محسن اسماعیلی:

تاریخ حائل و مفارق است یعنی اول و آخر آن در حال تغییر و دگرگونی است

تاریخ حائل و مفارق است یعنی اول و آخر آن در حال تغییر و دگرگونی است

محسن اسماعیلی در شرح نهج البلاغه گفت: اگر تاریخ را خوب مطالعه کنید و درست درس عبرت بگیرید به این نتیجه می رسید که از اول تاریخ تا آخرش دو خصوصیت دارد: حائل و مفارق است. اول و آخر آن در حال تغییر است.

به گزارش خبرگزاری مهر، دکتر محسن اسماعیلی حقوقدان و استاد دانشگاه در ادامه جلسات شرح نهج البلاغه در مرکز فرهنگی شهدای انقلاب اسلای (سرچشمه) به تفسیر نامه 6 نهج البلاغه پرداخت که اکنون از نظر شما می گذرد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد، و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین. بحث راجع به نامه 69 نهج البلاغه بود. این جملات را توضیح دادیم:«وَتَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرآنِ، وَاسْتَنْصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَي مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِي مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً، وَآخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا!» در این قسمت فقط یک کلمه مانده است که امشب می گوییم.

ممکن است با شنیدن توصیه های امیرالمومنین این سوال پیش بیاید که: ما رفتیم حقایق تاریخی را مطالعه کردیم و درس عبرت گرفتیم. از گذشته برای آینده توشه برداشتیم. اما اگر بخواهیم این درس عبرت را در یک کلمه خلاصه کنیم آن یک کلمه چیست؟ کانه یک نفر به امیرالمومنین عرضه می دارد که آقا! شما فرمودید آنقدر در تاریخ مطالعه کرده اید که گویی از ابتدا تا انتهای تاریخ را زیسته و دیده اید (نامه به امام حسن مجتبی علیه السلام)؛ حال چه عبرتی از تاریخ گرفته اید؟ سرمشق را به ما بدهید تا سرگردان نشویم و وقتمان تلف نشود و اشتباهی متوجه نشویم. نکته ای هست و آن اینکه گاهی بعضی می خواهند درس بگیرند ولی اشتباه درس می گیرند. عرض می کنیم که شما چه درسی از تاریخ گرفته اید؟ حضرت کانه جواب این سوال مقدر را می دهند: «وَکُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ»

اگر خوب تاریخ را مطالعه کنی و درست درس عبرت بگیری به این نتیجه می رسی که: «وَکُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ». از اول تاریخ تا آخرش دو خصوصیت دارد:

1- حائل است.

2- مفارق است.

حائل یعنی تحول پذیر و تغییرپذیر. اگر خوب به تاریخ نگاه کنی می بینی که همه تاریخ، اول و آخر و بلندی و پستی و خوشی و ناخوشی اش، در حال تغییر و دگرگونی است؛ چه عزتش و چه ذلتش، چه نعمت و چه نقمتش، چه سختی ها و چه خوشی هایش... .

چه بسیار انسان های تنومند و سرحالی که یک دفعه به بیماری غیرقابل درمانی مبتلا و از هم پاشیده می شوند. چه ثروت های کلانی که با یک آتش به خاکستر تبدیل می شوند. چه زنده بادهایی که صبح گفتند و شب به مرده باد تبدیل شد. گاهی انسان خیال می کند که در اوج گرفتاری و مصیبت است و راه نجاتی ندارد که ناگهان راهی به رویش باز می شود و همه مشکلاتش یکجا حل می شود. بیماریی دارد که فکر می کند لاعلاج است ولی یکدفعه خوب می شود. هیچ یک از مظاهر دنیا، مال و جمال و مقام و ...، ماندگار نیست. حائل است. انسان نباید فریب وضع فعلی اش را بخورد. این درسی قرآنی است. اگر خوشی، به این خوشی دل مبند و گرفتار بَطَر (ناسپاسی و غرور و سرمستی) نشو. اگر ناخوشی، مایوس از رحمت خدا مباش و ناله و فریاد مکن. این نیز بگذرد.... .

در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه

مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه

اگر خیلی خوشی یا خیلی ناخوشی، خودت را گم نکن. دنیا عوض می شود: کلها حائل! علاوه بر اینکه «حائل» است؛ «مفارق» نیز هست: «حَائِلٌ مُفَارِقٌ». بی وفاست و از انسان جدا می شود و به دیگران می پیوندد. اگر اینطور نبود که به من و شما نمی رسید. این درس عبرت دنیاست. دنیا در گذر و جداشونده است.

در چند جای نهج البلاغه با بیان های مختلف این مطلب آمده است؛ از جمله نامه 68 نهج البلاغه خطاب به سلمان: «فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ، لَيِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا» حضرت فرمود دنیا را باید به مار خوش خط و خال ولی فریبنده و سمی تشبیه کنیم. کشنده است. « فَاءَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا» ای سلمان! پس هرچه که در دنیا توجهت را جلب می کند، از آن روی برگردان. دنیا به هر کسی به گونه ای خاص دلبری می کند؛ یکی را با پول و دیگری را با مقام. حضرت فرمود دقت کن ببین با چه چیزی می خواهد دلبری کند. حتی به آن چیز نگاه هم نکن. اگر به آن نگاه کردی، هوس می کنی. چرا اگر دنیا به ما روی آورد باید روی گرداند؟ « لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا» یک روز با توست و صد روز با دیگران. اگر می خواست بماند که به تو نمی رسید. « وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا » غم و غصه دنیا را کنار بگذار. همتت را صرف دنیا نکن. چرا؟ «  لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا» (همان مفهوم «حائل مفارق» را به بیان دیگری فرموده اند). چون یقین داری و با چشمانت دیده ای که دنیا از تو جدا می شود و حالات دنیا تغییر می کند و از این رو به آن رو می شود و خوبی ها و خوشی هایش جابجا می شود.

یا مثلا در خطبه 111 آمده است: «أمّا بعْدُ فإِنِّي أُحذِّرُكُمُ الدُّنْيا » من شما را از دنیا بر حذر می دارم. چرا؟ « فإِنّها حُلْوةٌ خضِرِةٌ، حُفّتْ بِالشّهواتِ » شیرین و پر طراوت و باب میل شما است. « وتحبّبتْ بِالْعاجِلةِ » به سبب نقد بودنش جلب توجه می کند. « وراقتْ بِالْقلِيلِ » با اینکه مواهبش اندک است، ولی خوب دلبری می کند. « وتحلّتْ بِالاْمالِ، وتزيّنتْ بِالْغُرُورِ »این طور نشان می دهد که گویی همه آمال شما را در خود جا داده است. اما بدانید که « لا تدُومُ حبْرتُها» نعمت ها و داشته هایش زائل می شود و از بین می رود. « ولا تُؤْمنُ فجْعتُها » از فجایع آن در امان نیستید و نمی توانید به وضع فعلیتان دل ببندید. « غرّارةٌ ضرّارةٌ» این دنیا خیلی حقه باز است. « حائِلةٌزائِلةٌ» دائم در حال تغییر و زوال پذیر است. « نافِدةٌ بائِدةٌ » نابود شدنی است. «  أكّالةٌ غوّالةٌ» افرادی که به او دل ببندند را می خورد و نابود می کند.

بعد حضرت می فرمایند: چه بسیار افرادی که به دنیا تکیه کردند اما ناگهان آن ها را به درد و رنج افکند. و چه بسیار افرادی که به آن اطمینان کردند ولی آنها را بر زمین کوبید. و چه افراد صاحب جاه و جلالی که دنیا آنها را کوچک ساخت و متکبران فخرفروشی که بر خاک مذلتشان افکند. حکومت دنیا ناپایدار است و همواره دست به دست می گردد. زندگی گوارای دنیا ناگوار و شیرینی هایش تلخ است. غذایش مسموم است و طناب آن کهنه و پوسیده. زندگانش در معرض مرگند و تندرستان پیوسته در حال بیماری. حکومت دنیا بر باد فنا است و نیرومندهای دنیا زمین خورده اند و صاحبان نعمتش رو به فنا و همسایگان دنیا غارت زده هستند. به خودتان نگاه کنید. مگر شما در جایگاه پیشینیان خود زندگی نمی کنید؟ همان ها که عمرشان از شما طولانی تر و آثارشان پابرجاتر و آرزوهاشان دراز تر بود. نفراتشان بیشتر و لشگرشان انبوه تر بود. آنها دنیا را پرستیدند، چه پرستیدنی! دنیا را بر همه چیز مقدم داشتند، چه مقدم داشتنی! اما سرانجام بدون زاد و توشه ای که آنها را به منزلگاه ابدیشان برساند و بدون مرکبی که با آن این راه پر خوف و خطر را طی کنند، کوچ کردند.

آیا هرگز به شما خبر رسیده که دنیا فدیه ای برای کسی داده باشد تا او را از مرگ و سکرات آن رهایی بخشیده باشد؟ آیا دنیا کمکی به آنها کرده است یا حداقل همنشن خوبی برایشان بوده است؟ نه! هرگز کمکی به فداییان خود نکرده است. بلکه برعکس، آنها را زیر آوار گوناگون مصیبت پوشاند و طوق حوادث کوبنده و دردناک را برگردنشان افکند و با انواع شداید و مشکلات خوارشان کرد و با صورت به خاک افکند و به یاری گردش روزگار علیه آنها قیام کرد. بدان! و به یقین می دانی که سرانجام، همه شما دنیا را ترک و از آن کوچ می کنید. از کسانی که پیش از شما در دنیا بوده اند و می گفتند چه کسی از ما نیرومندتر است، درس عبرت بگیرید. آنها را به سوی قبرشان بردند؛ در حالی که اختیاری از خود نداشتند. و در درون قبر جای دادند در حالی که مهمان نبودند. در دل سنگهای گسترده خانه های قبر برای آنان ساخته شد و از خاک کفن هایی برای آنان تهیه شد و از استخوان های پوسیده همسایگانی داشتند. همسایگانی که هیچ ندایی را پاسخ نمی گویند و در برابر هجوم ستمگران کمکی به همسایه خود نمی کنند و به گریه های یکدیگر اعتنایی ندارند. نه از بارش باران خوشحالند و نه از قحطی و خشکسالی مایوس و ناراحت. همه، گرد هم هستند؛ اما همه تنهایند. همسایگانند ولی دور از یکدیگر. در کنار هم اند؛ ولی هیچ گاه به دیدار هم نمی روند. با یکدیگر تماسی نمی گیرند. دشمنی از دل آنها رخت بر بسته و آتش کینه در دلشان فرو مرده. نه از زیانشان ترسی است و نه به دفاعشان امیدی.... .

حضرت دائم می فرمایند که: «کلها حائل مفارق». خودتان این ها را نیز ببینید: خطبه 83، خطبه 109، خطبه 45، حکمت 191 و .... . مبادا انسان با خواندن تاریخ، در گذشته بماند. مبادا با دیدن آثار باستانی در همان قرنهای گذشته باقی بماند. باید یک قدم جلوتر آمد. این راهنماهایی که در آثار باستانی هستند باید در کنار همه توضیحاتشان، این را هم بگویند: «کلها حائل مفارق». در 10 جای قرآن می فرماید بروید و آثار باستانی را ببینید (سیروا فی الارض) برای پر گردن اوقات فراغت و فخر فروشی به دیگران نیست که به این و آن بگویی اینجا و آنجا را دیده ای؛ نه برای عکس انداختن است. بلافاصله در هرجا که گفته «سیروا فی الارض»، بعدش گفته «فانظر کیف کان عاقبه...». عاقبت آنها را ببینید: «کلها حائل مفارق». نهج البلاغه تفسیر قرآن است.

قرآن می فرماید به زندگی فرعون توجه کنید. عجیب است. نمی گفت من خدا هستم. می گفت «انا ربکم الاعلی»؛ من بزرگترین خدا هستم. هرچه او را به درس گرفتن از گذشتگان دعوت کردند، قبول نکرد. افتاد دنبال حضرت موسی و غرق شد و جنازه اش را آب انداخت کنار ساحل تا عبرت دیگران باشد. وقتی قرآن این داستان را تعریف می کند، می فرماید: «كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ» چقدر باغ و چشمه ویلا از خودشان بر جای گذاشتند. «وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ» چه زراعت های مفصلی در کنار نیل و چه وضع اقتصادی خوبی را گذاشتند و رفتند. « وَمَقَامٍ كَرِيمٍ » دو جور معنی شده است. گروهی به محل اقامت گرانبها و کاخ های سر به فلک کشیده معنی کرده اند. گروه دیگر هم گفته اند منظور جلساتی است که برگزار می کردند تا متملقین تملقشان را بگویند و تعریف کنند. قرآن می گوید ببین! الان کجایند؟ « وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ  » غرق در نعمت بودند. در حال خوشی و فکاهی و خندیدن بودند. « كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِينَ » در این حال بودند که ما یکجا از آنها گرفتیم و به دیگران دادیم. آن جلال و جبروتشان تمام شد و رفت. « فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ» نه آسمان بر آنها گریه کرد و نه کسی برایشان مهلتی گرفت. از مردنشان نه آسمان به زمین آمد و نه زمین به آسمان رفت. مفسرین در معنی « فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ » گفته اند که نوعی طعنه است. یعنی شما که می گفتید آسمان ها دست شماست، پس چه شد؟ چرا از مردن صاحبشان غصه دار نشدند؟

شاید هم معنی این آیه واقعی و در مفهوم مخالف باشد. بعضی از آدم های خوب وقتی از دنیا می روند، آسمان بر رفتنشان گریه می کند، مانند امام حسین علیه السلام که در روایات آمده است. آن کسی که شما فکر می کردید کارش تمام شد و رفت؛ آسمان ها و زمین بر رفتنش گریستند. اما با رفتن اینها آسمان اصلا نگریست. منظور از توصیه به دیدن آثار باستانی رسیدن به این معنی است؛ و گرنه ساختمان و ستون دیدن چه فایده ای دارد؟

امیرالمومنین می فرماید: «وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً أَيْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ أَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَحْيَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِينَ أَيْنَ الَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ وَ عَسْكَرُوا الْعَسَاكِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِن» براى شما در تاريخ قرن‏هاى گذشته درس‏هاى عبرت وجود دارد. كجا هستند عمالقه و فرزندانشان؟ كجا هستند فرعون‏ها و فرزندانشان؟ كجا هستند ساكنان شهرهاى «رسّ» آن‏ها كه پيامبران را كشتند و چراغ تابناك سنت‏هاى آن‏ها را خاموش كردند و راه و رسم جباران را زنده ساختند. كسانى كه با لشكرهايشان هزار نفر هزار نفر حركت كردند و همه را از دم تیغ می گذراندند و سپاهيان فراهم كردند و شهرها بنا نهادند كجا هستند؟

دانش افزایی صرف و بدون عمل فایده ندارد. باید به این نکته ها دقت کرد.

به مصر رفتم و آثار باستان ديدم                 به چشم آنچه شنيدم ز داستان ديدم

بسى چنين و چنان خوانده بودم از تاريخ         چنان فتاد نصيبم كه آنچنان ديدم

گواه قدرت شاهان آسمان درگاه                   بسى هرم ز زمين سر به آسمان ديدم

ز روزگار کهن در حریم الاهرام                 نشان روز نو و دولت جوان دیدم

گذشته در دل آینده هر چه پنهان داشت           به مصر از تو چه پنهان که بر عیان دیدم

تو كاخ ديدى و من خفتگان در دل خاك         تو نقش ديدى و من نعش ناتوان ديدم

 تو تخت ديدى و من بخت واژگون از تخت     تو صخره ديدى و من سخره زمان ديدم

تو عكس ديدى و من گردش جهان برعكس     توشكل ظاهر و من صورت نهان ديدم

شدم به موزه مصر و ز عهد عاد ثمود          هزاران وصله فرعون باستان دیدم

تو چشم ديدى و من ديده حريصان باز          هنوز در طمع عيش ‍ جاودان ديدم

تو تاج ديدى و من تخت رفته بتاراج            تو عاج ديدى و من مشت استخوان ديدم

پس امیرالمومنین می فرمایند: تاریخ بخوان ولی هدفمند و درس عبرت آن را ببین که «کلها حائل مفارق». در قسمت بعدی حضرت می فرمایند حال که بی ارزش بودن دنیا را دیدی، بچسب به خدا!

کد خبر 2465587

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha