خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: ماهیت و سنخ نظام بین المللی یکی از موضوعاتی است که در نظریه های روابط بین الملل مورد توجه بوده و هست. برخی معتقد هستند که منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط بین الملل منطق آنارشی (نظم هابزی) است.
در مقابل این دیدگاه برخی نظریه پردازان با نگاهی خوشبینانه به ماهیت و سرشت انسان، نظام و روابط بین الملل و روابط میان کشورها را مبتنی بر همکاری(نظم کانتی) می دانند. برخی نیز معتقدند که منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط میان واحدهای سیاسی مبتنی بر رقابت (نظم لاکی) است که این رقابت الزاما منازعه آمیز نیست.
در این میان منطق «ماکیاولیستی» نیز وجود دارد که البته در نگاه هابزی به نظام بین الملل نیز به نوعی وجود دارد مبنی بر اینکه «هدف وسیله را توجیه می کند».
در گفتگویی با پروفسور «نیکلاس اونف» جویای نظریات وی درباره ماهیت نظم منطقه خاورمیانه و نظم بین المللی شده ایم که در ادامه می آید.
«نیکلاس اونف» بنیانگذار نظریه اجتماعی روابط بینالملل (سازهانگاری) در روابط بین الملل و استاد بازنشسته دانشگاه فلوریدای آمریکاست. او در دانشگاه های مطرحی چون پرینستون، امریکن و کلمبیا تدریس کرده است. «اونف» مفهوم سازهانگاری را از علوم اجتماعی وارد این حوزه مطالعاتی کرد و این مفهوم بعدها توسط افرادی چون «الکساندر ونت»، «کاتزنشتاین» و سایرین بسط و توسعه داده شد. از وی آثار و کتاب های بیشماری در حوزه روابط بینالملل به چاپ رسیده است. کتاب «جهانی که ما می سازیم» از جمله آثار وی است که حوزه نظریه پردازی روابط بین الملل را دچار تغییر و تحولی جدی کرد.
سازهانگاری نظریهای اجتماعی به شمار میرود. سازهانگاری یک روششناختی قدیمی است که دست کم به آثار قرن هجدهم «گیامباتیستا ویکو» بر میگردد. این نظریه در حوزه روابط بینالملل نیز مباحث جدی را وارد کرده است.
*به نظر شما منطق حاکم بر خاور میانه طی سال های اخیر از کدامیک از الگوهای هابزی، لاکی و یا کانتی پیروی می کند؟
من علاقه ای به استفاده از این سه مکتب در این مورد ندارم. چرا که اینها مختص تجربه اخیر غرب هستند.
این مکاتب، سه ویژگی و نوع روابط را در بر می گیرند: روابط میان دشمنان (هابزی)، رقبا ( به نظر من، تصوری اشتباه از لاک) و متحدان (باز هم سوء تفاهمی در مورد کانت).
در برخی زمینه ها، زمانی که صحبت از روابط میان خویشاوندان، همسایه ها و غریبه ها پیش می آید، همه اینها مورد ملاحظه ای احساسی قرار می گیرند. بنابراین برادرها ممکن است دوست باشند، رقیب و یا حتی دشمن.
خاورمیانه منطقه ای به شدت پیچیده است که همسایه ها در آن، تاریخی بسیاربلند و متناوب از رقابت و دشمنی را در رابطه با یکدیگر پشت سر گذاشته اند.
آنها هنوز غریبه ها را به چشم مزاحمانی می نگرند که آن دسته از پیوندهای فرهنگی و سیاسی که به همسایگی، هویتی و ویژگی متمایز بخشیده را درک نمی کنند.
به نظر آنها، خارجی ها به شکل سنتی، به دنبال نابود یا بی اعتبار کردن این همسایگی هستند. در چنین شرایطی، آن دسته از خارجی ها که این منطق غلط را می پذیرند که هر آنچه فکر می کنند، همان را می بینند، (ملت های خاورمیانه) تا همیشه، هر کسی که در همسایگی خود باشد را بیگانه می پندارند.
*آیا شما افول ثبات هژمونیک ساختار بین المللی را دلیل تحولات و بی ثباتی های خاورمیانه می دانید؟
این نکته بسی جای تعجب دارد که ثبات هژمونیک همیشه در خاورمیانه پیشتاز بوده، اگر تنها به خاطر هژمون، ثبات را قربانی روابط خاص خود در منطقه کرده، مساله اجانب توانمند، بدون توجه به تعادل در روابط همسایگان، هدیه ای بزرگ برای آنها به حساب می آید. اینکه آیا دوران ثبات هژمونیک به پایان رسیده یا خیر، سوالی باز است. به نظر من، به پایان نرسیده، چرا که هژمون (آمریکا) فکر می کند که این اتفاق نیفتاده است.
*به نظر می رسد اتحادیه اروپا، به خصوص فرانسه از میزان نقش فعلی خود در مسائل جهان مانند آنچه در سوریه رخ می دهد، نا راضی به نظر می رسند. بر اساس این اظهار اولاند که خواستار ایفای نقش بیشتر فرانسه در سوریه شده است، آیا این به معنی خواست اروپا مبنی بر داشتن وزن بیشتر و صدایی رساتر در ساختار نظام بین الملل است؟
پاسخ کلی در مورد اینکه خواسته اروپا چیست، سخت است. از آنجایی که (اروپا) به دنبال حل مشکلات خودش از جمله جلب اعتماد است، پس نیاز دارد که مشکلات فعلی خاورمیانه مرتفع شود. (اروپا) هنوز به لطف اعتماد بلند مدتش به آمریکا به عنوان هژمون، نسبت به انجام وظایف هژمونیک خود آن هم در جایی که شاهد تسلط گروه های برادر و رقیب در همسایگی خود است، بی میل به نظر می رسد. البته ملامت کردن آنها کار سختی است.
نظر شما