گفتاری از مهدی جمشیدی؛

رویارویی با تصویرسازی‌های وارونه‌ دشمن از کارنامۀ انقلاب

رویارویی با تصویرسازی‌های وارونه‌ دشمن از کارنامۀ انقلاب

هر اندازه جامعه از نظرِ هویّتی، ضعیف‌تر و سست‌تر باشد، اثرپذیری‌اش بیشتر خواهد بود و القائاتِ بیرونی را باور می‌کند و در تمامِ داشته‌ها و دستاوردهایش تردید می‌کند.

به گزارش خبرنگار مهر، آنچه که از پی می‌آید، متنِ ویراسته و تلخیص‌شده‌ سخنرانیِ مهدی جمشیدی، عضوِ هیأتِ علمیِ پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی، در نشستِ تخصصیِ انقلابِ چهل‌ساله است که چندی پیش در جمعِ فعّالانِ فکری و فرهنگیِ استانِ اصفهان، ایراد شده است.

وی در این نشستِ علمی، درباره‌ دفاع از انقلابِ اسلامی در چهل‌سالگی‌ِ آن سخن گفته و کوشیده به پاره‌ای از ابهام‌ها و مناقشات و پرسش‌های ناظر به آن، پاسخ گوید.

[۱]. نسبتِ میانِ «واقعیّت‌های عینی» با «ایدئولوژیِ انقلابی»، به مسأله و معضله‌ی کنونیِ ما تبدیل شده است

مسأله‌ای که ذهنِ نیروهای انقلابی و متعهد را به‌صورتِ جدّی به خود مشغول کرده و آنها را به چاره‌جویی واداشته، این است که ما در حالی‌که در چهل‌سالگیِ انقلاب قرار داریم و از این‌جهت، باید جشن برپا کنیم و خرسند باشیم، متأسّفانه در وضعِ اجتماعیِ مطلوبی قرار نگرفته‌ایم و بخش‌های عمده‌ای از مردم به دلیلِ «دشواری‌ها و مشکلاتِ معیشتی»، ناراضی و حتّی گاه، خشمگین هستند. شورش‌های خیابانی در دی‌ماهِ سالِ نودوشش و مردادماهِ سالِ نودوهفت، نمودهای عینیِ همین نوع «نارضایتی‌های اجتماعی» بود.

پس مسأله از یک‌سو به انقلابی بازمی‌گردد که «چهل سال» از حیاتش سپری شده و خواه‌ناخواه، درباره‌اش قضاوت می‌شود و از «کامیابی‌ها» و «ناکامیابی‌ها»یش سخن به میان می‌آید، و از سوی دیگر، در یک‌سالِ اخیر، گذرانِ «معیشت» بر مردم، دشوار شده و «چالش‌های اقتصادی»، گریبانِ مردم را گرفته است. این «تقارن» و «همزمانی»، هم کارِ «دفاع از انقلاب» را برای ما، سخت کرده و هم جبهه‌ی متراکمِ دشمن را جسور و زبانش را گشوده نموده است.

در شرایطِ کنونی، دشمنِ کمین‌کرده و خبیث که از هر بهانه‌ای برای انتقام‌گیری و ضربه‌زدن استفاده می‌کند، به اشاعه و القای این فکرِ ناصواب می‌پردازد که «ایدئولوژیِ انقلابی»، کارآمد و موفّق نبوده و «واقعیّت‌های امروزِ ایران»، با وعده‌های انقلاب، تفاوت دارند، بلکه در نقطه‌ی مقابلِ آن هستند، و چون میانِ «واقعیّت» و «ایدئولوژی»، تعارض پدید آمده، روشن است که باید جانبِ «واقعیّت» را گرفت و از «ایدئولوژی» عبور کرد.

[۲]. گِره‌های ذهنی و فکری، با «تبیین» و «بصیرت» و «تحلیل» و «گفتمان» گشوده می‌شوند

در چنین شرایطِ دشواری، ما نباید مرعوب و منفعل شویم و عرصه را به‌نفعِ دشمن خالی کنیم و ذهن و باور و اعتقاداتِ اسلامی و انقلابیِ مردم را به ‌دشمن، بسپاریم تا با تلقین‌ها و تکرارهای رسانه‌ای خویش، «بدنه‌ی اجتماعیِ انقلاب» را دچارِ تردید و تزلزل کند و در مرحله‌ی نهایی، آنها را در برابرِ انقلاب قرار دهد.

برای جلوگیری از این وضع، باید با مردم «گفتگو» و «مباحثه» کرد و «گِره‌های ذهنی» و «ابهاماتِ فکری و سیاسی‌«شان را برطرف ساخت؛ نه بی‌تفاوتی و خاموشی‌گُزیدن، صحیح است، نه انکار و خوش‌بینی و ساده‌سازی، نمایانگرِ واقعیّت و نتیجه‌بخش است، نه از تلخی و تندی و نفی کردن، کاری ساخته است.

اینجاست که سرّ حساسیّت‌ها و تأکیدهای مکرّرِ رهبرِ انقلاب بر مقولاتی همچون تولیدِ «تبیین» و ایجادِ «بصیرت» و افزودنِ قدرتِ «تحلیل» و ساختن‌وپرداختنِ «گفتمان‌« نسبت به حقایقِ اسلامی و انقلابی، آشکار می‌شود و به‌خوبی فهمیده می‌شود که باید به سراغِ «مردم» رفت و «ذهن» و «فکر»شان را روشن ساخت و آنها را در جبهه و جریانِ انقلاب، نگاه داشت.

امام خمینی در انقلابِ اسلامی نیز همین راه را پیمود و از همین منطق، تبعیّت کرد؛ مگر جز این بود که ایشان از همان آغاز، با «مردم» سخن گفت و حقایق را برای آنها بیان کرد و کوشید تا آنها نظاره‌گر و منفعل نباشند و به‌صحنه‌ی عمل و اقدام پاگذارند؟! در دوره‌ی حاکمیّتِ ده‌ساله‌ی ایشان در دهه‌ی شصت نیز، ایشان به همین قاعده وفادار بود و در مواجهه با چالش‌ها و بحران‌ها، آن را به‌کار گرفت و اجازه نداد حرکتِ پیشروانه و تکاملیِ انقلاب، بازایستد. بدیهی‌ست که امروز نیز باید از طریقِ به‌کاربستن و اجرای همین منطق و مبنای متقن، راه‌ها را گشود و از معضلات و تنگناها عبور کرد.

[۳]. باید به سراغِ «سرچشمه‌ها و ریشه‌های فکری» رفت

چنانچه مطلبِ پیش‌گفته پذیرفته شود، گامِ بعدی عبارت است از «نحوه» و «کیفیّتِ» سخن گفتن با مردم و دفاع از انقلاب. در این‌باره، ملاحظاتِ مهمی وجود دارد که باید به آنها توجّه کرد. نخست این‌که ذهنِ مردم به دلیلِ مواجهه با رسانه‌های متعدّدِ جبهه‌ی دشمن، به‌شدّت آغشته به «شبهات» و «مناقشاتِ» جزئی و کلّی شده و این‌گونه نیست که با چند استدلالِ «ساده» و «ابتدایی»، بتوان آنها را متقاعد ساخت، بلکه باید استدلال‌ها و پاسخ‌های گوناگون و متقنی تولید کرد تا در نهایت، ذهن‌شان خاضع گردد.

دیگر این‌که، چون برخلافِ گذشته، در برخی از «مبادی و مبانیِ اصلی» نیز تردیدافکنی شده و پاره‌ای از «پیش‌فرض‌ها» و «اصولِ موضوعه»، مخدوش شده‌اند، باید به سراغِ «سرچشمه‌ها و ریشه‌های فکری» رفت و معرفتِ اسلامی و انقلابی را در مخاطب، بازسازی کرد، تا «اتّفاقِ اساسی و بنیادی» رخ بدهد. روشن است تا زمانی‌که خاستگاه‌های فکری و اعتقادی، اصلاح نشوند و مخاطب از نظرِ «عمقِ ایدئولوژیک»، باورهای انقلابی را آنچنان که باید، نپذیرد، در «تلاطم» و «نوسان» خواهد بود و هیچ‌گاه به «ثبات و پایداریِ فکری» نخواهد رسید.

عاملی که او را از این تشویش و تشتّت می‌رهاند و به وی قدرتِ «استقامت» و «ایستادگی» در برابرِ جنگِ نرم و روانیِ دشمن می‌دهد، همین کارِ فکری و معرفتیِ عمق‌نگرانه است. همچنین باید افزود که لازم است مخاطب را با مغزهای اندیشنده‌ی انقلاب که عقلِ انقلاب به‌شمار می‌آیند و عمّاروار، در خطِ اصیلِ انقلاب قرار دارند را به مردم معرفی کرد و به آنها ارجاع داد و نظرات و مواضع‌شان را پی‌درپی به مردم منتقل کرد. از قضا، رسانه‌های دشمن نیز چون دریافته‌اند اینان مؤثّر هستند و می‌تواند بدنه‌ی اجتماعیِ انقلاب را همچنان همراه و همدل نگاه دارند، از شیوه‌های مختلف برای ترورِ شخصیّت‌شان استفاده می‌کنند تا حرف و سخن‌شان شنیده نشود.

قاعده‌ی دیگری که باید آن را در نظر گرفت، به صحنه آوردنِ فکرِ امام خمینی است، چراکه بخش‌هایی از جامعه با فکرِ امام، بیگانه شده و به دلیلِ هم فقر و ضعفِ شناختی، در بیراهه افتاده و اسیرِ تحلیل‌ها و برداشت‌های غلط شده است. امروز بیش از هر زمانِ دیگری به اندیشه و راهِ امام خمینی نیاز داریم و باید به‌واسطه‌ی تأکید بر تداومِ پایبندی به آن، از گردنه‌های تاریخیِ دشوار، عبور کنیم.

[۴]. گرفتاری‌های اقتصادیِ مردم، آغشته به دو مغالطه‌ی رسانه‌ای شده است

این‌که مردم، گرفتاری‌های اقتصادیِ جدّی و طاقت‌فرسا دارند، قابلِ انکار نیست، اما اوّلاً، دشمن به‌دنبالِ ایجادِ «جنگِ روانی» از طریقِ «مبالغه» و «توطئه‌ی رسانه‌ای» است تا مردم، دشواری‌های را بسیار بیشتر از آنچه که حقیقت دارد، تصوّر کنند و خود را ببازند و برآشوبند؛ ثانیاً، در مقامِ «تعلیل» و معرفی «علّت» و «ریشه‌ی» مشکلاتِ معیشتی، دشمن می‌کوشد «نشانیِ غلط» به مردم بدهد و اصلِ «انقلاب» و «نظامِ اسلامی» بر جای متهم بنشاند و امید و اعتمادِ مردم را به آن مخدوش سازد.

ما باید این مسأله‌ها و مقولاتِ متفاوت را از یکدیگر تفکیک کنیم و به مردم، قدرتِ «تجزیه‌وتحلیلِ سیاسی» و «سوادِ رسانه‌ای» بدهیم تا از وضعِ معیشتیِ خود، «استنباطات» و «برداشت‌ها»ی نابه‌جا نکنند و «راه‌حلّ‌ها»ی ناصواب را به‌کار نگیرند. این کارِ مهم و تعیین‌کننده، سرنوشتِ جریانِ تجدُّدی را در ایران، مشخص خواهد کرد. اگر امروز وضع به‌گونه‌ای طراحی و ترسیم شده که کارِ دفاع از انقلاب برای ما قدری دشوار شده، به دلیلِ همین «اغتشاش» و «ابهام» و «غبارآلودگی»‌ست، چنان‌که اگر فضا، شفاف شود و ذهن‌ها از نزدیک و بی‌تحریف، با حقایقِ روبرو شوند، مسأله‌ی یاد شده، خودبه‌خود، برطرف خواهد شد و این «تهدید»، به «فرصت» تبدیل خواهد گردید.

[۵]. «ضعف‌ها» و «نقص‌ها»، به برخی از «مدیران» بازمی‌گردد، نه اصلِ «انقلاب» و «نظام»

در زمینه‌ی «علّت» و «منشأ» مشکلات و تنگناهای اقتصادی، باید به مردم چه گفت؟! چگونه می‌توان آنها را متقاعد کرد؟! آیا باید انقلاب و نظامِ اسلامی را متهم کرد یا برخی از نهادهای حاکمیّتی را یا جریان‌های سیاسی و مدیریّتی را؟! در اینجا، مقصر کیست و چه کسی باید پاسخگو باشد؟! بر فرض که مخاطب بپذیرد وضع، آنچنان هم که رسانه‌های جبهه‌ی دشمن ادّعا می‌کنند، نامطلوب و بحرانی نیست و انقلاب در حرکت است و محاسن و فضائلِ فراوان داشته است، اما چالش‌های معیشتیِ کنونی نیز واقعیّت دارد و به‌صورتِ طبیعی و منطقی، این حاکمیّت است که باید پاسخگوی آن باشد.

در این‌حال، چه باید کرد؟! من در اینجا تلاش می‌کنم منطق و مبنای رهبرِ انقلاب را در مواجهه با این پرسش مشخص کنم. ایشان بر این باور است که این‌چنین «ضعف‌ها» و «نقص‌ها» و «لغزش‌ها»یی، به برخی از «کارگزاران» و «مدیران» بازمی‌گردد، نه اصلِ «انقلاب» و «نظام»، و مردم نیز باید میانِ این دو، «تمایز» نهاده و بر هر دو، «حکمِ واحد» نرانند. بر این اساس، مطالعه‌ی تجربه‌ی عینیِ انقلاب در طولِ چهار دهه‌ی گذشته نشان می‌دهد که در سایه‌ی فضایی که انقلاب برای شکوفایی و رشد فراهم کرد، هرجا که نیروهای انقلابیِ کارآمد در قدرت استقرار داشتند، کارها و امورات، به‌صورتِ مطلوب پیش رفته و فتوحات و دستاوردهای بسیار حاصل شده است، اما در آنجاکه عنان و زمامِ کار، در دستِ نیروهای غیرانقلابی و ناکارآمد که طمعِ قدرت‌طلبی و ثروت‌اندوزی دارند، بوده است، دچارِ مشکل و چالش شده‌ایم. پس هرچه که هست، به «کارگزارن» و «مدیران» بازمی‌گردد و این، آنها هستند که از «ظرفیّتِ انقلاب»، در راستای اعتلا و رونق و پیشروی، استفاده کردند یا نکردند.

از این‌رو، باید گریبانِ آن دسته از مسئولان را که با «کج‌اندیشی‌ها» و «کج‌روی‌ها»ی خویش، بدبینی ایجاد کرد و در مردم، نارضایتی و ناخرسندی به‌وجود آوردند را گرفت و به آنها اعتراض کرد. متهم، اینانند نه انقلاب که یک «فرصت و بسترِ تاریخیِ بی‌نظیر» در اختیارِ ما قرار داد و مسیرِ رشد و پیشرفت را برای ما، هموار و ممکن کرد.

رهبرِ انقلاب بارها تصریح کردند که هم «مشکلاتِ» کشور مشخص هستند و هم «نسخه‌ی علاجِ» آنها. حال پرسش این است که با وجودِ این شفافیّت، چرا «اقدام» نمی‌شود؟! پاسخ روشن است: چون مدیرانی هستند که کفایت و کاردانیِ لازم را ندارند و بی‌تحرّک و منفعل هستند، یا این‌که به نسخه‌ها و راهکارهای دیگر تمایل دارند و از افکار و اندیشه‌های ایشان استقبال نمی‌کنند. مصادیقِ متعدّدی برای این گفته وجود دارد: ما شاهد بودیم که سال‌ها، سندِ تحوّل در نظامِ آموزش‌وپرورش، معلّق ماند و به اجرا درنیامد، بلکه برخلافِ آن، سندِ آموزشیِ دوهزاروسی، عملیّاتی گردید؛ همچنین آن‌همه تأکیدِ ایشان بر استفاده از ظرفیّت‌ها و استعدادهای بومی، نادیده گرفته شد و نظریه‌ی اقتصادِ مقاومتی، معطّل ماند؛ یا این‌که حساسیّت‌های ایشان نسبت به عدم‌اعتماد به ایالاتِ متحده‌ی امریکا، به فراموشی سپرده شده و به دلیلِ اعتماد به شیطانِ بزرگ، گرفتارِ خسارتِ محض شدیم.

این مصادیق نشان می‌دهند که چنانچه مدیران، انقلابی نباشند و دل در گروِ آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب نداشته باشند، هم حرکتِ تکاملیِ انقلاب، آسیب می‌بیند و هم اعتماد و امیدِ مردم.

[۶]. به‌جای نفیِ مردم‌سالاریِ دینی، باید بر «عقلِ سیاسیِ مردم» افزود

چون بخشِ عمده‌ی «کارگزاران» و «مدیرانِ» نظامِ اسلامی، توسطِ «مردم» انتخاب می‌شوند، به‌طورِ طبیعی، مسئولیّت‌هایی نیز بر این مجال و این انتخاب مترتّب می‌شود. به‌عبارتِ دیگر، مطلوبیّت و عدم‌مطلوبیّتِ عملکردِ مدیران و کارگزاران، ربطِ مستقیم و قهری با «انتخاب‌ها» و «گزینش‌ها»ی خودِ مردم پیدا می‌کند و مردم باید به «نقشِ تعیین‌کننده‌ی» خویش در جهت‌گیریِ حاکمیّت و سیاست‌های اجرایی توجّه کنند و آنچه را که در سطحِ سیاسی و حاکمیّتی رخ می‌دهد، معطوف به اراده و تصمیمِ خود بدانند.

آری، چنانچه همانندِ دوره‌ی حاکمیّتِ پهلوی، مردم حاشیه‌نشین و بی‌تأثیر بودند، هیچ مسئولیّتی متوجّه آنها نبود و هر حُسن و قُبحی به خودِ مدیران و حاکمان بازمی‌گشت، اما در نظامِ جمهوریِ اسلامی، روند به‌طورِ کلّی تغییر یافته و بخشِ عمده‌ی حاکمیّت، برخاسته از «انتخاب و اراده‌ی مردم» هستند و خواست و عزمِ مردم، در طراحیِ سیاست‌ها و اولویت‌ها، مؤثّر است. «نوسان‌ها» و «دگرگونی‌ها»یی که در طولِ دهه‌های گذشته در سطحِ سیاسی رخ داده و در اثرِ آنها، نیروها و جریان‌هایی سیاسیِ مختلف در درونِ حاکمیّت، جابجا شده‌اند، ناشی از همین امر بوده است.

در اینجا، ممکن است کسی به این نتیجه برسند که برای جلوگیری از تحوّلاتِ مخرّب و مضر و استقرارِ نیروهای سیاسیِ ناکارآمد، بهتر است از مردم‌سالاری عبور کنیم و مصلحتِ «حضورِ نیروهای قوی و کارآمد» را بر مصلحتِ «وفاداری به مردم‌سالاری» ترجیح دهیم. این نظر، در حکمِ پاکِ کردنِ صورتِ مسأله است، نه حلّ آن. باید تأمّل کرد که آیا می‌توان میانِ این دو مصلحت، جمع برقرار کرد و هیچ‌یک را فدای آن دیگری نکرد، یا این‌که به‌طورِ جبری و اجتناب‌ناپذیر، مردم‌سالاری به «تقدیمِ اراذل» و «تأخیرِ افاضل» می‌انجامد.

از آنجا که ما قائل به «مردم‌سالاریِ دینی» هستیم و مردم‌سالاریِ دینی را شاملِ دو جزء به یکدیگر ضمیمه‌شده نمی‌دانیم، بلکه بر این باوریم که مردم‌سالاری، اقتضای سرشت و ذاتِ خود دین است و دین، با «استبداد» سازگار نیست، نمی‌توانیم مردم‌سالاری را نادیده بگیریم و مشارکتِ مردم را حذف کنیم. راهِ دیگر این است که به تقویّتِ «ذهن و فکر و بصیرتِ مردم» بپردازیم و «شناخت‌های سیاسی و اجتماعی‌«شان را تقویت کنیم تا به‌سادگی، فریب نخورند و اسیرِ بازی‌ها و دروغ‌پردازی‌های نیروهای سیاسیِ غیرانقلابی نشوند.

هر اندازه «عقلِ سیاسیِ» مردم، رشد و عمقِ بیشتری یافته باشد، «قدرتِ تشخیص و تمیزِ» بیشتری خواهند داشت و روندِ انتخابات، کمتر گرفتارِ شگردهای غیراخلاقی و سکولاریستی می‌شود. به تعبیرِ مغزِ متفکّرِ انقلاب، استاد شهید مرتضی مطهری، کارِ نیروهای سیاسیِ «منافق» در جامعه‌ای رونق می‌گیرد که در آن، «حماقت» شایع باشد و مردم گرفتارِ ندانم‌کاری و رفتارها و تصمیم‌های نسنجیده و سطحی‌نگرانه‌ی خود باشند؛ چون منافق برای پیشبردِ برنامه‌ها و نقشه‌های خود، بر حماقتِ عوام تکیه می‌کند و از این نیرو برای رسیدنِ به مقاصدِ خود بهره می‌گیرد.

پس هرچه که مردم بیشتر «درک و فهمِ سیاسی» داشته باشند و مسائل و رویدادها را به‌خوبی و با دقت، «تجزیه‌وتحلیل» کنند، نیروهای منافق و نفوذی از اثرگذاری بر آنها ناامید شده و حاشیه‌نشین و منزوی می‌شوند، اما تا هنگامی‌که جامعه در چنبره‌ی «بی‌بصیرتی» و «فقرِ فکری» و «حماقتِ تحلیلی» اسیر است، هیچ اصلاحی به نتیجه نخواهد رسید و هیچ مصلحی، کامیاب نخواهد شد. خلاصه آن‌که تغییرِ اصلی و اساسی، باید در سطحِ اجتماعی رخ دهد و این تغییر نیز چیزی نیست جز ارتقاء و تعمیقِ معرفت و بصیرتِ سیاسی و اجتماعیِ مردم نسبت به حقایق و مصالح.

همچنین باید افزود هر اندازه جامعه از نظرِ هویّتی، ضعیف‌تر و سست‌تر باشد، اثرپذیری‌اش بیشتر خواهد بود و القائاتِ بیرونی را باور می‌کند و در تمامِ داشته‌ها و دستاوردهایش تردید می‌کند. پس در پاسخ به این پرسش که در چه شرایطی، تصویرسازیِ رسانه‌های معارض بر مردم اثر می‌گذارد؟ باید گفت هنگامی‌که جامعه دچارِ ضعفِ حافظه‌ی تاریخی و ناآگاهیِ سیاسی باشد. این ظرفِ تهی را می‌توان با هر مظروفی پُر کرد.

کد خبر 4463901

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha