خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_علی عسگری: مسئله خلود و جاودانگی انسان و نسبت آن با رحمت و عدالت الهی یکی از موضوعات جدی در عرصه اندیشه دینی است. این مقوله که در برخی از گفتگو های اینستاگرامی اخیر نیز مطرح و به بحث گذاشته شد ممکن است سوالاتی را برای طیف بیشتری از مردم ایجاد کند، از همین رو تحلیلی از چگونگی امکان خلود در نار از منظر دستگاه فلسفی مکتب متعالیه عرضه خواهیم کرد. در مطالعه این سطور لازم است توجه داشته باشید که مسئله تبیین فلسفی خلود در نار مقداری تخصصی بوده و نیاز به پیش زمینهها فلسفی دارد.
اثبات جاودانگی در آتش با توجه به تعریف انسان
در منطق صوری گفته میشود که برای تعریف یک نوع باید از دو عنصر جنس و فصل استفاده کرد. در واقع از مجموعه جنس و فصل، نوع به وجود میآید. جنس مفهومی کلی است بیانگر حقیقت شیء که عام تر از آن بوده یعنی شامل انواع دیگر نیز میشود، اما فصل مفهومی کلی است بیانگر حقیقت ذات یک شیء که تنها مختص به آن است. برای مثال اگر در تعریف اسب بگوییم حیوان شیهه کشنده، حیوان جنس آن است، چراکه مشترک میان آن و دهها نوع دیگر مانند شتر، گوسفند و.. است، اما شیهه کشنده بودن فصل آن است چراکه علاوه بر آنکه نمایانگر ذات او بوده، باقی انواع را هم خارج کرده و تنها بر اسب مطابقت دارد.
لازم به تذکر است که جنس و فصل به تنهایی در خارج وجود ندارند، برای مثال حیوان صرف در خارج نیست، بلکه در خارج مصادیق حیوان یعنی اسب، شتر و … وجود دارد. در بیان رایج و مشهور حکیمان اسلامی، انسان تعریف شده است به حیوان ناطق. در این تعریف حیوان به معنای دارای حیات، رشد و حس، جنس تعریف بوده و ناطق به معنای دارای نطق، عقل و… فصل انسان است. پس در خارج نه حیوان صرف وجود دارد و نه ناطق صرف بلکه جمع میان این دو میشود نوعی به نام انسان که در خارج وجود دارد. در دستگاه فلسفی ملاصدرا انسان تعریف دیگری دارد. در دستگاه فلسفی ملاصدرا ما انسان به معنای حیوان ناطق نداریم، بلکه هر دوی این صف یعنی نطق و حیوانیت، هردو جنس انسان هستند. از منظر ملاصدرا در خارج ما چهار نوع داریم:
۱: حیوان ناطق بهیمه
۲: حیوان ناطق شیطلان
۳: حیوان ناطق صبع یا درنده
۴: حیوان ناطق ملک.
پس به عبارت دیگر انسان در سیر خود و با توجه به اعمال خود، ذاتش تغییر کرده و در ذیل یکی از چهار صورت مذکور در میآید. پس به عبارت دیگر در خارج یکی از چهار نوع صورت مذکور وجود دارد. در دستگاه فلسفی ملاصدرا یکی از این چهار صورت جز ذات شخص شده و به هیچ وجه زایل نمیشود و تغییر نمیکند. در تلقی کسانی که معتقد به عدم خلود در نار هستند چنین تصور میشود که ذات انسان برای نمونه به واسطه حسادت دچار کدورتی شده، آنگاه خداوند با آتش او را ادب کرده و هنگامی که این کدورت از میان رفت و ذات انسان پاک شد وارد بهشت میشود، اما در نگاه ملاصدرا انسان در بدو تولد تنها دارای قوای حیوانی و نباتی است، یعنی دارای رشد، حیات و حس بوده اما در ادامه و با اعمال خود دارای ملکاتی میشود که جز ذات او شده و با توجه به حرکت جوهری، ذات انسان در ذیل یکی از صورتهای چهارگانه ذکر شده در میآید. پس برای نمونه تفاوت رسول گرامی اسلامی با ابولهب در این نیست که هر دو انسان بوده اما یکی دارای فضیلتهای اخلاقی بوده و دیگر دارای رذائل اخلاقی بلکه این دو، دو نوع متفاوت هستند.
در دستگاه تحلیلی ملاصدرا ذات انسان در اثر عمل تغییر میکند در نتیجه خلود در آتش یعنی آتش در آتش است اکنون و برای روشنتر شدن این مسئله نگاهی به تحلیل دستگاه ابن سینا از این مسئله خواهیم انداخت. در دستگاه فلسفی ابن سینا همه در ابتدای تولد انسان ناطق هستند و در ادامه صفات خوب و بدی عارض بر ذات انسان میشود. باید توجه کنید که عارض شدن فرع بر دوئیت و دوگانگی است. به عبارت دیگر کسی که علم بر ذاتش اضافه میشود، علم یک چیز و ذات او چیز دیگری است، از همین رو این صفات که عارض به ذات میشود قابل انفکاک و زایل شدن هستند پس این امر ممکن بوده که در آتش جهنم صفات بدی مانند حسادت، کبر و حتی کفر و طغیان به واسطه عذاب از ذات شخص جدا شده و شخص پاک شود، اما در دستگاه تحلیل ملاصدرا، علم عارض بر شخص نمیشود، بلکه شخصی که در جستجوی علم آموزی است، علم به ذات آن اضافه شده و بخشی از وجود وی میشود از همین رو امکان جدا شدن صفات از ذات وی وجود ندارد. به عبارت دیگر از نظر ملاصدرا انسان درست است که در بدو تولد حیوان ناطق است، اما در ادامه و با توجه به حرکت جوهری نفس انسان، ممکن است تغییر کند به حیوان ناطق شیطان و یا حیوان ناطق ملک. پس در این نوع نگاه وقتی گفته میشود شخص خالد در نار است یعنی آتش در آتش است.
اثبات جاودانگی در آتش با توجه به تجرد نفس
علاوه بر موارد مذکور دلیل دیگری نیز مبتنی بر مجرد بودن نفس میتوان برای خلود در آتش بیان کرد. مجموع حکمای اسلامی معتقدند که نفس انسان مجرد است و مجرد به هیچ وجه دچار تغییر نمیشود. در واقع مجرد به معنای لخت و یا «بی» بوده و همواره در مقابل صفتی معنا میشود. برای مثال مجرد در مقابل متأهل یعنی بی عهد و عیال. در بحث مذکور مجرد در برابر ماده قرار داشته پس مجرد یعنی بی ماده و از منظر حکمای اسلامی چیزی که دارای ماده نباشد فاقد تغییر است.
صحنه قیامت به هیچ وجه صحنه حضور ماده نبوده در نتیجه نفوس انسان در آنجا دارای تجرد قطعیه بوده و چیزی که مجرد یعنی خالی از ماده باشد هرگز تغییر نمیکند که بگوییم با ادب کردن ذاتش دچار تغییر میشود و لیاقت بهشت را پیدا میکند از طرف دیگر از یقینیات اصول اندیشه دینی و فلسفی آن است که صحنه معاد هرچند دارای جسم است، اما مادی نبوده پس همگی در آن نقطه مجرد هستند و از طرف دیگر مجرد فاقد تغییر است. برای توضیح بیشتر باید گفت که از منظر ابن سینا نفس مجرد بوده در نتیجه ذاتش تغییر نخواهد کرد بلکه صفات خوب و بد بر آن عارض شده اما جز ذات آن نمیشوند، اما از نظر ملاصدرا نفس دارای مراتب مادی، مثالی و عقلی است؛ در نتیجه در عالم ماده از آنجا که دارای مراتب مادی است، ذات آن دچار تغییر میشود، لذا فضائل و رذائل جز ذات او شده و صورت نوعیه آن را از حیوان ناطق برای نمونه به حیوان ناطق شیطان، ملک و … تغییر میدهند، اما باز همین مبنا که در قیامت همگی دارای تجرد هستند در دستگاه فلسفی ملاصدرا نیز ثابت بوده در نتیجه مجرد دارای هرچه که باشد دارای تغییر نخواهد بود.
نظر شما