خبرگزاری مهر-گروه هنر-آزاده سهرابی: وقتی دوره ۸ ساله دفاع مقدس روی می داد جوان هایی چون حسن قائدی، سعید فرجی و حسین مرصادی کودکانی بودند که حتی امروز به سختی تصویری از آن دوران دارند ولی امروز اینها هنرمندانی شدهاند که به نوعی راه عکاسانی را می روند که در سه دهه قبل دوشادوش رزمندگان در جبهه های حق علیه باطل ایستادند تا لحظه هایی ناب از این نبرد را ثبت کنند. این سه عکاس که در هفته دفاع مقدس مهمان خبرگزاری مهر بودند از جمله معدود عکاسانی هستند که این روزها در لبنان و سوریه و عراق به عکاسی جنگ مشغولند و شاید برخی صحنه هایی که از پشت ویزور دوربین خود می بینند و ثبت می کنند بی شباهت با اتفاقات آن روزهای دفاع مقدس در کشور خودمان نباشد.
حسن قائدی از جنگ سوریه، زلزله ترکیه، زلزله پاکستان، جنگ عراق و زلزله ایران- بم گزارش های تصویری مهمی تهیه کرده است. همچنین ۶ نمایشگاه انفرادی در ایران در گرایش عکاسی فیلم، تئاتر و مستند اجتماعی نمایشگاه های گروهی در فرانسه، آلمان، بلژیک، لهستان، ایتالیا، ژاپن، چین، آمریکا با نمایش آثار وی برپا شده است.
سعید فرجی عمدتاً در زمینه عکاسی و مستندسازی بحران فعالیت می کند که طی سال های اخیر در جریان جنگ لبنان (۱۳۸۵)، بحران لیبی (۱۳۹۱) و جنگ عراق (۱۳۹۳) حضورداشته است. او کتاب هایی چون عکس «دیار نزدیک» و «تبادل» را به چاپ رسانده است. همچنین فیلم های مستند «کاروان آزادی»، «عکاسی زیر آتش» و «سفر به موگادیشو» از ساخته های اوست.
نمایشگاه عکس های حسین مرصادی از عملیات «نصر ۲» که به آزادسازی دو شهر نبل و الزهرا انجامید با عنوان نمایشگاه «به نام زیتون» به همت خانه عکاسان ایران چندی قبل در حوزه هنری افتتاح شد. این نخستین تجربه حضور این عکاس مطبوعاتی در جنگ سوریه بود. جنگی که به عنوان رزمنده- عکاس در آن حضور داشت.
با ما در بخش نخست میزگردمان با این عکاسان همراه میشوید:
*هنرهای تجسمی خصوصا در عرصه هایی مانند عکاسی و نقاشی در عرصه دفاع مقدس عقبه شاخصی دارد. ثبت رشادت های رزمندگان و ثبت تصاویر شهدا در همان دوران دفاع مقدس توسط نسلی از هنرمندان انقلاب صورت گرفت که امروز نیز دغدغه های خود را حفظ کرده اند. به هر روی می دانیم که عکاسی جنگ زیر مجموعه ای از عکاسی بحران است ولی آنچه عکاسی آن دوران را از عکاسی بحران به طور کلی و عکاسی جنگ جدا می کند نگاه عکاسان آن دوران به جبهه، خط مقدم، رزمندگان و... بود. دوران دفاع مقدس که گذشت عکس ها هم به آرشیوها رفتند و کمتر دیده شدند. حالا شما به عنوان نسلی که به نظر می رسد ادامه دهنده راه آن عکاسان هستید به مناطق جنگی لبنان و عراق و سوریه می روید. آیا شما را می توان ادامه دهنده راه عکاسان هشت سال دفاع مقدس دانست؟ و اینکه اساسا چرا به سمت عکاسی جنگ کشیده شدید؟
سعید فرجی: من شخصا عکاسی دوران دفاع مقدس را از نوع عکاسی که امروز ما انجام می دهیم تفکیک نمی کنم. من هنوز درگیر عکس هایی هستم که در این سال ها از علی فریدونی و سعید صادقی دیده ام. من جسارت کرده ام امروز اینجا در کسوت عکاس جنگ نشسته ام. بدون هیچ تعارفی در مقابل عکس هایی که این بزرگواران ثبت کردند آدم را به حیرت وا می دارند عکس های من کمترین هستند. همیشه دوست دارم بروم از علی فریدونی بپرسم چطور فلان عکس را گرفتی. شوخی نیست. جنگ است. اینطور نیست با خودمان بگوییم: برویم وسایلمان را برداریم برویم جنگ! جایی می رسد که هیچ کس نیست و خودت هستی و بحث مرگ و زندگی. کسی هم در آن لحظه نیست برایت سوت و کف بزند. من از بعد نفسانی می گویم. اگر امروز منِ نوعی جرات می کنم که پا در میدان جنگ بگذارم به پشتوانه استادهای معنوی است که داشته ام. برای شخص من مسیری که می روم ادامه راه آن بزرگواران است و امیدوارم ادامه دهنده خوبی باشم چون آن نسل بی نظیر بودند.
اینطور نیست با خودمان بگوییم: برویم وسایلمان را برداریم برویم جنگ! جایی می رسد که هیچ کس نیست و خودت هستی و بحث مرگ و زندگی. کسی هم در آن لحظه نیست برایت سوت و کف بزند. من از بعد نفسانی می گویم. اگر امروز منِ نوعی جرات می کنم و پا در میدان جنگ می گذارم به پشتوانه استادهای معنوی است که داشتم حسن قائدی: من هم با حرف های سعید موافق هستم. هر چند بگذارید کمی گلایه کنم از اینکه همیشه هفته دفاع مقدس که می شود خبرنگارها یاد عکاسان دفاع مقدس می افتند و درباره خود من در این چهار سالی که چند پروژه در کشور سوریه و عراق انجام دادم شاید چند خبرنگار بیشتر نبودند که پیگیر کار ما عکاسان جنگهای جدید بودند. پیگیری شما به ما روحیه می دهد و انعکاس حرف هایمان شاید برای برخی تلنگر باشد.
اما درباره سوال شما باید بگویم من هم با این موضوع موافق هستم که نسلی که عکاسان دفاع مقدس هستند تاثیرگذاری بسیاری روی ما داشتند. اگر آنها نبودند ما هم امروز اینجا نبودیم.
* این تاثیر چگونه بوده است؟
قائدی: تنها کار آنها نبوده که روی ما تاثیر گذاشته بلکه ایدئولوژی آن نسل هم به ما ارث رسیده است. کسانی که در اول جوانی و با ابزار بسیار ضعیف و دستی و با نگاتیوهای محدود توانستند آن آثار را خلق کنند برای ما الگو هستند. زمان جنگ امام خمینی(ره) فرمودند هر چه در دستتان است زمین بگذارید و بروید به جبهه برسید. به گمانم آنها دقیقا با همین تفکر قدم در راه گذاشتند و این روحیه و سادگی و صمیمیت را می شود در عکس های آنها دید. آنها عکس هایشان صمیمی است چون از جنس همان رزمندگان بودند.
و اما خوب است به این نکته هم اشاره کنیم که طرف مقابل آنها عکاسانی بودند که برای رسانه هایی کار می کردند که تیترها و سرمشق هایی برای آنها دیکته کرده بودند و طبق آن پیش می رفتند. عکس های آنها به لحاظ تکنیکی خوب بود اما هیچ صمیمیتی در آثارشان دیده نمیشد. هر چند چون ما از همان ابتدا سازمانی برای عکاسی نداشتیم و امروز هم بعد از گذشت بیش از دو دهه از پایان جنگ این سازمان را نداریم، آنچه از عکس های جنگ عراق علیه ایران به دنیا مخابره شد عموما همان عکسهای طرف مقابل بود.
متاسفانه ما هنوز هم درس نگرفته ایم و همان روال تکرار می شود، اما خوشحالم که آن نسل توانست روی عکاسانی مثل ما تاثیر بگذارد.
حسین مرصادی: دوران دفاع مقدس که شروع شد عکاسان بسیار کم سن و سال تر از امروز ما بدون هیچ پیش زمینه ای شروع به عکاسی جنگ کردند. اگر ما می گوییم ادامه دهنده راه آنها هستیم چون آنها سبک و سیاقی ایجاد کردند که امروز ما می توانیم ببینیم و الگوبرداری کنیم.
*آقای مرصادی شما در عملیات آزادسازی دو شهر نبل و الزهرا اولین فعالیت حرفه ای عکاسی جنگ را تجربه کردید و گویا به عنوان رزمنده در این جنگ حاضر بودید. درست است؟
مرصادی: به گمانم امروز عکاسی جنگ و جایی که ما در آن عکاسی می کنیم مثل سوریه، داستان پیچیده ای دارد که باید چندین جلسه وقت گذاشت تا این پیچیدگی را باز کنیم. بله من به عنوان رزمنده در این عملیات حاضر شدم و توانستم عکاسی کنم چون به عنوان عکاس امکان رفتنم مهیا نشد.
فرجی: ما امروز یک جنگ برای رفتن به منطقه عملیاتی داریم و یک جنگ برای عکاسی کردن در میدان جنگ و ثبت لحظه ها.
به گمانم امروز عکاسی جنگ و جایی که ما در آن عکاسی می کنیم مثل سوریه، داستان پیچیده ای دارد که باید چندین جلسه وقت گذاشت تا این پیچیدگی را باز کنیم. بله من به عنوان رزمنده در این عملیات حاضر شدم و توانستم عکاسی کنم چون به عنوان عکاس امکان رفتنم مهیا نشد
مرصادی: من دو سال پیگیر این موضوع بودم که به عنوان عکاس به سوریه بروم اما هیچ راهی پیدا نشد تا اینکه به عنوان رزمنده رفتم. هنوز هم این مشکل وجود دارد که برای ما عکاسان که می خواهیم برای عکاسی جنگ به این مناطق برویم یک فضای امنیتی وجود دارد و حتی برخی از عکس های ما را می گیرند و این آثار امکان رسیدن به کشور را ندارد. همین سختی ها باعث می شود عده ای که یکبار رفتند دیگر نروند. نسلی که امروز دوست دارد برود میدان جنگ و رشادتها را ثبت کند سردرگم است. حتی یک تعداد از عکس های ما به دلایل سلیقه ای به نمایش در نمی آید.
*منظورتان عکس هایی است که از منطقه عملیات می گیرید و ممکن است حاوی اطلاعاتی باشد؟
مرصادی: البته من به دلیل اینکه به عنوان رزمنده به منطقه رفته بودم و وظیفه اصلی ام جنگیدن بود از میدان جنگ فریم های کمی عکاسی کردم و باید برای عکاسی از موقعیت سوءاستفاده می کردم. حتی وقتی دوستم شهید شد نتوانستم یک فریم از او عکسی بگیرم. منظور من این عکس های در خود عملیات نیست. این را هم بگویم واقعا یکی از دلایلی که تعداد کمی از بچه ها برای عکاسی به سوریه و...می روند پیچیدگیهای رفتن است.
فرجی: البته من نمی دانم چند نفر تا به حال برای رفتن رجوع کرده اند و نتوانسته اند بروند اما من از همان جنگ لبنان مشکلات رفتن به عنوان عکاس به منطقه را به چشم دیدم. حتی مشکلاتی مثل اینکه به انجمن صنفی رجوع کردم تا کارت بین المللی خود را بگیرم و با چه مصیبتی بالاخره گرفتم. جور کردن پول بلیت رفتن و... که بماند. حالا من علاقه دارم بروم، اعتقاد دارم یا هر دلیل دیگری، دوست ندارم کسان دیگری از رفتن من که با این مصیبت همراه است سوءاستفاده هم بکنند، مثلا تعیین کنند کی بروم و کجا بروم. وقتی حسن قائدی جانش را می گذارد کف دستش می رود تا یک سری صحنه هایی را که باید در تاریخ ثبت شود عکاسی کند واقعا من دلیل اینهمه بی مهری را نمی فهمم. حسین مرصادی که به عنوان رزمنده رفته می داند پشت صحنه یعنی چه؟ عملیات انتحاری یعنی چه؟ اینکه پشت دیواری باشی که هر آن ممکن است با گلوله ضد هوایی تو را بزنند یعنی چه؟ حالا فکر کنید من بچه دارم و باید دائم استرس این را داشته باشم که اگر سالم برنگردم چه می شود! بچه کوچک من به همسرم گفته بود: بابا رفته جنگ؟ همسرم گفته بود :نه و بچه ام گفته بود: رفته جنگ چون توی عکس هایی که می گیره همه تفنگ دستشونه!
من درباره امروز صحبت می کنم. وقتی می روم می گویم می خواهم بروم لبنان برای عکاسی و فلان مقدار که اندازه حقوق کارمندی هم نیست لازم دارم تا روزهایی که نیستم خرج خانواده ام را بدهم به من می گویند نمی شود تخفیف بدهی! من نمی دانم چه بگویم. من سفرهایی رفتم که از جیب خودم خرج کردم. حسن قائدی ماشینش را فروخت و به یکی از سفرها رفت.
ما بخش زیادی از رفتن هایمان از طریق هماهنگی با غیر ایرانی ها و یواشکی می شود. من در عملیات اخیر سوریه و عراق تجربه ام از دو دوست دیگر کمتر است اما می دانم یک شب در ۵۰۰ متری داعش خوابیدن یعنی چه! درباره بخش نفسانی ماجرا می گویم و بحثم از داستان شهادت جداست. بعد در این شرایط باید بگویی لطفا اجازه بدهید ما برویم رشادت ها را عکاسی کنیم. یک بار یک عراقی به من گفت شما دیوانه اید؟ من رزمنده ام شما برای چه آمده اید! وقتی حسن قائدی جانش را می گذارد کف دستش می رود تا یک سری صحنه هایی که در تاریخ باید ثبت شود را عکاسی کند واقعا من دلیل اینهمه بی مهری را نمی فهمم. حسین مرصادی که به عنوان رزمنده رفته جنگ می داند پشت صحنه یعنی چه؟ عملیات انتهاری یعنی چه؟ اینکه پشت دیواری باشی که هر آن ممکن است با گلوله ضد هوایی تو را بزنند یعنی چه؟ و من تنها فرصت داشتم بگویم برو من پشت سرت بیایم. من بعد از عملیات لیبی با اینکه عملیاتی ساده تر از سومالی بود یک سال و نیم مشکل روحی پیدا کردم.
* آقای قائدی شما بیشتر سوریه رفته اید؛ جایی که این روزها با داعش درگیر است. شنیدن اسم داعش هم یادآور تصاویر دلخراش است. از سوریه بیشتر برایمان بگویید.
قائدی: چند نکته سعید گفت که من روی آنها تاکید می گذارم و جواب سوال شما هم در دل آن است. من می دانم عکاسان زیادی دوست دارند برای عکاسی جنگ بروند. بخشی از آنها اعتقادی دوست دارند بروند و همین مسائل و مشکلات نمی گذارد و البته بخشی هم به خاطر شرایط حاکم بر عکاسی ماست که برخی می گویند برویم یک سری عکس از سوریه بگیریم و بیشتر دیده شویم. اما امروز سعید که از عکاسی جنگ می گوید یک عقبه ۱۵ ساله دارد. از عکاسی بم تا عکاسی اجتماعی و... .اما آنجا که سعید گفت ما عکاسان جنگ دو جنگ داریم باید بگویم ما سه جنگ داریم.
*یک جنگ را دوستان گفتند؛ که برای رفتن به منطقه دارید پیچیدگی های بسیاری پیش رویتان است. یک جنگ هم که در خود منطقه در جریان است و عکاسی شما در این صحنه ها دشوار است. جنگ سومی که از آن یاد می کنید چیست؟
قائدی: ما عکاسان یک جنگ هم برای ارائه عکس هایمان داریم. من یک سری عکس از زندگی در سوریه دارم که تنها به دلیل برخی ملاحظات که نمی دانم اسمش چیست به نمایش در نمی آید. مثلا در عکسِ من خانمی هست که روسری سرش نیست. واقعیت سوریه همین است. اتفاقا برگ برنده دولت سوریه در این است که همه اقوام با هر فرهنگ و دینی پای کار ایستاده اند. من عکسی دارم از مردی که کروات زده اما اسلحه هم دستش دارد. خیلی از عکس های من در محله مسیحی گرفته شده است اما امکان نمایششان را ندارم. اتفاقا با نشان ندادن این عکس ها داریم خدمت بزرگی به کشورهای غربی می کنیم؛ کشورهای غربی که مدام این را مخابره می کنند که بشار اسد فقط در حال بمباران شهرهای خودش است و مردم دارند له می شوند. در زمان دفاع مقدس خود ما اگر آنها که در مرز خوزستان و ایلام و .... می جنگیدند نمی دیدند که اثر جنگیدنشان در شهرها موثر است پس با چه انگیزه ای باید به جنگ ادامه می دادند؟ ما با متوقف کردن عکس ها در فیلترهای ظاهری به جبهه مقابل خدمت می کنیم. یکی از عکاسان هلندی وقتی این عکس های مرا دیده بود به من گفت باورم نمی شود سوریه این شکلی باشد. یعنی واقعا دانشگاه در این کشور فعال است؟
دنیا فقط بازتاب های منفی این کشور را مخابره می کند. یکی از آژانس های معتبر عکس ها را دید اما گفت تو در این عکس ها چیزی را می گویی که همه رسانه ها خلافش را می گویند پس ما نمی توانیم کارش کنیم. این را هم بگویم وقتی من در این مناطق بودم هیچ چیز به اندازه حضور آمریکایی در منطقه عصبانی ام نمی کند. این را الان می گویم چون از اول جلسه که سعید درباره این موضوع که یک هواپیمای آمریکایی یکی از انبار تسلیحات نیروهای مردمی عراق را بمباران کرده به من گفت اعصابم به هم ریخت. نفرت از آمریکا به خاطر این کارها و هدایت رسانه ای اش برای من که در این مناطق بوده ام خیلی شدید است.
چند روز پیش هم یک موسسه آمریکایی که در زمینه تدریس عکاسی فعال است عکس هایی از من را در اینستاگرام دید و از من خواست عکس های بیشتری برایش بفرستم. بعد یک نامه بلند بالا در جواب عکس هایی که فرستادم ارسال کرد. بعد از تعریف از عکس ها نوشته بود ما هر گز نمی توانیم این عکس ها را در آمریکا منتشر کنیم چون ما اینجا می گوییم هر پیروزی که علیه داعش اتفاق می افتد ناشی از حضور آمریکا در عراق است اما شما در عکس ها سرباز عراقی را با کفایت نشان می دهی که مظلومانه جانش را کف دستش گذاشته برای مبارزه با داعش و ما اینجا می گوییم سرباز عراقی بی کفایت است.
آنجا نمی توانند عکس ها را منتشر کنند ما اینجا هم نمی توانیم عکس ها را منتشر کنیم. این خودش یک درد است. ما هیچ کدام برای کسب درآمد به این جنگ ها برای عکاسی نرفتیم. به اندازه کافی هم رزومه داشتیم که بنشینیم یک سرویس عکس را بگردانیم و پول خوب بگیریم اما شما فقط تصور کنید یک عکاسی رفته بود سوریه عکاسی و دندانش درد می گیرد و نیاز به عصب کشی پیدا می کند. چون پول نداشته مجبور می شود دندانش را بکشد. به کدام رسانه خارجی این را بگوییم باورش می شود؟ من به یک عکاس فرانسوی می گویم برای دل خودم می آیم عکاسی باورش نمی شود. آنها اگر برای عکاسی از کشورشان به کشور دیگری بروند که جانشان در خطر باشد روزانه حدود ۴۵۰ دلار می گیرند.
ادامه دارد...
نظر شما