به گزارش خبرنگار مهر، یادداشت پیش رو به قلم زهیر باقری نوع پرست به معرفی دیدگاه های برونو لاتور(Bruno Latour)، فیلسوف و جامعهشناس علم فرانسوی و نگاه متفاوت او به جامعه شناسی می پردازد.
برونو لاتور برنامه جاهطلبانهای در فلسفه علوم اجتماعی دارد. او میخواهد در حل و فصل رابطه میان جامعه و افراد، راه سومی را احیا کند. او با دو بینش مخالف است؛ بینش اول این است که جامعه تقریباً پاسخگوی همهچیز در علوم اجتماعی است و بینش دوم اینکه عامل اجتماعی آخرین حلقه زنجیر است که باید مورد ملاحظه قرار گیرد. در اولین بینش بافت اجتماعی همه چیز است و ما میتوانیم هرچیزی را با توسل به امر اجتماعی تبیین کنیم، طوری که همه تبیین های روانشناختی و اقتصادی و مابقیشان نهایتاً ذیل امر اجتماعی انجام میشوند. دومین بینش، رویکردی است که امر اجتماعی در آن هیچ مرتبه و پایگاهی ندارد.
[این بینش] مدعی است که هیچ بُعد اجتماعی از هیچ نوعی موجود نیست؛ نه «بافت اجتماعی»٬ نه حوزه مشخصی از واقعیت که بشود به آن انگ «اجتماعی» یا «جامعه» چسباند؛ هیچ «نیروی اجتماعی ای» وجود ندارد تا برای تبیین خصوصیات حوزههای دیگر درنظرگرفته شود که انسانها هیچگاه در بافت اجتماعی در بر گرفته نمیشوند و بنابراین همیشه خیلی بیشتر از گویندگان صرف هستند که ارتباط سیاسیای که از طریق دانش اجتماعی بهدست آمده، لزوماً مطلوب نیست.
این رویکرد فکری میتواند بهعنوان شعار خود از جمله معروف مارگارت تاچر استفاده کند «چیزی بهعنوان جامعه وجود ندارد». درحالیکه در رویکرد اول هرگونه فعالیتی- [اعم از] قانون، علم، فنآوری، مذهب، سازمان، سیاست، مدیریت و غیره ـ میبایست به تودههای اجتماعی مشابهی که در ورای همه آنها نهان است نسبت داده شده و به وسیله آنان بازنمایی میشد، در برداشت دوم از جامعهشناسی هیچ چیزی پشت آن فعالیتهای اجتماعی وجود ندارد. این اختلاف بسیار مهم میان این دو برداشت است. اجتماعی بودن دیگر یک خصیصه مصون و عاری از مشکل نیست، حرکتی است که ممکن است در ترسیم هرگونه ارتباط جدید و در بازطراحی هرگونه اجتماع خوشساخت عقیم بماند. (لاتور ۲۰۰۵)
نقد لاتور این است که اغلب آنچه که تحت عنوان جامعه شناسی نوشته شده است، متنهایی سردرگم هستند. شخصی که منجر به این همه گمراهی در جامعه شناسی شده است، کسی نیست به جز امیل دورکیم. دورکیم با پیوند زدن مفاهیم به واقعیت های اجتماعی راه را برای گمراهی جامعه شناسان فراهم کرد. جامعه شناسان در پیروی از دورکیم وقت بسیار زیادی را صرف پرداختن به مفاهیم کرده اند و در این راستا به جعل مفاهیمی پرداخته اند که به ظاهر به واقعیت های اجتماعی مرتبط هستند، تنها راه رهایی از این سردرگمی از نظر لاتور بازتعریف مفاهیم و رویکردهای به کار گرفته شده در جامعه شناسی است.
لاتور با معرفی برنامه خود، از دورکیم و دیگر جامعه شناسان فاصله می گیرد. از نظر لاتور، بررسی امور جمعی به وسیله جامعه بر مبنای یک سرگرمی بنا نهاده شده است و به جای این کار باید به آنچه که لاتور جامعه شناسی پیوندها می نامد روی آورد. لاتور برنامه خود را نظریه تئوری شبکه کنشگران می نامد که باید به عنوان جایگزینی برای نظریه های جامعه شناسی قرار بگیرد. از نظر لاتور، نباید مفاهیمی مانند جامعه و واقعیتهای اجتماعی را به شکلی تعریف کرد که گویی مادی هستند.
از نظر لاتور، جامعه شناسان به اشتباه سعی دارند امور اجتماعی را با جامعه تبیین کنند، یا به عبارتی می خواهند به کمک برخی امور اجتماعی مانند قدرت یا سرمایه برخی امور اجتماعی دیگر مانند رفتار و نهادها را تبیین کنند. این رویکرد اشتباه است، چرا که جامعه نمی تواند چیزی را تبیین کند، بلکه خودش باید تبیین شود. باید به کمک مطالعه های موردی و بررسی رویدادهای خاص، زندگی اجتماعی را با دقت و با جزئیات ملموس و عینی توصیف کرد. در واقع لاتور، سعی دارد چرخشی در جامعه شناسی ایجاد کند و وظیفه اصلی جامعه شناسی را توصیف می داند.
لاتور نسبت به مفاهیمی مانند «جهانی» و «بومی» نقد دارد و استفاده از آنها در جامعه شناسی را بی فایده می داند. بدین وسیله، علاوه بر اینکه مفاهیمی مانند جهانی و بومی از بین می روند، نظام سلسله مراتبی مانند بالا و پایین یا بزرگ و کوچک هم بی معنا خواهند شد. با کنار گذاشتن این مفاهیم تنها چیزی که باقی می ماند، مفهوم پیوندها است.
لاتور سعی دارد نشان دهد که کارکرد این پیوندها چگونه است و چهطور باید آنها را توصیف کنیم. در صورتی که پروژه لاتور موفقیت آمیز باشد می تواند به تحولی شگرف در جامعه شناسی بیانجامد. جامعه شناسان به طور معمول به کلیدواژه «ساختار» علاقه خاصی دارند، آنها سعی می کنند همه چیز را با همین کلیدواژه توضیح دهند. ولی در پروژه لاتور ساختار به کنار نهاده می شود و دیگر این امکان وجود ندارد که با استناد به این واژه مبهم و نامشخص بتوانند توهم تبیین پیچیدگی های پیوند بین انسان ها را داشته باشند. در عوض، لاتور تصویری به ما ارائه می کند که در آن انسان ها و غیرانسان ها به عنوان عامل در کنار یکدیگر عمل می کنند.
بنابراین برای لاتور، جامعه شناسی نباید تنها بر انسان ها متمرکز شود بلکه باید به پیوندهای جمعی بین انسان ها و غیرانسانها بپردازد. مزیت این رویکرد این است که به ما یادآوری می کند که در جامعه شناسی نباید انسان ها را به لحاظ نظری مورد بررسی قرار دهیم و سپس نوعی تببین از آنها به دست بیاوریم بلکه باید عاملها را شناسایی و ردیابی کنیم و سعی کنیم پیوندهای متفاوتی که هر عاملی در آن دخیل است یا در آن جای گرفته است را مورد توجه قرار دهیم.
لاتور عنوان می کند که جامعه شناسان تنبل سعی دارند همه چیز را تبیین کنند و در این راه اغلب صبر هم ندارند. می خواهند به ما یک تصویر کلی بدهند بدون اینکه لوازم کافی را برای این کار داشته باشند. لاتور بر این باور است که راه درست این است که جامعه شناسان به تجربه گرایی بازگردند. در تجربه گرایی مورد نظر لاتور آنچه اهمیت دارد وظیفه اصلی جامعه شناس است؛ توصیف. در واقع در جامعه شناسی مورد نظر لاتور، توصیف همان روش جامعه شناسی است.
گرچه لاتور تجربه گراست اما نباید این اشتباه را بکنیم که او فردگرا هم هست. او خود را از این نظر از تجربه گرایی فردگرا دورکرده و به ما یادآوری می کند که سوژه بودگی و توانایی های شناختی فرد مانند استعدادهایی هستند که در پیوندهای اجتماعی تحقق می یابند. فرد مانند گره ای در یک شبکه است و او - مانند هر انسان یا غیرانسان دیگری - باید جزیی از یک همنشست در نظر گرفته شود و نیاز داریم که پیوندها را شناسایی کنیم. انسان به عنوان کارگزار مانند یک اتم جدا از باقی شبکه نیست و اتصالی که او دارد و این که او در این اتصالات است او را تشویق میکند که به شیوه معینی عمل کند. رابطه میان کارگزاران و رابطه آنها در شبکه به نوبه خود جنبه دیگری است که لاتور می کاود.
این جنبه به ما کمک می کند که به کاوش چگونگی سنجش روان بودن یا ثبات پیوندها بپردازیم. کارگزاران مانند انسان ها الکترونهای آزادی نیستند که بخواهند در زمینه ها حرکت کنند، آنها نیاز به ابزار یا مرکبی دارند که آنها را از میان این شبکه ها عبور دهد و خود این به محتوای آنها فرم می بخشد. در این جامعه شناسی جدید لاتور، ابعاد سیاسی هم دارای اهمیت بوده و این اتفاق به این دلیل می افتد که ما با فرآیند سر هم کردن و از هم جدا کردن سروکار داریم. در این صورت بینش های انتقادی زیادی در مورد بافت امر اجتماعی حاصل می شود. با توجه به این که جامعه شناسان امتیازانحصاری نقد را در دست ندارند، یک علم اجتماعی پیشرو باید بیش از هر چیز تلاش برای فعال نمودن وارتقای توانایی انتقادی مشترک، داشته باشد.
لاتور در تلاش است جامعه شناسی را دگرگون کند و آن را از آنچه شهود فلسفی میخوانیم، جدا سازد. تلاش او برای برطرف کردن کاستیهای جامعه شناسی در سنت فرانسوی که آن را رویکرد جمعگرا می نامیم، تأثیرگذار و جسورانه است. با این همه در رویکرد خود او نکاتی وجود دارد که در ادامه به نقد آنها می پردازم. مفهوم عامل در نگاه لاتور نه تنها نوع بشر که غیر انسانها را نیز در بر می گیرد و این موضع گیری بسیار رادیکالی است که او اتخاذ میکند. در بیانی کلی، عاملیت به سوژه های دارای آگاهی و تواناییهای شناختی بالغ نسبت داده می شود. لاتور میخواهد نقش اجتماعی غیرانسانها را در شبکه ای توصیف کند که در آن انسانها و غیر انسانها گرد هم میآیند و آنچه ما اجتماع میخوانیم را می سازند. دلیل این موضع افراطی آن است که لاتور باور دارد که مدرنیسم بنگاهی نامتقارن باقی مانده که در آن فیلسوفان از کانت تا هایدگر در پی بحث درباره سوژه و ایجاد قوانین و مقرراتی برای آن بوده اند، اما همگی طبیعت را منفعل (کنش پذیر) در نظر گرفته اند.
این خط جداکننده میان طبیعت و فرد، طبیعت را غیرتاریخی می کند و هرگونه کیفیت اخلاقی یا اجتماعی را از آن می زداید. (لاتور ۱۹۹۳). برای قابل فهم بودن این متافیزیک ـ موفق بودناش به کنار ـ به مفاهیم تازه ای از عقلانیت، ذهنیت، ذات انسان، طبیعت، و بسیاری مفاهیم دیگر نیاز داریم. زمانی که لاتور ادعا می کند که باید بتوانیم بگوییم میکروبها در دهه ۱۸۵۰ نه تنها برای ما انسانها تغییر کردند، بلکه برای خودشان هم تغییر رخ داد، مواجهه آنها با پاستور آنها را نیز تغییر داد (لاتور ۱۹۹۹: ۱۴۶) نمی توانیم هیچ درکی از چنین ادعاهایی داشته باشیم چرا که مفاهیم پیشتر یاد شده، به ما اجازه نمی دهد تغییر میکروبها برای خودشان را درک کنیم. به همین صورت، عاملیت غیرانسانها برای ما مفهوم نیست. لاتور از یک سو این تمایز میان انسانها و غیرانسانها و از سوی دیگر تمایز میان طبیعت و سوژه را رویکردی نامتقارن خوانده و آن را از بین برده است.
نکته دیگر در کار لاتور این است که او در پی فاصله گذاشتن میان خود و جامعه شناسان جمعگراست که مفاهیمی همچون امر اجتماعی و زمینه اجتماعی را چنان به کار می برند که گویی مفاهیمی شهودی برآمده از فلسفه اند. او جامعه شناسان را به تجربه گرایی بسیار موشکافانه ای فرا می خواند که در آن باید تمامی داده های تجربه ای موجود درباره یک فرد، گروه و شبکه و غیره را بررسی کنند. این رویکرد به توصیف گرایی در جامعه شناسی میانجامد.
با این همه، مشکل در این حقیقت نهفته که زمانی که به غیرانسانها نسبت عاملیت می دهیم، برای آنکه بتوانیم توصیفی بی طرف و متعادل داشته باشیم، به روایت آنها نیز نیازمندیم. از آنجا که چنین چیزی ممکن نیست ـ کسی نمی تواند مدعی سخن گفتن میکروبها یا خط عابر با خودش باشد ـ روح توصیفکنندهای که لاتور خواستار آن است با مفاهیم تجدیدنظرشده او همچون عاملیت تصادم میکند. درست است که لاتور گوشزد کرده که توصیف در جامعه شناسی پیوندها، کار ساده ای نیست، جدا از این، جای شگفتی است که چنین چیزی اصلاً چگونه شدنی است. لاتور در کار جدا کردن خود از جامعه شناسانی که مفاهیم را با واقعیت های اجتماعی اشتباه گرفته اند، موفق بوده است، با این همه حکایت خود او نیز، دست کم در این مرحله، جایگزینی بهتر و پذیرفتنی تر به نظر نمیرسد.
منابع:
Latour, B. (۲۰۰۵). Reassembling the social-an introduction to actor-network-theory. Reassembling the Social-An Introduction to Actor-Network-Theory, by Bruno Latour, pp. ۳۱۶. Foreword by Bruno Latour. Oxford University Press,
Latour, B. (۱۹۹۹). Pandora's hope: essays on the reality of science studies. Harvard University Press. | |
Latour, B. (۲۰۱۲). We have never been modern. Harvard University Press. | |
Lissandrello, E. (۲۰۰۸). Reassembling the Social–An Introduction to Actor Network Theory. Comparative Sociology, ۷(۴), ۵۰۰-۵۰۲.
*نویسنده: زهیر باقری نوع پرست، دانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه وین
نظر شما