مریم مشرف - منتقد ادبی و مدرس دانشگاه - در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: نگاه مافوق زمینی شاعران ایرانی در برابر رویکرد زمینی شاعران غربی به تفاوت و وجود یک شکاف در نحوه نگرش در هنر برمی گردد. چنانچه در قرن ها قبل نیز این مسئله میان افلاطون و ارسطو وجود داشت؛ به این معنی که افلاطون و پیروان او منشا شعر را در تخیل می پنداشتند اما ارسطو نگاهی تجربی و استقرایی را بر هنر حاکم می دانست. از قرن 16 به بعد که دیدگاه کلاسیک و نگاه ارسطویی در غرب احیا شد و عمده این آثار هم در این دوران تالیف شد ما شاهد نگاهی عینی گرا و استوار بر تجربیات و واقعیات هستیم که قصد دارد به یک معرفت دست یابد.
وی افزود: این با آن افق ماورایی که افلاطون به آن اعتقاد داشت اندکی متفاوت بود. اساسا در کشورهایی چون ایران، چین، هند و مصر که دارای ملل کهن هستند به نوعی معیارهای ازلی که حاصل نگاه شهودی به جهان است به چشم می خورد و دیگر نگاه استقرایی در این میان کمرنگ می شود. البته در ایران در تمام دوران نگاه خیال انگیز در متون کلاسیک و در بین شاعران حاکم نبوده است. بلکه در برخی دوران افرادی چون "ناصرخسرو"، "ابوشکور بلخی" و... فریاد عقل گرایی سر دادند و در اشعارشان مردم را از جهل و ظلمت به سوی تعقل فراخواندند. اما درمجموع نگاهی متاثر از بینش شهودی در شرق حاکم است.
مشرف تصریح کرد: در نتیجه زیبایی شناسی به سمت انتزاع می رود و اصولا صور خیال کلی بر ادبیات غالب می شود. همین طور تجربه فردی اهمیت کمتری می یابد اما از قرن 18 به بعد فردگرایی مطرح می شود. چنانچه در ایران نیز بعد از سپری شدن دوران مشروطه پیروان فردگرایی افزایش یافتند.
این مدرس دانشگاه درباره وجه تشابه ادبیات کلاسیک ایران و غرب خاطرنشان کرد : یک بخش از ادبیات جاودانه جهان، مبتنی بر پرسش ها و دغدغه های ازلی بشر بوده است؛ درواقع پرسش هایی که انسان در تمام دوران با آنها روبروست و در قالب هستی شناسی در اشعار شاعرانی چون شکسپیر و حافظ متبلور می شود. این می تواند یکی از وجوه تشابه ادبیات کلاسیک ما و غرب را تشکیل دهد. موقعیت انسان در عالم خاکی، رابطه انسان و خدا، سرنوشت انسان ، نجات از ظلمت و تیرگی، نحوه رستگاری و رهیافت انسان به سمت آرامش محوری ترین موضوعات آثار کلاسیک شرق و غرب است.
مولف " زندگی و شعر شهریار " گفت : دیگر وجه تشابه ادبیات ما و غرب غلبه یافتن شعر بر نثر است. حتی غالب داستان های منثور در آن زمان به وسیله افرادی چون " دقیقی"، "نظامی" و " فردوسی" به رشته نظم کشیده می شوند. در اروپا نیز " سوفوکل" و سایر شخصیت های برجسته ادبی این حرکت را انجام می دهند. یک نکته دیگر، ارتباط ادبیات با مراکز قدرت است که بین شرق و غرب اشتراک دارد. با توجه به محدودیت طبقه با سواد، ادبیات کلاسیک زمانی شکل مطلوب تری به خود گرفت که دارندگان امکانات مالی از ادبیات حمایت کرده اند. این مسئله در شرق و غرب وجود داشته و اصلا جنبه تیره ای به ادبیات نمی بخشد.
وی با اشاره به بی سوادی مردم در آن روزگار افزود: در آن شرایط کسی شعر شاعران را نساخی و کتابت نمی کرد؛ جز آن قشری که از امکانات مالی و رفاهی مناسبی برخوردار بودند. البته در همین دوران متصوفه مردمی ترین ادبیات را بدون ارتباط داشتن با دربارها پرورش دادند. در نهایت ادبیاتی که در دامن این قشر پدید آمد تا سال ها و قرن ها مانایی خود را حفظ کرد. در دوره ای که ادبیات در اروپای قرون وسطی در ظلمت و تاریکی به سر می برد در ایران ادبیات تقریبا دوران اوج خود را طی می کرد.
نویسنده " نشانه شناسی تفسیر عرفانی " ادامه داد: در اروپا با وجود آن کتاب سوزی ها ، تفتیش عقاید، مبارزه با جادوگری و سحر در میان مردم ادبیات تقریبا دوره رکود را سپری می کرد اما در ایران عصر عقل گرایی و اومانیسم حاکم بود. درخشانی ادبیات کلاسیک در ایران به اندازه ای نمود یافت که برخی به آن به لحاظ وجود نهضت های فکری نام رنسانس اسلامی می دهند. درخشش ادبیات کلاسیک در ایران طی چند دوره ادامه یافت و بعد از حمله مغول به توقف و افول و پسگرد رسید. در این دوره اوضاع برعکس شد. حالا ما در حیطه ادبیات کلاسیک در قهقرا بودیم و اروپا در اوج به سر می برد. در این زمان اروپا به واسطه کشورگشایی و امکانات دریانوردی و کشف سرزمین های تازه، پیدایش طبقه بورژوا و رشد جامعه شهری توانست گوی سبقت را از شرق برباید و به لحاظ فکری و ادبی گام های بیشتری بردارد.
مریم مشرف در خصوص ضرورت بازآفرینی آثار کلاسیک در دنیای امروز نیز گفت: مسلما این انگیزه که ادبیات کلاسیک به نسل های بعد نشان داده شود نمی تواند انگیزه منفی به شمار رود. ولی نباید از یاد برد که شکوه این آثار در نحوه بیان آنهاست واگر بخواهیم آنها را به زبان ساده بیان کنیم زیبایی های خود را از دست می دهند.
این منتقد ادبی به مجموعه تلویزیونی " چهل سرباز " اشاره کرد و گفت: به عنوان مثال در این مجموعه سعی شده اسطوره به شکلی زیبا برای مخاطب تصویر شود و این در نوع خود تلاشی قابل تقدیر است. صرف نظر از اینکه باید این عظمت بیشتر تصویر می شد به خصوص درباره رود هیرمند که در این مجموعه به شکل نهری کوچک تصویر شده است. با این همه اگر در کنار این مجموعه نقالی کلاسیک نیز احیا شود و بازسازی آثار کلاسیک حتی از طریق انیمیشن صورت گیرد می توانیم به حفظ این آثار در دنیای امروز امیدوار باشیم.
وی افزود: وقتی " آشیل" در قالب کارتون یا انیمیشن به تصویر کشیده می شود چرا از "رستم "که یک اسطوره مثبت ایرانی بوده است به شکل باشکوه تری فیلم و انیمیشن نسازیم و شخصیت آن را برای نسل جوان رمز گشایی نکنیم! بنابراین حرکت مهم در این آثار این است که به همان شکلی که هستند به مخاطب منتقل شوند. دلیلش هم این است که این آثار برای عموم و توده مردم سروده شده است. درواقع شاعران و نویسندگان ادبیات کلاسیک بزرگ ترین هنری که داشتند ساده کردن مسائل پیچیده برای مردم عادی بوده است که این ادعا در آثاری چون مثنوی و یا حتی کتاب های سعدی کاملا مشهود است. به این معنی که " سعدی" در درجه اول، یک واعظ بود و پای منبر می رفت و برای مردم عادی حرف می زد. پس این آثار باید به همان شکل و محتوا به مخاطب منتقل شود.
نظر شما