به گزارش خبرنگار مهر، پیام دهکردی که طی سالهای متمادی به عنوان بازیگر تئاتر فعالیت داشته و در آثار کارگردانهای مطرح از نسلهای مختلف به ایفای نقش پرداخته است، پیش از این با نمایش «متولد ۱۳۶۱» کارگردانی در عرصه حرفهای تئاتر را تجربه کرد. این روزها دهکردی بار دیگر کارگردانی تئاتر را تجربه میکند که البته این تجربه بیشتر از اینکه بنا به تمایل هنرمند به فعالیت در عرصه کارگردانی تئاتر باشد، مرتبط با شرایط و وضعیت پیش آمده برای اوست.
پیام دهکردی که طی چند سال گذشته جشنواره تئاتر خصوصی «امید» را بر پا کرد، در سال ۹۳ و به دلیل نبود حمایت مالی موفق به برگزاری دوره جدید جشنوارهای که در برگیرنده تجربیات جوانان علاقهمند تئاتری است، نشد. به گفته دهکردی درخواست جوانان مشتاق برگزاری جشنواره تئاتر «امید» باعث شکلگیری «زمستان خوانی» شد تا شرایط حاصل از برگزار نشدن این دوره جشنواره، با اجرای این یادمان به ناامیدی جوانان علاقهمند تئاتری منجر نشود.
نونا ناجداران، شهاب خنجری، نیلوفر دربندی، اکرم رادنیا، پریا حضرتی، احسان حاجیانی، شاهد تعبدی، سینا کیهانیان، بهاره نرگسی و مریم نجفی جوانانی هستند که به سرپرستی پیام دهکردی از مکان تمرینی در منطقه دارآباد تهران «زمستان خوانی» را آغاز کردند تا در روز شنبه ۱۶ اسفندماه در تماشاخانه باران به سرانجام برسانند و یادمان جشنواره تئاتر «امید» را برگزار کنند.
«ای شب، منِ اندوهگين روزگاری مردکی بودم با دل پاک که در مرزی از مرزهای روز و شب خانه داشتم. مرا دشت سبز بود و کشتزار بزرگ. در جايی از کشتزار من بود که روز و شب به هم میرسيد و در اين زمين سبز من بود که هر سپيده دم خورشيد، به آواز من، چون گل سرخ، میروييد و در اين کشتزار سبز و بزرگ من بود که باری کشتگران، آوازهای خود را، در ستايش ابرهای خوب رونده نيک بارنده، بر میداشتند. کشتزار من چنين بود و من در اين کشتزار خانه داشتم. من اژدهاکش، من سربلند که مار سه پوزه خشکی را سر افکندم و از چشمههای بسته جویها روان کردم آن روز که يامای پادشاه پا به زمين ما نهاد فراموشم باد! آن روز که پدر مرزبانم باده سرخ به او پيشکش کرد و يامای باده نوشيده آکنده بسيار نوشيده او را دوپاره کرد تا بنگرد که خون سرخ تر است يا باده و مرا که به او گفتم «اندوه بر تو باد که خانه های ما را به اندوه آکندی» گفت تا تازيانه زنند و تازيانه را پيش روی مردم کویها و برزن زنند و مرا که میبردند ديدم که خانه های از چوب ساخته خوب ساخته ما آتش گرفته بود.»
و «زمستان خوانی» در تمرین گروه با این مونولوگ از «آژی دهاک» بهرام بیضایی آغاز میشود.
بیان دیالوگها در زیر نور چراغ قوههایی که در دست تعدادی از بازیگران است توسط بازیگری جوان، علیرغم یادآوری قدرت و توانایی بیضایی در نگارش جملات و دیالوگهای تأثیرگذار به مخاطب، جای خالی این نمایشنامه نویس مطرح و تأثیرگذار تئاتر ایران را متذکر میشود. «افرا» و «کارنامه بنداربیدخش» نیز ۲ نمایشنامه دیگر بهرام بیضایی هستند که در چیدمان مدنظر پیام دهکردی، بخشهایی از آنها مورد استفاده قرار گرفتهاند.
دهکردی درباره استفاده از بخشهایی از نمایشنامههای بیضایی در کولاژ «زمستان خوانی» متذکر میشود: جای آقای بیضایی خالی است. چرا راحت نشستهایم و میگوییم بهرام بیضایی نیست؟ چرا وقتی در تئاتر صحبت از بیضایی میشود به دکلاماسیون و ژستهایی فکر میشود که گمان میکنند شیوه اجرای آثار بهرام بیضایی است؟ عظمت آقای بیضایی در به روز بودن آثارش است. آثارش بیانگر این هستند که او امروز را زندگی میکند و حرفش بیانگر حالاست. قصه ظاهر ماجراست و در پس آن یک جهانبینی نهفته است.
زنان و مردان جوان «زمستان خوانی» در تمرینات خود از دل آثار بیضایی، به سراغ «ریچارد سوم» ویلیام شکسپیر، «اتهام به خود» پیتر هانتکه و «سه خواهر» آنتوان چخوف میروند. دهکردی معتقد است کولاژ به دست آمده بر اثر پیوند و رابطه ارگانیکی است که این آثار ادبیات نمایشی با وجود تفاوت جغرافیایی با یکدیگر دارند.
صدای ریختن آب به سطلهای حلبی که بر اثر چلاندن دستمالهایی توسط بازیگران زن ایجاد میشد، فضایی وهم آلود را در تاریکی میان صحنهها ایجاد میکرد و استفاده از نور چراغ قوه دستی این فضا را تشدید میکرد. البته به گفته پیام دهکردی در اجرای نمایش در تماشاخانه باران استفاده از این چراغ قوههای دستی به دلیل یکسویه بودن جایگاه مخاطب امکانپذیر نیست.
سادگی مشهود در تمام صحنههای «زمستان خوانی» حاکی از شکل کارگاهی این اثر نمایشی دارد. البته این روزها واژه کارگاهی به هر کاری اتلاق میشود که از صحنهای تهی و ساده از هر نوع خلاقیت و در عین حال زبانی بدون مفهوم بهره میبرد. دهکردی درباره بیراهه رفتن در شیوه کارگاهی که در بین برخی از تئاتریها مرسوم شده است، توضیح میدهد: در هر خلقی که قرار است خلق ناب باشد، زبان نقش کلیدی دارد که متأسفانه تئاتر ما فاقد این است. البته مسائل غیر قابل پیشبینی که شک اجرا شدن یا نشدن نمایش را ایجاد میکنند و همچنین بحث مسائل و مشکلات مالی، باعث میشوند که گروهها فقط به سمت بسامان رساندن نمایش حرکت کنند که در این مسیر خلاقیت مثله میشود.
وی معتقد است ماندگار نبودن اکثر کارهای امروز تئاتر ایران به خاطر نبودن خلاقیت است و طبیعتا گروهها به سمت اجراها و کارگردانیهای چمدانی میروند. دهکردی ادامه می دهد: فضای دانشجویی به واسطه شور بیپایان و انگیزه در بستر کارگاهی حیات و تنفس دارد اما گسترش سالنهای اقماری که البته در ذات روند نادرستی نیست، به تئاتر دانشگاهی آسیب زده است. جشنواره تئاتر امید قرار بود بین تئاتر دانشجویی و تئاتر حرفهای باشد یعنی به نوعی میتوان آن را تئاتر آماتوری نامید. امروز تئاتر آماتوری، تئاتر دانشجویی و تئاتر حرفهای نداریم و یک بدحالی عمومی وجود دارد.
«اینک به تیغ تو پاداش خود دریافتم؛ پاداش زندگی بر سر دانش نهادن»، این دیالوگ بر گرفته از نمایشنامه «کارنامه بنداربیدخش» بهرام بیضایی توسط یکی از بازیگران زن نمایش گفته میشود. از حال و هوای «زمستان خوانی» و دیالوگها و بخشهایی که از نمایشنامههای مختلف در آن استفاده شده، برداشت میشود که دهکردی از حال و روز تئاتر ایران راضی نیست. وی در این باره میگوید: همه ما در یک گناه دسته جمعی سهیم هستیم. بی انصافی است اگر بگوییم که هنرمند یا دولتمرد به تنهایی در ایجاد وضعیت کنونی برای تئاتر گناهکار هستند. همه دستانمان تا آرنج آلوده است.
بانی جشنواره تئاتر خصوصی «امید» درباره اینکه چرا حمایت معاونت هنری و ادارهکل هنرهای نمایشی از این جشنواره مستقل را در دوره قبل پذیرفت، یادآور میشود: این پیشنهاد را با تأکید بر اینکه «حمایت آری، دخالت نه» پذیرفتم زیرا سال گذشته نیت بر حمایت بود و باید بپذیریم که معاونت هنری و ادارهکل هنرهای نمایشی تنها متولی تئاتر در سیاره ایران هستند. در دوره گذشته برخی تشکلهای مردم نهاد که در جناحی خاص از سیاست تعریف پیدا میکردند برای حمایت از جشنواره تئاتر «امید» پیشنهاد دادند ولی من نپذیرفتم.
دهکردی که به عنوان دبیر دوره اخیر جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان فعالیت داشته، با اشاره به اینکه در ایران وضعیت فعالیتهای فرهنگی و هنری غیر قابل پیشبینی است، تأکید میکند: تا قبل از دبیری جشنواره تئاتر کودک و نوجوان فکر میکردم که درباره تئاتر و وضعیت آن در ایران همه چیز را میدانم ولی بعد از جشنواره متوجه شدم که همه دانستههای من توهمی از واقعیت موجود بوده است.
در صحنه تمرین «زمستان خوانی» مونولوگی از «حمید شایان» شخصیت دوچرخه ساز نمایشنامه «افرا یا روز میگذرد» اثر بیضایی گفته میشود که حاکی از چرخ باطلی است که اکثر انسانها در زندگی گرفتار آن هستند.
دهکردی درباره چرخهای که اکثر فعالیتهای تئاتری گرفتار آن هستند که چرخه تعطیلی رویدادها در نبود حمایتهای مالی دولتی است و راهکاری که جشنواره تئاتر «امید» برای برون رفت از این چرخه میتواند در پیش بگیرد، توضیح میدهد: دو مسیر برای ما باز است؛ اول اینکه برای برگزاری جشنواره در سال آینده جذب حمایت کنیم که امر نشدنی است زیرا حامیان مالی خصوصی برای چه برای جشنواره تئاتر فجر و تئاتر کودک و چه برای جشنواره تئاتر امید حاضر به حمایت نشدند. مسیر دوم این است که روی پای خود بایستیم و طرح یک ساز و کار را ایجاد کنیم.
وی متذکر میشود: متأسفانه توان کار گروهی در ایرانیان از دیرباز ضعیف بوده است و فرهنگ آن وجود ندارد. ما بیشتر آدمهای شوریم تا شعور.
مؤسس جشنواره تئاتر «امید» تأکید میکند: سال پیش گفتم که نمیگذارم جشنواره تئاتر امید برگزار نشود. امیدوارم بتوانم برگزاری این جشنواره را بسامان کنم چون جشنواره ای است با نگاهی سالم و برای جوانان.
گروه، تمرین خود را به پایان میرساند و این جوانان علاقهمند به تئاتر خود را برای اجرای یادمان جشنواره تئاتر «امید» آماده میکنند. در این تجربه عارفه لک به عنوان دستیار و برنامهریز اجرا، وحید لک مدیر روابط عمومی و امور رسانه و رضا معطریان به عنوان عکاس با پیام دهکردی همکاری دارند.
نظر شما