به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه اول ارائه علیرضا شجاعی زند در درس گفتگوی «دین در زمانه مدرن» برگزار شد. آنچه در ادامه مطالعه می کنید گزارشی از این جلسه می باشد.
همه علوم دارای پیش فرض های متعددی هستند. در برخی موارد این پیش فرض ها به صراحت بیان می شود و در بسیاری موارد پیش فرض ها، مخفی می ماند.
چهار گام مقدماتی برای این بحث
۱- تعریف دین
۲- رعایت بیطرفی؛ در موضوع دین، این نکته به صورت بارزتری موضوعیت پیدا میکنند؛
۳- معرفی رویکرد؛ چه رویکردی در پرداختن به یک بحث مورد استفاده قرار خواهیم داد؟
۴- پیش فرض ها
- دو بحث اول در این دوره پرداخته نمی شود.
رویکرد غیرتحویل گرایانه در مطالعات جامعه شناسی دین
دین پژوهی مدرن و جامعه شناسی دین از همان ابتدا دچار عارضه ای بود که می شود آن را تحویلگرایی نسبت به دین عنوان نهاد. این اصطلاح در مقابل Reductionism قرار دارد. در یک معنای ابتدایی میشود اینطور معنا کرد: تحویل بردن یک کل به اجزاء سازنده اش؛ گویا کل چیزی نیست جز مجموع اجزاء. این نظریه گستره وسیعی دارد و چون همه جا هست، گویا هیچ جا نیست. احاله کردن جوهره تحویلگرایی است. بیشترین مجال ظهور این تحویل گرایی در حوزه های علوم انسانی است؛ به دلیل وضع سیال موضوعات.
یکی از ابعاد شبیه سازی این است که همواره برای فهم یک مسأله پیچیده، آن را به یک امر ساده تشبیه می کنیم.
رویکرد تحویلگرایی علاوه بر اینکه کمک به مفاهمه و بحث میکند، اما تنازل هم دارد؛ بخشی از ابعاد واقعیت را می پوشاند.
-توسل به طلسم و جادو و راز و رمز که پدیده هایی ناشناختنی است، نیز یک نوع احاله کردن است.
-برخورد با گزاره هایی چون «این چیزی نیست جز ...»؛ مثل همان تحویل کل به جزء.
-میل به تجزیه؛ در علوم انسانی از علوم دقیقه به عاریه گرفته شده است.
-اصلی فرعی کردنهای مطلق؛ یک علمی اصلی تلقی شود و سایر در حاشیه او مطالعه شود.
-یکسویه نگریها و نگاه های تک بعدی که زمانی در علوم انسانی غالب بود. جغرافیایی گرایی منتسکیو.
-اعتماد و اعتقاد به وحدت گرایی علوم؛ همه علوم روشی واحدی دارند.
-قوممحوری و به تعبیر روشنتر غرب محوری؛ مانند تعمیم همین نظریه عرفی شدن به نادرستی به همه جوامع تعمیم داده شده است.
مصادیق احاله گرایی در مطالعات دین
احاله گرایی یک نوع بی اعتنایی در جوهره اش وجود دارد. در مطالعات دین و جامعه شناسی دین، آنقدر دین مهم بوده است که به مطالعه آن پرداخته اند. اهمیت دین برای آنها لنفسه نبوده، لغیره بوده است. در واقع شناخت جامعه و فرد مهم بوده است و دین برای فهم آنها مهم و تأثرگذار است. آنقدر مهم بوده است که تا این حد به آن پرداخته اند، اما آنقدر مهم نبوده که خود دین را بشناسند. در تمام این مطالعات دین پژوهی دچار نوعی بی اعتنایی است:
۱- بی اعتنایی به چیستی دین؛ به خصوص دین پژوهان که بیشتر به چرایی آن پرداخته اند؛ چرا مردم سراغ دین میروند. یا چه کارگی دین؛ چه کاری میکند دین در زندگی و جامعه انسان. به سراغ زمینه ها و پیامدهای دین رفته اند.
۲- بی اعتنایی نسبت به متن دین و گزارشات دین نسبت به خودش.
۳- اعتنایی به تمایز و تفاوتها میان ادیان.
۴- بی اعتنایی به کارکردهای آشکار ادیان که مورد نظر خود ادیان بوده است و اعتنا به کارکرده ای ناخواسته و پنهان.
۵- بی اعتنایی به کنشگر و رفتن به سراغ ناظر؛ تعیین کنندگی ناظر نسبت به واقعیت.
۶- بی اعتنایی به تجربه های متفاوت ادیان در فرایند شکلگیری؛ یعنی بی توجهی به تاریخ ادیان.
رهیافت تحویل گرایانه تا حد زیادی افول کرده است؛ اما مجددا از مسیرهای دیگری سر باز کرده است؛ مانند نگاه های هرمنوتیک. مقصود قاری متن مهم است که با افق فکری و پرسش ها و نیازهای به متن مراجعه می کند و در برداشت آزاد خواهد بود. دیگر چه نیازی به متن دین خواهیم داشت.
نظریات برساختگرایانه متأخر که امروزه در علوم انسانی رو به رواج است. بر اساس آن دین یک امر برساختی است که هر کس متناسب برداشت خود با آن مواجه می شود و آن را می سازد. آیا این امر ارزش پرستش دارد؟
پیش فرض ها: نگرش ذات انگارانه به دین
هر دینی یک تشخص و هویتی دارد. ذات انگاری دین در مقابل برساختگرایی دین است. حقایق آن چیزی نیستند که هستند، آن چیزی هستند که ما می سازیم. در این نگرش، برای دین حقیقتی مستقل از ناقلان و پیروان آن قائل است.
سه فاعل برای هر دین:
۱-بنیانگذار (چه فردی و چه جمعی)
۲-ناقل (مفسران و مبلغان دین)
۳-پیروان
۴-ناظران و دین پژوهان
دین حقیقتی مستقل از این فاعلان دین دارد.
سه مرحله دین
۱-مرحله ایجاد
۲-مرحله عرضه
۳-مرحله مراجعه
دیدگاه برساختگرایانه این سه مرحله را در هم ترکیب میکند؛ دین همواره در حال ایجاد است و هر سه مرحله در یک حالت ترکیبی استمرار دارند؛ اما در رویکرد ذات انگارانه این سه مقام از هم متمایزند. نفی ادعای ذات انگارانه به مراتب دشوارتر از نفی آن است. همین که هر دینی از غیر خودش بازشناخته و متمایز میشود، نشان دهنده وجود ذاتی برای دین است؛ همینکه موضوع نقد و فهم و متابعت و بحث فاعلان آگاه قرار میگیرد، مبین این است که دین ذات مشخصی دارد. اصلاً فرض دینداری وابسته است به پذیرش ذاتی برای دین و تنها متفکران ملحد و لائیک میتوانند نافی ذات برای دین باشند.
ذاتان گاری در فلسفه وابسته به رئالیسم و آن هم وابسته به چهار اصل است:
۱-پدیده هایی مستقل از ذهن فاعل شناسا وجود دارد
۲-وجود تمایز و کثرت میان پدیده ها
۳-واجد ثبات ماهوی هستند؛ یک شیء تا موقعی که هست، خودش است
۴-ما میتوانیم پدیده ها و واقعیتهای خارجی را بشناسیم؛ این شناخت میتواند مطابق واقع باشد.
ذات در بسیط ترین معنا، یعنی ویژگی های یک پدیده؛ ویژگی هایی که ممیّز و مقوّم آن پدیده ها هستند.
هر پدیده ای اعراض لازمی دارد که مختص به همان پدیده است. اعراض لازم و مختص شیء، با این که از ممیِّزات یک پدیده هستند، اما مقوِّم آن نیستند. اما در این بحث، همین میزان از تمایزبخشی هم برای منظور ما از ذات، کفایت دارد.
اصول ذات انگاری دین
۱-فرض وجودی مستقل از ذهنِ ناقلان و پیروان و ناظران، برای دین
۲-وجود تمایز و کثرت میان ادیان
۳-هر دینی پیام و محتوای روشن و مشخصی دارد؛ لااقل در مورد ادیان پیشرفته تاریخی
۴-پذیرش امکان فهم مقصود شارع و بنیانگذار دین، به رغم فعال بودن قوه فاهمه.
سه گروهی که با ذات انگاری دین مخالفت می ورزند
۱-متفکران الحادی، یعنی کسانی که دین را اساساً امری موهوم و فاقد معنا و دستخوش تغییر و تبدیل دائمی میشمارند و به همین رو با بیاعتناییِ فحوایی نسبت به آن برخورد میکنند.
این سخنان یا درباره سرمنشأ دین است و یا در ارزشیابی دین و لذا هیچکدام نافیِ ذات دین نیست. نهایتاً مبین آن است که دین ذاتِ نامقبولی دارد. اگر ذات نداشته باشد پس آنان با چه چیزی مخالفت میکنند و یا چه چیزی را نفی میکنند؟
۲-روشنفکران دینی که در عین ذاتانگاری صریح یا تلویحیِ دین، در برخی از مواضع و تصریحات، به نفی آن حکم دادهاند. از روشنفکران دینی هم تصریحاتی بر ذاتانگاری و هم بر مخالفت با آن وجود دارد.
در تصریح بر ذات انگاری:
- تفکیک اسلام ۱ و ۲ و ۳ در آراء استاد ملکیان
-جدایی افکنی میان حقیقت دین و معرفت دینی در آرا دکتر سروش
-سخن از گوهر دین و تلاش برای کشف ذات و کنار زدن عوامل موقعیتی و عرضی (سروش)
در نفی ذات انگاری:
-آنجا که معرفت دینی را عصری و تابع علوم و معرفتهای ما میسازد؛
-آنجا که به مرگ مؤلف حُکم و به تفاسیر هرمنوتیکی جواز میدهد؛
-و تمامی تعابیری که دین را به یک امر برساختی بدل میسازد؛ چیزی مثل عرف؛ مثل فرهنگ؛ مثل قانون؛ مثل دموکراسی.
۳-جامعهشناسان دینِ تحویلگرا که در یک موضعگیریِ تناقضآمیز، از موضوع مطالعة خویش، نفی ذات مینمایند.
پیروی از یک امر برساختی اساساً یک کار عبث است حتی آنجا که به واقع هم برساختی بوده باشد، انسانهایی که پیروی کردهاند، نمیتوانستهاند تعبیر و تلقی برساختی از آن داشته باشند.
استدلال برای پدیرش رویکرد ذات انگارانه از دین
دین مثل نامه است. واجد قصد و معنا. یعنی در دو طرف آن، فاعلِ آگاه نشسته است. تشخص و تعین و هویت دارد.
یک پدیدة دلالتی، فحوایی، انشایی و فراخواننده به پیروی از خود است. این یعنی ذات برای دین.
صامت یا مبهم یا ناخوانا یا بلاشرط و تعین بودن نسبت به تفسیرهای مختلف از آن، ناقض دین بودن آن است. مثل این است که کسی نامهای به کسی برای رساندن پیامی بنویسد و در عین حال پس از تایپ، آن را آنچنان به هم بریزد که ناخوانا شود و بعد به طریقی به طرف بگوید هرطور خواستی آن را بخوان و هر چه خواستی از آن برداشت کن و بعد به آن عمل کن. اثر این نامه که نوشته و ارسال شود یا نشود پس چیست؟
نظر شما