درس اخلاق؛

رابطه‌ قرب الهی و ولایت/ اهل معنا از ظاهر شناخته نمی‌شوند

رابطه‌ قرب الهی و ولایت/ اهل معنا از ظاهر شناخته نمی‌شوند

آیت الله صدیقی گفت: خدای متعال عالم را برای آدم و آدم را برای رسیدن به قرب خود خلق کرد و قرب الهی بدون ولایت عملی نیست.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر مشروح سخنرانی آیت الله صدیقی در درس اخلاق هفتگی مورخ ۲۷ شهریور است که در پی می آید. فایل صوتی این سخنرانی را می توانید از لینک بالا دریافت کنید.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ رُسُلِهِ وَ مُبلِّغِ رِسالَاتِهِ وَ أمینِ وَحیِهِ طَبِیبِ نُفُوسِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مُولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ صُحبَتَهُ وَ رِضَاهُ وَ رَأفَتَهُ نُصرَتَهُ و الإستِشهَادَ بَین یَدیَهِ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

«اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ … * وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً»[۲]؛

درجات بالای علمی و معنوی مرحوم فیض

مسئله‌ی مراقبت که در زبان سالکین إلی الله رایج است و مراقبه راه انحصاری تعالی انسان است. مرحوم فیض (اعلی الله مقامه الشّریف)؛ «و ما ادراک ما الفیض» عالم دینی باید مثل فیض باشد. واقعاً فیض خدا است. چه فیضی، چه برکت عمری. چه آثاری؛ جز امور محیّر العقول است؛ وافی ایشان کتب اربعه است و اضافه و بیان‌های عرفانی و عالمانه و اجتهادی در آن‌جاهایی که نیاز به بیان دارد. شافی ایشان که یک دوره مقدّمه‌ی درس خارج حضرت آقا روایات شافی بود. تفسیر صافی، تفسیر اصفی، حق الیقین، علم الیقین، کلمات مکنونه، اسرار مکنونه، مفاتیح الغیب واقعاً در آن زمان با نبود امکانات، جمع کتاب‌ها این‌قدر آثار جز این‌که بگوییم واقعاً خود آن‌ها نبودند، خدا برای آن‌ها کرده است. این‌ها دست خدا بودند، برکت کردند. جامعیّت فیض، جامع عقل و نقل، غیب و شهود بوده است.

زحمت مرحوم فیض و دیگران عالمان دینی با وجود کمبود امکانات

آدم غبطه می‌خورد، آدم این‌ها را که می‌بیند از خود خجالت می‌کشد. امروز این همه امکانات، سرعت در زندگی، مسافرت‌های امروز با مسافرت‌های آن روز، مدرسه‌های امروز با مدرسه‌های آن روز این امکانات وسیعی که شما به هر کتابخانه‌ای در دنیا بخواهید دسترسی پیدا بکنید، برای شما عملی است. با هر استادی می‌توانید در خانه‌ی خود نشستید تماس بگیرید و آن‌ها هیچ یک از آن‌ها را نداشتند. همه چیز آن‌ها با کندی ظاهری امّا عمر آن‌ها چه سرعتی داشته است، به کجا رسیدند. کجاها را فتح کردند امروز شما چه کسی را سراغ دارید نظیر فیض باشد.

رابطه‌ی قرب الهی و ولایت

این بزرگوار در مسئله‌ی لزوم ولایت، دارد بر این‌که خدای متعال عالم را برای آدم و آدم را برای رسیدن به قرب خود خلق کرد و قرب الهی بدون ولایت عملی نیست. خداوند متعال امام را وسیله‌ی قرب قرار داده است که اگر امامت نبود، انسان راه قرب را بلد نبود. بلد بودن یک مسئله است و مجذوب شدن مسئله‌ی دیگری است. هم ما راه قرب را بلد نبودیم، چون ما با عالم حس ملموس هستیم، ره یابی به ماورای حس ابتدائاً کار ما نیست، باید از آن سو راهنمایی بشویم.

نماز وسیله‌ی قرب انسان

 اگر خداوند وحی نفرستاده بود، پیامبرها امام‌ها نگفته بودند، ما نمی‌توانستیم نماز خلق بکنیم، نمی‌دانستیم نماز وسیله‌ی قرب ما است. «الصَّلَاهُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ»[۳] نماز وسیله‌ی قرب هر آدم متّقی است. آدم مدام تقوا داشته باشد با نماز به قرب الهی نائل می‌شود. خدا می‌داند به تازگی‌ها یک تنبّهاتی برای نماز برای من پیش می‌آید، می‌بینیم خدا عجب سرمایه‌ای به ما داده است، به ما نماز داده است. نماز پنج وقت آدم راه به خدا پیدا می‌کند. آدم با خدای خود مأنوس می‌شود، تشرّف پیدا می‌کند با خود خدا… آدم با او حرف می‌زند، خدا ما را به حضور می‌پذیرد. آدم با نماز به شرف حضور خدا، به شرف لقای پروردگار متعال نائل می‌شود.

نماز زیارت خدا

این است که وقتی «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاهُ» گفته می‌شود، وجود نازنین پیغمبر خدا می‌فرمودند که «قد قامت الزّیاره» نماز زیارت خدا است. آدم با این اعتقاد، با این باور به سوی نماز قدم بردارد که بخواهد خدا را زیارت بکند. دل از غیر خدا برکند و دل را دربست به خدا بدهد. ببینید یک بخشی از نماز خود را می‌توانید این‌طور باشید. حالا شده یک الله اکبر بگویید ولی در این الله اکبر خود فقط خدا باشد، هیچ چیز دیگری شما را مشغول نکند. در ذهن خود، در گرایش‌های خود هیچ چیزی نباشد. خوب وحی برای ما آمده است یک چنین سیمی را وصل کرده است و الّا ما مقصد را بلد نبودیم تا کیفیت تنظیم سیم دل خود را با آن‌جا برنامه‌ریزی بکنیم و بتوانیم با خدا وصل بشویم.

روزه قطع امیال انسانی

روزه همین‌طور است، روزه غیر از تحمّل گرسنگی است. روزه تخلیه است، روزه غبارزدایی است. روزه قطع سلسله‌ی امیال است. آدم با روزه منقطع می‌شود، با روزه دیوار بین خود و خدا را برمی‌دارد. روزه جلوی جریان سیل آلودگی را به جان انسان می‌گیرد. اگر خود پیغمبرها روزه را با این کیفیت نیاورده بودند، ما که نمی‌دانستیم روزه چه دری است، چه اکسیری است. چه نوری است خبر نداشتیم.

کار وسیله‌ی قرب به خدا

سایر عبادت‌ها، همه‌ی عبادت‌ها اختراع بشر نیست. فوق عقل بشر است. خود او این‌ها را به عنوان طرق إلی الله، سبل إلی الله برای ما ترسیم کرده است و خوب قرآن به عنوان وحی آمده کلیّات آن را مطرح کرده است ولی جزئیات و ویژگی‌های آن نیاز به تبیین پیغمبر و امام‌ها دارد و این‌که با این عبادت‌ها می‌شود همه‌ی زندگی را عبادت کرد. «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۴] نشستن آدم در این جلسه با نماز او فرق نداشته باشد، همدیگر را ببینیم ولی خدا را در همدیگر ببینیم. حرف همدیگر را می‌شنویم ولی کلام خدا را دریافت بکنیم. نه منی باشم و نه تو. همه با هم خدا باشد. خدا محورباشیم، خدابین باشیم، خدا باور باشیم، خداپذیر باشیم. کاسب در کسبش، خود را مأمور خدا بداند، مأمور خدا بداند. کسب خود را نعمت خدا بداند، سفره‌ی خدا بداند، مشتری‌های خود را وسیله‌ی قرب به خدا بداند. خوب آن‌جا نشسته است که آن‌ها بیایند و مشکل آن‌ها را حل بکند.

دعای امام زمان برای حاج فخر در عرفات

یک حاج فخری در قم بود، لباس آخوندی نپوشید، پالتو می‌پوشید، لباس بلند می‌پوشید، کلاهی می‌گذاشت، یک قیافه‌ی خیلی متعارف و معمولی داشت ولی از اولیای الهی بود، از آیت الله بهاء الدّینی (اعلی الله مقامه) نقل شد که ایشان فرموده بودند: امام زمان (ارواحنا فداه) در عرفات حاج فخر را با نام دعا می‌کردند. ما در یکی از سفرهای خود با بعضی از صالحین در مکّه بودیم، ایشان گفتند که حاج فخر شبی که می‌خواست به عرفه برود، نرسید برود از حرم محرم بشود، ناراحت بود، به او گفتند: امام زمان دارد از این‌جا مُحرم می‌شود. مسجدی است در میدان معاوده ایشان رفت آن‌جا با امام زمان احرام بست و رفت.

هدایت حاج فخر به دست آقا شیخ مرتضی زاهد

اشخاصی از طرق مختلف که ایشان را می‌شناسند، می‌دانند که اهل معنا بوده است، اهل تشرّف بوده است، اهل باطن بوده است. بزرگانی مثل آیت الله بهاء الدّینی هم ایشان را در این حد می‌دانستند. خیلی آدم فوق العاده‌ای بوده است، البتّه ایشان در زمان شاه در بورسیه قبول شده بود، بنا بوده برای ادامه‌ی تحصیل به انگلستان برود. خیلی لباس زیبا، قشنگ، کروات زده از بوذرجمهری که عبور می‌کرده است، مرحوم شیخ مرتضی زاهد به ایشان برخورده بود. گفته بود: کجا می‌خواهی بروی؟ گفته بود: بنا است که به انگلیس برویم. یک کلمه‌ی تندی به او گفته بود. من می‌گویم اشتباه می‌کنی، ولی او لفظ دیگری را به حاج فخر گفته بود. آقای بهجت می‌فرمودند: بودند از علما فحش می‌دادند، آدم را الهی می‌کردند. حالا بالای منبر می‌نشینند و آیه می‌خوانند هیچ اثری ندارد. امّا شیخ مرتضی زاهد یک کلمه‌ی تندی به او گفته بود، اصلاً مسیر زندگی او عوض شده بود. آمده بودند لباس‌ها را کنار گذاشته بود و وارد حوزه شده بود و طلبه شده بود. دعوتی، چیزی نبوده است.

قرار دادن اکسیر هدایت در وجود حاج فخر

آنان که خاک را به نظر… خیال نکنید آن کلام، آن لفظ این کار را کرده بود، این تصرّف… بعضی‌ها ولایت دارند دیگر. ولی الله هستند، کار خدایی می‌کنند. هدایت کار خدا است. این اکسیر را قرار داده است، با یک حرف این را عوض کرد. یک دوستی داریم در قم از همشهری‌های ما است خیلی با این حاج فخر مأنوس بود و با مرحوم آیت الله بهاءالدّینی هم گاهی می‌آمد و برای ایشان آب و جارو می‌کرد، گفت: من یک شرکتی دایر کرده بود، حاج فخر آمد گفت که من این‌جا بوی خدا نمی‌شنوم. این‌جا را جمع بکن، این‌جا را دایر کردی پول به دست بیاوری؟! تو زنده‌ای می‌خواهی خود را فدای مرده بکنی؟! پول یک امر مرده‌ای است و تو زنده هستی، باید پول فدای تو بشود، عمر خود را می‌گذاری که پول به دست بیاوری. گفتم: چه کار بکنم؟ گفت: خدمت به مردم. عطاری باز کن من هم در مسائل طبّی آشنا هستم، می‌گویم چه چیزهایی بیاور. درد مردم را دوا بکن، به دنبال پول نرو. دنبال خدمت به عائله‌ی خدا باش، چه عبادتی بالاتر از این. گفت: ما هم بساط خود را جمع کردیم، آمدیم عطاری دایر کردیم. آمد در مغازه گفت: این‌جا بوی خدا می‌دهد. گاهی انسان طلبه است، بوی خدا نمی‌دهد. ولی حمّال بوی خدا می‌دهد.

اهل معنا از ظاهر شناخته نمی‌شوند

 ما رفتیم قم طلبه شدیم، بین مدرسه‌ی دار الشّفاء و مدرسه‌ی فیضیّه آن‌جا دستشویی بود. خوب آن وقت لوله‌کشی و این‌ها نبود، منبع آب بود و می‌رفتند از آب‌ انبار آب می‌آوردند و در آفتابه می‌ریختند. یک پیرمردی آن‌جا بود آفتابه‌ی این مستراح‌ها را برای طلبه‌ها پر می‌کرد. به او بالخیر می‌گفتند. آدمی بود که خیلی غلط‌انداز بود، برای این‌که طلبه‌ها را بخنداند، صدای گوسفند درمی‌آورد. در همان‌جا که نشسته بود، برای این‌که دل‌ها را شاد بکند صدای گوسفند درمی‌آورد. بعد هم می‌گفت: بالخیر، صبحکم الله بالخیر نمی‌گفت، بالخیر می‌گفت. به بالخیر مشهور شده بود. بعد گفتند: این اهل معنا بوده است، این اهل باطن بوده است. توالت‌چی، مستراح‌بان طلبه‌ها اهل معنا بوده است، آن وقت خود طلبه چه؟

شرایط عبد محض بودن

 «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» آدم باید با عبادت وصل بشود. وصل شد دیگر خودش نیست. همه‌ی کارهایش او است. یعنی هیچ کاری را با انگیزه‌ی نفسانی به عنوان این‌که من دوست دارم نمی‌کند. هر چیزی را که او می‌گوید، می‌کند. تسلیم محض می‌شود، عبد محض می‌شود.

حضرت ابراهیم (ع) از شیعیان امیر المؤمنین

در این جهت ولایت نقش انحصاری دارد. پروردگار متعال هم در سیر نزول اوّل ما خلق «نُورُ نَبِیِّکَ یَا جَابِرُ»[۵]حضرت امیر (علیه السّلام) فرمود: من پیغمبر را تصدیق کردم «آدَمُ بَیْنَ الْمَاءِ وَ الطِّینِ»[۶]، « وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمِ»[۷] ابراهیم از شیعیان امیر المؤمنین است. خود او در عالم معنا درخواست کرد: خدایا من را از شیعیان علی قرار بده. خدا هم دعای ابراهیم را مستجاب کرد. لذا در سیر نزول اوّل ما خلق نور ابتدائاً نور بسیط نبی مکرّم است. تعیّن بعدی نور امیر المؤمنین است، بعد نور حضرت صدّیقه (سلام الله علیها) است و بعد عوالم از نور این‌ها ملائکه در عالم ماده همین‌طور سیر نزولی آمده است، رسیده است به عالم ماده که عالم دنیا است.

دو معنای متفاوت دنیا

دنیا به دو معنا دنیا است؛ یکی از این جهت است که نزدیک ما است، نزدیک‌ترین عوالم به مای حسّی این است، غیر از این چیز دیگری را حس نمی‌کنیم، نزدیک ما است. یکی این است که پست‌ترین عوالم است. هیچ عالم به پستی این عالم نیست.

علّت پستی دنیا

 پستی آن هم از این جهت است که در هیچ عالمی خدا معصیت نمی‌شود. «مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَی اللَّهِ أَنَّهُ لَا یُعْصَی إِلَّا فِیهَا»[۸] از پستی دنیا این است که در هیچ عالمی از عوالم امکان راهی برای معصیت خدا جز در این‌جا نیست. گناه فقط در این‌جا است. لذا قبل از این‌که این زمین در این‌جا ساخته بشود، بشر روی زمین بیاید، هیچ گناهی نبود، ملائکه هم با اعجاب می‌گفتند: «أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ»[۹] قبل از آن خبری از این چیزها در آن‌جا نبود، از این گناه‌ها، کثافت‌کاری‌ها خبری نیست. کثافت‌کاری برای این موجود است و جای او هم این‌جا است. پای خود را از این‌جا فراتر بگذارد، دیگر راهی به معصیت ندارد. در عالم برزخ دیگر انسان راهی برای گناه ندارد. کما این‌که دیگر راهی برای برگشت هم ندارد؛ هر چه است همین است، دیگر تمام شد. هر چه کرده است همین‌جا کرده است. هر گُلی به سرش زده است در این عالم است، هر گِلی هم به سر خود زده است در همین عالم است، تمام شد. اختیار در این عالم است، انتخاب در این عالم است، جای دیگر راه یک طرفه است، گرچه آزادی وجود دارد ولی راه یک طرفه است. آدم راه دیگر ندارد انتخاب بکند، خود او همه‌ی راه‌ها را بسته است، یک راه بیشتر وجود ندارد. لذا از پست‌ترین عوالم، آن عالمی است که در آن عالم خدا را عصیان می‌کنند، در برابر امر عصیان واقع می‌شود، معصیت خدا محقّق می‌شود. عالم دنیا، عالم پستی است ولی تنزّل کرده است، به این‌جا رسیده است.

سیر صعودی به خدا از طریق واسطه‌ها

در سیر صعودی هم خدای متعال همین حکمت را انجام داد. هر کسی بخواهد به خدا برسد، جز از طریق آن واسطه‌ای که از آن واسطه به این‌جا تنزّل کرده است، تعالی او هم با همان واسطه است. اگر ممکن بود بدون پیغمبر کسی به وحی دسترسی داشته باشد، قرآن را بگیرد خدا که بخیل نیست به همه قرآن می‌داد. امّا همه را سر سفره‌ی پیغمبر قرار داده است، قرآن را بر قلب او نازل کرده است. قلب دیگری این ظرفیت را ندارد. همه باید بیایند کنار این چشمه بنوشند، وجود او چشمه است، وحی از آن‌جا می‌جوشد تشنگان باید بیایند کنار این سفره و تازه کنار این سفره ساقی می‌خواهند.

«سَوّدْتُ صَحیفهَ أعْمالی                      وَ وَکَلتُ الأمْرَ إلی حَیْدَر

هلْ یَمنعُنی وَ هوَ السّاقی                       أنْ أشْرب مِنْ حَوْضِ الکَوثَر

أمْ یَطرُدُنی عَنْ مائِدهٍ                          وُضِعتْ لِلقانعِ وَ المُعترّ»[۱۰]

 حضرت علی (ع) تقسیم‌کننده‌ی بهشت و جهنّم

ساقی امیر المؤمنین است. علی ظرفیت‌ها را از چشمه‌ی وجود پیغمبر و قرآن تنظیم می‌کند. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»[۱۱] این استمرار ولایت است «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»؛ هدایت برای امیر المؤمنین است، جذبه برای امیر المؤمنین است. توزیع برای امیر المؤمنین است، سرمایه برای پیغمبر است ولی توزیع این سرمایه برای ولایت است لذا علی «قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ»[۱۲] است. درجات خود بهشت را هم خود علی تنظیم می‌کند. هر کسی را در جای خود قرار می‌دهد. درکات جهنّم را هم امیر المؤمنین در اختیار اهل جهنّم قرار می‌دهد. هم سائق است، هم قائد است. قائد است، زعیم بهشتی‌ها است، بهشتی‌ها را به بهشت می‌رساند. سائق است، جهنّمی‌ها را به جهنّم سوق می‌دهد امّا هر جهنّمی در یک درک خاصّی است. «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[۱۳] ولی قسیم او امیر المؤمنین است. تقسیم برای امیر المؤمنین است. ما در همین وجود خود هم باید این را بیابیم.

لفظ نازل منزله‌ی عقل

 «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۱۴] در عالم عقل ما مطالب کلیّت دارد، وقتی می‌خواهیم حرف بزنیم از آن کلیّت می‌آید در عالم حافظه‌ی ما آن‌جا لفظ‌بندی می‌شود، صورت بندی می‌شود. بعد در عالم ماده تنزّل می‌کند، به صورت لفظ درمی‌آید و در هوا پخش می‌شود. تا آن عقل نباشد، این لفظ نیست، این لفظ نازل منزله‌ی آن عقل است. تنزّل یافته است ولی عقل در کلیّت خود اوّل می‌آید در عالم صور، صورت لفظی و ماهوی پیدا می‌کند، بعد می‌آید در مرحله‌ی نای و حرکت زبان و لب‌ها و به صورت موجی با گوش شما برخورد می‌کند و عمومیّت پیدا می‌کند. این در عالم کلّ جهان هم همین‌طور است.

تزاحم مخصوص عالم مادی

خدای متعال اوّل یک عقل کل آفریده است، بعد صورت‌بندی شده است و بعد به عالم ماده و صورت مادی و فیزیکی گرفته است. عالم مثال ماده ندارد. صورت دارد. لذا آن‌جا تزاحمی وجود ندارد، تزاحم برای این عالم فیزیک است. اگر این ماده نبود که مشت را پر بکند، هیچ چیزی با هیچ چیزی برخورد ندارد. در عالم صورت همدیگر را مزاحمت نمی‌کنند. عالم برزخ این تزاحمات نیست، این تزاحم برای این‌جا است.

تحت ولایت الهی بودن برای بیرون آمدن از ظلمت

 ولایت الهی که «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»[۱۵] ظلمات، ظلمت کثرت است. کثرت این محفوف بودن به اعدام است، این مرزها همدیگر را، این با آن مرز دارد، یعنی چیزی دارد که این ندارد. این نبودها مرز اشخاص را… اگر نبودها را بردارد، دیگر بود بشود که مرزی نیست، کثرتی نیست. شما چیزهایی دارید، من ندارم. خدا به من چیزهایی داده است به شما نداده است. لذا من و تویی پیدا شد. اگر این نبودها را بردارید، دیگر بود بیشتر نمی‌ماند. همه او می‌شوند. خدای متعال بندگان خود را که تحت ولایت قرار داده است، از ظلمات خارج می‌کند. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ» از فقر، از فاقه، از نکبت، از نبود خدای متعال به بود منتقل می‌کند. تمام کمالاتی را که ما فاقد هستیم، خدای متعال قدم به قدم ما را با نردبان بندگی به وجود می‌رساند، ما را کامل می‌کند، نبودهای ما را بود می‌کند.

جامعه‌ی کبیره منّت امام هادی بر شیعیان

امّا از کدام مخزن ما را تأمین می‌کند؟ امروز روز امام هادی (علیه الصّلاه و السّلام) است. یکی از منّت‌هایی که امام هادی بر شیعه دارد، تأسیس زیارت جامعه‌ی کبیره است. این از آثار درخشان و از مائده‌های مستمر امام هادی (علیه السّلام) است. مرحوم آیت الله العظمی آقای نجفی مرعشی در وصیت نامه‌ی خود دارد و بالاتر از آقای مرعشی نجفی خود حضرت حجّت (روحی فداه) هستند این جریان حاج علی بغدادی را بخوانید در سیّد رشتی، حاج علی بغدادی؛ در مفاتیح آورده است.

سه نسخه‌ی حضرت حجّت برای شخص در راه مانده

وجود مقدّس حضرت حجّت برای آن کسی که درمانده شده بود، در راه مانده بود سه نسخه برای او پیچید، یکی نماز شب بود، یکی زیارت عاشورا بود، یکی زیارت جامعه. وقتی این‌ها را تکمیل کرد، حضرت او را به مقصد رساند. خواست بگوید یک کاری بکنید تا ما برای شما کاری بکنیم. این کاری بکنید، نه این‌که ما یک چیزی به آن‌ها می‌دهیم، ما تا کاری نکنیم، ظرفیت پیدا نمی‌کنیم. باید استعداد ما شفاف بشود تا این‌که… تا کسی کلاس اوّل را طی نکند، نه این‌که کلاس دوم دایر نیست، دایر است ولی اگر آن را طی نکنی، استعداد آن را نداری. خدا چیزی می‌خواهد به ما بدهد، باید ظرف آن را داشته باشیم تا بگیریم. این ظرفیت با این عبادت‌ها تأمین می‌شود. لذا زیارت جامعه و زیارت عاشورا و نماز شب این‌ها جزء اموری است که در انسان ایجاد ظرفیت می‌کند. آن وقت خود امام زمان می‌رساند. اگر بنا بود شما با پای خود راهپیمایی بکنید، مدّت مدیدی به قافله برسید، قافله با زحمت راهی را طی کردند ولی شما این کارها را بکنید، ما شما را می‌بریم، نمی‌گذاریم خود شما بروید. ما شما را می‌بریم.

ولایت امیر المؤمنین و ائمّه کشتی نجات

«وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۶] آن دستی که می‌برد، آن کشتی که ما را از این دریای طوفانی عبور می‌دهد آن ولایت امیر المؤمنین و ائمّه‌ی اطهار است که فرمودند: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ»[۱۷] در این زیارت جامعه‌ی کبیره که الحق و الانصاف جامعه‌ی کبیره خود جامعه جزء خزائن علم الهی است.

حضرات معصومین خزائن خدا

در این‌جا ما از حضرات معصومین به عنوان خزائن خدا یاد می‌کنیم. خدا هر چیزی می‌دهد، از خزینه‌ی خود می‌دهد. «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم‏ٍٍٍ»[۱۸] آن خزائنی که خدا از آن‌جا نازل می‌کند و ما، ما می‌شویم آن خزائن وجود مقدّس صاحب ولایت مطلقه است. حضرات ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) خزینه‌ی خدا هستند. خدا هر چه خرج می‌کند، از آن‌جا خرج می‌کند. منتها خزینه‌ی مادی تمام می‌شود ولی این مخازن «وَ لَا یَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطَاءِ إِلَّا کَرَماً وَ جُوداً»[۱۹]

ضرورت جدا نشدن از ولایت

بنابراین مسئله‌ی ولایت در مراقبه در سیر و سلوک حرف اوّل را می‌زند. لذا قرآن کریم فرموده است: «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۲۰] نکند جدا بشوید. اگر لحظه‌ای از امیر المؤمنین و اولاد طاهرین ایشان جدا بشوید شما را گرگ می‌خورد. این بیابان پر از گرگ است. گرگ بیابان جسم شما را می‌خورد، ولی گرگ نفس شما، ایمان شما را می‌خورد. از سنگر بیرون نیایید. «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی‏».[۲۱] ولی کجا تحقّق پیدا می‌کند «وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏»[۲۲] نکند لحظه‌ای دست از دامن علی بردارید. باید عرضه بداریم یا امیر المؤمنین «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»[۲۳] هم خود آن‌ها راه هستند، آدرس هستند، آدرس‌دهنده هستند و هم آن چیزی که مهمتر از آدرس دادن است، بردن آن‌ها است، جذبه‌ی ولایت انسان را به قرب الهی نائل می‌کند.

توسّل امام هادی (ع) به سیّد الشّهداء برای شفای بیماری ایشان

وجود نازنین امام هادی (علیه السّلام) بیمار شدند؛ یکی از شاگردان خود را خواستند به او پول دادند، هزینه‌ی سفر، به او گفتند: به کربلا برو و آن‌جا برای من شفا بگیر.از بیت امام هادی بیرون آمد، به یکی دیگر از شاگردان حضرت برخورد کرد، او گفت: به کجا می‌روی؟ گفت: دارم به کربلا می‌روم. گفت: به چه مناسبت حالا کربلا می‌روی؟ گفت: خدمت آقا بودم مریض هستند، از من خواستند به کربلا بروم و برای ایشان شفا بخواهم. مگر یک چنین چیزی می‌شود؟! خود ایشان امام هستند؛ امام الخلق است. برگ درختی بدون اذن امام نمی‌افتد. مگر می‌شود؟ اجازه بده بروم بپرسم. خدمت حضرت آمد، گفت: آقا به تعبیر ما درد شما به جان من، بلای شما به جان من، خدا به شما بلا ندهد، برخورد کردیم یک چنین مسئله‌ای بود. فرمودند: بله. عرض کردم: مگر خود شما صاحب ولایت نیستید؟ مگر شما امام نیستید؟ فرمودند: بله، «إِنَّ لِلَّهِ بِقَاعاً یُحِبُّ أَنْ یُدْعَی فِیهَا فَیَسْتَجِیبَ»[۲۴] خدا یک جاهایی را دوست دارد در آن‌جا ناله بشود. یکی از آن بقاعی که خدا دوست دارد بندگان خدا آن‌جا یا الله بگویند، آن حرم مطهّر حضرت سیّد الشّهداء است. امام هادی می‌خواستند مدال بگیرند، مدال چه؟

خوشا دردی که درمانش حسین است                خوشا هجری که پایانش حسین است.

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی انفال، آیات ۲۴ و ۲۵٫

[۳]– الکافی، ج ‏۳، ص ۲۶۵٫

[۴]– سوره‌ی نور، آیه ۳۷٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۱۵، ص ۲۴٫

[۶]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏ ۱، ص ۲۱۴٫

[۷]– سوره‌ی صافات، آیه ۸۳٫

[۸]– نهج البلاغه، ص ۵۴۴٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۱۰]– امام شناسی، ج ‏۷، ص ۲۸۶٫

[۱۱]– سوره‌ی رعد، آیه ۷٫

[۱۲]– بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، ج ‏۱، ص ۱۹۹٫

[۱۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۵٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ‏۲، ص ۳۲٫

[۱۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۷٫

[۱۶]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۷]– الأمالی (للطوسی)، ص ۶۰٫

[۱۸]– سوره‌ی حجر، آیه ۲۱٫

[۱۹]– مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ‏۲، ص ۵۷۸٫

[۲۰]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۹٫

[۲۱]– بحار الأنوار، ج ‏۳، ص ۷٫

[۲۲]– همان، ج ‏۳۹، ص ۲۴۶٫

[۲۳]– سوره‌ی یوسف، آیه ۸۸٫

[۲۴]– تحف العقول، ص ۴۸۲٫

کد خبر 3776862

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha