۹ بهمن ۱۳۸۷، ۹:۰۷

به یاد بازیگری که به تعداد نقش‌هایش تکثیر شد

به یاد بازیگری که به تعداد نقش‌هایش تکثیر شد

زنده‌یاد خسرو شکیبایی یکی از پنج هنرمند تأثیرگذار 30 سال سینمای ایران است که به مناسبت سی‌امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در جشنواره فیلم فجر مورد تقدیر قرار می‌گیرد.

به گزارش خبرنگار مهر، خسرو شکیبایی فرصت پیدا کرد تا سینمای ایران و علاقمندان به هنر بازیگری‌اش را میهمان 49 فیلم سینمایی کند. کارنامه‌ای برجسته از همکاری با فیلمسازان حرفه‌ای که شاید امروز کار کردن با یکی از آنها آرزوی بسیاری از بازیگران باشد.

در این میان پرداختن به برجسته‌ترین این فیلمسازان که منجر به تجربه‌ای ویژه هم در بازیگری وی و هم در سینمای ایران شده، به نظر معقولانه‌تر می‌آید. فیلمسازانی که ادامه و تکرار همکاری آنها با شکیبایی نشان‌دهنده تعیین‌کنندگی این بازیگر در جان دادن به شخصیت‌ها و به نوعی مال خود کردن کاراکترهایی است که نمی‌توان آنها را با حضور بازیگری دیگر تصور کرد.



حیران

داریوش مهرجویی، احمدرضا درویش و کیومرث پوراحمد از جمله فیلمسازان برجسته هستند که همکاری مستمر با شکیبایی داشتند و حاصل این همکاری در فیلم‌هایشان آنها را بدل به آثاری شاخص در سینمای ایران و کارنامه کارگردانی و بازیگری طرفین کرده است.

همکاری با داریوش مهرجویی:

"هامون" در سال 1368 هشتمین حضور خسرو شکیبایی و برجسته‌ترین حضور سینمایی او را ثبت کرد. فیلمی که به مدد پرداخت خاص مهرجویی از شخصیت حمید هامون و انتخاب درست او، به نوعی با شکیبایی عجین شد و حضوری تازه را از این بازیگر ثبت کرد. دیالوگی که او عشق‌اش به مهشید را فریاد می‌زند هنوز هم یکی از دیالوگ‌های کلیدی و ماندگار سینمای ایران است: این زن حق منه، سهم منه، عشق منه ... طلاقش نمی‌دم!

شکیبایی در این فیلم در نقش یک استاد فلسفه آشفته و پریشان که پایان‌نامه تحصیلی، بحران زندگی و ذهنیاتش به هم گره می‌خورند، تصویری شد از روشنفکر امروزی با همه ظرافت‌های اینجایی یک مرد عاشق ایرانی. نقشی که برای همیشه روزگار او را در ذهن مخاطبان سینما تکثیر کرد و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را از هشتمین جشنواره فجر برایش به ارمغان آورد. 

"بانو" در سال 1370 سیزدهمین حضور شکیبایی و دومین همکاری او را با مهرجویی رقم زد. فیلمی که از معدود نقش‌آفرینی‌های وی فارغ از نقش حمید هامون است. پذیرش این نقش در موقعیتی رو به اوج که این بازیگر در پیش داشت، ثابت می‌کند که خودش نیز به دنبال شکستن کلیشه وسوسه‌گر هامون بود. نقشی که با همه مولفه‌های موجود از زوج شکیبایی و بیتا فرهی در "هامون" آشنایی‌زدایی کرد.

خسرو شکیبایی با ایفای نقش محمود، یک شوهر بی‌وفا که به خاطر عشق زنی جوان، همسرش مریم‌بانو را ترک می‌کند، حضوری کوتاه در ابتدا و انتهای فیلم دارد. اما هویت مستقل این نقش به قدری برجسته است که در فهرست نقش‌آفرینی‌های برجسته این بازیگر جای می‌گیرد. بازی او در این نقش به دور از مولفه های آشنای بازیگری‌اش در استفاده از دست و سر و سخنان نغز، با سردی خاص همراه بود که در ترسیم فضای تیره فیلم و موقعیت بانو نقشی به سزا داشت.

"سارا" سال 1371 به فاصله یکسال بعد از "بانو" سومین همکاری این بازیگر و کارگردان را شکل داد. شکیبایی در این فیلم هم یک نقش منفی مکمل را جان بخشید که با عبور از فیلتر وی بدل به شخصیت یک قربانی عاشق شد. در واقع او کاری کرد که این کاراکتر منفی بیش از آنچه ایبسن در نمایشنامه "خانه عروسک" او را متحول به بازگشت کرد، محق جلوه کند. گشتاسب از آن نقش‌های منفی دوست‌داشتنی است که توانست فیزیک و ظاهر تغییرناپذیر این بازیگر را به فعل و انفعالی هامون‌وار برانگیزد.

"پری" سال 1373 نوزدهمین بازی شکیبایی و چهارمین همکاری او با مهرجویی بود که در این فیلم با حضور در قالب کاراکتر خاص اسد یکی از نقش‌های متفاوت خود را به مدد چهره‌پردازی خاص ثبت کرد. خودسوزی اسد در گذشته و آشفتگی‌های درونی اوست که به نوعی پری را در مسیر طلب در همان موقعیت مشابه قرار می‌دهد. نقشی که برعکس بسیاری از بازی‌های شکیبایی یک بازی درونگرا و آرام را از وی طلب می‌کرد تا خودکشی او وجهی مشابه فروپاشی یک روح ناآرام را به همراه داشته باشد.

"دختر دایی گمشده" سال 1377 بیست و هفتمین حضور سینمایی شکیبایی و پنجمین قاب مشترک او با این فیلمساز را بست. او در این فیلم که اپیزودی از یک سه‌گانه درباره جزیره کیش بود در نقش کارگردانی ظاهر شد که برای گرفتن یک نمای خاص از بازیگرش دچار دردسرهایی می‌شود و دغدغه های عام او در فضای فانتزی فیلم و با گذر از حضوری آشنا جذابیت‌های تکرار را به همراه داشت.  



سومین روز پس از مرگ

"میکس" به فاصله یک سال بعد ششمین همکاری شکیبایی و مهرجویی را در کارنامه هر دو ثبت کرد. این فیلم از معدود آثاری است که درباره پشت صحنه سینمای ایران و مسائل خاص آن ساخته شده و این بازیگر نقش خسرو، کارگردانی را ایفا می‌کند که باید فیلم خود را به نمایش جشنواره فجر برساند. حضوری که بسیار مدیون بازی برونگرای این بازیگر با همه مولفه‌های آشنا اوست که خود به خود طنزی ظریف را وارد کار می‌کند.

همکاری با احمدرضا درویش:  

"ابلیس" در سال 1369 یازدهمین حضور سینمایی شکیبایی و اولین همکاری او را با درویش ثبت کرد. فیلمی که یک سال پس از "هامون" ساخته شد و به گونه‌ای اجتناب ناپذیر تأثیر این حضور را به همراه داشت. او  در این فیلم نقش کاراکتر سعید را ایفا کرد که عضو یک گروه جاسوسی است و با مقصر دانستن خود در مرگ همسر و فرزندش دست به خودکشی از بالای یک جراثقال می‌زند.

حضوری که متأثر از بازی برونگرا و دوست داشتنی این بازیگر بود و همچون هامون عشق‌اش را فریاد می‌زد. دیالوگ او که در تیزر و آنونس فیلم هم به کرات تکرار شد، بدل به جمله‌ای کلیدی شد که بین سینمادوستان و علاقمندان به بازی او چرخید. وقتی زن با التماس از او می‌پرسد چرا طلاقش نمی‌دهد و سعید فریاد می‌زند: واسه اینکه دوست دارم!

"کیمیا" در سال 1373 هفدهمین نقش‌آفرینی این بازیگر سینما و دومین قاب مشترک او را با درویش بست. او این بار نیز یک حضور متفاوت را از خود ثبت کرد که برایش سیمرغ بلورین سیزدهمین جشنواره فجر را به ارمغان آورد. بعلاوه باز هم خوانشی جدید از حضور زوج شکیبایی / فرهی را رقم زد.

شکیبایی با کمک چهره پردازی و تغییر لهجه در نقش مردی جنوبی به نام رضا قرار گرفت که پس از آزادی از اسارت به دنبال دختر گمشده‌اش می آید که یک خانم پزشک او را به فرزندی پذیرفته است. کاراکتری درونی با تکیه بر یک غم فروخورده از گذشته و دوران اسارت که در زمان حال هم زنجیره ناکامی‌هایش را بسط داده و از خودش برای خوشبختی دخترش می‌گذرد. پدری که در کسوت یک قربانی ناکام تمام‌عیار قاب شد.

"سرزمین خورشید" در سال 1375 بیست و سومین حضور سینمایی شکیبایی و سومین همکاری او را با درویش شکل داد. فیلمی که روزهای بحرانی درگیری‌ها در خرمشهر را محور قرار داد که همراهی چند شخصیت نمادین که نمایندگانی از تفکرات و دغدغه‌های مختلف بودند، آن را دچار عواقب تعابیر فرامتنی کرد و مانع از نمایش عمومی و دیده شدن گسترده این فیلم شد.  

همکاری با کیومرث پوراحمد:  

"خواهران غریب" در سال 1374 به عنوان بیست و دومین و اولین همکاری شکیبایی را با پوراحمد ثبت کرد. فیلمی موزیکال با جذابیت‌های فاخر گیشه‌ای با حضور پر انرژی این بازیگر در نقش پدر دوقلوها و یک هنرمند آهنگساز که میان انتخاب یک زندگی جدید و مرفه یا بازگشت به گذشته و سازگاری با همسر سابقش سرگردان است. 

در این فیلم شکیبایی وجهی جدید را به کاراکتر دوست داشتنی خود افزود که رابطه خاص او با مادرش و الهام از او برای  آهنگسازی بود. آهنگی که او طی یک فرآیند آن را خلق می‌کند، تا مدتها خاطره‌ساز بود: مادر من، مادر من، تو یاری و یاور من ... این فیلم جایزه بهترین بازیگر مرد رااز جشنواره بین‌المللی کشورهای غیرمتعهد پیونگ یانگ در سال 1377 برای شکیبایی به ارمغان آورد.

وداع آخر با حمید هامون

"اتوبوس شب" در سال 1385 یکی از آخرین فیلم‌های شکیبایی بود که در بیست و پنجمین جشنواره فجر به نمایش درآمد و سال گذشته اکران عمومی شد. این فیلم دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فجر و تندیس بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از یازدهمین جشن خانه سینما را از آن وی کرد.

شکیبایی با ایفای نقش یک راننده اتوبوس کج‌خلق و منزوی با روحیات خاص که باید با یک سرباز نوجوان همراهی کند، توانست به کلی از تصویر آشنا و کلیشه‌های  بازیگری‌اش فاصله بگیرد و تصویری ماندنی را ثبت کند. در واقع او تصویری از خود را در دوران میانسالی ثبت کرد که می‌تواند بهترین و برجسته‌ترین حسن ختام برای کارنامه پربار بازیگری‌اش محسوب شود.

او هر چند با فیلمسازان حرفه‌ای و برجسته که به نوعی مولف محسوب می‌شوند همکاری مداوم داشت، از حضور در فیلم‌های دیگر فیلمسازان هم غفلت نکرد و به نوعی کارنامه او مجموعه‌ای از فیلم‌های خوش ساخت مستقل و مخاطب پسند و البته آثاری به نسبت مهجورتر است.

مسعود کیمیایی، سیروس الوند و فریدون جیرانی فیلمسازانی از نسل‌های مختلف هستند که چند تجربه مشترک و مداوم با شکیبایی داشتند و رسول صدرعاملی، مهدی کرم‌پور و ابوالقاسم طالبی نیز به یک همکاری با وی بسنده کردند. نکته‌ای که می‌تواند در مورد بسیاری از نقش‌آفرینی‌های شکیبایی صدق کند به نوعی از پیش‌تعیین شده بودن حضور وی هنگام نگارش این نقش‌هاست. کاراکترهایی که نمی‌توان بدون حضور کنشمند این بازیگر آنها را از نظر گذراند.

همکاری با مسعود کیمیایی:

"خط قرمز" در سال 1360 اولین حضور سینمایی شکیبایی و نخستین همکاری او را با کیمیایی رقم زد. فیلمی برگرفته از نمایشنامه "شب سمور" بهرام بیضایی که البته شکیبایی در کنار سعید راد و فریماه فرجامی در آن نقش‌آفرینی کرد و اولین تجربه  خود را از نقطه‌ای برجسته در سینمای ایران آغاز کرد.

"حکم" در سال 1384 سی و هشتمین نقش‌آفرینی وی و دومین قاب مشترک او و کیمیایی را بست. فیلمی که تلاقی دوباره این دو نام را در موقعیتی متفاوت ثبت کرد. این بار خسرو شکیبایی بازیگری برجسته و تعیین‌کننده در سینمای ایران بود که بسیاری از نقش‌ها پیشاپیش برای حضور او نوشته می‌شد.

کیمیایی توانست این بار حضوری خاص و تازه را از وی طلب کند و جوابی درخور هم بگیرد. کاراکتر یک رئیس گروه مافیایی که هر چند شناسنامه‌ای تعریف شده دارد ولی با عبور از فیلتر شکیبایی این بار تصویری غیر قابل ارجاع از این کاراکتر آشنا ثبت کرد.

او با این تجربه و بسیاری از نقش‌های متفاوت خود ثابت کرد تا چه حد انعطاف پذیری قرار گرفتن در نقش‌های مختلف و دور از هم را دارد. بخصوص که او در این سال حضور در چند نقش دور از هم در فیلم‌های کارگردانان مختلف را تجربه کرد که فاصله گرفتن از کلیشه آشنای خودش را مد نظر قرار می‌داد.  

"رئیس" به فاصله یک سال بعد چهل و سومین نقش‌آفرینی این بازیگر و آخرین همکاری‌اش با کیمیایی را ثبت کرد. شکیبایی در این فیلم با حضور در یک نقش فرعی که حضور و تأثیرگذاری محدود در فیلم دارد، یکی از انتخاب‌های عجیب خود را انجام داد. کاراکتر یک پزشک که بدون مجوز در خانه‌اش به طبابت غیرقانونی می‌پردازد و یک سکانس فرصت دارد تا حضور خود را در این نقش نامتعارف به نمایش بگذارد که ... به خوبی هم از پس اینکار برمی‌آید.

همکاری با سیروس الوند:

"یکبار برای همیشه" در سال 1370 دوازدهمین حضور شکیبایی و نخستین همکاری او را با الوند رقم زد. فیلمی که می‌توان آن را دومین نقطه اوج بازیگری وی پس از "هامون" دانست که از جهت شخصیت پردازی، حضور و نقش‌آفرینی در مسیری مجزا از آن نقش حرکت کرد.

شکیبایی در این فیلم با تغییر لهجه در نقش یک نقاش ساختمان اهل جنوب ظاهر شد که در سالهای اوج مهاجرت به ژاپن سودای پرواز دارد و در دوراهی ماندن و رفتن سرگردان است. در واقع اینبار جاه‌طلبی، کاراکتر همیشه عاشق شکیبایی را رنگامیزی  می‌کند تا بی‌مهری او را در بخش میانی به زن و بچه به دنیا نیامده‌اش، پیشاپیش ببخشیم و مطمئن باشیم که او نمی‌تواند همه چیز را بگذارد و برود: عشق را، عاشقی را و همه شیطنت‌هایی که هنوز با خود به همراه داشت.

این فیلم به نوعی تحت تأثیر حضور شکیبایی و فاطمه معتمدآریا وجهی فاخر پیدا کرد و در کارنامه فیلمساز و همچنین سینمای ایران به عنوان تجربه‌ای گرم و تکرارنشدنی باقی ماند. الوند در همکاری بعدی خود با شکیبایی نیز تلاش کرد با ارجاع به این فیلم موفق، بر مسیر اعتبار و نام این بازیگر و فیلمش مانور دهد.

"مزاحم" در سال 1380 سی‌امین نقش‌آفرینی وی و آخرین همکاری‌اش را با این کارگردان سینمای بدنه ثبت کرد. شکیبایی در این فیلم با حضور در نقشی مستندگون به نوعی بخشی از مسائل و مشکلات کاراکتر خود را به نمایش گذاشت. بازیگری که در اوج شهرت و موفقیت در زندگی خانوادگی مورد تهدید قرار می‌گیرد و پرده از راز زندگی گذشته او برداشته می‌شود.

او در این فیلم توانست علاوه بر اینکه مسیری تا حدی آشنا و تجربه شده (در شکلی عام) را طی می‌کند، در خدمت سیر دراماتیک فیلم قرار گرفته و در خلق هیجان و تعلیق سکانس‌هایی مانند گروگانگیری تأثیرگذار باشد. این فیلم از جمله آثار مخاطب پسند شکیبایی است که از وجه فاخر حضور او توانسته به عنوان یک امتیاز بالقوه استفاده کند و در کارنامه الوند هم خاص شود.

همانطور که اشاره شد در یک سکانس با ارجاع دادن به صحنه‌ای مشابه در "یکبار برای همیشه" به وجهه واقعی این بازیگر در میان مردم عادی نیز پرداخته می‌شود. سکانسی که او و الوند (در نقش کارگردان فیلم) از داوطلبان تست بازیگری می‌گیرند و امین حیایی تقلیدی جالب از او را با صدای خودش به نمایش می‌گذارد (تو که ادا نداری، عزیز من ...) 



شب

همکاری با فریدون جیرانی:

"سالاد فصل" در سال 1383 سی و چهارمین حضور شکیبایی و اولین همکاری او را با جیرانی شکل داد. یکی از نقش‌های  خاص و متفاوت وی که ظاهرش تغییرناپذیرش را به هم ریخت. او در این فیلم هم یک عاشق بی‌چون و چرا و البته ناکام و قربانی بود اما خاستگاه او و جنس رابطه و علاقه‌ای که به دختر خاله‌اش داشت، این نقش را از سایر کارهایش متفاوت کرد.

بعلاوه همانطور که اشاره شد وجه ناکامی او در عشق به شمایل کاراکتر همیشه قربانی‌اش گره خورد و تازگی در او ایجاد کرد. خشونت همراه با نوعی خاص از لمپنیسم که باز هم از فیلتر شکیبایی عبور کرد، از ویژگی‌های شخصیت پردازانه‌ای هستند که این حضور از او را در کارنامه‌اش برجسته کرد. این نقش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را از بیست و سومین جشنواره فجر برایش به ارمغان آورد.

"ستاره بود" در سال 1384 سی و نهمین نقش‌آفرینی وی و آخرین همکاری با جیرانی را در کارنامه‌اش ثبت کرد. شکیبایی در این فیلم توانست در موقعیتی قرار بگیرد که به نوعی ایده‌آل بسیاری از بازیگران است. فیلمی با چند شخصیت محدود در لوکیشنی محدود که امکان مانور دادن بیشتر را بر توانایی‌های تئاتری وی ایجاد می‌کرد.

بعلاوه مضمون فیلم که نگاهی نوستالژیک به بازیگران قدیمی سینما و تئاتر دارد، همخوان با فضاهای ملموس برای وی قرار گرفت. شکیبایی در این فیلم نقش سرایدار یک سالن متروک نمایش را به عهده داشت که تا لحظه مرگ در کنار یک ستاره قدیمی تئاتر باقی مانده و پس از مرگ او برای احقاق ابتدایی‌ترین حقش که قبری در قطعه هنرمندان است، غیر قابل پیش‌بینی عمل می‌کند.

همکاری با ناصر تقوایی:

"کاغذ بی‌خط" در سال 1380 به عنوان سی و یکمین فیلم شکیبایی و تنها همکاری وی با ناصر تقوایی ثبت شد. وی در این فیلم در نقش مردی عادی و امروزی به نام جهان قرار گرفت که در عین روشنفکرنمایی مرد ایرانی، تاب آزاداندیشی و حضوری متفاوت از همسرش را نمی‌آورد و به شیوه خاص خود شرایط را برایش بغرنج‌تر می‌کند.

مردی که به واسطه جذابیت‌های بالقوه شکیبایی در رفتار و حرف زدن از خطر افتادن به ورطه سیاهی و منفی‌نمایی نجات پیدا کرد. حضور گرم او موجب شد در اوج رفتارهای زیرکانه جهان برای تنگ کردن عرصه بر همسرش رویا، باز هم حقی برای او قائل شویم و انگیزه‌های گاه زیاده‌خواهانه‌اش را به رسمیت بشناسیم.

همکاری رسول صدرعاملی:

"شب" در سال 1386 یکی از آخرین نقش‌آفرینی‌های وی در سینما و تنها همکاری‌اش با صدرعاملی را به همراه داشت. این فیلم که در جشنواره بیست و ششم فجر به نمایش درآمد هنوز اکران عمومی نشده است. شکیبایی در این فیلم در نقش صاحب مسافرخانه‌ای مشرف به حرم امام رضا (ع) را ایفا می‌کند که در کنار عزت‌الله انتظامی و امین حیایی مثلث طلایی فیلم را شکل می‌دهند.

مردی با ظاهر و طرز فکر خاص که در موقعیتی بحرانی به قول یک مجرم اعتماد می‌کند و او را برای زیارت حرم امام هشتم آزاد می‌کند. جایی افکار و نگاه خاص او به زندگی و آدمها در فیلم برجسته و تعیین‌کننده می‌شود که تعبیر و طرز تلقی او در فینال و پایان‌بندی فیلم تأثیر می‌گذارد و زیارت حرم تأثیر خاص خود را در نیت اصلی مجرم می‌گذارد.

همکاری با مهدی کرمپور:

"چه کسی امیر را کشت؟" در سال 1384 ساخته شد که سی و نهمین نقش‌آفرینی وی و تنها همکاری‌اش را با این کارگردان جوان سینما ثبت کرد. فیلمی متفاوت که با ساختاری خاص حضوری شاخص و برجسته از بازیگران متعدد و حرفه‌ای را طلب می‌کرد که از مهمترین آنها شکیبایی بود.

او با حضور منفرد خود در سکانس‌ها (مانند دیگر بازیگران) و گفتن منولوگ‌های طولانی خطاب به دوربین، وجهی جدید از یک کاراکتر لمپن تازه به دوران رسیده را به تصویر کشید که از خلال حرف‌هایش بخشی ناپیدا از شخصیت امیر و چرایی و چگونگی مرگ فرضی او روایت می‌شود. البته باز هم رگه‌هایی از عشقی فروخورده و ناکام که در حاشیه به آن نقبی زده می‌شود.  



دلشکسته

همکاری با ابوالقاسم طالبی:

"دست‌های خالی" در سال 1385 از فیلم‌های دفاع مقدسی این بازیگر فقید است. او این بار با قرار گرفتن در نقش یک آزاده جانباز سومین تجربه خاص خود را در این گونه سینمایی پس از "کیمیا" و "اتوبوس شب" انجام داد که به حق هر سه فارغ از کلیشه‌های رایج در فیلم‌های دفاع مقدسی بودند.

او در فیلم طالبی بحران و آشفتگی‌های بیمارگون یک جانباز جنگ را که در موقعیت‌های مختلف دچار توهم و آشفتگی می‌شود، به گونه‌ای آیین‌وار ترسیم کرد و تصویر این کاراکتر در بحران را بدل به بهترین قاب فیلم کرد. مردی که برای باوراندن معنویت به دیگری از خدایش طلب معجزه می‌کند و چه زود می‌تواند پاسخش را بگیرد.

------------------------

در بخش سینمای ایران جشنواره امسال به مناسبت سی‌امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی پنج بزرگداشت برای پنج هنرمند تاثیرگذار در 30 سال اخیر سینمای ایران برگزار می‌شود که زنده‌یاد خسرو شکیبایی از جمله آنهاست. بیست و هفتمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر از ۱۱ تا ۲۲ بهمن‌ماه امسال در تهران برگزار می‌شود.

کد خبر 824292

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha