در اين رساله كوشش شده است تا مدلي از دين عرضه گردد، به اين معنا كه نظريه اي درباره اركان اصلي و ذاتي دين و نيزنحوه ترتب اين اركان به دست داده شود . مطابق اين نظريه دين شناسانه ، دين سه ركن اصلي دارد : (1) تجربه ديني ؛ (2) نظام اعتقادات ديني ؛ و(3) عمل يا سلوك ديني . تجربه ديني بنيان اصلي دين تلقي مي شود و مي تواند به شكل گيري پاره اي از اعتقادات اساسي شخص مومن بيانجامد . بنابراين، تجربه ديني به يك معنا موجد نظام اعتقادات ديني( يا دست كم اعتقادات اساسي آن) خواهد بود . البته نظام اعتقادات ديني نيز به نوبه خود در فهم و تعبير تجربه هاي ديني نقش اساسي ايفا مي كند . از سوي ديگر ، نظام اعتقاد ديني نيز به نحوي بنيان عمل يا سلوك ديني واقع مي شود . در واقع فقه و اخلاق نظريه هاي سلوك ديني به شمار مي روند و عمل دينداران را به سامان مي كنند . در اين رساله همچنين در مورد مضمون هر يك از اركان سه گانه فوق نظريه اي ايجابي پيشنهاد شده است .
فصل اول " ايمان چيست ؟ " ، به سه بخش : (1) مدل ابراهيمي ايمان ؛ (2) شكاك دين گرا؛ و ( 3) تحليل ماهيت ايمان تقسيم مي شود . در بخش اول، نويسنده معتقد است كه تلقي دينداران از ايمان در اديان توحيدي ، عمدتا بر مبناي وقايع زندگي حضرت ابراهيم (ع) شكل گرفته است . وي در ادامه اين بخش، توضيحي درباره مفهوم مدل ابراهيمي كه آن را داراي دو ركن : (الف) يقين ؛ (ب) تجربه ديني مي داند، داده است . در بخش دوم، نويسنده به موقعيت " شكاك دين گرا " مي پردازد . موقعيت شكاك دين گرا ، موقعيتي وجودي بيرون از موقعيت ابراهيمي است. شكاك دين گرا معتقد است كه به مدد ادله عيني نمي توان روزنه اي به آن موقعيت آرماني گشود و نيز خار خار مساله شر او را در مصاف تند باد شك انداخته است . اما با اين همه وي شور عظيم و اقبالي مشتاقانه نسبت به خداوند و زيستن در ساحات قدسي و معنوي دارد . در بخش سوم ، نويسنده به تحليل ماهيت ايمان پرداخته و در سه نظريه (الف) تلقي فيلسوفانه از ايمان ؛ (ب) تلقي عارفانه از ايمان ؛ (ج) تلقي جامع يا فلسفي - عرفاني از ايمان را تقرير مي كند .
فصل دوم " وحي و تجربه ديني" به دو بخش : (1) وحي چيست ؟ ؛ و (2) تجربه ديني چيست ؟ ، تقسيم مي شود . در بخش اول ، نويسنده ميان سه نوع " وحي " ( به وجه عام) : (الف) وحي تكويني ؛ (ب) وحي انكشافي ؛ و(ج) وحي زباني ، تمايز قائل شده و به توضيح درباره هر يك از آنها مي پردازد . در بخش دوم ، وحي نوعي تجربه ديني ( به معناي خاص) به شمار آمده ، و مورد بررسي و تحليل قرار مي گيرد . به نظر نويسنده تجربه ديني ( به معناي اخص آن) دست كم سه حيثيت اساسي و مهم دارد : (الف) حيثيت عاطفي؛ (ب) حيثيت ارادي؛ و (ج) حيثيت تعبيري .
فصل سوم " نظام اعتقاد ديني " ، به سه بخش : (الف) معقوليت نظري نظام اعتقاد ديني ؛ (ب) عقل در مقام بيان تجربه ديني؛ و (ج) عقل در مقام تبيين تجربه ديني تقسيم مي شود . به نظر نويسنده ، نظام اعتقادات ديني ، مجموعه اي از" گزاره " ها ست كه اساسا ناظر به تجربه ديني و حاكي از آن است و نهايتا مبناي عمل ديني قرار مي گيرد . نظام مندي اين مجموعه از گزاره ها به معناي آن است كه اولا : گزاره هاي اين مجموعه بايد با يكديگر ربط منطقي داشته باشند يا دست كم ميان آنها ناسازگاري دروني وجود نداشته باشد ؛ و ثانيا : ميان اين مجموعه از گزاره ها و ساير نظام هاي اعتقادي شخص نيز نبايد تناقضي وجود داشته باشد . دراين فصل درباره نسبت ميان عقل و تجربه ديني بحث شده است . نويسنده اين نسبت را در دو مقام ، يعني مقام بيان تجربه ديني و مقام تبيين تجربه ديني مورد بررسي قرار مي دهد . در مقام بيان تجربه ديني ، عقل مي كوشد تجربه را درقالب گزاره هاي پايه صورت زباني بخشد و از اين طريق آن را بيان كند . اگر اعتقاد به اين گزاره هاي پايه موجه باشند آنه را اعتقادات پايه مي ناميم . داده هاي حاصل از تجربه ديني ، يافته هاي بنيادين دينداران به شمار مي روند . فهم ، تفسير، و تبيين اين تجربه ها در مقام ديگري صورت مي گيرد . در مقام دوم ، يعني عقل در مقام تبيين تجربه ديني ، عقل مي كوشد از داده هاي حاصل از تجربه ديني بهترين تبيين را به دست دهد . نويسنده در پايان اين فصل نظام هاي الاهياتي ( تبيين تجربه ديني) رابرحسب نقشي كه براي عقل در قملرو دين قائلند به دو قسم جزمي و عقلي تقسيم كرده و در الاهيات عقلي نيزبه دو نوع الاهيات حداكثزي و الاهيات حد اقلي اشاره مي كند .
در فصل آخر " عمل و سلوك ديني" ، نسبت ميان اعتقادات ديني و عمل ديني و نيز معقوليت اعتقادات ديني ، و به تبع معقوليت عمل ديني مورد بررسي قرار مي گيرد .
نظر شما