۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹

نشست عوامل «در دنیای تو ساعت چند است؟»

جای «ای‌کاش» باقی نماند/ تقسیم جامعه به چای‌خورها و قهوه‌خورها!

جای «ای‌کاش» باقی نماند/ تقسیم جامعه به چای‌خورها و قهوه‌خورها!

فردین صاحب الزمانی تدوینگر و صفی یزدانیان کارگردان فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» درباره نوع تدوین و نظر برخی منتقدان که اثر را برای مخاطب کافه‌نشین دانسته‌اند، صحبت کردند.

خبرگزاری مهر- گروه هنر: نام فردین صاحب الزمانی به عنوان تدوینگر در فیلم هایی که علی مصفا کارگردانی و یا تهیه کنندگی کرده، دیده می شود. او از جمله تدوینگرهایی است که به نوعی دغدغه و دنیای شخصی خود را در قالب سینما روایت کرده و فیلم «چیزهایی هست که نمی دانی» نیز اثری است که نوشته و کارگردانی کرده است.

صاحب الزمانی این بار در کنار صفی یزدانیان کارگردان و علی مصفا تهیه کننده فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» قرار گرفته و این اثر سینمایی را تدوین کرده است. این تدوینگر سینمای ایران در بخش دوم از گفتگوی مهر با عوامل فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» به روند تدوین این فیلم سینمایی و تغییرات ایجاد شده در فیلم قبل از نمایش در جشنواره فیلم فجر اشاره کرد.

در بخش پایانی از این گفتگو فردین صاحب الزمانی تدوینگر و صفی یزدانیان کارگردان فیلم درباره نقدهای وارد شده به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» که این روزها در سینماها روی پرده است، صحبت کردند. یکی از نکات قابل توجه در این گفتگو توجه کارگردان به مخاطب شناسی این اثر سینمایی بود.

بخش پایانی این گفتگو را می‌خوانید:

* آقای صاحب‌ الزمانی بعد از نمایش فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» در جشنواره فجر سال گذشته تصمیم نگرفتید در تدوین اثر برای اکران عمومی تغییراتی ایجاد کنید؟

فردین صاحب‌الزمانی: قبل از نمایش «در دنیای تو ساعت چند است؟» در جشنواره فجر، فیلم را در چند جلسه برای دوستانی از سینماگران و منتقدان گرفته تا نویسندگان سینمایی نمایش دادیم و نظرات مختلفی دریافت کردیم که در نهایت برای نمایش در جشنواره تغییرات کوچکی در فیلم به وجود آوردیم و بعد هم همان نسخه جشنواره را برای اکران عمومی ارائه کردیم.

* بعد از اکران، واکنشی از مخاطبان دیده اید که این تصور را برایتان به وجود بیاورید که کاش صحنه ای از فیلم را مجددا تدوین می کردید تا به ریتم و بازخورد مناسب تری برسید؟

- نه، واقعا به مورد خاصی برنخوردیم. ضمن این که به تعداد تماشاگرانی که فیلم را دیده‌اند، نظرات مختلفی وجود دارد و نمی‌توان براساس نظراتی که وجود دارد تدوین را تغییر داد.

* این نمایش‌های قبل از جشنواره برای اهالی سینما و منتقدان چند سالی است خیلی مد شده است. به نظر شما دیدگاه طیف‌های مختلفی که فیلم را قبل از جشنواره می‌بینند تا چه اندازه مفید واقع می‌شود؟

- واقعیت این است که دیدگاه این دسته از مخاطبان که جزو حرفه‌ای‌های سینما به شمار می‌آیند تنها ۱۰ درصد برای بهبود اثر راهگشا است و در نگاه کلی نمی‌توان به مجموع نظراتی که در نمایش‌های خصوصی قبل از جشنواره فیلم فجر ارائه می‌شود، تکیه کرد.

به نظر من اغلب نظرات براساس شرایطی که افراد در آن قرار دارند، بیان می‌شود. مثلا ممکن است روز شلوغی را پشت سر گذاشته باشند و با خستگی و بی‌حوصلگی فیلم را ببینند و یا بعد از جلسه، قراری با کسی داشته باشند و با درگیری‌های ذهنی روزمره فیلم را ببینند و در نهایت قضاوت کنند. از همین رو به نظراتی می‌توان اعتماد کرد که نتیجه تماشای فیلم در شرایطی خنثی و با اغراق می‌شود گفت «آزمایشگاهی» باشد. اما به هرحال قبل از جشنواره در فیلم تغییراتی دادیم و یک سکانس را درآوردیم و یک سکانس دیگر را هم کوتاه کردیم.

نشست فیلم در دنیای تو ساعت چند است ؟

* به اعتقاد من مساله تدوین در فیلم‌های عاشقانه که کمی تم طنز هم دارند، مساله مهمی است. شما در تدوین «در دنیای تو ساعت چند است؟» چه اصولی را مدنظر داشتید؟

- به نظر من تدوین در فیلم‌های معمولی راحت‌تر است و در مقابل، تدوین فیلم‌هایی مثل «پلۀ آخر» یا «چیزهایی هست که نمی‌دانی» سخت‌تر است چون فیلم‌های خیلی خاصی هستند. وقتی در این نوع فیلم ها هیچ نمونه‌ای به عنوان کمک‌دهنده در ذهن و در دسترس نداشته باشید، تدوینگر باید خودش راهش را به تنهایی و با کمک کارگردان پیدا کند و این خیلی سخت است.

فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» در جهان خودش ساخته شده و منحصربه‌فرد است پس ریتمی که باید برای تدوین فیلم به دست می‌آمد ریتمی مخصوص به خودش و در نتیجه سخت بود و براساس فرمول رایج تدوین در فیلم‌های معمولی و نکات تدوینی که قبلا امتحان خود را پس داده بودند، نمی‌توانستیم فیلم را تدوین کنیم.

کاری که من در زمان تدوین می‌کنم این است که مدام خودم را جای تماشاگر می‌گذارم و سعی می‌کنم کشف کنم که با تماشای این سکانس احتمالا چه احساسی در تماشاگر برانگیخته خواهد شد. کار بازیگرها هم هنگام فیلمبرداری به همین سختی است چون آن‌ها هم جدا از این که تکنیک و ریتم بازی خود را حفظ می‌کنند، باید موقع بازی با حواس جمع به احساس مخاطب هم فکر کنند.

* بالاخره به الگویی برای تدوین فیلم‌هایی چون «در دنیای تو ساعت چند است؟» رسیدید؟

- نمی‌شود الگویش کرد چون همان‌طور که گفتم نمونه‌های مشابهی ندارد و مشابهش را هم نمی‌شود ساخت.

* به عنوان مخاطبی که به فیلم نزدیک بوده‌اید جایگاه فیلم‌هایی از این دست در سینمای ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟

- سوال سختی است چون من مخاطب بیرونی فیلم نیستم اما با ارجاع به فیلم‌هایی که از گذشته تاکنون در آن حضور داشتم باید بگویم فیلمی مثل «سیمای زنی در دور دست» نسبت به این فیلم تجربه‌گراتر بود و خوشبختانه آثاری از این دست در نقطه‌ای از سینمای ایران ایستاده‌اند که مخاطب دوست دارد به‌ دفعات آن‌ها را ببیند و از دیدن‌شان لذت ببرد. وجود چنین جایگاهی برای هر یک از ما که به نوعی درگیر فیلم بوده‌ایم لذت‌بخش است. ناگفته نماند از چیزی که هر بار حیرت می‌کنیم، این است که عده زیادی، این فیلم‌ها را بارها دیده‌اند و لذت برده‌اند اما نکته این است که دیگر نمی‌توانیم فیلم‌هایی مثل این‌ها بسازیم.

* چرا؟

- چون این مدل فیلم، مثل فیلم خودم یا «پلۀ آخر» فقط یک بار می‌تواند ساخته شود. سبک را نمی‌گویم، خود فیلم با این موضوع‌ها و فرم را نمی‌شود تکرار کرد چون آن وقت از خودت تقلید کرده‌ای.

صفی یزدانیان: در این مدت با نقدهای جالبی مواجه شده‌ام. بخشی از مخاطبان و یا برخی از نویسندگان سینمایی این ایراد را به فیلم می گیرند که فیلم مخاطب «کافه‌نشین» دارد و لابد منظورشان این است کسانی که قهوه می‌خورند مخاطب این فیلم هستند! اگر این نقدها ترجمه شود هیچ خواننده غیرایرانی درکشان نمی‌کند. یعنی چه؟ الان به تعداد کوچه‌های تهران در این شهر کافه یا کافی‌شاپ هست. این یعنی آدم‌های مختلفی هستند که می‌روند آنجا می‌نشینند و قهوه یا چای یا هر چیز دیگری می‌خورند.

حالا چه ایرادی دارد که کسی که قهوه می‌خورد این فیلم را می‌بیند و دوست دارد. این‌ها حرف‌های عجیب‌ و غریبی است. یا خبرنگاری آمده و با شوق برایم تعریف کرده که چقدر فیلم را دوست داشته و چند بار آن را دیده، اما در لید مصاحبه‌اش نوشته البته این فیلم را مخاطب عام نمی‌فهمد و یک کولاژ زیبا بیشتر نیست! مخاطب خاص و عام یعنی چه؟ چه کسی حق دارد این جامعه پراکنده و هزار صورت را باز به اجزای دیگری تقسیم کند؟ قهوه‌خورها و چایی‌خورها، عام‌ها و خاص‌ها ...

نشست فیلم در دنیای تو ساعت چند است ؟

* در برخی از یادداشت‌ها خوانده‌ام که فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» اصولا اجتماعی نیست؛ یعنی دغدغه جامعه را ندارد و یا به قول خودتان اینگونه قضاوت کرده‌اند که مخاطبش طیف و تیپی هستند که بیشتر در کافه‌ها رفت و آمد دارند، شاید نوعی اشاره به اینکه قشر روشنفکر مخاطب آن است و باز همان جداسازی مردم عادی و روشنفکر را دامن زده‌اند.

- این هم از همان خیر و شر کردن‌هایی است که فرهنگ متعالی ما دارد! آدم را یاد نگهبانان آشویتس می‌اندازد: اجتماعی‌ها بروند دست چپ، غیراجتماعی‌ها دست راست!

بارها این نکته را شنیده‌ام که می‌گویند و می‌نویسند که این فیلم حالمان را خوب می‌کند و به دلیل همین حال خوب، دوست دارند بارها فیلم را در سینما ببینند. مفهوم فیلم اجتماعی چیست؟ مگر یکی از مفاهیم فیلم اجتماعی این نیست که با مخاطب ارتباط برقرار کند و حال اینکه بسیاری از مخاطبان می‌گویند با این فیلم حال خوبی پیدا می‌کنند. با این حساب مگر می‌توان تعریفی غیر از اجتماعی برای اثر قائل شد؟ مگر می‌شود در خلأ فیلم ساخت اما این‌قدر روی افراد اجتماع تأثیر گذاشت؟ ضمن اینکه هر صاحب اثری در اجتماع زندگی می‌کند و آنچه می‌سازد جدا از اجتماعی که در آن زندگی می‌کند، نیست.

* یکی از موارد دیگر مورد نقد، موسیقی و قاب‌بندی‌های فیلم است و برخی معتقدند که همراهی این دو فاکتور با یکدیگر فیلم را به یک نماهنگ تبدیل کرده است.

- این را به تجربه یاد گرفتم که با کسی که حرفش ربطی به فیلم ندارد وارد بحث نشوم و نقدهایی از این دست هم مصداق همین تجربه است. واقعیت این است که من هیچگاه مطبوعاتی نبوده‌ام اما اینقدر در فضای مطبوعات سینمایی حضور داشته‌ام که می‌دانم ریشه نقدها و یا به عبارتی بهانه‌جویی‌ها به کجا برمی‌گردد و خوشبختانه حافظه خوبی در جمع‌آوری خاطرات دارم و طبیعی است که وقتی موزیک و قاب‌بندی خوبی وجود دارد اولین چیزی که می‌گویند این است که فیلم یک موزیک ویدئو و یا کلیپ سینمایی است. بعضی نقدها را می‌توان بدون دیدن فیلم هم نوشت. فرمولش هم این است: این را یزدانیان ساخته، پس رد پای تارکوفسکی در آن هست. موسیقی‌اش خوب است و تصاویرش زیباست، پس کلیپ است. در آن کسی به کسی فحش رکیک نمی‌دهد، پس اجتماعی نیست...

* تکرار موسیقی «چشمان سیاه» در فیلم نکته‌ای بود که در نقدهایی از این دست بسیار مطرح شد.

- آن‌که چنین حرفی می‌زند متوجه نیست که این تکرار عمدی است چراکه موسیقی «چشمان سیاه» سه نسل از آدم‌های فیلم را به هم پیوند می‌دهد. تکرار این موسیقی در نهایت یادآور عشق نجدی به حوا خانم، مادر گلی است. کاش کسانی از این دست کمی به خود زحمت بدهند و دست‌کم فیلم را ببینند.

* آقای صاحب‌الزمانی نکته خاصی درباره تدوین فیلم دارید که ناگفته مانده باشد؟

صاحب‌الزمانی: نه نکته خاصی نیست.

یزدانیان: اما من می‌خواهم نکته‌ای را بگویم. ببینید رابطه من و فردین و علی مصفا از این مرحله گذشته که بخواهیم از یکدیگر تعریف و تمجید کنیم اما واقعیت این است که فردین یک خط قرمزی دارد که در صحبت‌های خود بارها عنوان کرده که فیلم را به‌گونه‌ای تدوین می‌کند که در ذهن کارگردان پس از پایان کار «ای‌کاش» نباشد و نگوید ای‌کاش فلان پلان را کات نمی‌کردم و یا ای‌کاش کات می‌کردم. در نتیجه من به عنوان کارگردان به مرحله‌ای رسیده‌ام که هیچ جای کار نمی‌گویم ای‌کاش فلان صحنه به گونه دیگری تدوین می‌شد.

گفتگو از پریسا ساسانی

کد خبر 2774785

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha