۱۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۲۹

تکیه‌خانه «مجله مهر» روایت می‌کند؛

خوش‌نام‌ترین مرکب تاریخ/ اسبی که در خدمت صاحب خود، پر و بال گرفت

خوش‌نام‌ترین مرکب تاریخ/ اسبی که در خدمت صاحب خود، پر و بال گرفت

در روایات عاشورا نام اسبی به گوش می‌رسد که می‌گویند متعلق به پیامبر بوده و به خاطر شیهه‌های اثرگذارش «مرتجز» نام داشته و پس از خدمت به حسین(ع) «ذوالجناح» نام گرفته است؛ یعنی صاحب دو بال‌وپر!

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخ‌الاسلامی: یکی می‌گفت: «سال ۸۰ عمویم فوت کرد، موقع تشییع او، اسبش چنان شیهه می‌کشید که همه را تحت تأثیر خود قرار داده بود. تا مدت‌ها حزن و اندوه در چهره این اسب دیده می‌شد و برای از دست دادن صاحب خود ناراحت بود». اسب حیوانی است که به وفاداری و نجابت معروف است، حیوانی که با سوار خود انس و الفت می‌گیرد، او را به خوبی می‌شناسد، به او وابسته می‌شود و احساساتش را می‌فهمد. اقوام بسیاری، به ویژه در دور ایام که خبری از مرکب‌های آهنین امروزی نبود، جایگاه خاصی برای این حیوان قائل بوده‌اند. «ناصر خسرو» شاعر فارسی زبان و ایرانی در اشعار خود می‌گوید: «اگر اشتر و اسب و استر نباشد؛ کجا قهرمانی بود قهرمان را!»

ایرانیان از دیرباز و پیش از اسلام علاقه زیادی به این مرکب نجیب و وفادار داشته‌اند و در آئین‌ها و مراسم‌های مختلف خود از آن از استفاده می‌کردند. نقش‌نگاره‌های اسب در دیوارهای تخت جمشید، مصداق روشنی از این ماجراست. ترکمن‌ها، قوم اصیل ایرانی، اسب را به نوعی عضوی از خانواده خود می‌دانند و اگر اسب از بین برود، آن را ذبح می‌کنند، سر حیوان را کفن می‌کنند و به خاک می‌سپرند. اقوام و جوامع دیگری از ایرانیان نیز این رسم را داشته‌اند و مستندات باستان شناسی و مدارک زیادی مبنی بر توجه ویژه ایرانیان به این حیوان وجود دارد.

با ظهور اسلام، جایگاه اسب میان ایرانیان حفظ شد و حتی بالاتر رفت و در قرآن کریم نیز چند بار از این حیوان نام برده شده است. سوره «عادیات» صدمین سوره قرآن است که معنای نام آن «اسب‌ها تندرویی هستند که در هنگام دویدن صدای همهمه‌شان به گوش می‌رسد». در اولین آیه از این سوره خداوند به «اسب‌های تندرویی که با همهمه می‌تازند و با سُم خود از سنگ آتش می‌جهانند» قسم یاد کرده است. علاوه بر اینها اسب در میان روایات و احادیث چهره‌های دین مبین اسلام نیز جایگاهی دارد. حدیث مشهوری از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که می‌گوید: «به فرزندان خود سوارکاری، شنا و تیراندازی بیاموزید.» و همچنین نقل است که حضرت محمد (ص) فرموده‌اند: «در پیشانی اسب تا روز قیامت خیر و برکت نقش بسته است!»

اما شاید شناخته‌شده‌ترین اسب در تاریخ ایران و اسلام «ذوالجناح» اسب امام حسین (ع) در روز عاشورا باشد. مرکب وفادار و نجیب سیدالشهدا (ع) که بعد از همراهی امام در کارزار، زخمی و مجروح، در حالیکه سر و یال خود را به خون صاحب خود آغشته کرده بود، سمت خیمه‌گاه برگشت و خبر شهادت امام را به خاندان رساند. سالیان سال است که در تعزیه‌ها و آئین‌های عزاداری و عاشورایی، کنار همه روایات دیگر، نام اسبی به گوش می‌رسد که با وفاداری‌های خود، گوشه‌ای از واقعه دهمین روز محرم را به تصویر می‌کشد. اسبی که می‌گویند متعلق به پیامبر (ص) بوده و به جهت خوش‌آوازی و شیهه‌های اثرگذار خود «مرتجز» نام داشته است و بعدها به دلیل خوش‌رکابی برای امام حسین «ذوالجناح» نامیده شده است؛ یعنی «صاحب دو بال و پر»!

ذوالجناح، از تاریخ تا اسطوره

شاید «ذوالجناح» در کشورهای دیگر، آنچنان که شیعیان ایران در آئین‌های عزاداری، تعزیه‌خوانی، چاووش‌خوانی و حتی نقاشی‌ها، شعرها و آثار تجسمی به آن توجه دارند، مورد توجه نباشد. می‌توان گفت ذوالجناح از قالب یک اسب فراتر رفته و به عنوان مرکب وفادار حسین بن علی (ع)، جایگاهی شبیه به یک اسطوره پیدا کرده است و در فرهنگ و اساطیر ایرانی و اسلامی نیز منزلت خاص برای خود دارد؛ تا جایی که در برخی موارد صاحبان و خالقان هنر، دست به افسانه‌سازی زده‌اند و در آثار خود، نقش اسب شخصیت اصلی داستان را پررنگ ساخته‌اند. اسب‌های بالدار و نقش‌برجسته‌های کهن ایرانی در آثار باستانی از نشانه‌های تصویری و حضور اسب در شاهنامه و ادبیات فارسی را می‌توان به عنوان نشانه‌های ادبی این موضوع مثال زد.

همسانی‌ها و شباهت‌ها بین ذوالجناح و «شبرنگ» اسب سیاوش، یکی از آن نقاطی است که توجه ایرانیان را بیش از دیگران به ذوالجناح نزدیک می‌کند. شباهت‌ها بین شبرنگ و ذوالجناح آنقدر زیاد است که با اطمینان زیادی می‌توان گفت فردوسی در شخصیت‌پردازی شبرنگ و رابطه‌اش با سیاوش، از رابطه امام حسین (ع) و ذوالجناح و ماجرای روز عاشورا الهام گرفته است. فردوسی در شاهنامه خداحافظی سیاوش با اسبش «شبرنگ» را اینگونه روایت می‌کند:

چنین گفت شبرنگ بهزاد را؛ که فرمان مبر زین سپس باد را

همی باش بر کوه و در مرغزار؛ چو کیخسرو آید تو را خواستار

ورا بارگی باش و گیتی بکوب؛ ز دشمن زمین را به نعلت بروب...

امام حسین (ع) نیز ظهر عاشورا با ذوالجناح گفتگو و خداحافظی می‌کند و آن را روانه خیمه‌گاه می‌سازد. «عمان سامانی» در «گنجینة الاسرار»، مکالمه امام حسین (ع) با ذوالجناح را اینگونه نقل کرده است:

پا نهاد از روی همت در رکاب؛ کرد با اسب از سر شفقت خطاب

کای سبک‌پر ذوالجناح تیزتک؛ گرد نعلت سرمه چشم ملک

تو بُراق آسمان‌پیمای من؛ روز عاشورا شب اسرای من

همچنین فردوسی شاهنامه را اینگونه تقریر کرده که شبرنگ، اسب سیاوش، بعد از کشته شدن او، همسرش «فرنگیس» را به مرزهای ایران می‌رساند؛ همچنان که در برخی روایات آمده است ذوالجناح پس از شهادت امام حسین (ع)، «شهربانو» همسر ایرانی امام حسین (ع) را به شهر ری منتقل می‌کند.

خوش‌نام‌ترین مرکب تاریخ/ اسبی که در خدمت صاحب خود، پر و بال گرفت

ذوالجناح، یادگار پیامبر (ص) برای سیدالشهدا (ع)

حقیقت آن است که درباره اسب امام حسین در روز عاشورا روایت‌های بسیاری ذکر شده است. بعضی نقل‌ها می‌گویند ذوالجناح اسب حضرت علی‌اکبر (ع) بوده و ایشان هنگام وداع با پدر، سوار بر این اسب بوده است. اما نقل‌های بسیاری ذوالجناح را اسب امام حسین (ع) می‌دانند. روایت‌هایی هم هستند که این اسب را متعلق به حضرت محمد (ص) می‌دانند و معتقدند به خاطر انس زیادی که بین امام حسین (ع) و ذوالجناح بود، بعد از رحلت پیامبر (ص)، این مرکب به ایشان رسید و تا روز عاشورا در رکاب حضرت بود.

بعضی معتقدند اسم اسب حضرت سیدالشهدا (ع) «مرتجز» به معنای «رجزخوان» بوده است، اما در سده‌های بعد به دلیل سرعت بالایی که داشت، به ذوالجناح نیز معروف شد. ذوالجناح یا مرتجز، هرچه که نام داشت، در مسیر کربلا و در روزهای منتهی به عاشورا همواره همراه حضرت بود. او یک سال پیش از کربلا، در صحرای «منا» خطبه‌های اباعبدالله (ع) را شنید که خطاب به علما، بزرگان و سردمداران اسلام فرمودند: «بار الها! تو خود می‌دانی آنچه از ما برآمده از سر رقابت در سلطنت و میل به افزودن کالای دنیا نبوده است. بلکه از آن روست که نشانه‌های دین تو را ارائه دهیم و دست به اصلاح سرزمین‌ها زنیم تا بندگان ستم‌دیده‌ات ایمن شوند و به واجبات و سنت‌های نیکو و احکام دین تو عمل شود».

این اسب، روز عاشورا هنگامی که امام حسین (ع) تلاش می‌کند گوش‌های خاک‌گرفته لشکر مقابل را باز کند، از زبان امام حسین (ع) شنیده است: «پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم. سپس به خود آئید و خویش را سرزنش کنید و بنگرید که آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما و فرزند وصی او نیستم؟». ذوالجناح در تمام مسیر مدینه تا کربلا، حرف‌ها را شنیده و شاهد درد دل‌ها و فریادهای امام است: «ای شبث بن ربعی، و ای حجار بن ابجر، و ای قیس بن اشعث، و ای یزید بن حارث، آیا شما به من ننوشتید: که میوه‌ها رسیده و باغ‌ها سرسبز شده و تو بر لشکری آماده یاریت وارد خواهی شد؟».

عجیب نیست که روز قیامت ذوالجناح از شاهدان واقعه کربلا باشد و علیه قاتلان خاندان پیامبر و یاران باوفای آنها به شهادت بایستد. او که یک یک خطبه‌های امام را شنیده، شاهد طعن و کنایه و بی‌وفایی مردم کوفه بوده، با چشمان اشک‌بار خود تیرها و شمشیرهایی که به سمت امام روانه می‌شده را دنبال کرده و با قرار دادن خود میان تیرها و شمشیرها و بدن مطهر امام، از اباعبدالله محافظت کرده است؛ شاید شاهدی باشد که روز قیامت میان مقابل بدنامان تاریخ بایستد و شهادت به مظلومیت شهدای کربلا بدهد.

سرنوشت ذوالجناح بعد از شهادت امام حسین (ع)

نویسندگان مقاتل و راویان از وفاداری و هوشمندی ذوالجناح روایات بسیاری ذکر کرده‌اند و در آثار خود با عظمت از آن نام برده‌اند. به ویژه هنگامی که امام حسین (ع) بر اثر عطش و جراحات و خون‌ریزی بی‌حال شده‌اند، او با مهارت و چابکی و زیرکی خاص امام را از میدان نبرد خارج می‌کند تا به خیمه‌گاه برساند، ولی امام (ع) پیش از رسیدن به خیمه‌گاه از اسب به زمین افتاد. اینجاست که عمر ابن سعد فریاد می‌زند: «آن اسب را بگیرید به خدا سوگند از گران‌بهاترین اسب‌های پیامبر (ص) است».

هنگامی که حضرت یکه و تنها در میدان مانده است، آخرین یاور امام ذوالجناح است. طبق نقل برخی از مورخین در مناقب «شهر آشوب»، هنگامی که حضرت بر زمین افتاده و دیگر از شدت جراحات جانی در بدن ندارد، «او با لگد زدن بر لشکریان یزید آنان را از نزدیک شدن به امام (ع) منع می‌کرد و تعدادی از آنان را نیز به هلاکت رساند». بعضی مورخین می‌گویند ذوالجناح بعد از شهادت امام حسین (ع) نزدیک به چهل نفر از سپاهیان دشمن را به خاک انداخت و بعد خود از شدت جراحات به زمین افتاد.

خوش‌نام‌ترین مرکب تاریخ/ اسبی که در خدمت صاحب خود، پر و بال گرفت

درباره اینکه ذوالجناح بعد از شهادت امام حسین (ع) چه سرنوشتی داشت، چند نقل متفاوت تاریخی وجود دارد. بعضی گفته‌اند آن حیوان در کنار خیمه‌ها آن قدر سر خود را بر زمین کوبید تا جان سپرد. برخی دیگر گفته‌اند ذوالجناح بعد از واقعه عاشورا ناپدید شد و دیگر کسی او را ندید؛ اما معروف‌ترین داستان در این‌باره همان است که میان مردم رواج دارد و حکایت از آن دارد که امام حسین (ع) پیش‌تر به همسر خویش، که در میان ایرانیان به بی‌بی شهربانو معروف است، سفارش کرده بود پس از شهادتش، برای گریز از چنگ اشقیا بر ذوالجناح سوار شود و عنان به او بسپارد.

شهربانو، که بنا بر باور بسیاری از ایرانیان و بر اساس روایتی، دختر یزدگرد سوم پادشاه ساسانی و مادر امام سجاد (ع) بوده است، به این وصیت عمل می‌کند و ذوالجناح نیز او را به سرزمین ری می‌رساند. روایت است که «چون شهربانو خود را در خطر تعقیب دشمنان دید، می‌خواست بگوید یاهو مرا دریاب، که جای لفظ «یاهو»، عبارت «یاکوه» را بر زبان راند و در آن حال، کوه شکافته شد و او را به همراه ذوالجناح در دل خود جای داد». اما مشهور است که قطعه‌ای از گوشه چادر شهربانو لای سنگ گیر می‌کند و پس از آن، قرن‌ها مردم برای تبرک بر آن دست می‌سابیدند. امروزه نیز به باور مردم، جای پای این اسب بر درگاه حرم بی‌بی شهربانو که بقعه و زیارتگاهی منتسب به حضرت شهربانو است، در شمال شرقی شهر ری باقی است.

اسبی که در زیارت ناحیه مقدسه «جواد» نامیده شد

نقل می‌کنند پس از آن‬ که‬ امام حسین (ع) از اسب زمین افتاد، ذوالجناح بر بالین او می‌آید، پیکر بی‌حال امام را طواف می‌کند، او را بو می‌کند و می‌بوسد. سپس پیشانی‌اش را به خون بدن امام حسین (ع) آغشته کرده و در حالی که پاهایش را بر زمین می‌کوبد و شیهه سر می‌دهد، به سوی خیمه‌گاه می‌رود. شهید مطهری می‌گوید: ‬ «وقتی تیری به سینه مقدس امام نشست و از روی اسب به زمین افتاد؛ این اسب که یک حیوان تربیت‌‏شده برای میدان جنگ بود در همین خلال‌ها -‬ یا بعد از بریدن سر مقدسش - آمد یال‌های خودش را به خون اباعبدالله خونین کرد و به مقر اصلی خودش برگشت. هنگامی که به خیمه‌گاه رسید شیهه می‌کشید و سر خود را به زمین می‌کوبید. وقتی که اهل بیت امام حسین ذوالجناح را به آن حال دیدند، از خیمه‌ها بیرون آمده و دور ذوالجناح گرد آمده و دست بر سر و صورت و پای او می‌کشیدند ام کلثوم دو دست خود را بر بالای سر خویش گذاشت و گفت وامحمداه واجداه وانبیاه...»

مقرم در کتاب مقتل از امام باقر (ع) نقل کرده است که اسب آن حضرت در شیهه‌اش می‌گفت: «امان از ظلم و ستمِ امتی که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند». با آنچه که از ذوالجناح می‌دانیم، هیچ عجیب نیست که ذکر این اسب در زیارت ناحیه مقدسه و از زبان حضرت مهدی (عج) بیان شده باشد. اسبی که در زیارت مقدسه «جواد» نامیده شده است: «و اسب تو با شتاب، گریزان به سوی خیمه‌ات آمد. در حالی که شیهه می‌کرد و اشک می‌ریخت. پس زنان حرم، این مرکب را دیدند که چگونه در بلا و مصیبت گرفتار شده، پس زین و افسار خون‌آلود را دیدند. آنگاه با دیدن این صحنه موهای خود را پریشان کردند و بر سر و صورت خود زدند و ناله سر دادند…».

کد خبر 5851885

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha