به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «رنگ لثه ببر» نوشته حمید پارسا عصر دیروز سهشنبه 17 مرداد در قالب چهاردهمین نشست ادبی هفت اقلیم، با حضور بهناز علیپور گسکری، آراز بارسقیان، فرحناز علیزاده، آیت دولتشاه، محسن فرجی، نویسنده اثر و برخی از نویسندگان مختلف از شهرستانهای کشور در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.
در ابتدای این جلسه محسن فرجی، دبیر مجموعه قصه نو در نشر افکار که «رنگ لثه ببر» نیز در این مجموعه جا میگیرد، گفت: حدود دو سال پیش پیشنهاد کار در نشر افکار توسط علیرضا کیوانینژاد مطرح شد و قرار شد دبیری مجموعهای از رمانها و مجموعه داستانهای ایرانی به عهده من باشد و دبیری همین ژانرها در آثار خارجی به عهده او. سپس پیشنهاد دادم که این مجموعه یک فرم و شکل ثابت داشته باشد و نامش هم قصه نو باشد. به این ترتیب بود که انتشار کتابهای قصه نو آغاز شد.
وی افزود: قصدمان از انتخاب و انتشار آثار در قالب مجموعه قصه نو این بود که از آن ادبیات کافهای و آپارتمانی که چند سالی است رایج شده، فاصله بگیریم و آثار نویسندگانی را که کمتر دیده شدهاند، منتشر کنیم. هدف ما نشر ادبیاتی است که جلوههایی از فرهنگ ایرانی، انسان ایرانی و در واقع انسان ایرانی امروزی را با خود داشته باشد. همچنین سعی کردم در قصه نو، به ادبیات بومی البته نه آن ادبیاتی که نصف صفحهاش پانویس باشد، اهمیت بدهیم. شروع انتشار کتابهای قصه نو هم با انتشار مجموعه داستان «چه سینما رفتنی داشتی یدو» اثر قباد آذرآیین همراه بود.
ای نویسنده در ادامه گفت: دو کتاب هم از محمدعلی علومی در قالب کتابهای بومی قصه نو چاپ شد، اما متاسفانه به دلیل سختگیریهای ممیزی، این هدف ما یعنی چاپ آثار بومی محقق نشد. مثلا رمانی داشتیم درباره منطقه تاکستان که غیرقابل چاپ اعلام شد یا کتاب دیگری داشتیم که بنا بر افسانهها و اسطورههای گیلکی نوشته شده بود و به محاق توقیف رفت. با وجود همه مسائل، تا به حال 15 عنوان رمان و مجموعه داستان در قالب مجموعه قصه نو منتشر شده است و هنوز هم کار قصه نو ادامه دارد. البته یک نکته را هم اضافه کنم و آن این که در قصه نو، علاوه بر فاصله گرفتن از ادبیات کافهای و آپارتمانی، رویکرد دیگری هم داشتیم و آن، بازنشر آثار ماندگار قدیمی مانند «سوء قصد به ذات همایونی»، «خانه ابر و باد» و یا «بانوی لیل» بود.
در ادامه این برنامه، حمید پارسا نویسنده کتاب به خوانش بخشهایی از یکی از داستانها پرداخت و بهناز علیپور گسکری به عنوان اولین منتقد جلسه گفت: یکی از ویژگیهای بارز داستان مدرن، از هم گسیختگی پیرنگ داستان است که موجب میشود کشمکشهای درونی شخصیتها دیده شوند. یعنی به جای این که کشمکشهای شخصیتها مانند داستان رئالیستی بیرونی باشد، این کشمکشها درونی میشوند و عمدتا هم کشمکش فرد با ناخودآگاه خودش را داریم.
این منتقد ادامه داد: معمولا زاویه دید داستان مدرن، ذهنی و معطوف به تحولات درونی شخصیتهای داستان است، از استفاده از زمان خطی پرهیز میشود و راوی دانای کل هم به کار گرفته نمیشود. در داستان مدرن از عواملی چون سیلان ذهن و روایتهای پیچیده استفاده میشود و نکته مهم این است که شکل روایت داستان مدرن، تبلوری از محتوای داستان است. این گونه داستانها پایان قاطع ندارند و نقش خواننده در آنها بسیار مهم است. شخصیتهای داستان مدرن عموما انسانهای مطرود و از خودبیگانه هستند که نومیدی آنها را از دنیای درون به بیرون میکشد.
علیپور گسکری گفت: با مجموع این مسائل میخواهم بگویم که مجموعه داستان پیش روی ما، یک مجموعه مدرن است. یکی از داستانها «پروانه در شکن» نام دارد که این نامش از یک عبارت معروف انگلیسی گرفته شده است و خیلی با این نام موافق نیستم؛ چون یک اضطراب عمومی همراه با عصبیت را القا میکند. با این حال به نظرم «پروانه در شکن» یکی از داستانهای مقبول مجموعه است. انتخاب روای و زاویه دیدی که نویسنده به کار گرفته، به غیرمتعارف بودن این داستان کمک زیادی کرده است. وقتی از زاویه دید «ما» سخن میگوییم، به این معنی نیست که یک گروه، همآوایی میکنند، بلکه این راوی زیرمجموعهای از من است. یعنی فرد بیشتر از روحیات خودش میگوید و عاملی در کار وجود دارد که به آن حالی عام میدهد.
نویسنده مجموعه داستان «یادهایی که از هندوکش میوزید» افزود: در لایه دوم این داستان تکانهای استعاری وجود دارد و نقش شیطانی شخصیت مهندس در داستان برجسته میشود. این داستان ما را به سمت مطالعه تیزبینانه جامعهشناسانه میبرد و در آن با انسانهای بیانگیزهای روبرو هستیم که برای رسیدن به هدفشان به هر کاری دست میزنند و مهم نیست که فاصله ابتدا و انتهای کار را چه چیزی به هم وصل میکند. داستانی مانند «تانگو در مههای اهواز» هم نوع روایتی مدرن دارد. نویسنده در این داستان خواسته است با بهانهای یک روایت دست و پا کند. این داستان از داستانهای خوب مجموعه است اما یک نکته که درباره آن وجود دارد، استفاده از راوی میانجی است.
وی گفت: معمولا استفاده از راوی میانجی باید دلیل و هدف مشخصی داشته باشد که مثلا یکی از اهداف آن کشف روابط تازه در داستان است. ولی من ربطی میان شخصیت و نامهها در این داستان نمیبینم. بنابراین به کارگیری راوی میانجی را برای این داستان لازم نمیدانم. این داستان جملهای هم دارد که باعث میشود جای دو شخصیت اصلی داستان با هم عوض شود. این پاشنه آشیل کار البته نه به معنای منفی آن است. نکته مفهومی این داستان این است که آدمها از واقعیت میگریزند و به مجاز رو میآورند.
علیپور گسکری ادامه داد: سوژه برخی از داستانها خوب است ولی به لحاظ پرداخت، حرام شدهاند. در داستانی مانند «عطر کاج» راوی مدرن، اضافه است. نویسنده در این داستان از زاویه محدود به ذهن راوی داستان را دیده است که به نظرم فضای محدود داستان با این زاویه دید همخوانی ندارد. وقتی یک مجموعه داستان 3 یا 4 داستان خوب داشته باشد، یک کتاب و مجموعه خوب ارزیابی میشود. این مجموعه هم چنین حالتی دارد و خیلی خوب است که نویسندهاش با مهندسی داستان آشناست.
نظر شما