خبرگزاری مهر، گروه استانها- فرحنوش خدابخش: شهید حشمتالله رضوان مدنی متولد ۱۸ مراد ماه سال ۱۳۴۰ در خانوادهای مذهبی در کرمانشاه به دنیا آمد. وی چهارمین فرزند خانواده بوده که ۲ برادر بزرگترش به نامهای حسن و هاشم زودتر از او به شهادت رسیدند.
شهید حشمتالله رضوان مدنی در تظاهرات دوران انقلاب حضور فعالی داشته و نسبت به توزیع نوارهای حضرت امام خمینی (ره)، اعلامیهها و اطلاعیهها سهم مهمی مبادرت میکرد.
وی در سال ۱۳۵۷ مدرک دیپلم خود را از دبیرستان امام خمینی (ره) کرمانشاه گرفته و در همان سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای جنگ با ضد انقلابها به کردستان رفت، وی ابتدا به عنوان پاسدار افتخاری و سپس به عنوان پاسدار رسمی به خدمت به انقلاب پرداخت.
شهید رضوان مدنی در سال ۱۳۵۸ وارد دانشگاه شده اما دانشکده خود را ترک کرده و در جبهه حضور پیدا کرد، بعدها ادامه تحصیل داده و مدرک فوق لیسانس خود را دریافت کرده به تحصیل در دانشکده موشکی سپاه مشغول شد.
وی در سن ۲۱ سالگی طی مراسمی بسیار ساده ازدواج کرد و همواره در طول زندگی پربرکت خود همسر و دخترانش را به رعایت حجاب سفارش زیاد میکرد.
شهید حشمتالله رضوانمدنی علاوه بر حضور مستمر در جبههها نسبت به آموزش نظامی و امداد مجروحین و علوم مرتبط به دفاع موشکی و هوایی مبادرت میکرد.
شهید مسعود امیری
شهید مسعود امیری در سال ۱۳۳۹ به دنیا آمد؛ قبل از انقلاب در راهپیماییها و تظاهرات شرکت فعال داشت و در پخش اعلامیه و کتب و نوارهای مذهبی و انقلابی سهم بهسزایی داشت و بارها در تظاهرات از سوی مزدوران رژیم ستمشاهی مورد تعقیب قرار گرفت.
بعد از انقلاب به عضویت گروه ذخیره ۱۱۰ در آمد و سپس عضو گروه میثم تمار شد و جهت مقابله با ضدانقلابیون که در کردستان سر به شورش برداشته بودند، به اتفاق همرزمش حشمتالله رضوان مدنی و جمعی از رزمندگان عازم مهاباد شدند که داستان مجروحیت این شهید نیز در همین عملیات اتفاق افتاد.
با شهادت هاشم و حسن رضوان مدنی، پسر دایی و همرزمانش نگذاشت که اسلحه آنها زمین بماند و همچنان در خط اول مقاومت ایستاد.
در سال ۶۴ در کنکور سراسری دانشگاهها در رشته پزشکی دانشگاه رفسنجان قبول شد و از اعضای فعال انجمن اسلامی در دانشگاه بود و در سال ۶۶ به سفر حج مشرف شد و در راهپیمایی برائت از مشرکین شرکت داشت و در کمک به مجرومین و مصدومین جبهه خونین مکه فعالیت بهسزایی داشت.
و اما مرصاد…
داستان شهادت و رساندن خبر شهادت شهید حشمتالله رضوانمدنی و شهید مسعود امیری از زبان باردر شهیدان رضوان مدنی در سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه در سال ۹۰ و سرکشی از خانواده شهیدان رضوان مدنی چنین نقل میشود:
«اذان مغرب بود که از طرف ستاد سفر رهبری زنگ زدند که میخواهیم بیاییم برای مصاحبه؛ بعد هم که آمدهاند، گفتند به بچهها خبر دهید بیایند، چند دقیقه دیگر آقا میآیند منزل شما. پدر شهدا از خوشحالی به سجده میافتد و مادر شهید از خوشحالی بیاختیار دست میزند.
به محض ورود حضرت آقا، مادر شهدا خودش را به رهبر میرساند و عبایش را میبوسد: «خیلی خوش آمدی آقا! قدم به چشممان گذاشتی. الهی فدات بشم آقا. ای عزیز دلم. ای گلم…» بقیه هم میزنند زیر گریه و یکییکی جلو میآیند برای سلام و علیک، پدر همینطور پشت سر هم خدا را شکر میکند و مادر میگوید همه بچههایم فدای سرتان.
حسین رضوان مدنی برادر بزرگ شهیدان برای حضرت آقا از شهادت برادران و دامادشان تعریف میکند: حشمتالله طراح موشک بود و به خاطر همین تخصصاش هم «ممنوع الجبهه»؛ اما در جریان عملیات مرصاد طاقت نمیآورد و میگوید: «دشمن تا کرمانشاه آمده. من چرا باید زنده بمانم؟» و ۲ روز مرخصی میگیرد و میرود جبهه. وقتی ۲ ساعت مانده بوده به پایان مرخصی، از فرماندهاش اجازه میگیرد و میرود چند منافق دیگر را هم به درک واصل میکند و در همان مأموریت آخر، مرخصی دنیاییاش تمام میشود؛ مسعود امیری، داماد خانواده هم در همان عملیات شهید میشود.
خبر شهادت را اینگونه به پدر گفتم: حاج مسعود زخمی شده. میپرسد چه شده، گفتم: دستش قطع شده. میپرسد حالا کجاست؟ گفتم پیش خدا. پدر بلافاصله گفت شهید شد؟؛ باید به خواهر و عمهات خبر بدهیم.
اما این پایان خبر نبود، در همین حال به پدر گفتم: حاج حشمت هم زخمی شده، البته فقط یک زخم کوچک! پدر پرسید: حالا کجاست، گفتم: پیش حاج مسعود!! و پدر گفت: او هم شهید شد؟
بعد از شنیدن این خبر پدر بلافاصله دستهایش را بالا برد و گفت: «خدایا! از خودت گرفتم و به خودت پس دادم. فدای امام حسین (ع) فدای امام (ره)» و بعد رفتند که خبر را به مادر و خواهر و عمه بدهند.»
فرازی از وصیتنامه شهید «مسعود امیری»: شهادت دری است از درهای بهشت
به خدا قسم مرگ در راه خدا برای من از هر عزیزی عزیزتر است. بگذریم، از خانواده گرامیام میخواهم که بعد از من اگر شهید شدم ابداً برایم گریه نکنند، چرا که شهادت دری است از درهای بهشت که خدا بر روی بندگان خاص خودش باز میکند.
در پایان از خانوادهام میخواهم که در داخل قبرم مقداری از تربت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بگذارند و اگر خدا قسمت کرد راه کربلا باز شد در صورت امکان مرا در کربلا به خاک بسپارند.
فرازی از وصیتنامه شهید «حشمتالله رضوان مدنی»:در برابر ناحق بایستید حتی اگر یکه و تنها بودید
در برابر ناحق بایستید حتی اگر یکه و تنها بودید و بدانید که تنها نیستید و خداوند جبار با شماست. عزیزانم اگر من از این دنیای فانی هجرت کردم، بدانید که من خط سرخ شهادت که خط علی و آل علی (ع) است را انتخاب کردهام.
دوستان و عزیزان! قدر این رهبر والا مقام را بدانید و در نظر داشته باشید که ما و جمعیت بسیار زیادی را در سطح جهان عوض کرد و اسلام واقعی را به آنها شناساند.
نظر شما