پدر ملاصدرا خواجه ابراهیم قوامی سیاستمداری دانشمند و بسیار مؤمن بود و با وجود داشتن ثروت و عزت و مقام هیچ فرزندی نداشت ولی سرانجام خداوند پسری به او عطا کرد که نام او را محمد (صدرالدین) گذاشتند و در عمل او را "صدرا" می خواندند و همین سبب شد که بعدها نیز ملقب به "ملا" یعنی دانشمند بزرگ شد و نام ملاصدرا معروفتر گردید و بر نام اصلی وی غلبه کرد.
صدرالدین محمد (یا صدرا) تنها فرزند وزیر حاکم منطقه وسیع فارس، در بهترین شرایط یک زندگی اشرافی زندگی می کرد. برسم آن روزگار فرزندان بزرگان در منزل خود و به وسیله معلمان خصوصی و خانگی آموزش می دیدند. صدرا پسری بسیار باهوش، جدی، با انرژی، درس خوان و کنجکاو بود، در مدت کوتاهی تمام دروس مربوط به ادبیات، زبان فارسی و عربی و هنر خط نویسی را فرا گرفت، حتی ممکن است برسم قدیم سواری و شکار و فنون رزمی را هم آموخته باشد، ریاضیات و نجوم و قدری پزشکی نیز از دروس نوجوانان بود.
درسهای دیگر او علم فقه و حقوق اسلامی و منطق و فلسفه بود که در این میان صدرای جوان که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود از همه آن دانشها مقداری آموخته ولی طبع او بیشتر به فلسفه و بخصوص عرفان علاقمند بود.
یادداشتهایی که از دوران جوانی او باقی مانده به خوبی علاقه او را به ادبیات عرفانی بخصوص اشعار فارسی فریدالدین عطار، جلال الدین مولوی و عراقی و نیز تصوف ابن عربی نشان می دهد.
بخشی از این آموزش مسلماً در شیراز بوده ولی بخش عمده آن را به ظن قوی در پایتخت آن زمان (شهر قزوین) گذرانده است، زیرا حاکم فارس پس از مرگ شاه که برادر او بود به سلطنت رسید و ناگزیر به قزوین رفت و بسیار بعید به نظر می رسد که وزیر و مشاور او به همراه او نرفته باشد یا رفته و فرزند یکدانه خود را با خود و خانواده نبرده باشد.
بنابرین توجیه، صدرا در سن شش سالگی به همراه پدر به قزوین رفته و در کنار اساتید بسیاری که در همه رشته های علمی در آن شهر بودند به آموزش مقدماتی و متوسطه پرداخته و زودتر از دیگران به دوره عالی رسیده است.
ملاصدرا در قزوین با دو دانشمند و نابغه بزرگ، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی و میرداماد که نه فقط در زمان خود، که حتی طی چهار قرنی که از آنها گذشته، بی نظیر و سرآمد بوده اند آشنا شد و به دروس آنان رفت. طی مدتی کوتاه او نیز با نبوغ خود سرآمد شاگردان آنها شد.
شیخ بهاء نه فقط در علوم اسلامی به ویژه در فقه و حدیث و تفسیر و کلام و عرفان متخصص بود بلکه در نجوم و ریاضیات نظری و مهندسی و معماری و پزشکی و برخی علوم مرموز پنهانی فوق عادت هم استاد بود، ولی بنظر می رسد که بنابر عقاید صوفی منشانه خود فلسفه و کلام را درس نمی داده است.
میرداماد نابغه بزرگ دیگر از همه دانشهای روزگار خود باخبر بود ولی حوزه درس او به فقه و حدیث و بیشتر به فلسفه اختصاص داشت. وی در دو شاخه مشائی و اشراقی فلسفه اسلامی ممتاز و سرآمد بود و خود را همپایه ابن سینا و فارابی و استاد تمام فلاسفه پیرو آن دو می دانست. ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره او را مرشد و استاد حقیقی خود معرفی می کرد.
با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به شهر اصفهان شیخ بهاءالدین و میرداماد نیز به همراه شاگردان خود به این شهر آمدند و بساط تدریس خود را در آنجا گستردند. ملاصدرا که در آن زمان 26 تا 27 سال داشت، از تحصیل بی نیاز شده بود و خود در فکر یافتن مبانی جدیدی در فلسفه بود مکتب معروف خود را پایه گذاری می کرد.
سرگذشت و زندگانی ملاصدرا بسیار تاریک و مبهم است معلوم نیست وی تا چه سالی در اصفهان بوده و پس از آن به کجا رفته است. به نظر می رسد وی پیش از سال 1010 هـجری قمری از اصفهان مهاجرت کرده و به شهر خود شیراز بازگشته است که در آنجا املاک و دارائیهای پدرش قرار داشت و با وجود آنکه بسیاری از آن را به فقرا می بخشید هنوز بخشهایی از آن املاک به صورت موقوفه امور خیریه در شیراز و فارس موجود است.
حکمت ملاصدرا
ملاصدرا پایه ریز حکمت متعالیه است. حکمتی نوگرا در فلسفه که با اتخاذ طریق سومی منبعث از اصول مشترک فریقین اشراق و مشا سعی در ارائه راه جدیدی در فلسفه دارد. او عقل و دین را حقیقت واحدی می پندارد و اذعان می کند که هرگز نتایج عقلیه به مخالفت با دین منجر نخواهند شد.
در نظر ملاصدرا سکون مفهومی خارجی نیست و جسم بی حرکت متصور نخواهد بود. او حرکت دوری را موجد جمیع وقایع عالم می داند و می گوید امواج به طور اتصالی یکدیگر را بوجود می آورند. ملاصدرا زمان را نیز عین استمرار و اتصال امواج و حکمتی ازلی فرض و تصریح می کند اشیا و حوادث این عالم، امواج جزیی و مشخص حرکتی کلی اند.
وی همچنین استدلال می کند زمان و مکان امور زائد بر وجود جسم نیستند بلکه دو بخش طبیعی متعلق به وجود جسم هستند. ملاصدرا زمان را مستند به هیچ جسمی ندانسته، مکان را نیز جسم خاصی قرار نداده است. او هر چیزی که دارای حقیقت واقعی باشد داری دو جنبه عینی و ادراکی می داند. عینیت اشیا منشا فعل و اثر بودن آنهاست و ادارکی بودن اشیا از این جهت است که اگر درک کننده ای یافت شود عینیت آن را درک وجودش را تصدیق می کند.
کتابهای ملاصدرا
صدرالمتألهین در بسیاری از علوم زمان خویش متبحر بود به گونه ای که او را در تفسیر، حدیث، فقه و به ویژه فلسفه یگانه روزگار خویش نامیده اند و حتی گویند که در ریاضیات نیز متبحر بوده است. از او بیش از 45 اثر در قالب کتاب و رساله باقیمانده است که مهترین آنها الحکمه المتعالیه و اسفار الاربعه العقلیه است.
تفسیر برخی از سور قرآن، مبدا و معاد، مشاعر، رساله حشر، رساله سه اصل، حکمت عرشیه، مفاتیح الغیب، شرح اصول کافی، شرح هدایه، اسرار آلایات، تعلیق بر الهیات شفا و شواهد الربوبیه از عناوین دیگر آثار اویند.
وفات
حکیم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پای پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 هجری قمری در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاک سپرده شد و اگر چه امروز اثری ازقبر او نیست اما عطر دلنشین حکمت متعالیه از مرکب نوشته هایش همواره مشام جان را می نوازد.
نظر شما