۴ اردیبهشت ۱۳۸۷، ۹:۰۷

نوآوریهای هایدگر در هرمنوتیک جدید

نوآوریهای هایدگر در هرمنوتیک جدید

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: بازسازی هایدگر از مسئله صدق مفهومی جدید از دور هرمنوتیکی را مطرح می‌کند. نزد اسپینوزا، است و شلایرماخر دور هرمنوتیکی بر حسب ارتباط متقابل میان یک متن به مثابه کل و اجزای جزیی آن یا بر حسب نسبت میان متن و سنت فهم می­شود. با هایدگر اما دور هرمنوتیکی به چیزی کاملاً متفاوت اشاره می‌کند: تعامل میان خودآگاهی ما و فهممان از جهان.

مارتین هایدگر که از نظرات شلایرماخر، دریسن و دیلتای به‌خوبی مطلع بود در کتابش "وجود و زمان" سعی کرد به‌جد در شاخه هرمنوتیک تغییر جهت به وجود آورد. بر طبق دیدگاه هایدگر هرمنوتیک صرفاً مبتنی بر فهم ارتباط زبانی نیست. همچنین هرمنوتیک مبنایی روش‌شناسی برای علوم انسانی مهیا نمی‌کند. در نظر هایدگر هرمنوتیک وجودشناسی است و در باب بنیادین‌ترین شرایط وجود انسان در جهان بحث می‌کند. با این همه، چرخش هایدگر به سوی هستی‌شناسی کاملاً از هرمنوتیک اولیه جدا نیست. درست همانگونه که ویکو با نقد تصور دکارتی از یقین آغاز کرد هایدگر هم بنا داشت تا آنچه را طرح دکارتی از عقل فلسفی مدرن نامیده می‌شد واژگون سازد.

هایدگر از این نکته بحث می‌کند که برای دکارت وظیفه فلسفه نشان دادن این نکته است که سوژه چگونه می‌تواند به صورت معقول هنجارهای یقین معرفتی را از طریق بازنمایی مفروضی که صادق یا کاذب نام می‌گیرد تعیین کند. او از این موضع به روشی می‌پردازد که مفهوم صدق بر حسب روشهای ارائه شده به‌وسیله علوم طبیعی صرف قلمداد نمی‌شود. به نظر هایدگر چنین نظامی بسی مستعد است که جنبه‌های اساسی و پیشاعلمی وجودمان در جهان را نادیده بگیرد. این امر حوزه هرمنوتیک هایدگر را نشان می‌دهد. خود هرمونتیک دیگر به عنوان یکی از چندین قابلیت فلسفی مطرح نمی‌شود بلکه هرمنوتیک آنچه فلسفه در بادی امر در باب آن است به حساب می‌آید.

این امر بر تعریف هایدگر از اصطلاحاتی چون: فهم، تفسیر و بیان استوار است. بر طبق نظر هایدگر فهم نه روشی برای خوانش است و نه نتیجه شیوه عمل دقیق و خودآگاهانه از تأمل انتقادی. این چیزی نیست که ما آگاهانه انجام دهیم یا انجام ندهیم بلکه ما اینگونه هستیم. فهم ساخته وجود است و خودش مشخصه‌ای از وجود انسانی یعنی دازاین به حساب می‌آید. روش پیشاتأملی که در آن دازاین در جهان قرار می‌گیرد خودش سرشتی هرمنوتیکی است. فهم ما از جهان نوعی دانش عملی را در خود نهفته دارد؛ این نکته از طریق روشی که در آن ما بدون تأمل به سوی جهان کشش داریم آشکار می شود. ما بدون عینیت بخشیدن یا تعین مفهومی سرشت  یا چارچوب جهان را می‌گشاییم. جهان بر ما از طریقی شهودی عیان می‌شود.

او به صورت بنیادین‌تری از این نکته بحث می‌کند که ما جهان را با جمع کردن مجموعه‌ای از حقایق خنثی که با آن به مجموعه‌ای از گزاره ها، قوانین یا احکام  جهانشمول می‌رسیم تا با جهان هماهنگ افتند فهم نمی‌کنیم. جهان به صورت تلویحی برای ما معقول است.  آشنایی بنیادین با جهان از طریق آگاهی اندیشه بازتابی  ناشی می‌شود که این یکی خود از طریق کار تفسیر رخ می‌دهد.

با این همه تفسیر ناگزیر نیست سرشتی گزاره‌ای داشته باشد. آنچه در معرض خطر است چشم‌انداز آشکار شیئی مفروض است . به طور مثال چکش هنگامی‌که کارکرد اساسی خود را به انجام نمی‌رساند. در این نقطه ما مجبوریم عمل چکش زدن را متوقف کنیم. گویی با این کار شناخت جدیدی از فعالیت چکش زدن جایگزین آگاهی آنی از کارکرد چکش می شود. این تفسیر است که اشیا ، امور و ساختار جهان را به عنوان " شیء " مطرح می‌کند. با این همه هنوز تنها امکان در پیش‌زمینه این جهان کلیتی از فعالیتها و مواجهه های بینا شیئی از جهان است که بر روی موجود دازاین به صورت آگاهانه ای گشوده می‌شود.

در این نقطه ما هنوز به سطحی که بر طبق نظر هایدگر در آن ایده صدق به عنوان مطابقت جهان و حکم باشد نرسیده‌ایم. با این همه یک امر حقیقی، حقیقت  آشکار شدن جهان است. این حقیقت نیز از طریق فعالیت ترکیبی فهم جهان به عنوان تمامیتی از معنا و مکانی که دازان در آن خانه دارد آشکار می‌شود.

تنها از طریق بیان است که فعالیت ترکیبی فهم و تفسیر در زبان تحقق می‌یابد. با  آشکارکردن ساختار یک شیء ، به طور مثال چکش به مثابه چکش، تفسیر معنا خودش را آشکار می‌کند. تعریف زبانی از یک شیء اصیل نیست و صرفاً گزاره‌ای جهان‌محور از فهم و تفسیر را ارائه می‌کند. این امر با اعمال ارزش صدق بیان تحقق می‌یابد. صدق جهان‌محور از فهم اساسی‌تر از صدقی است که از طریق ساختار گزاره‌ای "الف ب است" مهیا می‌شود. این امر البته بر یقین مبنایی متأملانه‌ای که از سوی فیلسوف دکارتی ارائه می شود مقدم است.

بازسازی هایدگر از مسئله صدق مفهومی جدید از دور هرمنوتیکی را مطرح می‌کند. نزد اسپینوزا، است و شلایرماخر دور هرمنوتیکی بر حسب ارتباط متقابل میان یک متن به مثابه کل و اجزای جزیی آن یا بر حسب نسبت میان متن و سنت فهم می­شود. با هایدگر اما دور هرمنوتیکی به چیزی کاملاً متفاوت اشاره می‌کند: تعامل میان خودآگاهی ما و فهممان از جهان. دور هرمنوتیکی در اینجا دیگر به عنوان ابزاری فلسفی و سودمند تلقی نمی‌شود بلکه متضمن وظیفه‌ای وجودی است که هر یک از ما با آن روبرو است.

 برطبق نظر هایدگر دازاین از فعالیتهای خودتفسیری متمایز است. دازاین موجودی است که وجودش به عنوان یک موضوع تحققق می‌یابد. با این همه از آنجا که دازاین اساساً در جهان تجسد می‌یابد ما فقط نمی‌توانیم خودمان را بدون بیراهه رفتن از جهان فهم کنیم و جهان هم نمی‌تواند بدون اشاره به شیوه زندگی دازاین فهم شود. این امر فرایندی متقابل است. بنابراین آنچه در اینجا ارزشمند است – همانگونه که در سنت اولیه هرمنوتیک ارزشمند بود – حرکت هنگامی‌که قادریم دور هرمنوتیکی را ترک گوییم نیست. این دور هرمنوتیکی جایی است که فعالیتهای تفسیری فهمی آشکار و صریح و دقیق از معنای متن ارائه می‌کند. مدعای هایدگر این است که آنچه مهم است تلاش برای ورود درست به این دور و حلقه است با تصدیق این امر که پژوهش در زمینه شرایط وجودشناسانه زندگی  باید به جایی برگردد که زندگی فرد در آنجا قرار دارد.

با این چرخش به سوی هستی‌شناسی مسائل لغت‌شناسی در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرند. هرمنوتیک هم اکنون با این معنا – یا فقدان آن – با زندگی انسانی گره می خورد و وظیفه ای وجودی را بر عهده دارد.

 

کد خبر 670347

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha