خبرگزاری مهر - گروه هنر- محمد صابری: «انقلاب جنسی» عنوان کنجکاویبرانگیزی است که دو سال قبل خالق سری مستند جنجالی «میراث آلبرتا» برای پروژه تازهاش برگزید؛ عنوانی که برگرفته از یک قیاس فرهنگی-تاریخی میان امروز جامعه ایران و دیروز جوامع غربی.
حسین شمقدری هرچند در گامهای ابتدایی زیرسایه سنگین نام پدرش که آن سالها ردای ریاست سازمان سینمایی را بر تن داشت، قدم به عرصه فیلمسازی گذاشت و مورد قضاوتها و پیشداوریهای بسیاری هم قرار گرفت اما با استمرار حضور در این میدان و با بیتوجهی نسبت به حواشی، نام خود را بهعنوان یک مستندساز جسور تثبیت کرده و هر از گاهی از طریق فضای مجازی اثر تازهای را روانه بازار میکند.
بعد از سه گانه جریانساز و جنجالی «میراث آلبرتا» با موضوع فرار مغزها، او سراغ سوژه حساس دیگری رفت و در سال ۹۶ و درست در ایامی که بحث انتخابات و بازار سیاست در سراسر کشور داغ بود، «انقلاب جنسی» را منتشر کرد. مستندی که بهواسطه سوژه جسورانه و پرداخت بیپردهای که به یک معضل اساسی در جامعه ایرانی داشت، بهخوبی دیده شد و همین اقبال زمینهساز کلید خوردن قسمتهای بعدی شد. قسمت سوم مستند «انقلاب جنسی» چند هفته پیش بهصورت رسمی از طریق فروش آنلاین در دسترس علاقهمندان قرار گرفت و خیلی زود بریدههای این مستند، در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی دست به دست شد.
محمد دلاوری بهعنوان یکی از خبرنگاران و مجریان جسور تلویزیون در سالهای اخیر، از قسمت دوم «انقلاب جنسی» با عوامل تولید این مستند همراه شد و حالا این گروه به پشتوانه بازتابهایی که دریافت کردهاند، مصمم شدهاند ساخت این مجموعه مستند را همچنان ادامه دهند.
رونمایی از تازهترین قسمت «انقلاب جنسی» بهانهای شد تا در خبرگزاری مهر میزبان حسین شمقدری کارگردانی و محمد دلاوری راوی مستند «انقلاب جنسی» شویم. بخش نخست این گفتگو را در ادامه میخوانید؛
* بهتر است از شکلگیری ایده اولیه شروع کنیم؛ «انقلاب جنسی» از کجا کلید خورد؟ بهخصوص قسمت اول که بهنوعی نام مستند هم برآمده از نظریهای است که در قالب آن طرح میشود. حرکتتان از ابتدا تا امروز چقدر از پیش تعیینشده و مبتنی بر یک نقشه راه محتوایی برآمده از این نظریه مشخص بوده است؟
حسین شمقدری: در سالهای قبل در سفرهایی که به اروپا داشتیم، نوعی از مواجهه نزدیک با زندگی غربی را تجربه میکردیم. در این تجربهها هم بخشی از مسائل جنسی همواره برایمان حائز اهمیت میشد. همه این مسائل در این سالها پس ذهنمان جمع میشد تا اینکه شناختی متفاوت نسبت به آن اتمسفر پیدا کردیم و بهنوعی انگار چیزهای تازهای کشف کردیم که پیشتر آنها را نمیشناختیم. این شناخت همزمان شد با طرح مسأله سند ۲۰۳۰ در کشور و زمانی که با دوستان نشسته بودیم و درباره این سند صحبت میکردیم، یکی از بچهها پیشنهاد داد که بیایید مستندی علیه این سند بسازیم.
شمقدری: در شهر سنپترزبورگ با چند زن و مرد ایرانی مواجه شدیم که حس و حال حاکم بر رابطهشان برایمان عجیب بود؛ به نظر میرسید کنار هم بودنشان، بیش از آنکه عاشقانه باشد از سر یک اجبار است! انگار داشتند همدیگر را تحمل میکردند. با این سوال مواجه شدیم که واقعاً چرا باید اینگونه باشد و جرقه قسمت سوم «انقلاب جنسی» از همین سوال زده شد بحثی درگرفت که اگر بخواهیم کاری هم بسازیم باید توجه داشته باشیم که بالاخره بخشهایی از این سند هم میتواند درست باشد. ایده اولیه در همین مباحث شکل گرفت که چرا ما مدام به جوانان و نوجوانانمان در مسائل جنسی، تقوا و خویشتنداری را تجویز میکنیم آن هم در حالی که همه میدانیم این نیازی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت و اتفاقاً نیاز به آموزش هم دارد. حتی برخی به این جمعبندی رسیدند که چهبسا این اتفاقی که در غرب در حال رخ دادن است و نیازهای جنسی به وقتش پاسخ داده میشود، اتفاق درستتری باشد!
* (با خنده) انگار برخلاف هدف اولیه، نسبت به سند «۲۰۳۰» سمپاتی پیدا کردید!
شمقدری: تقریباً در مقطعی چنین شرایطی هم وجود داشت. حتی قسمت اول مستند «انقلاب جنسی» را که نگاه میکنید، رگههایی از این نگاه را میبینید...
* همان بخشهایی که به آموزش مسائل جنسی در مهدکودکها و مدارس ابتدایی اشاره میشود...
شمقدری: دقیقاً. حرفمان این بود که بالاخره آنجا، در موعدی که باید، واکنشی به این نیاز نشان میدهند. هرچند کمکم که کار پیش رفت و به فضای ایران رسیدیم، مشخص بود که جامعه ما بهطور کامل متفاوت از غرب است و حتماً متناسب با نگاه و فرهنگ خودش باید به این نیاز پاسخ بدهد. اصل این بود که بپذیریم این نیاز واقعی است و وجود دارد و باید به آن پاسخ مناسب داده شود. این نکتهای است که در قسمت اول «انقلاب جنسی» بر آن تمرکز داشتیم و واقعیت هم این بود که آن زمان اصلاً قصد ساخت قسمتهای دوم و سوم را نداشتیم.
بعد از ساخت قسمت اول بود که برای ادامه راه تصمیم گرفتیم. در قسمت دوم سراغ مسأله آزادی زنان و ادعاهای فمینیستی درباره حقوق زنان رفتیم. هر چه در این مقوله بیشتر کار میکردم، گویی نگاهمان به ماجرا عمیقتر هم میشد و از آن نگاه اولیه فاصله میگرفتیم و به جوانب تازهتری میرسیدیم. در همین مسیر بود که احساس میکردیم باید کارهای دیگری هم ساخته شود و قسمت دو و سه با همین نگاه ساخته شد.
* اتفاقاً یکی از امتیازات این مستند از نگاه مخاطب این است که گویی با یک «دانای کل همهچیزدان» مواجه نیست و صرفاً با روایتی همراه میشود که گویی گامبهگام و همراه با او کشف و شهود تازهای بهدست میآورد. این شاید از منظر تئوری و نظریه پشت یک مستند، محل ایراد باشد و به نظر برسد که مستند در جاهایی روایتهای قبلی خود را نقض میکند اما از منظر تازگی و همراهی با مخاطب حتماً یک امتیاز است.
شمقدری: زمانی که قسمت دو را میساختیم و هنوز هم تصمیمی برای قسمت سوم نداشتیم، فرصتی شد تا آقای دلاوری هم به جمع ما اضافه و نگاههای تازهای به کار تزریق شود. بعد از قسمت دوم بود که سفری با همین گروه به روسیه داشتیم برای تولید مستندی درباره جامجهانی. به نوعی میتوان گفت ایده قسمت سوم مستند در همین سفر به روسیه زده شد. یادت هست ایده چگونه شکل گرفت؟
محمد دلاوری: بله، همان آقایان و خانمهای ایرانی...
شمقدری: در شهر سنپترزبورگ در حال قدم زدن بودیم که به جمعی رسیدیم از زنان و مردان ایرانی. این نکته جالبی است که در خارج از کشور زنان و مردان ایرانی بهواسطه پوشش و آرایش و روابطشان بهتعبیر خودمانی «تابلو» هستند. ما با چند زن و مرد ایرانی مواجه شدیم که حس و حال حاکم بر رابطهشان برایمان عجیب بود. انگار خانم مشغول پاییدن مردش بود و مرد هم به اجبار کنار او مانده بود. حس عجیبی بود که از بیرون به نظر میرسید این کنار هم بودن، بیش از آنکه عاشقانه باشد از سر یک اجبار است! انگار داشتند همدیگر را تحمل میکردند. با این سوال مواجه شدیم که واقعاً چرا باید اینگونه باشد و جرقه قسمت سوم «انقلاب جنسی» از همین سوال زده شد. وقتی میدیدیم زنان و مردان روس بهصورت کامل عادی در کنار هم قدم میزدند اما رابطه هموطنان ما اینگونه نیست و گویی با آن فرق دارد، نقطه شکلگیری ایده ما بود.
* دیالوگی در ابتدای قسمت اول مستند «انقلاب جنسی» دارید با این مضمون که «ما امروز در ابتدای مسیری قرار گرفتهایم که غرب سالها پیش آن را پیموده است» و در همان قسمت هم اینطور به نظر میرسد که میخواهید این ایده را طرح کنید که احتمال دارد سرانجام آینده ما هم چیزی شبیه امروز غرب (زنان و مردان تنها و گاه حتی همجنسگرا) خواهد بود. حس میکنم امروز و پس از قسمت سوم، از آن نگاه فاصله گرفتهاید و دیگر چندان قائل به آن تئوری اولیه نیستید. این برداشت را چقدر تأیید میکنید؟
شمقدری: در همان قسمت اول هم حرفمان این نبود که آن مسیر را عیناً داریم طی میکنیم. مسأله اصلی ما این بود که بدانیم مسیری که غرب رفته است به کجا ختم شده و برمبنای آن مقایسهای هم با شرایط خودمان در داخل داشته باشیم. انتخابمان از زاویه مرور یک تجربه بود. نمیخواستیم پیام و نصیحتی را به مخاطب تحمیل کنیم، میخواستیم با سرانجام یک تجربه مواجه شود و ما بتوانیم برمبنای مقایسهای که شکل میگیرد به کشفیات تازه هم برسیم. بالاخره غرب مسیری را از ۲۰۰ سال پیش تا به امروز پیموده و امروز به نتایجی هم رسیده است. اینکه امروز به کجا رسیده است در هر قسمت از مستند «انقلاب جنسی» از منظری خاص روایت کردهایم.
* آقای دلاوری شما چه مواجههای با قسمت نخست «انقلاب جنسی» داشتید و چه شد که از قسمت دوم به این گروه پیوستید؟
دلاوری: دوستان بعد از آنکه قسمت اول را ساختند، آن را آوردند تا تماشا کنم. قبل از توزیع مستند را دیدم و واقعیت این است که بسیار از آن لذت بردم. اساساً سؤالی را که سالها در ذهنم بود در این مستند دیدم؛ یک پسر ایرانی در حدود ۱۴ تا ۱۵ سالگی با نیاز جنسی مواجه میشود و همه در جامعه به او میگویند تا ۲۵ سال و تازگیها تا ۳۰ سال، باید این نیاز را نادیده بگیرد. یک عمر معلمهای تربیتی به شاگردانشان گفتند وقتی با نیاز جنسی مواجه شدید، دوش آب سرد بگیرید و یاد خدا کنید! در حالی که همه میدانستیم خود این معلمان در این مواقع نه دوش میگرفتند و نه یاد خدا میکردند، بلکه کاری را میکردند که باید و طبیعی هم بود.
دلاوری: اساساً نمیتوان با یک تعارض و تناقض، سالها زندگی کرد؛ اگر ما تکلیف نظام اجتماعی را معین نکنیم، اجتماع خودش دست به کار میشود و از آنجایی هم که ابزارهای کافی در اختیار ندارد، میتواند دست به کارهای خطرناک هم بزند این تعارض عجیب و بیمعنا که نه ریشه دینی دارد و نه ریشه فرهنگی و ایرانی، مدتها بود که ذهن من را درگیر خود کرده بود و زمانی که این مستند را دیدم، دوستان را بسیار تشویق کردم و گفتم واقعاً دست روی مسأله مهمی گذاشتهاید. اساساً نمیتوان با یک تعارض و تناقض، سالها زندگی کرد. بالاخره جایی باید تکلیف را مشخص کرد. اگر ما تکلیف نظام اجتماعی را معین نکنیم، اجتماع خودش دست به کار میشود و تکلیف خودش را روشن خواهد کرد. از آنجایی هم که ابزارهای کافی در اختیار ندارد و سازماندهی مناسبی در این زمینه صورت نگرفته، جامعه میتواند دست به کارهای خطرناک هم بزند. نمیتوان صورتمسأله را پاک کرد.
فکر میکنم هنوز در جامعه ما به این تناقضها پاسخ مناسب داده نشده است. بارها و بارها باید در این زمینه فیلم ساخت و حرف زد تا شاید مشکل حل شود. به همین دلیل از مستند بسیار استقبال کردم، هرچند طبیعتاً نقدهایی هم به آن داشتم. نکاتی درباره فرم و بافت فضای اثر مطرح کردم و بعد که برای قسمت دوم دوستان دعوت کردند که با آنها همراه باشم، بهواسطه همین سابقه، بسیار راحت پذیرفتم و همراه شدم.
* فراتر از راوی، ایده و آوردهای هم به لحاظ محتوایی داشتید تا روایت «انقلاب جنسی» تکمیل شود. بهخصوص که شما را بهعنوان یک ژورنالیست میشناسیم و این میتوانست در سوگیری کلی اثر مؤثر باشد.
دلاوری: واقعیت این است که غیر از روایت که فقط بنده انجام میدهم، در باقی کارها تقریباً همه هر کاری که بتوانیم انجام میدهیم. اگر لازم میشد، در مواردی من دوربین هم دست گرفتم و یا حسین آقا (شمقدری) کارهای دیگری انجام میداد؛ به این معنا که واقعاً گروه مجزا از هم نبودیم. اینگونه نبود که آقای شمقدری همهچیز را آماده کند و ما فقط اجرا کنیم. بهخصوص که تقریباً متن همه پلاتوها از بنده است و طبیعتاً بخشی از ذهن من هم در اثر جاری شده است. درباره همه سکانسها باهم صحبت میکردیم، نقد و بررسی میکردیم تا به نقطه ایدهآل برسیم. موتور محرکه حسین آقا بود و بعد که طرح و ایدهای را روی میز میگذاشت درباره آن بحث میکردیم.
در مسیر تولید هم گاهی مطالبی را تغییر میدادیم، یعنی پیش میآمد که با نیت طرح مسألهای کار را کلید میزدیم اما در هنگام ضبط متوجه نکته دیگری میشدیم و بهطور کامل آن بخش از روایت را تغییر میدادیم. شاید یکی از دلایل موفقیت فیلم همین شرایط کاری بود. همافزایی از هر جهت در این پروژه وجود داشت و اینگونه نبود که کسی در اتاقش را ببندد و بگوید که کار من صرفاً همین است و چیز دیگری نیست. از سوی دیگر هم جایی نبود که در یک سکانس بدون باور و توافق کامل حرکت کنیم و چیزی را بگوییم.
* در همین قسمت سوم تک پلان جالبی هست که هوشمندانه در تدوین حذف نشده است و آن عابری است که در خیابان میکروفن شما را میگیرد و میگوید «شما در تلویزیون فقط دروغ میگوئید!» این شاهد مثال از یک نگاه است که «محمد دلاوری» را در هر موقعیتی نماینده رسانه ملی میداند. فارغ از مزاح و شیطنتی که در این بخش بود، خودتان چنین حسرتی ندارید که ایکاش این مستندها برای قاب تلویزیون ساخته و پخش میشد؟
دلاوری: از این زاویه که من یک «حسرت» هستم که دستوپا درآوردهام! (خنده جمع) یک حسرت مجسم هستم از هزاران آرزوی به بار ننشسته؛ در این مورد هم چرا که نه؟ اساساً جای این مستندها در تلویزیون است. حتی دهها فیلم و مستند از این صریحتر و آشکارتر هم میتوان در تلویزیون نشان داد. البته که باید حدود سنی مخاطب را هم در نظر گرفت و ملاحظات را هم رعایت کرد اما چرا نباید این حرفها در قاب تلویزیون مطرح شود؟ واقعاً برایم سوال است که چرا نباید شبکه مستند این فیلم را پخش کند؟ قطعاً باید آن را پخش کند. تازه این کار میتواند سرفصلی برای دهها نفر دیگر بشود که وارد میدان شوند و در این موضوع مستند بسازند.
دلاوری: خیلی از افرادی که منتقد سند «۲۰۳۰» بوده و هستند، استدلالهای درستی دارند، اما در مقابل نفی آن سند که پایه و مایه آن ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد آیا چیزی ارائه کردهایم؟ سند «۲۰۳۰» ما کجاست؟ ما برای نیاز جنسی بچههایمان تا امروز چه کردهایم؟ عملاً هیچ! مدام باید در این زمینه پرسش مطرح کنیم و جریانات سیاسی و اجتماعی کشور را ملزم به پاسخگویی به این پرسشها کنیم. اصلاً همین سوال ساده درباره نیاز جنسی در فاصله ۱۵ تا ۳۰ سال پسرها و فاصله ۹ تا ۲۵ سالگی دخترها را بیایند و جواب بدهند؛ آیا رابطه نامشروع را تجویز میکنند؟ صیغه را پیشنهاد میدهند؟ شرایط ازدواج را فراهم میکنند؟ جالب است، وقتی درباره مسائلی مانند رابطه جنسی صحبت میکنی هم طوری نگاهت میکنند انگار تو آدم چیپ و حقیری هستی و آنها همه دانشمندند! اگر به زندگی شخصی همه این افراد مدعی برویم خواهیم دید بخش عمدهای از ذهن همین افراد هم درگیر همین موضوع است. اساساً آدمیزاد چنین گرایشی دارد. کمااینکه عشق به جنس مخالف است که ادبیات و هنر و سینما را میسازد. بخشی از مفاهیم مقدس ریشه در همین عشق و گرایش دارد. موتور محرکه زیست بشر همین گرایش است اما برخی از ما بهگونهای رفتار میکنیم که گویی اساساً وجود ندارد.
* با شناختی که از فضای حاکم بر تلویزیون و فراتر از آن چرخه رسمی تولید محصولات فرهنگی مانند وزارت ارشاد دارید فکر میکنید اصلیترین دستانداز در مسیر طرح رسمیتر و صریحتر این مباحث کجاست؟
دلاوری: پیرمردهای فامیل را حتماً دیدهاید، آنهایی که ترجیح میدهند اساساً برخی از چیزها مخفی بماند و درباره آنها صحبت نشود. چیزهایی که انگار زشت و ناپسند شمرده میشوند و بهتر است ناگفته بماند. این نگاه و رویکرد مثل بختک روی بخشی از حاکمیت ما هم افتاده است. بخشی که مدام مراقب است درباره این مباحث زشت صحبت نکنیم! معتقد است خوبیت ندارد این حرفها مطرح شود. بنیاد این مدل از تفکر همین «خوبیت ندارد» است. این هم در حالی است که معتقدم بخش عمدهای از ناملایمات و نارضایتیهای اجتماعی ما ریشه در همین مشکلات جنسی دارد. تا این نیاز بهدرستی برآورده نشود، نمیتوان انتظار آرمش و سکون از افراد داشت. هر پدری در جامعه که مانند من فرزندی در سن بلوغ دارد، حتماً ذهنش مشغول چنین دغدغههایی است. خیلی از افرادی که منتقد سند «۲۰۳۰» بوده و هستند، استدلالهای درستی دارند، اما در مقابل نفی آن سند که پایه و مایه آن ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد آیا چیزی ارائه کردهایم؟ سند «۲۰۳۰» ما کجاست؟ ما برای نیاز جنسی بچههایمان تا امروز چه کردهایم؟ عملاً هیچ!
شمقدری: اجازه دهید درباره بحث تلویزیون و محدودیتهای پرداختن به موضوعاتی از این دست، نکتهای را طرح کنم. آقای دلاوری و همدورهایهایشان مانند کامران نجفزاده، گروهی هستند که از دل تلویزیون بیرون آمدهاند و زمانی که ما بچه مدرسهای بودیم، نقد صریح و بیپرده در رسانه را ما از همینها یاد گرفتیم. به همین دلیل است که معتقدم مشکل اصلی تلویزیون از طبقه مدیران است نه از بدنه خبرنگاران و برنامهسازان. زمانی فکر میکردم مشکل در سن بالای مدیران است اما اخیراً به این نتیجه رسیدهام هر آدمی با هر سنی وقتی وارد بدنه مدیریتی تلویزیون میشود، ناگهان فرد دیگری میشود! انگار ناگهان محافظهکار میشوند...
دلاوری: این تأثیر همان لایههای بالایی است. برای همه این لایهها یک سری مفهوم ذهنی باعث ایجاد خودسانسوری شده است. برخی هم با گرههای حلنشده مواجه میشوند و چون نمیدانند در صورت ورود به بحثی مانند «مشکلات جنسی» چه باید بگویند، از همان ابتدا میگویند ورود ممنوع! فکر میکنم مدیران سازمان صداوسیما هم تحت لوای یک بلاتکلیفی بزرگتر به این حالوروز افتادهاند...
شمقدری: (با خنده) آقای دلاوری به جهت اینکه همچنان با تلویزیون همکاری دارد نمیتواند خیلی بیپروا نقد کند! البته نکتهای که میگویند درست است. ناظران بسیاری از بالا روی تلویزیون نظارت و مهمتر از آن اعمالنظر دارند. در این شرایط تلویزیون تبدیل به کودک کارنابلدی شده است که بالاسریها هم نمیتوانند به آن اعتماد کنند. بالاخره در این سالها تلویزیون ناشیگریهای بسیاری داشته و نمیتوان آنها را نادیده گرفت. به همین دلیل شاید مدیران تلویزیون هم با این پیشفرض که بالاسریها به من اطمینان ندارند، میگویند بهتر است کاری نکنم! این به نظرم جفای بزرگی است و همه مدیران صداوسیما هم در روز قیامت باید در این زمینه پاسخگو باشند؛ مدیرانی که میتوانند در موارد بسیاری جسارت بهخرج دهند، اما این کار را نمیکنند.
شمقدری: مدیران تلویزیون شاید با این پیشفرض که بالاسریها به من اطمینان ندارند، میگویند بهتر است کاری نکنم! این به نظرم جفای بزرگی است و همه مدیران صداوسیما هم در روز قیامت باید در این زمینه پاسخگو باشند؛ مدیرانی که میتوانند در موارد بسیاری جسارت بهخرج دهند، اما این کار را نمیکنند در دورهای حرکتهای جسورانهای کلید خورد اما با یک عقبگرد، مجدد دچار یک محافظهکاری عمیق شده است. همهچیز محدود به «سرگرمی» شده است. من نمیگویم نگاه من در «انقلاب جنسی» را تلویزیون باید قبول داشته باشد اما آن را پخش کند، نگاه مخالف آن را هم پخش کند. تلویزیون باید محل طرح دیدگاههای مختلف و متضاد باشد، همانطور که در سالهای ابتدایی انقلاب هم بود و تجربه کردیم. سانسور کردن چنین تضارب آرایی غیرقابل بخشش است.
* اگر اشتباه نکنم، زمان ساخت «میراث آلبرتا» هم همین اندازه سوژه و پرداخت شما از نگاه رسمی، جسورانه و در مواردی حتی ممنوعه بود، اما بعد از چند سال شاهد پخش آن از تلویزیون بودیم...
شمقدری: ما شبکه تخصصی مستند در تلویزیون داریم قبول، اما حرف من این است در دنیا، مستندهای سیاسی و اجتماعی مهم در بهترین ساعت و از شبکههای اصلی و سراسری پخش میشود. این یعنی بها دادن به مستند. پخش محدود یک مستند در شبکههای تخصصی جفا در حق مستند است. «میراث آلبرتا» هم جز از شبکه مستند و افق از شبکه دیگری پخش نشد، آن هم با سانسور. ما با تلویزیون قراردادی بستیم برای ساخت یک مستند با عنوان «الفالف پاریس». این مستند درباره زندگی حمزه غالبی است. مشاور جوانان میرحسین موسوی در انتخابات سال ۸۸ که ۲۵ خرداد دستگیر شد و بعد از چند ماه که از زندان بیرون میآید به آمریکا و کانادا فرار میکند و بعد هم در پاریس ساکن میشود. ما در پاریس سراغش رفتیم تا همه حرفهایش را بشنویم و حرفهایمان را هم به او بزنیم. بهنظرم حاصل آن، یک مستند فوقالعاده و جسور بود. این مستند با هزینه تلویزیون ساخته شد، اما هیچوقت از تلویزیون پخش نشد.
این رویکرد در تلویزیون فاجعه است و شاید راهکارش این باشد که کل مدیران این رسانه برای یک بار بروند و جایشان را به دیگران بدهند! مگر در سالهای ابتدایی انقلاب تلویزیون محل تلاقی اندیشهها نبود؟ مگر نمیگفتیم که اندیشه ما چنان قوام و قدرتی دارد که بهراحتی میتوانیم با هر اندیشه مخالفی وارد گفتگو شویم؟ وقتی در رسانه رسمی تا این اندازه نسبت به آنچه در سالهای ابتدایی انقلاب بودهایم، پس رفت کردهایم، چطور انتظار داریم مردم سراغ «ساسی مانکن» نروند! اقبال به ساسی مانکن محصول همین طرز تفکر است. اینکه سخیفترین شعر ممکن تبدیل به شعر محبوب دانشآموزان و بچههای ما میشود، نشانه همین پس رفت در فضای رسانهای و فکری جامعه ما است.
* حجتالاسلام قاسمیان حضور پررنگی بهعنوان کارشناس در سه قسمت «انقلاب جنسی» دارند؛ کمی درباره نقش ایشان در فرآیند ایدهپردازی و اتاق فکر پروژه توضیح میدهید.
شمقدری: ما همواره خودمان را مسلمان میدانیم، اسلام را دوست داریم و اهدافمان را هم براساس اسلام تعریف میکنیم. به همین دلیل وقتی میبینیم اسلامی که در جامعه معرفی شدهاست، با اسلامی که به آن باور داریم فاصله زیادی پیدا کرده تلاش میکنیم بخشی از روایت مستند خود را به نگاه اسلام اختصاص دهیم. حاجآقا قاسمیان خودشان از فارغالتحصیلان دانشگاه شریف هستند و ما هم از زمان تحصیل در شریف ایشان را میشناختیم.
افکار و نظرات ایشان همواره روی ما دانشجویان شریف تأثیر داشته و اساساً ارتباط نزدیکی همیشه با هم داشتهایم. بعضاً هم نظراتی دارند که طرح آنها از زبان یک روحانی برای مخاطب عجیب و غیرمنتظره است. بهواسطه همین نزدیکی، بخشی از روایت مستندمان که میخواستیم از نگاه اسلامی باشد را با حضور ایشان تأمین کردیم. خداروشکر ایشان هم جگرش را دارد و برخلاف خیلیهای دیگر حاضر میشود نظرات متفاوت خود را مقابل دوربین مطرح کند.
* صرفاً بهعنوان کارشناس در مستند حضور دارند یا در زمینه ایدهپردازی و طرح مسائل هم نقش دارند؟
شمقدری: ایدهپردازی هم میکنند. قبل از هر قسمت یکی دو جلسه با ایشان داشتهایم و واقعیت این است که خیلی از ایدهها را حاجآقا قاسمیان به این مستند آورد و واقعاً حضورشان تأثیرگذار بود.
ادامه دارد…
نظر شما