۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۴:۲۰

یادداشت؛

نقد فلسفی «لذت زیبایی»

نقد فلسفی «لذت زیبایی»

اگر هنر با اوصاف فطری و طبیعی انسان و سپس با اوصاف الهی طبیعت همراه شد، آنگاه می ­توان آن هنر را، هنر دینی دانست.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام سیدحسین حسینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه می‌خوانید؛

می‌توان ساعت‌ها نشست و از یکخط زیبا لذت برد؛ همچنان که می‌توان ساعت‌ها نشست و از هنر زیبا، و انسان زیبا، و طبیعت زیبا نیز لذت برد...

یک معیار مشترک اما، پرچالش وجود دارد؛ خطی مشترک از لذت زیباییِ یک خط تحریری تا هنر انسانی و تا انسان طبیعی و تا طبیعت الهی؛ چه اینکه معیار و چارچوب‌های زیبایی و لذت انسانی را می‌توان هم‌ داستان دانست.

لذت انسان در سازواری و تناسب با شاخصه‌هایی است که مؤلفه‌های زیبایی قلمداد می‌شوند.

پس اگر از این خط، لذت می بریم چون زیباست؛ و زیباست، به دلیل وجود نشانه های زیبایی مانند:

یک: «هماهنگی و نظم»، در برابر بی تناسبی، بی ‌توازنی، آشفتگی، و بهم ریختگی (۱).

دو: «ساده و بی تکلّف»، در برابر پیچیدگی ‌های غیر طبیعی و مصنوعی تظاهرآمیز.

سه: «آرامش و سکون»، در برابر امری که به ایجاد اضطراب و آشوب‌های روانی و فکری می‌انجامد.

چهار: «ظرافت و دقت»، در برابر درشتی، زمختی، و بی توجهی به ریزه کاری های هنری.

پنج: «تحرّک و تغییر»، در برابر امر ساکن، راکد و بَسیطی که غیر قابل انعطاف است.

شش: «شور و وَجد» و ایجاد انگیزۀ مدام، در برابر تغییر یکنواخت و حرکت ثابت.

هفت: «استحکام و اصالت»، در برابر امری متزلزل، بی بنیان، و همراه با شلختگی.

هشت: «قوّت و عُمق»، در برابر ضعف، و یا تأثیرگذاری اموری مقطعی، زودگذر و موقتی.

نه: «قدرت و مهارت»، در برابر کارهای ابتدایی و غیرتخصصی.

ده: «گرم و صمیمی»، در برابر امری سرد، بی روح و بدون جاذبه ‌های برقراری ارتباط با مخاطب.

یازده: «قانون‌مند و جهت دار»، در برابر امر بی ‌قاعده و فاقد قواعد و منطق خاص.

دوازده: «تعالی و پیش روندگی»، در برابر امور پَست و پَلشت که فاقد توان افزایی رشد و تعالی روحی اند چرا که امر زیبا، انسان را به سمت اعتلا و ارتقا انسانی سوق می ‌دهد.

سیزده: «جَلای روح و تجلّی پاک نَفسی»، در برابر ظهور اوصافی مانند نفاق و دروغ، چه اینکه اثر زیبا به انسان، حسّ پاکی و بی آلایشی می بخشد.

چهارده: «جنبۀ کمالی و آرمانی»، در برابر امور نفرت انگیز؛ انسان از زیبایی لذت می‌برد چرا که جنبۀ استکمالی خود را در آن می بیند یعنی امر زیبا را، درجه‌ای از مراتب کمال و آرمان خود تلّقی کرده که از رسیدن به آن لذت خواهد برد.

پانزده: «حس تصّرف و مالکیّت»، در برابر حالت وحشت و ترسِ منفعلانه؛ امر زیبا برای انسان، لذّت بخش است چرا که خود را به نحوی مالک آن دانسته و حسّ می‌کند در آن امر، تصرّف (هرچند روحی) دارد.

و شانزده: «رازآلودگی و دارای بُطُون»، در برابر مقوله‌های کاملاً صوری و شکلیِ محض که با وضوح فرمالیستی و بدون نیاز به پرده برداری های کنجکاوانه همراه هستند.

بدین سان می‌توان به دایرۀ سخن، عمومیت بخشید و مؤلفه‌های شانزده گانۀ فوق را، نه تنها نشانه ‌های یک خط زیبا، که نشانه های هنر زیبا (اوصاف هنر انسانی و دینی)، و سپس نشانه ‌های انسان زیبا (انسان طبیعی و فطری)، و سپس نشانه‌ های طبیعت زیبا (طبیعت الهی) دانست.

اگر هنر با اوصاف فطری و طبیعی انسان و سپس با اوصاف الهی طبیعت همراه شد، آنگاه می‌توان آن هنر را، هنر دینی دانست والّا فلا.

سعی کنیم مانند این خط شویم، که؛ خط خوب، تمرینِ فکر خوب؛ و فکر خوب، تمرینِ عمل خوب؛ و عمل خوب، تمرینِ روح خوب است.

……………………

(۱). شاید تعبیر مانرو بیردزلی (M.Beardsley ) زیبایی شناس برجسته از «وحدت» نزدیک به شاخصۀ هماهنگی و نظم باشد، آنجا که وی برای شایستگی دریک اثر هنری به سه معیار زیباشناختی اشاره کرده یعنی؛ وحدت، پیچیدگی، و عمق. کالین رایس (Colin Lays) نیز پس از نقل دیدگاه ساختارگرایانۀ وی، به نقد آن پرداخته است. ر. ک: لایس، کالین (۱۳۸۵) نقد هنر، ترجمه امیر مازیار و امیر نصیری، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر.

نوئل کارول (Noel Carroll) نیز در کتاب «درآمدی بر فلسفه هنر»، آنجا که می‌خواهد به تعریف‌های مختلف تجربه زیبایی شناسانه بپردازد، به دو روایت محتوا محور( Content-oriented account) و روایت تأثیر محور (Affect-oriented account) اشاره می‌کند و در ذیل روایت محتوا محور که به بیان وی، تجربه صفات زیبایی شناسانه اثر است، از صفات زیبایی شناسانه که عبارت از صفات بیانی اثر است یعنی صفاتی که ظاهری چشم نواز به اثر می بخشد، یاد می‌کند و این صفات را به سه دسته عام تقسیم می‌کند: وحدت(unity)، تنوع (Diversity)، و شدت (Intensity).

وی وحدت اثر را به نسبت‌ها و روابط صوری آن معنا کرده و می‌گوید هرگاه مؤلفه‌های اثر بعضاً یا کلاً هماهنگ باشند، آن اثر یکپارچه است. این یکپارچگی یا به خاطر مضامین تکرار شونده است که شباهت‌ها، تداعی کنندۀ یکدیگرند یا اجزا اثر جلوه های یگانه و منسجم به آن می‌بخشند. ر. ک: کارول، نوئل (۱۳۹۲) درآمدی بر فلسفه هنر، ترجمه صالح طباطبایی، تهران، مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری.

با این وجود، بنظرنگارنده، تعبیر هماهنگی و نظم مناسب‌تر از عنوان وحدت است چرا که ظاهراً تأکید کارول بر وحدت، بیشتر ناظر بر یکپارچگی و یگانگی و یکدست بودن است حال آنکه امکان دارد اثری هنری، یکدست و یکپارچه نبوده اما از نظم تعریف شده‌ای برخوردار باشد یعنی در عین اینکه جلوه‌ای از کثرت و عدم یگانگی دارد اما از نظم خاصی پیروی کند و به همین دلیل زیبا دانسته می‌شود. با این همه، اگر شاخصه وحدت نزد کارول را با مفهوم شاخصه هماهنگی یکی بدانیم، فاصله زیاد و پررنگی بین این دو وجود ندارد و می‌توان بدون توجه به چنین دقایقی، این دو را به یک معنا دانست!

کد خبر 4554555

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha