به گزارش خبرنگار مهر، نه زیبایی ظاهر، نه جیب پر از پول و نه جهاز پر زرق و برق معیار آغاز پیوند دیرینه این زوج نیست.طوریکه وقتی از روزهای گذشته حرف می زنند تنها عشق توشه راه بوده و ایمان و توکل به خدا.
گرمی صحبتهای رقیه وقتی از همسر نابینای خود حرف می زند به همان اندازه شیرین است که صابر رضایت خود را از همسری که هیچ گاه ندیده ابراز می کند.
عشق جای دوری نرفته است.تا زمانی که فقط و فقط یک عاشق در این دنیا نغمه عشق را کوک کند، زیباترین هدیه الهی بر روی زمینی که بی مهری در آن بی داد می کند باقی و زنده است.
صابر معتقد است همه جا توکل به خدا چاره کار مشکلات است و می گوید بقا و داوم زندگی مشترک جز با صبر و گذشت غیر ممکن است.
صداقت ملاک انتخاب همسرم بود
صابر می گوید وقتی در جستجوی دختری برای زندگی آینده ام بودم ملاک مادیات نبود. و با اشاره به همسری که مهرمندانه سخنان او را می شنود، می گوید: در وجودش صداقت دیدم.صداقتی که بعد از 20 سال متزلزل نشده و باورم به آن افزون نیز شده است.
مداحی صابر در سالهای دور فرصتی بوده است که در یکی از مراسمات روضه خوانی همسر آینده اش به واسطه یکی از دوستان وی را ببیند و بعد از مدت کوتاهی ترک شهر و دیار خود کرده و عروس اردبیلی ها شود.
رقیه می گوید: وقتی برای اولین بار دیدمش انگار سالها است می شناختم و مهرش به خاطر ایمان و اعتقاد قلبی اش به خدا و صداقت و راستی در دلم افتاد.
زندگیمان با 12 هزار تومان آغاز شد
در زمانی که ارزش و محک دختر به جهاز و محک پسر به خانه و خودرو است رقیه از روزی می گوید که خودش، مهمانهای عروسی اش و جهازش با یک اتوبوس از قائم شهر به اردبیل آمده است.
می گوید: جهاز نداشتم و تا به حال همسرم نسبت به این موضوع اعتراض نکرده است.
اما در این سوی ماجرا صابر بدون اینکه شغل مناسبی داشته باشد قول پیدا کردن یک شغل را تا هنگام ازدواج به رقیه می دهد. صابر وقتی این را می گوید می خندد و اضافه می کند: و این طور هم شد و زندگیمان با حقوق ماهی 12 هزار تومان در سال 72 آغاز شد.
"شریک لحظه هایم شو"
رقیه معتقد است با همین حقوق اندک و پول حلال امروز صاحب خانه و دو فرزند است و هیچ وقت فقر و نداری مهرش را به همسرش نکاسته و وقتی می پرسم عکس العملش وقتی گفتی جهاز نداری چه بود؟ می گوید: به سادگی پذیرفت و گفت فقط چادر سرت را همراهت بیاور و شریک لحظه هایم شو.
دعوا بهانه ضعف است
رقیه سختی زیاد کشیده است، "بچه هایم را به پشتم می بستم و کار خانه را انجام می دادم و به خاطر نابینا بودن همسرم تمامی مسئولیت خانه را به گردن گرفتم و حتی مادر شوهرم را پرستاری می کنم".
می پرسم دعوا نمی کنی وقتی کم می آوری؟ پاسخش این است که اصلا دعوا برای چه؟ دعوا نشانه ضعف است و وقتی مسئولیت قبول نکنی دعوا و دلخوری پیش می آید.
می گوید: رضای خدا مهمتر است و اگر کاری می کنم برای غربیه نیست. برای زندگی خودم، همسرم و دو فرزندم است.
صابر فداکاری همسرش در این سالها را تحسین می کند و معتقد است هرقدر توانسته قدردان بوده است چنانچه ادعا می کند اگر یکبار دیگر متولد شوم باز با همین زن زندگی ام را شریک خواهم شد.
جوانها بهای مادیات را بیشتر از عشق می دانند
زوج مشترکی که نقطه صفر آغاز زندگیشان بوده هیچگاه بر سر پول بحثشان نمی گیرد. صابر معقتد است اگر امروز داوم زندگی ها کم شده به خاطر آن است که جوانها بهای زیادی به مادیات می دهند.
می گوید هنوز بعد از سالها زندگی مادیات برایم آنقدر مهم نشده که بر سر آن چارچوب زندگی ام را به خطر بیندازم.
از سویی رقیه می گوید: هیچ وقت امکانات زندگی اطرافیان علاقه ام به همسرم را کمرنگ نکرد. این روزها دخترها به دنبال پسرهای خوش بر و روی با جیب پر از پول هستند و این در حالی است که ظاهر آدمها مبنی بر خوب بودن باطن آنها نیست.
خودش اگر روزی برای خواستگاری یکی از پسرانش برود دختر مودب و اهل زندگی را انتخاب می کند و معتقد است اصلی ترین ویژگی ممتاز همسرش ادب، ایمان و کمک به خلق خداست.
گره هایی که به دستان عشق گشوده می شود
زوج اردبیلی از لحظه های سخت زندگی می گویند که امان از کف می برد و وقتی می پرسم چطور از این خطوط باریک عبور کرده اید؟ پاسخ رقیه فقط یک جمله است: صبر و ایمان به عظمت خدا.
این زوج گرههای کور زندگی های به بن بست رسیده بسیاری را گشوده اند.اینجاست که عشق وقتی جاری و ساری است می تواند علاوه بر دو قلب تپنده به قلبهای بیمار دیگری نیز سرایت کند.
یادم می افتد که نادر ابراهیمی در کتاب" چهل نامه کوتاه به همسرم" خطاب به همسرش می گوید: "ما، به دلیل بافت پیچیده زندگی مان ، هزار بار مجبور شدیم کوچه ای تنگ و طولانی و زرورقی را بپیماییم.بی آنکه تنمان دیوار این کوچه را بشکافد یا حتی لمس کند.
ما، در این کوچه چه بسیار آشنا، حتی بارها، مجبور به دویدن شدیم و چه خوب و ماهرانه دویدیم.انگار که بر پل صراط"
یادمان نرود اسم ها و زرق و برق های امروزی لحظه ای و حتی لحظه ای در زندگی انسانهایی که عشق را زنده نگاه داشته اند رنگ و اعتبار نگرفته است.
.......................
گزارش: ونوس بهنود
نظر شما