۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۴:۴۸

یادداشت؛

وحی‌شناسی جدید و مساله تشبیه و تنزیه

وحی‌شناسی جدید و مساله تشبیه و تنزیه

بی‌تردید مهم‌ترین بحث کلامی مربوط به تحلیل وحی، بحث جنجال‌انگیز و اندیشه‌سوز «تشبیه و تنزیه» است. هرگونه تبیین خردپسند کلامی و فلسفی از وحی مستلزم بنیانی نظری در خداشناسی است.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از طومار اندیشه، متن زیر یادداشتی از حامد شیواپور استادیار دانشگاه مفید قم است که در پی می آید.

بخش نخست این نوشته، ناظر به این مسئله بود که برای تحلیل مفهوم وحی ناگزیزیم علاوه بر موشکافی درباره خود این واژه، به دو مفهوم انسان و نیز رابطه خدا و انسان نیز توجه کنیم. اما بسی مهم‌تر از این مفاهیم پایه، بحث در باب خدا و تصور از اوست. در یک تحلیل الهیاتی از هرگونه تبیین وحی، به نظر می‌رسد آنچه در مرحله نخست باید مورد توجه باشد شناخت خداوند و چگونگی نسبت او با جهان و انسان است. از این رو، بی‌تردید مهم‌ترین بحث کلامی مربوط به تحلیل وحی، بحث جنجال‌انگیز و اندیشه‌سوز «تشبیه و تنزیه» است.

به‌طور کلی از دیرباز در تاریخ فلسفه‌ها و ادیان در شرق و غرب، در مورد شناخت خدا و ارتباط با او دو رویکرد اساسی وجود داشته است. این تلقی‌ها رامی‌توان به طور خلاصه در سه گونه تصور طبقه‌بندی کرد:

۱- تصور خداوند چونان موجودی شخصی و انسان‌وار: تصور عام و شایع از خداوند اندیشیدن به او چونان موجودی شخصی و مانند انسان است. به‌طور کلی موجودی دارای ویژگی شخصی است که دارای هویت، اختیار و ارتباط با سایر اشیاء باشد و فعل از او سر بزند. [Eliade, vol.۴, p.۲۷۴] داشتن آگاهی نیز از مختصات مهم داشتن شخصیت است.

بر خلاف ادیان شرقی، در ادیان ابراهیمی خدا به صورت شخص خود را می‌نمایاند و چونان یک شخص با انسان و جهان ارتباط دارد. طبق این تلقی، خدا هم فی‌نفسه و هم از حیث ارتباطش با انسان شخصی است. ویژگی شخصی معمولاً با نسبت دادن صفاتی مانند انسان به خداوند همراه بوده است.

۲- تصور خداوند چونان موجودی شخصی، اما غیرانسان‌وار: این تصور دربارة خدا نیز ممکن است که او را موجودی شخصی، اما نه مانند انسان بدانیم. تلاش بسیاری از متکلمان، فیلسوفان و عارفان در مسیحیت و اسلام معطوف به همین اندیشه بوده است که بدون نسبت دادن صفاتی مانند انسان به خدا، او را موجودی آگاه و دارای اراده و اختیار بدانند.

۳- تصور خدا چونان موجودی غیرشخصی: این تصور به آیین هندو، آیین بودا (اگر بتوان اعتقاد به خداوند را به این آیین نسبت داد) و بسیاری از مکاتب عرفانی در شرق و غرب اختصاص دارد. در این تلقی از خداوند که از آن با نام همه‌خدایی یا پانته‌ایسم (pantheism) نیز یاد می‌شود خداوند هیچ تعین یا شخصیت ویژه‌ای ندارد و موجود خاص و متمایزی در عالم در کنار سایر موجودات یا متعالی و منفک از آن‌ها نیست. از این منظر، خداوند چونان موجودی متعالی از جهان یا چونان خالق، دارای مشیت یا علیت اولی نسبت به جهان چنان‌که جدا از آن باشد تصور نمی‌شود. خدا از این دیدگاه فاعلی نیست که بر تاریخ اثر بگذارد یا به عبادت‌کنندگان التفات کند و عبادت آنان را دریابد. [Routledge, vol.۷, p.۲۰۲]

خدا در این اندیشه، یا دست کم در اغلب تقریرها از آن، خدایی یگانه با جهان یا درون‌بود در عالم است و هر زمان، هر مکان و هر شخص با خداوند نسبتی یکسان دارد و هیچ زمان، مکان یا انسان خاصی نمی‌تواند نسبتی ویژه با او داشته باشد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که هیچ مقطع خاصی از تاریخ نمی‌تواند زمانی برای ظهور ویژة خدا در نظر گرفته شود چنان‌که هیچ بخشی از مکان یا طبیعت هم جلوه‌گاه ظهور خاص او نیست و کسی هم نمی‌تواند ادعا کند که نسبتی خاص و رازآمیز با خداوند دارد. بنابراین می‌توان این اندیشه را از لوازم چنین دیدگاهی دانست که هیچ امر مقدسی معنا ندارد زیرا امر مقدس آن است که با منبع تقدس نسبتی خاص داشته باشد.

تصور درون‌بودگی خدا در جهان در اغلب آیین‌ها و اندیشه‌هایی که چنین دیدگاهی دربارة خدا داشته‌اند با نوعی تنزیه، یعنی نفی ویژگی شخصی او همراه بوده است. بر این اساس، سازگار کردن اعتقاد به خدای شخصی با تصور او چونان موجودی درون‌بود در جهان کاری دشوار به نظر می‌رسد.

این تقسیم سه‌گانه خود در دل تقسیم کلی‌تر «تشبیه و تنزیه» قرار می‌گیرد، اما این تقسیم‌بندی دوگانه نیز تنها طرح کلی این تقابل را نشان می‌دهد و حق آن است که تمایر میان این دو نگرش به صورت طیفی است چنان که مثلاً نمونه‌ای از آن را در تصور از خدا چونان موجودی شخصی و در عین حال غیرانسان‌وار دیدیم که از جهتی رو به تشبیه و از سوی دیگر رو به تنزیه دارد. سلب یا تنزیه محض برابر با اندیشة تعطیل یا لاادری‌گری و به این معناست که خداوند به هیچ روی برای آدمیان شناختنی نیست و تشبیه محض نیز به معنای درکی کاملاً انسانی از خداست.

این دو سر طیف، به‌ویژه دومی، کمتر در تاریخ اندیشه نمونه‌ای داشته است. بنابراین باید توجه داشت که در لابلای اندیشه و سخن بسیاری از معتقدان به الهیات سلبی نیز می‌توان رگه‌هایی از تشبیه را جستجو کرد چنان‌که از سوی دیگر نیز بسیاری از صورت‌های الهیات تشبیهی مقرون به نوعی تنزیه‌اند. اشاره به این نکته نیز لازم است که تشبیه و تنزیه در مرتبة نخست، به خود خداوند مربوط است و در مرتبة بعد به نسبت او با جهان مربوط می‌شود. به عبارت دیگر، تشبیه و تنزیه در مواردی که نه به ذات الهی، بلکه به برخی از صفات و افعال او مربوط شود با مسألة نسبت خدا با انسان و جهان ربط پیدا خواهد کرد.

پس از طرح این سه تلقی، اکنون باید گفت تبیین وحی به معنای نسبتی خاص بین خداوند و برخی از انسان‌ها طبق تصور نخست بسیار آسان است، اما طبق تصور دوم در این باره پاره‌ای دشواری‌ها وجود دارد. اما تبیین وحی و توضیح چگونگی رابطه‌ای خاص بین خداوند و انسان بر اساس تصور سوم دشوار به نظر می‌رسد.

به سخن دیگر، هرچه به سمت تنزیه محض بیشتر پیش برویم تبیین وحی را دشوارتر خواهیم یافت، زیرا اگر خدا را کاملاً منزه از هرگونه نسبت با جهان و انسان دانستیم وجهی برای التفات او به انسان و هدایت او و ارتباط خاص خدا با بندگان برگزیده‌اش نخواهد ماند. این جمله چونان ضرب‌المثل در زبان محققان و عالمان اسلامی رایج است که «این التراب و رب الارباب؟» و مراد از آن این است که میان انسان زمینی و خاکی با خداوند بزرگی که پروردگار جهانیان است نسبت بی‌واسطه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد.

نسبت سلب و تنزیه را با دشواری تبیین وحی می‌توان این گونه شرح داد:

یکی از ویژگی‌هایی که در برخی از نظام‌های الهیات سلبی از خدا سلب می‌شود نفی نوعی از علم و آگاهی از خداوند است که به صورت‌های گوناگون بیان شده است. گاه برخی از فیلسوفان، مانند فیلسوفان مسلمان پیرو ارسطو و به‌ویژه ابن‌سینا، با الهام از ارسطو علم به جزئیات را از خدا سلب کرده‌اند. [مثلا نک: ابن سینا، ص۱۴] گاه نیز علم پیشین خدا به افعال انسان و بر اساس آن تقدیر پیشین سرنوشت انسان به‌دست خدا نفی شده است. این اندیشه می‌تواند به نفی تقدیر و امر و دستور و برنامه‌ریزی قبلی خداوند برای انسان منجر شود. این در حالی است که چنین برنامه‌ای اساساً گوهر وحی را تشکیل می‌دهد.

ویژگی دیگری که در برخی از نظام‌های الهیاتی از خداوند سلب می‌شود فعل اوست. خدای الهیات سلبی عمدتاً خدایی فارغ و برکنار از دخالت در کار جهان است. در الهیات ارسطویی خدا تنها به عنوان علت غایی از راه برانگیختن شوق افلاک را به حرکت در می‌آورد. او «فکر فکر» است و جز فکر کار دیگری ندارد. [ارسطو، ص۴۰۹] در اخلاق ارسطویی نیز سعادت نهایی آن است که انسان برای تأمل فراغت داشته باشد و با تشبه به خداوند جز اندیشیدن، به کار دیگری مشغول نباشد. بنابراین، چنین خدایی التفاتی به حال انسان ندارد تا سعادت او را مهم بشمارد و با برقراری ارتباطی خاص با برخی از آنان از راه وحی، در صدد هدایتشان برآید.

ویژگی دیگری که از لوازم الهیات سلبی است و می‌توان آن را یکی از اندیشه‌های مهم در روزگار جدید دانست نفی ارتباط خدا با جهان و به‌طور خاص با انسان است. یکی از ابعاد نفی این ارتباط انکار دخالت خاص خدا در طبیعت و تاریخ به‌ویژه به صورت معجزه و وحی است. وقوع معجزه در دورة جدید و با توجه به دستاوردهای دانش نو، با چون و چرا مواجه می‌شود. وحی نیز علاوه بر دلالت بر ارتباط خاص خدا و انسان و همراهیش با نوعی از اعجاز و خارق‌العادگی، بر سخن گفتن خدا هم دلالت دارد؛ اما سخن گفتن که حاکی از شباهت میان خدا و انسان است در الهیات سلبی مورد انکار قرار می‌گیرد. از همین رو برخی از دئیست‌ها و نیز فیلسوفانی چون هیوم و اسپینوزا در وقوع وحی و اعجاز چون و چرا می‌کنند.

بر خلاف تنزیه محض، در سر دیگر این طیف، یعنی تشبیه محض، دشواری چندانی برای تبیین وحی وجود ندارد. سخن گفتن از کلام و ارادة متجدد و دخالت در تاریخ و طبیعت و سایر لوازم وحی دربارة خدایی که مانند انسان است با دشواری چندانی مواجه نخواهد بود.

تبیین متکلمان از یک سو و تبیین فیلسوفان و عارفان از سوی دیگر به نحوی طیف‌وار، با هر یک از این دو تبیین تشبیهی و تنزیهی نزدیکی بیشتری دارد. بنابراین اگر در سخن متکلمان چیزی نزدیک به تبیین دوم یافتیم یا در دیدگاه های عارفان و حکیمان با سخنی نزدیک به تبیین اول مواجه شدیم، نباید ما را شگفت‌زده کند.

اکنون از این دو تبیین نمونه‌وار کدام به واقعیت نزدیک‌تر است؟ مسأله آن است که هر یک از این دو طرح به نحو خام خود با دشواری‌هایی اساسی روبه‌روست. طرح نخست، گرچه با ظاهر برخی از آیات و روایات تناسب بیشتری دارد، اما تشبیه نهفته در آن به توضیح و تبیین و دفاع نیازمند است. طرح دوم نیز که ممکن است معقول‌تر به نظر برسد با ظاهر برخی از آیات و روایات تناسب ندارد.

با توجه به دشواری‌های هر یک از این دو تبیین، به نظر می‌رسد تمایل متکلمان از یک سو و عارفان و حکیمان از سوی دیگر بر آن است که تبیینی مرکب از هر یک از این دو طرح خام به دست دهند. واقعیت این است که ما باز هم با یک طیف مواجه می‌شویم که طبق آن ممکن است هر تبیین از وحی از دیدگاه متکلم، حکیم یا عارف به صورت خام و نمونه‌وارِ هر یک از این دو طرح نزدیکی بیشتری داشته باشد.

به نظر ما توجه به این دو طرح و بازشناسی آن در تبیین‌های کلامی، فلسفی و عرفانی از وحی نکته‌ای بسیار مهم است که شایسته است درباره آن پژوهش‌هایی مستقل و ارزشمند صورت گیرد.

سخن آخر:

به گمان ما، هرگونه تبیین خردپسند کلامی و فلسفی از وحی مستلزم بنیانی نظری در خداشناسی است که در میانه دو طیف تشبیه و تنزیه قرار داشته باشد؛ زیرا چنان‌که گفتیم تنزیه در صورت محض خود راه را بر هرگونه نسبت میان خدا و جهان می‌بندد و تشبیه نیز طبق دلایل عقل و نقل مردود است. آنچه مهم است یافتن جای قراری در این طیف است که نه به نقص تنزیه و نه به عیب تشبیه مبتلا باشد.

منابع:

التعلیقات، ابن سینا، مکتب الاعلام الاسلامی، بیروت، ۱۴۰۴

ما بعدالطبیعه، ارسطو، ترجمه شرف الدین خراسانی، انتشارات حکمت، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۵

Eliade, Mircea (Editor), The Encyclopedia of Religion, Macmillan, New York, London, ۱۹۸۷

Routledge Encyclopedia of philosophy, London and New York, ۱۹۹۸

کد خبر 3768322

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha