دكتر ناصر تكميل همايون محقق تاريخ و جامعه شناسي ايران در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ضمن بيان اين مطلب افزود : آن كس كه ادبيات كردي يا آذري يا بلوچ و ... غيره را مي شناسد در كليتي ديگر ادبيات فارسي را هم به عنوان ادبيات رسمي پذيرفته است. وقتي حيدرباباي شهريار را مي خوانيم اين ادبيات آذربايجان است اما همچنان ملي يا ايراني است. شعرش همه مردم ايران را شامل مي شود اما نحوه بيانش ترك آذري است. شهريار هم همين گونه است كه جاي خود را در سراسر ايران باز كرده و شعر معروف " علي اي هماي رحمت ..." او محور همبستگي هاي مذهبي و ملي همه ايرانيان است.
وي تصريح كرد : پس ما ادبياتي سراسري و رسمي داريم كه پيونددهنده زبان و ادبيات همه اقوام به يكديگر است ولي اقوام هم هر يك براي خود صاحب زبان، گويش و لهجه و ادبيات خاص خود هستند كه همه ذيل فرهنگ و ادبيات ملي جاي مي گيرند. شعر اگر كردي است و غيرفارسي، در عين حال ايراني است. بنابراين ادبيات ملي تنها شامل زبان فارسي نمي شود.
اين استاد تاريخ ادامه داد : نمي توان اشعار ساير زبان هاي قومي ايراني را تنها به دليل غيرفارسي بودن غيرملي دانست. آنها هم جزو فرهنگ ايراني و ملي بايد دسته بندي شوند. حتي اگر شعر و ادبياتي به زبان ايراني بيان شود ولي در راستاي عنادورزي و مخالفت با هويت و يكپارچگي ايران هم نوشته شده باشد باز در زمره ادبيات ملي محسوب مي شود اما از جهت محتوايي مي توانيم آن را نادرست و غيرملي بدانيم.
وي اضافه كرد : اين تعريف و توصيف ها به تعريف ما از ملت بازمي گردد كه تمام باورها، اعتقادات و زبان هاي ايراني را در بر مي گيرد. اين كه زبان فارسي زبان رسمي و ملي كشور به حساب مي آيد دليلي بر نامعيار بودن ديگر زبان ها و گويش ها به عنوان زبان و گويش هاي ملي نيست.
دكتر تكميل همايون گفت : زبان جاي خود را دارد و لهجه ها و گويش ها هم جاي خود. مثلا اگر حافظ زنده بود شايد شعر خود را با لهجه خاص شيرازي مي خواند و يا ناصرخسرو و مولانا هم با گويش و لهجه خاص خود اشعارشان را مي خواندند. كما اين كه مردم خجند و سمرقند و بخارا كه اشعار حافظ و سعدي و مولانا را مي خوانند صورت ديگري از آن به دست مي دهند كه با لهجه مردم شيراز فرق مي كند. ولي تمام اين لهجه ها ، گويش ها بيان ها و زبان ها تعلق به تاريخ و جامعه و فرهنگ ايران دارند و در زمره ادبيات ملي ايرانيان به شمار مي آيند.
نظر شما