خبرگزاری مهر، گروه بین الملل -جواد حیران نیا: «جورج فلوید» شهروند سیاهپوست آمریکایی ۸ دقیقه زیر پای پلیس سفید پوست جان داد تا بار دیگر جامعه چندفرهنگ گرای آمریکا شعله ور شود.
تبعیض نژادی که در کشتار سیاهپوستان به دست پلیس آمریکا رخ میدهد مسأله جدیدی نیست و خشم گروههای نژادی، زبانی و … از این مسائل نیز نشان میدهد «کثرتگرایی و پلورالیسم فرهنگی» منجر به «چند فرهنگ گرایی» در این جامعه شده که به بیان برخی متفکران خطری جدی برای ایالات متحده آمریکا است.
«شیرین هانتر» استاد دانشگاه جورج تاون آمریکا، حتی خطر را آنقدر جدی میداند که معتقد است چند فرهنگ گرایی در جامعه آمریکا ممکن است منجر به اضمحلال این جامعه شود.
«شیرین هانتر» استاد دانشگاه جورج تاون آمریکا، حتی خطر را آنقدر جدی میداند که معتقد است چند فرهنگ گرایی در جامعه آمریکا ممکن است منجر به اضمحلال این جامعه شود اما چرا هویتهای زبانی، نژادی، مذهبی و … در فرهنگ مسلط جامعه آمریکا جذب نشدند و نوعی یکدستی و یکپارچگی ملی را به صورت تمام عیار به وجود نیاورده است؟
لیبرالیسم معتقد است هویتی که دولت ملی تعریف میکند، هویتی است که از بین نمیرود و مورد چالش واقع نمیشود. این مکتب معتقد است وقتی رفاه اقتصادی ایجاد شود در این صورت مسائل هویتی هم در درجه چندم اهمیت قرار میگیرد و نوعی یکدستی هویتی بر جوامع لیبرال حاکم خواهد شد. اما چنین نشده و «فرانسیس فوکویاما» هم در کتاب اخیر خود به این موضوع مهم اشاره دارد یعنی «هویت»؛ هر چند راهکار او هم از دل سنت لیبرالیسم بر میخیزد.
به اعتقاد فوکویاما هویتگرایی موجب میشود که حتی در کشورهای پیشرفته دموکراسی، اجماع و پیوند اصلی میان مردم در گستره کلان ملی آسیب ببیند. پادزهر چنین حالتی به باور وی، تقویت هویت ملی است؛ هویتی که از خردههویتها فراتر میرود. این هویت ملی کلان نباید تباری، قبیلهای و دینی تعبیر و تفسیر شود. وی به این باور است که تنها با تقویت هنجارهای حقوقی، نمیتوان از دموکراسی پاسداری کرد، بلکه داشتن یک فرهنگ استوار و نیرومند دموکراتیک برای نگهبانی از آن الزامی است.
روایتهای هویتی اگر در گذشته بیشتر از قرائتهای جنبشهای انتقادی و چپ مایه میگرفت، در دوران معاصر بیشتر این جریانهای راستگرایند که به تبیین آن میپردازند. شعارهای «نخست امریکا»، «نخست بریتانیا»، «آلترناتیو برای آلمان» و مانند آن بر چنین پایههای هویتی سیاستهایشان را تودهشمول میکنند و در لاک قربانی پناه میجویند. این امر موجب میشود که پیوند احساسی میان افرادی به وجود بیاید که در واقعیت زندگی و در رویکردهای هنجارین خود کمتر باهم همسنخی دارند.
از منظر فوکویاما یکی از علتهای این امر، این است که با گسترش سیطره، ساختارها و روابط برخاسته از جهانیشدن، نابرابریهای اجتماعی در درون جوامع پیشرفته نیز تعمیق مییابد و این امر موجب میشود تا بازندگان فرایند جهانیشدن با نگرانی و حتی با واکنشی از روی ضدیت با آن برخورد کنند.
برآشفتگی و اعتراض جمعی مردم در روزگار کنونی به جای اینکه گوهر و ساختارهای بازتولید بیعدالتی دولتی را هدف قرار بدهد، به باور فوکویاما، متوجه جمعیتهای «دیگر» میشود؛ جمعیتهای دیگر و گروههایی که در کنار همدیگر قرار دارند و یا باهم زندگی میکنند، به مثابه بزهکاران و عوامل بدبختی تلقی میشوند؛ چرا که چنین گروههایی همهویت پنداشته نمیشوند، به بیانی دیگر، «خود» ی نیستند.
بر این اساس نمیتوان از «سیاست هویت» فرار کرد. این ایده به ما میگوید که ما خودهای درونی معتبری را داریم که شناسایی نمیشود و این مسئله را مطرح میکند که جوامع بیرونی ممکن است غلط یا سرکوبگر باشند. این موضوع باعث میشود تا تمرکز خواستهای طبیعی ما روی شناخت کرامت قرار بگیرد و به ما زبانی دهد تا نارضایتی خود را زمانی که چنین شناسایی انجام نمیگیرد، ابراز کنیم. اینکه این تقاضا باید به نوعی ناپدید شود نه مطلوب است و نه ممکن و این همان چیزی است که به مثابه جرقه ای برای بسیاری از تظاهراتهای مردمی عمل کرده است.
شهروندی در یک حکومت دموکراتیک به این معنا نیست که تمام افراد از سوی حکومت یا دیگر افراد جامعه، به طور مساوی مورد احترام قرار میگیرند شهروندی در یک حکومت دموکراتیک به این معنا نیست که تمام افراد از سوی حکومت یا دیگر افراد جامعه، به طور مساوی مورد احترام قرار میگیرند. آنها بر اساس رنگ پوست، جنسیت، ریشه خانوادگی و نژادی، ظاهر و قومیت خود مورد قضاوت قرار میگیرند. هر فرد یا گروهی به نوعی تجربه مورد بی احترامی قرار گرفتن را دارد و هرکدام از آنان نیز به روشی به دنبال کسب کرامت خود هستند. بدین ترتیب سیاست هویتی سازوکارهای ویژه و پویایی خود را دارد و اینگونه، جامعه خود را بر اساس تجربیات خود، به گروههای کوچک و کوچکتر تقسیم میکند که در آن، تجربه زیسته قربانی شدن مورد توجه است. سردرگمی در رابطه با هویت چیزی است که از شرایط زندگی در دنیای مدرن برخاسته است.
بر این اساس وقتی «کرامت» انسان حفظ نمیشود شاهد تداوم «سیاست هویت» در جامعه آمریکا خواهیم بود. نشانههای بی توجهی به کرامت هم در ساختارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی جامعه آمریکا خودنمایی میکند.
بر همین اساس است که «جودیت باتلر» فیلسوف معروف آمریکایی در نقد «ناسیونالیسم» ترامپی میگوید: آیا واقعاً مردم آمریکا این نوع ناسیونالیسم را دوست خواهند داشت؟ و اگر فقط ثروتمندان به هنگام تحویل به مراکز درمانی [در خصوص درمان بیماری کرونا] دسترسی پیدا کنند، آیا انتظار میرود که این نابرابری اجتماعی کاملاً نامشخص را همراه با عقلانیت بازار آمریکا تحسین کنیم؟ آیا ما انتظار داریم که روش درخشان خود برای توافق در چنین شرایطی را تأیید کنیم؟ آیا او تصور میکند که بیشتر مردم فکر میکنند، بازار آزاد باید تصمیم بگیرد که چگونه واکسن تهیه و توزیع میشود؟ آیا حتی در دنیای او اصرار دارد که بر نگرانی بهداشت جهانی تأکید کند که باید در این زمان از عقلانیت بازار فراتر رود؟ آیا او درست است که تصور کند که بقیه ما در پارامترهای دنیای تخیل او زندگی میکنیم؟
خوشبینی لیبرالها که معتقد هستند «هویت را میتوان به حوزه خصوصی محدود کرد، ولی وقتی وارد حوزه عمومی میشویم، ما با شهروند با فرصت برابر روبرو هستیم» عملی نشده است باتلر همچنین در نقد خود به نابرابری در خصوص دسترسی نابرابر به خدمات بهداشتی و درمانی و فقدان تأمین اجتماعی فراگیر در آمریکا که ناشی از سیاست بازار آزاد است می تازد و میگوید: حتی اگر اعمال چنین محدودیتهایی براساس تابعیت ملی اعمال نشود، مطمئناً شاهد عجله ثروتمندان کاملاً بیمه شده برای دسترسی به هرگونه واکسن در هنگام دسترسی هستیم، حتی اگر نحوه توزیع آن را تضمین کند که فقط برخی از آنها این دسترسی را داشته باشند و دیگران برای ادامه و تشدید دقت بیشتر متوقف شوند.
نابرابری اجتماعی و اقتصادی اطمینان حاصل میکند که ویروس از تبعیض قائل میشود. ویروس به تنهایی فرقی نمیکند، اما ما انسانها مطمئناً مانند قدرتهای در هم تنیده ناسیونالیسم، نژادپرستی، زنوفوبی و سرمایه داری، شکل گرفته و متحرک میشویم.
به نظر میرسد که ما در سال آینده شاهد یک سناریوی دردناک خواهیم بود که در آن برخی از موجودات انسانی حق خود را برای زندگی به هزینه دیگران ادعا میکنند، مجدداً این تفاوت را فاش میکنند که بین زندگی غم انگیز و غیرقابل توصیف، یعنی کسانی که باید به هر قیمتی در برابر مرگ محافظت شوند و افرادی که زندگی آنها را در نظر نمیگیرند ارزش محافظت از بیماری و مرگ را ندارند.»
بر این اساس شاهد هستیم که خوشبینی لیبرالها که معتقد هستند «هویت را میتوان به حوزه خصوصی محدود کرد، ولی وقتی وارد حوزه عمومی میشویم، ما با شهروند با فرصت برابر روبرو هستیم» عملی نشده است و هویتهایی که به عرصه عمومی راه یافته اعتراض خود را در جامعه آمریکا نشان میدهند.
بر این اساس است که خرده هویتها خود را همسو با هویت «خودی» در جامعه آمریکا نمیداند و از هر فرصتی برای بیان اعتراض به سرکوبها و خشونتهای ساختاری که سالیان متمادی با آن مواجه بوده بهره میبرد.
نظر شما