرمایه‌گذاری یا صادرات داشته باشد و چرا و در چه شرایطی، گذار از صنعت (به معنای خاص آن) و دیگر بخش‌ها به نفع بخش فرهنگی، لازم است و بخش خدمات و صنایع فرهنگی چه ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارند که می‌توانند در رشد و پیشرفت اقتصادی کشور مورد هدف‌گذاری اقتصاددانان قرار بگیرند.

به عبارت بهتر، این عرصه، مجالی است که طی آن ارزش‌های زیبایی‌شناختی،‌ اخلاقی و اجتماعی فرهنگ،‌ این ظرفیت رادارند که بیش از سایر بخش‌ها، ارزش‌های اقتصادی خلق کنند.

چیستی اقتصاد فرهنگ

بررسی تأثیر نظام اقتصادی بر روی نظام فرهنگی را دانشی به نام اقتصاد فرهنگ بررسی می‌کند، اقتصاد فرهنگ، یکی از اقتصادهای مضاف محسوب می‌شود و از مقوله ترکیب نوع اول می‌باشد که به کاربرد نظریه‌های اقتصادی در گستره روزافزونی از انواع صنایع فرهنگی، رسانه‌ها و فناوری‌های اجتماعی و فنی نوظهوری که به‌عنوان فرهنگ، ارتباطات و رسانه در زندگی روزمره سر برمی‌آورند و نقش ایفا می‌کنند، می‌پردازد.

اولین بار در سال 1966 بود که بامول دانش اقتصاد را در عرصه هنر به کار گرفت، به‌طور مثال و به‌عنوان یکی از شاخه‌های تخصصی اقتصاد فرهنگ، اقتصاد رسانه، به شماره تعداد رسانه‌هایی که بتوان شمرد، شاخه تخصصی می‌یابد؛ از اقتصاد رسانه‌های صوتی و تصویری مثل رادیو و تلویزیون تا اقتصاد شبکه‌های جهانی چون اینترنت تا اقتصاد جمیع رسانه‌های مکتوب چون کتاب و روزنامه تا اقتصادهای جمیع عناصر و مؤلفه‌های درگیر در عرصه رسانه، چون اقتصاد هنرمندان فوق ستاره (سوپراستارها) و یا سازمان‌ها و شرکت‌های بزرگ ملی یا بین‌المللی یا چندملیتی، چون اقتصاد هالیوود، همه و همه اعضای خانواده بزرگ اقتصاد رسانه هستند.

بروز اهمیت اقتصاد فرهنگ به‌عنوان تجارتی پرحجم که صورتی جدید از کسب‌وکار را در دهه‌های 1980 و 1990 میلادی مطرح کرد، در آغاز قرن جدید هم با شکست‌هایی که داشت برای اقتصاددانان و سیاست‌گذاران اهمیت یافت؛ بنگاه‌های فرهنگی از جهت نظارتی، تکنولوژیکی و تغییرات مالی، هدفِ کنترل‌ها، انحلال‌ها، ادغام‌ها و تملک‌ها بوده است، البته مفهوم اقتصاد فرهنگ بسیار فراتر از فهمیدن صرف گردش وجوه در سازمان‌ها یا کسب‌وکارهای فرهنگی است.

تبیین فرآیند تصمیم‌گیری برای شناسایی موضوعاتی از قبیل بازسازی صنعتی، محدودیت‌های مقرراتی و فعالیت‌های فرهنگی و رسانه‌ای و تغییر در ارزش‌های اقتصادی بنگاه‌ها و محصولات در اقتصاد فرهنگ بررسی می‌شود، ازآنجایی‌که ارزش و ساختار صنایع فرهنگی در دهه‌های گذشته به‌سرعت تغییر کرده، فهم مکانیسم این‌گونه تغییرات ازآن‌جهت مهم است که به‌جای مستندسازی الگوهای تاریخی، بینشی در فرآیند بازتولید جریانات جاری در اقتصاد فرهنگ را به متخصصان امر ارائه می‌دهد.

اقتصاد فرهنگ و ترکیب علوم

اکثر تصمیم گیران حوزه فرهنگ، کم‌وبیش با مسائل مربوط به تأمین منابع مالی درگیر هستند، بنابراین اقتصاد به‌عنوان یک‌رشته علمی، ارتباط زیادی با شناخت چگونگی عملکرد بنگاه‌ها و صنایع حوزه فرهنگ دارد.

اقتصاد فرهنگ، مطالعه علم اقتصاد را بامطالعه فرهنگ ترکیب کرده و به بررسی تغییرات نیروی‌های اقتصادی می‌پردازد که انتخاب‌های مدیران، فعالان و سایر تصمیم گیران عرصه فرهنگ را هدایت کرده و یا محدود می‌نماید، مفاهیم و مسائل اقتصادی مطرح‌شده در این مقوله مبنایی برای افزایش درک تصمیم سازان و سیاست‌گذاران عرصه فرهنگ از نحوه عملکرد و مدیریت کسب‌وکار فرهنگی ارائه می‌دهد.

تلاش‌هایی جهت تعریف اقتصاد فرهنگ صورت گرفته است، بر اساس تعریف رابرت پیکارد، اقتصاد فرهنگ «به بررسی چگونگی تأمین خواسته‌ها و نیازهای مصرف‌کنندگان کالاهای فرهنگی، تماشاگران، تبلیغ‌کنندگان و جامعه توسط فعالان فرهنگ با استفاده از منابع موجود می‌پردازد.»

به همین صورت تعریف آلباران از اقتصاد فرهنگ بر «چگونگی استفاده صنایع فرهنگی از منابع کمیاب برای تولید محتوا ... جهت تأمین خواسته‌ها و نیازهای متعدد» تأکید می‌کند، از دیدگاه الکساندر و دیگران، اقتصاد فرهنگ به «عملیات کسب‌وکار و فعالیت‌های مالی بنگاه‌های تولید‌کننده و فروشنده محصول در صنایع مختلف فرهنگی اشاره دارد.»

دو شاخه اصلی اقتصاد فرهنگ

 در واقع اقتصاد فرهنگ به دوشاخه اصلی اقتصاد صنایع فرهنگی و اقتصاد فرهنگ به‌عنوان یک کالای عمومی تقسیم می‌شود.

اقتصاد صنایع فرهنگی (کالاهای فرهنگی)

در این بخش به چگونگی تولید و عرضه و تقاضای یک محصول فرهنگی پرداخته می‌شود، به‌عبارت‌دیگر این بخش ذیل ادبیات اقتصاد خرد قرار می‌گیرد و حوزه فرهنگ و صنایع فرهنگی مانند سایر حوزه‌ها و صنایع موردبررسی قرار می‌گیرد. در این مجال اقتصاد فرهنگ با مسائل متعددی ازجمله تجارت بین‌الملل، استراتژی کسب‌وکار، سیاست‌های قیمت‌گذاری، رقابت و تمرکز صنعتی سروکار دارد که بر بنگاه‌ها و صنایع فرهنگی تأثیر می‌گذارند.

اقتصاد فرهنگ به‌عنوان یک کالای عمومی

در این بخش توجه به فرهنگ‌عامه و (حتی فرهنگ‌های اختصاصی جوامع مختلف) به‌عنوان یک کالای عمومی می‌شود. سؤالاتی چون هزینه تغییر یک فرهنگ رایج چه مقدار است؟ فواید اقتصادی تغییر یک فرهنگ خاص مانند فرهنگ رانندگی چیست؟ تأمین مالی فرهنگ‌سازی اجتماعی چگونه صورت می‌پذیرد؟ یک فرهنگ اجتماعی خاص چه هزینه‌‌ها و چه منافعی برای کشور دارد؟ این نگاه مشابه نگاه به امنیت است؛ یعنی فرهنگ مانند امنیت یک کالای عمومی است و مسائل آن مثابه است.

ادامه دارد ... .

کد خبر 2496399

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha