تحمیل رأی یا تحقیق(۳)؛

انتخاب گزینشی و جهت‌دار نویسنده حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص)

انتخاب گزینشی و جهت‌دار نویسنده حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص)

یکی از مشکلات اساسی کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص) انتخاب گزینشی مطالب و بریده‌بریده کردن آن‌ها برای اثبات تحلیل سوگیرانه و جهت‌دار تحقیق است.

به گزارش خبرنگار مهر، در بخش قبلی این یادداشت سعید سرمدی نویسنده مقاله تأکید کرد: نویسنده کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص) شناختی از محیط مورد مطالعه خود ندارد و فقط به صرف شنیده‌ها و تحلیل شخصی به ارزیابی و تحقیق پرداخته است.

اکنون ادامه این مطلب را با هم می خوانیم:

۱۰. انتخاب‌های گزینشی

یکی دیگر از مشکلات اساسی این کتاب، انتخاب گزینشی مطالب و بریده‌بریده کردن آن‌ها برای اثبات تحلیل سوگیرانه و جهت‌دار تحقیق است. برای نمونه، در صفحات ۲۳ (سطرهای پایانی) تا ۲۹ در بحث برهنگی افراد پاک و برترین انسان‌های کره ارض مطالب زیر آمده است:

عادی بودن برهنگی آدم و حوا: در تورات بحث برهنگی این دو، پیش از فریب خوردن چنین آمده است: «... و آدم و زنش برهنه بودند و خجالت نداشتند. (سفر پیدایش، بخش ۲، شماره ۲۵)»

در نقد این مطالب می‌توان گفت:

اول: همه مطالب ذکر شده در تورات معتبر نیستند و درستی آن‌ها باید بررسی شود. همچنین در تورات اهانت‌های زشت و ناروایی به پیامبران شده است که قطعاً مخالف با شأن یک انسان عادی می‌باشد چه رسد به شأن پاکان و انبیا (ع). بنابراین، به صرف وجود عباراتی در تورات، نمی‌توان به آن‌ها استناد کرد و به منزله دلیل و بیّنه برای مطالب خود آورد.

دوم: در زمان برهنگی آدم و حوا پیش از فریب خوردن (بر فرض صحت)، هیچ بشر دیگری غیر از این دو (که زن و شوهر بودند) بر روی کره زمین وجود نداشته و از نظر شرعی آنان بر یکدیگر حلال بوده‌اند.

سوم: به تأیید آیه ۱۱۸ سوره طه: «ان لک الا تجوع فیها و لاتعری» همانا برای تو [در بهشت هرگونه غذا و لباس آماده است] نه هرگز در آن‌جا گرسنه شوی و نه عریان مانی. (ترجمه الهی قمشه‌ای) یا در حقیقت: برای تو در آن‌جا این [امتیاز] است که نه گرسنه می‌شوی و نه برهنه می‌مانی (فولادوند به نقل از صفحه ۳۶۱ کتاب حجاب شرعی)؛ آدم و حوا قبل از فریب خوردن، برهنه و عریان نبودند.

چهارم: قاعدتاً منظور از خجلت نداشتن آدم و حوا پیش از فریب خوردن، با معنایی که نویسنده برداشت کرده است متفاوت می‌باشد و باید تفسیر آن را از علمای یهودی پرسید، زیرا در سفر پیدایش، بخش سوم، شماره ۷ تصریح شده است که آنان تا قبل از فریب خوردن از برهنگی خود اطلاعی نداشتند (تا در نتیجه بخواهند خجالتی داشته باشند) : «آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریان‌اند.»

پنجم: بسیار عجیب است که نویسنده فصل دوم سفر پیدایش را مطالعه کرده و عبارت برهنگی آدم و حوا را در آن یافته، ولی ستون مقابل را که فصل سوم همین سفر پیدایش است مطالعه نکرده و از آن غفلت کرده است.

در آیه ۷ همین فصل آمده است: «آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریان‌اند. پس برگ‌های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویش ساختند.»

ملاحظه می‌فرمایید که نویسنده فقط عبارت «لا تقربوا الصلوۀ» را که به نفع تحقیقش می‌باشد انتخاب کرده و ادامه آیه را که «و انتم سکاری» است فراموش کرده و نتیجه گرفته که خدا فرموده است به نماز اصلاً و ابداً نزدیک نشوید.

چگونه می‌توان با عبارت‌های کتاب‌های مقدس (تورات، انجیل، قرآن) چنین بازی کرد و با تقطیع عبارت‌ها، نتیجه‌های موافق میل خود و صد درصد مخالف با واقع و فرمایش خداوند را نتیجه‌گیری کرد؟

ششم: حتی اگر تحلیل نویسنده در خصوص برهنگی پیش از فریب خوردن و خجالت نداشتن آدم و حوا را بپذیریم، با توجه به آیه ۷ فصل سوم مشخص می‌شود که این دوران، یک زمان محدود و کوتاهی بوده است و پس از فریب خوردن، آنان به عریانی‌شان پی بردند و از برگ درخت انجیر برای خود سترهایی دوختند.

چگونه می‌توان از یک زمان محدود و کوتاه که در آن زمان نیز غیر از آدم و حوا ـ که همسر یک‌دیگر بودند ـ انسان دیگری در بهشت یا بر روی زمین وجود نداشته است، نتیجه‌گیری کرد که آن دو در همه دوران‌ها برهنه بودند و هیچ خجالتی هم نمی‌کشیدند!؟

هفتم: در آیه ۲۱ فصل سوم تورات آمده است: «و خداوند خدا رخت‌ها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید.»

نکته جالب توجه این است که نویسنده فقط به یک آیه تورات که در آن به برهنگی اشاره شده است، استناد می‌کند، ولی به آیات دیگر که در آن‌ها از پوشش و دوزندگی سخن گفته شده است، هیچ اشاره‌ای نمی‌کند. همان گونه که در بند ۵ بیان شد، نویسنده به جای تحقیق در مورد حجاب شرعی به دنبال بی‌حجابی و برهنگی است وگرنه محققی که به دنبال تبیین پوشش پاکان باشد، فقط از برهنگی آنان سخن نمی‌گوید.

هشتم: در تورات به نزول نعمت لباس و زینت از سوی پروردگار“[۱] و نیز آموزش صنعت دوزندگی و نزول سوزن و نخ (در شکل اولیه) تأکید می‌شود؛ همان چیزی که تابوی اصلی تحقیق نویسنده است و با قوت و قاطعیت وجود سوزن و نخ را در جامعه عرب جاهلی نفی می‌کند.

به گفته عبدالعلی بازرگان: یکی از تفاوت‌های اصلی انسان و حیوان در این است که انسان لباس و پوشش [انتخابی] دارد و حیوان فاقد آن است. (پرتو هدایت (شرح و تفسیر کل قرآن کریم)، سوره اعراف)

در بند دوم صفحه ۲۴ کتاب حجاب شرعی آمده است:

۲. شرم و حیای زمین از رویت عورت ابراهیم: شیخ صدوق به نقل این سخن از امام جعفر صادق پرداخته است که: ... (خداوند متعال به ابراهیم(ع)) وحی کرد که زمین به من شکایت کرد چه، از دیدن عورت و شرمگاه تو شرم و حیا می‌کند، پس بین خود و زمین حجاب و ساتری قرار ده. آن‌گاه، ابراهیم پوشاکی که بزرگ‌تر از ساتر شرمگاه و کوچک‌تر از شلوار است و تا زانوانش می‌رسید تهیه کرد و پوشید. [فجعل شیئاً هو اکبر [اکثر] من الثیاب و من دون السراویل فلبسه، فکان الی رکبته]

انتقادهایی که بر این قسمت وارد است عبارت‌اند از:

اول: در صورت صحیح بودن روایت، هیچ نکته‌ای دال بر برهنگی حضرت ابراهیم(ع) و مشاهده عورت او از سوی هیچ یک از بندگان خدا و انسان‌های روی زمین مشاهده نمی‌شود. شکایت مربوط به زمین است که موفق به دیدن شرمگاه ابراهیم(ع) می‌شود نه مربوط به انسان‌ها. و نمی‌توان این حدیث را دلیلی برای برهنگی پاکان دانست و از آن این‌گونه نتیجه‌گیری کرد که: «حجاب شرعی در آن روزگاران هرگز به غلظت اعصار بعدی و از جمله عصر کنونی نبوده است.» (ص ۲۹، سطرهای ۸ و ۹)

دوم: برخلاف جمع‌بندی نهایی صفحه ۲۹ کتاب، این روایت بیان‌گر این است که در زمان حضرت ابراهیم(ع) نه‌تنها برهنگی رواج نداشته، بلکه انواع پوشاک و لباس برای قسمت‌های مختلف و به شکل دوخته و محفوظ وجود داشته است.

این حدیث از وجود پوشاک برای ستر شرمگاه، شلوار و شورت انتخابی حضرت ابراهیم(ع) که بزرگ‌تر از ساتر شرمگاه و کوچک‌تر از شلوار بوده و تا زانوانش می‌رسیده است، در بازارهای شهر حکایت می‌کند و حضرت ابراهیم(ع) نوع پوشیده‌تر و محفوظ‌تر و به قول نویسنده حجاب و پوشش غلیظ‌تر را تهیه می‌کنند و می‌پوشند.

سوم: همان گونه که در حدیث آمده است، کلمه سراویل در زمان حضرت ابراهیم(ع) وجود داشته و مردم آن را می‌شناخته و می‌پوشیده‌اند. چگونه می‌توان گفت هفت یا هشت هزار سال بعد از زمان حضرت ابراهیم(ع) آن قدر پیشرفت صنعت پوشاک در جهان تدریجی و کند بوده که اختراع شورت از بابل به جزیرۀ‌العرب نرسیده است؟ (آن گونه که نویسنده در صفحه ۲۴۶، سطرهای ۱۲ و ۱۳ منکر وجود سراویل در زمان پیامبر(ص) می‌شود).

نویسنده این نکته را فراموش کرده است که همین ابراهیم(ع) سراویل‌پوش، همسر و فرزند خود را که قطعاً با سراویل آشنا بوده و آن را می‌پوشیده‌اند به سرزمین مکه منتقل کرده است؟ راحت‌ترین و ساده‌ترین شکل انتقالِ اختراع شورت، مهاجرت استفاده‌کنندگان از آن به سرزمین مکه می‌باشد.

چهارم: حضرت ابراهیم(ع) بیش از ۱۵۰ سال زندگی کردند و حتی اگر حدیثی که در مورد شکایت زمین از دیدن عورت او به خداوند ذکر شد را صحیح بدانیم، اولاً این موضوع دلیلی بر برهنگی او در میان مردم جامعه او نمی‌باشد، زیرا زمین امکان دیدن عورت او را از میان لباس بلند و دامن پیراهن نیز می‌یافته و این به معنای برهنه بودن او در اجتماع نیست. از سوی دیگر، این فقط یک گزارش مختصر و کوتاه از یک زندگی بیش از ۱۵۰ ساله است، بقیه ۱۴۹ سال و ۳۶۴ روز دیگر زندگی ایشان چه می‌شود و ایشان در این مدت بسیار طولانی چگونه زندگی می‌کردند و چه پوششی داشته‌اند؟ تعمیم یک حادثه کوچک به کل زندگانی فرد و جامعه و حتی بشریت، یکی از آسیب‌های بزرگ این تحقیق است.

در بند سوم صفحه ۲۴ آمده است: در مورد تدبیر برای پوشش عورت هارون در تورات چنین آمده است: ... و رخت‌های مقدس برای برادرت هارون به جهت عزت و زینت بساز ... و زیرجامه‌های کتان برای ستر عورت هارون و پسرانش بساز که از کمر تا ران برسد و بر هارون و پسرانش باشد ... این برای وی و بعد از او برای ذریه‌اش فریضه‌ای ابدی است. (سفر خروج، فصل ۲۸، آیه ۲، ۴۲ و ۴۳)

اشکالاتی که بر این بخش وارد است عبارت‌اند از:

اول: در هیچ کجای این آیات، نشانی از برهنگی هارون و پسرانش به چشم نمی‌خورد و معلوم نیست چرا نویسنده، این آیات را تحت عنوان برهنگی پاکان آورده است!؟ نهایت چیزی که این آیات مطرح می‌کنند همان دستور درست کردن شورت و زیرجامه برای هارون و پسرانش می‌باشد و نه چیزی بیش‌تر از آن.

دوم: آیا برای اثبات سناریوی برهنگی می‌توان با همه چیز (حتی کتاب مقدس آسمانی و تورات) و همه کس حتی حضرت هارون(ع) پیغمبر خدا، بازی کرد و شأن آنان را چنین پایین آورد؟

آیا این کارها واقعاً از دل‌سوزی و به منظور بازنگری در متون دینی و به قصد تبیین حقایق زندگی بشری انجام شده است؟

سوم: اگر در بحث داستان آدم و حوا احتمال داده می‌شد که نویسنده فقط به مطالعه یک فصل پراخته و فصل بعدی را مطالعه نکرده و آن برداشت ناصحیح را ارائه داده است، در این فصل مشاهده می‌شود که همه آیات را از ابتدا تا انتها مطالعه کرده و به صورت گزینشی فقط آیات مربوط به برهنگی (به قول نویسنده) و دستور دوختن شورت (به قول تورات) را آورده است و ۴۱ آیه دیگر را که دستورات بسیار طولانی و مفصل و پیچیده در مورد چگونگی دوختن رخت کهانت و اندازه هر قسمت از لباس و شیوه تزیین آن‌ها با طلا، لاجورد، ارغوان، قرمز، کتانِ نازکِ تابیده‌شده و... را بیان می‌کنند، متأسفانه نادیده گرفته است.

برای درک بهتر ۴۳ آیه فصل ۲۸ رخت کهانت سفر خروج به طور کامل در این قسمت درج می‌شود؛ شاید بیان این مطالب سناریوی خیالی نویسنده در خصوص واقعیت تدریجی بودن پیشرفت بشر در حوزه پوشاک و حجاب (صفحه ۲۳ سطرهای ۱۶ و ۲۳) را نقش بر آب کند و پایه‌های استوار تحلیل سوگیرانه او را ویران سازد.

و تو برادر خود، هارون و پسرانش را با وی از میان بنی‌اسرائیل نزد خود بیاور تا برای من کهانت بکند، یعنی هارون و ناداب و ابیهود و العازار و اینامار، پسران هارون۲ و رخت‌های مقدس برای برادرت، هارون، به جهت عزت و زینت بساز. ۳ و تو به جمیع دانادلانی که ایشان را به روح حکمت پرساخته‌ام، بگو که رخت‌های هارون را بسازند برای تقدیس کردن او تا برای من کهانت کند. ۴ و رخت‌هایی که می‌سازند این است: سینه‌بند و ایفود و ردا و پیراهن مطرّز و عمامه و کمربند. این رخت‌های مقدس را برای برادرت هارون و پسرانش بسازند تا به جهت من کهانت کنند. ۵ و ایشان طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک بگیرند. ۶

و ایفورد را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتانِ نازکِ تابیده‌شده، از صنعت نساج ماهر بسازند۷ و دو کتفش را بر دو کناره‌اش بپیوندند تا پیوسته شود۸ و زنار ایفود که بر آن است، از همان صنعت و از همان پارچه باشد، یعنی از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتانِ نازکِ تابیده‌شده. ۹ و دو سنگ جزع بگیر و نام‌های بنی‌اسرائیل را بر آن‌ها نقش کن. ۱۰ شش نام ایشان را بر یک سنگ و شش نام باقی ایشان را بر سنگ دیگر موافق تولد ایشان. ۱۱ از صنعتِ نقاشِ سنگ مثل نقش خاتم نام‌های بنی‌اسرائیل را بر هر دو سنگ نقش نما و آن‌ها را در طوق‌های طلا نصب کن. ۱۲ و آن دو سنگ را بر کتف‌های ایفود بگذار تا سنگ‌های یادگاری برای بنی‌اسرائیل باشد، و هارون نام‌های ایشان را بر دو کتف خود، به حضور خداوند برای یادگاری بردارد. ۱۳ و دو طوق از طلا بساز. ۱۴ و دو زنجیر از طلای خالص بساز مثل طناب به هم پیچیده‌شده و آن دو زنجیر به هم پیچیده‌شده را در طوق‌ها بگذار. ۱۵

و سینه‌بند عدالت را از صنعت نساج ماهر موافق کار ایفود بساز و آن را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده‌شده بساز. ۱۶ و مربع و دولا باشد، طولش یک وجب و عرضش یک وجب. ۱۷ و آن را به ترصیع سنگ‌ها، یعنی به چهار رسته از سنگ‌ها، مرصع کن که رسته اول عقیق احمر و یاقوت اصفر و زمرد باشد۱۸ و رسته دوم بهرمان و یاقوت کبود و عقیق سفید۱۹ و رسته سوم عین‌الهر و یشم و جمشت۲۰ و رسته چهارم زبرجد و جزع و یشب. و آن‌ها در رسته‌های خود با طلا نشانده شود. ۲۱

و سنگ‌ها موافق نام‌های بنی‌اسرائیل مطابق اسامی ایشان، دوازده باشد، مثل نقش خاتم و هر یک برای دوازده سبط موافق اسمش باشد. ۲۲ و بر سینه‌بند، زنجیرهای به هم پیچیده‌شده مثل طناب از طلای خالص بساز۲۳ و بر سینه‌بند، دو حلقه از طلا بساز و آن دو حلقه را بر دو طرف سینه‌بند بگذار. ۲۴ و آن دو زنجیر طلا را بر آن دو حلقه‌ای که بر سر سینه‌بند است بگذار۲۵ و دو سر دیگر آن دو زنجیر را در آن دو طوق ببند و بر دو کتف ایفود به طرف پیش بگذار. ۲۶ و دو حلقه زرین بساز و آن‌ها را بر دو سر سینه‌بند، به کنار آن [که] به طرف اندرون ایفود است، بگذار. ۲۷ و دو حلقه دیگر زرین بساز و آن‌ها را بر دو کتف ایفود از پایین به‌جانب پیش، در برابر پیوستگی آن، بر زیر زنار ایفود بگذار. ۲۸ و سینه‌بند را به حلقه‌هایش بر حلقه‌های ایفود به نوار لاجورد ببندند تا بالای زنار ایفود باشد و تا سینه‌بند از ایفود جدا نشود. ۲۹ و هارون نام‌های بنی‌اسرائیل را بر سینه‌بند عدالت بر دل خود، وقتی که به قدس داخل شود، به حضور خداوند به جهت یادگاری دائماً بردارد. ۳۰ و اوریم و تُمّیم را در سینه‌بند عدالت بگذار تا بر دل هارون باشد، وقتی که به حضور خداوند بیاید، و عدالت بنی‌اسرائیل را بر دل خود به حضور خداوند دایماً متحمل شود. ۳۱

و ردای ایفود را تماماً از لاجورد بساز۳۲ و شکافی برای سر، در وسطش باشد و حاشیه گرداگرد شکافش از کار نساج مثل گریبان زره، تا دریده نشود. ۳۳ و در دامنش، انارها بساز از لاجورد و ارغوان و قرمز گرداگرد دامنش، و زنگوله‌های زرین در میان آن‌ها به هر طرف. ۳۴ زنگوله زرین و اناری و زنگوله زرین و اناری گرداگرد دامن ردا۳۵ و در بر هارون باشد هنگامی که خدمت می‌کند، تا آواز آن‌ها شنیده شود هنگامی که در قدس به حضور خداوند داخل می‌شود و هنگامی که بیرون می‌آید تا نمیرد. ۳۶ و تُنکه‌ای از طلای خالص بساز و بر آن مثل نقش خاتم قدوسیت برای یهوه نقش کن. ۳۷ و آن را به نوار لاجوردی ببند تا بر عمامه باشد، بر پیشانی عمامه خواهد بود۳۸ و بر پیشانی هارون باشد تا هارون گناه موقوفاتی که بنی‌اسرائیل وقف می‌نمایند، در همه هدایای مقدس ایشان متحمل شود. و آن دائماً بر پیشانی او باشد تا به حضور خداوند مقبول شوند. ۳۹ و پیراهن کتان نازک را بباف و عمامه‌ای از کتان نازک بساز و کمربندی از صنعت طراز بساز. ۴۰ و برای پسران هارون پیراهن‌ها بساز و به جهت ایشان کمربندها بساز و برای ایشان عمامه‌ها بساز به جهت عزت و زینت. ۴۱ و برادر خود هارون و پسرانش را هم‌راه او به آن‌ها آراسته کن و ایشان را مسح کن و ایشان را تخصیص و تقدیس نما تا برای من کهانت کنند. ۴۲

و زیر جامه‌های کتان برای ستر عورت ایشان بساز که از کمر تا ران برسد۴۳ و بر هارون و پسرانش باشد هنگامی که به خیمه اجتماع داخل شوند یا نزد مذبح آیند تا در قدس خدمت نمایند، مبادا متحمل گناه شوند و بمیرند. این برای وی و بعد از او برای ذریتش فریضه ابدی است.

چهارم: این همه انواع لباس‌های تزیین‌شده با طلا، لاجورد، ارغوان و قرمز و کتان نازک بافته‌شده، سینه‌بند، ایفود، ردا، پیراهن مطرز، عمامه، کمربند و... اگر از تعدد پوشش و لباس و غلظت حجاب و پوشش در عصر موسی و هارون(ع) حکایت نکند، نشان از چه دارند؟ در عصر کنونی این لباس‌ها را در خواب هم نمی‌توان دید چه رسد به بیداری؟ قیمت یکی از این لباس‌ها چند میلیون خواهد شد؟ آیا در آن زمان سینه‌بند، پیراهن مطرّز و عمامه را برای پوشاندن شرمگاه و پایین‌تنه استفاده می‌کردند؟ (آن گونه که نویسنده در صفحه ۲۹ سطرهای ۹ و ۱۰ نتیجه‌گیری کرده است)

در بند ۴ صفحه ۲۴ آمده است: ۴. سخن خداوند به موسی(ع) پس از ده فرمان: «و بر مذبح من از پله‌ها بالا مرو، مبادا عورت تو بر آن مکشوف شود.» (سفر خروج، فصل ۲۰، آیه ۲۶)

در این قسمت ذکر این نکات ضروری به نظر می‌رسد:

اول: در این آیه هیچ نشانی از آشکار شدن عورت حضرت موسی(ع) بر هیچ یک از انسان‌ها وجود ندارد و خداوند درباره آشکار شدن عورت ایشان بر مذبح و پله‌های آن هشدار می‌دهد.

دوم: در این آیه هیچ نشانی از برهنگی این بنده پاک خدا دیده نمی‌شود و هیچ یک از کلمات آن بیان‌گر برهنه بودن هیچ قسمتی از بدن حضرت موسی(ع) در برابر مردم نیست.

آیا می‌توان این گونه با شأن و موقعیت انبیای بزرگوار الهی بازی کرد و ذهنیت بدی حتی از برهنگی عورت آنان در مردم ایجاد کرد؟

سوم: از این آیه نمی‌توان هیچ‌گونه نتیجه‌گیری در مورد رقیق بودن حجاب در عصر موسی(ع) یا غلیظ بودن حجاب در عصر کنونی کرد.

چهارم: لباس‌های رنگارنگ، متفاوت و تزیین‌شده در صفحات ۵۰ تا ۵۲ را که از تورات نقل شده است را چگونه می‌توان برهنگی نامید؟ آیا معنای پوشش و برهنگی نزد نویسنده جابه‌جا شده است؟

نویسنده از نکته ذکرشده در ادامه بند ۴ در صفحه ۲۴ چنین نتیجه‌گیری کرده است: «صدور این امر (بالا نرفتن از پله‌های مذبح و آشکار شدن عورت بر آن‌ها) ناشی از دو چیز بوده است: یکی کوتاه بودن دامن‌ها و دیگری نادوخته بودن‌شان.»

نویسنده محترم باید به این نکات توجه کند:

اول: آیا برای پله‌های مذبح و زمین، بلندی و کوتاهی دامن‌ها تأثیری در دیدن عورت دارد؟ آیا مذبح و زمین هم انسان هستند و محدودیت‌های ”دید“ انسان را دارند؟ آیا می‌توان به مانند انسان برای زمین و پله‌های مذبح، تعیین تکلیف کرد و فلسفه احکام آن را بیان کرد؟

دوم: همان‌طور که پیش از این در حدیث سروال حضرت ابراهیم(ع) بیان شد که ایشان پوشاکی که بزرگ‌تر از ساتر شرمگاه و کوچک‌تر از شلوار که تا زانوان‌شان را می‌پوشاند، تهیه کردند و پوشیدند، آیا هنوز می‌توان از ناتوانی صنعت دوخت در زمان موسی(ع) حرف زد؟

سوم: با توجه به ۴۳ آیه فصل ۲۸ سفر خروج تورات در مورد شیوه تهیه رخت کهانت، آیا می‌توان نادوخته بودن لباس را در آن زمان باور کرد؟

آیا معروف‌ترین، مجهزترین و صاحب سبک‌ترین طراحان و دوزندگان لباس‌های شیک و مجلسی برای آموزش طراحی لباس و تزیین آن نباید به درس‌آموزی از مطالب تورات در این فصل بپرداند و شاگردی کنند؟

چهارم: چرا نویسنده می‌کوشد با بدیهی‌ترین واقعیت زندگی انسان‌ها، این قدر متعصبانه برخورد کند و وجود سوزن و نخ و قدرت دوختن لباس را نادیده بگیرد؟ کشف حقیقت و تاباندن نور واقعیت بر زندگانی انسان‌های گذشته که وظیفه یک محقق است چه می‌شود؟

در بند ۵ صفحه‌های ۲۴ و ۲۵ در مورد شیوه پوشش همسر آینده موسی آمده است:

«... دختر پیشاپیش او می‌رفت و در راه ناگهان بادی وزید و از پشت، جامه وی را بالا زد و سرین او پیدا شد.» (الکامل ابن‌اثیر، ج ۱، صفحه ۱۷۶)

گفتنی است که:

اول: در سفر خروج (فصل دوم صفحه ۶۵ تورات) هیچ اشاره‌ای به شیوه حرکت موسی و دختر شعیب(ع) و در نتیجه بالا رفتن دامن جامه و پیدا شدن سرین وی نشده است.

دوم: مطالب ذکرشده از تاریخ کامل ابن‌اثیر و تفسیر علی بن‌ابراهیم قمی در صفحه ۲۵ کتاب مبنی بر پیدا شدن سرین دختر شعیب(ع) با نص صریح آیه ۲۵ سوره قصص تعارض دارد. در این آیه آمده است: «فجاءته احدیهما تمشی علی استحیاء» یکی از آن دو دختر با کمال وقار و حیا بازآمد.

همان گونه که مشاهده می‌شود آیه بر حیا و شرم و وقار و عفاف دختر شعیب(ع) تأکید دارد.

سوم: در آیات ۲۳ و ۲۴ همین سوره (قصص) نیز در خصوص دور بودن دو دختر شعیب(ع) از مردان در هنگام آب دادن به گوسفندان و معطل شدن همیشگی آنان برای سیراب کردن گوسفندان؛ پرهیز از اختلاطِ کاری با مردان؛ بی‌اعتنایی مردان به آن دو زن و جلو نینداختن نوبت آب دادن گوسفندان آنان و... مطالبی بیان شده است.

این مطالب بیان‌گر حیا و عفاف آنان است، حال چگونه می‌توان گفت که این دختران عفیف و باحیا، ابتدایی‌ترین وظیفه که پوشش سرین‌شان بوده است را انجام نداده‌اند؟ چگونه برای پرهیز از اختلاطِ کاری با مردان، معطلی طولانی روزانه را متحمل می‌شوند، ولی توانایی نگاه‌داری دامن‌شان را در برابر باد ندارند و سرین خود را حفظ نمی‌کنند؟

چهارم: حتی اگر همین روایت غیرمستند ذکرشده در صفحه ۲۵ کتاب را نیز به طور کامل بپذیریم، متوجه می‌شویم که شیوه پوشش صفورا (دختر شعیب(ع)) حکایت از برهنگی ندارد، بلکه در متن به طور صریح به پوشیدن جامه اشاره شده است و پوشیدن جامه نیز بیان‌گر وجود لباس دوخته در آن عصر است.

حتی نویسنده در سطر ۸ صفحه ۲۹۱، می‌پذیرد که لباس دوخته و قمیص در عربستان وجود نداشته، ولی در مصر و کنعان بوده است و مردم آن شهرها با لباس دوخته آشنا بودند و از آن استفاده می‌کردند. در نتیجه، شاید بتوان گفت که مردم مدین نیز به دلیل هم‌جواری با مصر، از این نوع لباس‌ها استفاده می‌کرده‌اند و دختر شعیب(ع) نیز دامن دوخته داشته است. از سوی دیگر، وقتی که موسی(ع) می‌گوید: ما که اهل خاندان رسالت هستیم به پشت زنان نگاه نمی‌کنیم (ص ۲۵، سطرهای ۴ و ۵) و عملاً گفته‌اند که به کفل و سرین او نگاه نکرده‌اند، چگونه آن دختر این موضوع را فهمیده است که موسی(ع) سرین او را دیده است و برای پاک‌چشمی او را دعوت کرده که در پشت سر او راه برود؟

همچنین اگر بر فرض محال، نمایان شدن سرین دختر شعیب(ع) را در حالت وزش باد بپذیریم، این موضوع حکایت از این دارد که در مواقع عادی، پوشش دامن او نشانی از برهنگی ندارد و جایی از بدن او پیدا نیست و این موردی خاص و استثنایی و برای آزمایش موسی(ع) بوده است. چرا نویسنده آن را تعمیم داده و رایج بودن برهنگی را از آن نتیجه گرفته است. (ص ۲۵، سطر ۱۱)

نویسنده در نهایت در صفحه ۲۹ سطرهای ۷ تا ۱۰ نتیجه‌گیری کرده است: بنابراین، با توجه به شواهد بالا که همگی درباره پاک‌ترین انسان‌ها بود، باید پذیرفت که حجاب شرعی در آن روزگاران هرگز به غلظت اعصار بعدی و از جمله کنونی نبوده است و از آن مهم‌تر این‌که درخواست شرع بر روی پوشاندن شرمگاه و پایین‌تنه متمرکز بوده و نه قسمت‌های دیگر اندام.

ذکر این نکات ضروری است که:

اول: با بیان چند حادثه و چند تذکر نمی‌توان چنین نتیجه‌گیری قطعی و کلی را بیان کرد. در صفحات ۲۳ تا ۲۹ کتاب، هیچ نکته‌ای از خواست شرع نیامده است که مشخص کند تأکید بر پوشش کدام قسمت بوده یا نبوده است؟ نتیجه‌گیری در یک تحقیق علمی با چنین شیوه‌ای انجام نمی‌شود.

دوم: آیا وجود شورت و شلوار و پوشش انتخابی حضرت ابراهیم(ع)؛ ویژگی‌ها و تعدد لباس‌های مربوط به رخت کهانت حضرت هارون(ع)؛ دقت‌ها و حساسیت‌های دختران شعیب(ع) برای جلوگیری از اختلاط کاری با مردان و... بر برهنگی تأکید دارند یا بر حجاب و پوشش؟

سوم: در حالی که نویسنده هنوز در ابتدای بحث حجاب و پوشش جامه عرب جاهلی را بررسی نکرده و توضیحی در این‌باره نداده است، چگونه نتیجه نهایی و اسکافی‌وار خود را بدین ترتیب بیان می‌کند که: «درخواست شرع بر پوشاندن شرمگاه و پایین‌تنه» متمرکز بوده، نه قسمت‌های دیگر اندام.

بدون بیان مسئله و ارائه مستندات تاریخی و ارزیابی و حلاجی مطالب و... چگونه چنین نتیجه‌ای اعلام شده است؟ آیا این نتیجه‌گیری ابتدایی بیان‌گر این نیست که نویسنده درصدد به کرسی نشاندن همین جمع‌بندی و نتیجه‌گیری به هر روش و شیوه‌ای می‌باشد؟

چهارم: این جمع‌بندی نویسنده با جمع‌بندی صفحه ۵، سطرهای ۹ تا ۱۱ که می‌گوید: «برخی دیگر حجاب شرعی و عورت زنان را از شانه و کتف تا زانو دانسته و مابقی اندام یعنی سر و گردن و نیمه پایین دست و پا را معاری یا برهنگی‌های مجاز می‌دانند» و جمع‌بندی کلی کتاب که در موارد متعدد و از جمله صفحه ۱۷ آمده است، متفاوت می‌باشد. بالاخره اگر شرع فقط بر پوشش پایین‌تنه متمرکز شده است، چرا نویسنده پوشش کتف تا شکم و نیمه بالای دست‌ها را نیز اضافه کرده است؟ و اگر حجاب شرعی از شانه و کتف تا زانو می‌باشد، چرا نویسنده در صفحه ۲۹ می‌گوید: «درخواست شرع بر پوشش شرمگاه و پایین‌تنه متمرکز می‌باشد نه قسمت‌های دیگر اندام.»

نظر‌ها؛ تحلیل‌ها و جمع‌بندی‌های متفاوت و متضاد ارزش علمی و پژوهشی یک تحقیق را به حد صفر تنزل می‌دهد و حکایت از تذبذب و تلون دیدگاه‌های محقق و نداشتن مبنا و اساس در کار پژوهشی او دارد و گرنه چگونه می‌توان گفت که یک دست، پنج انگشت دارد و در جای دیگر ادعا کرد که ۳ انگشت دارد؟ در یک‌جا گفت که شرع بر چنین موضوعی متمرکز شده و در جای دیگر بر موضوع دیگری تأکید دارد؟

۱۱. طولانی و تکراری بودن مطالب کتاب

یکی دیگر از مشکلات اساسی کتاب، طولانی و تکراری بودن مطالب آن است. به جرئت می‌توان گفت که با یک نگاه دقیق و ویراستاری مناسب، با همین فصل‌بندی و بخش‌بندی موجود می‌توان بیش از یک‌سوم حجم کتاب را کاهش داد.

یکی از آسیب‌های یک تحقیق و نوشته اطناب ممل و به زبان عامیانه پرحرفی و پرگویی است.

از سوی دیگر، وقتی موضوع کتاب در مورد ”حجاب در عصر پیامبر“ است، نمی‌توان دیدگاه فقهای قرن دوم تا چهاردهم هجری را (با هر استدلالی) به عنوان تبیین دیدگاه آن‌ها در مورد حجاب شرعی در عصر پیامبر آورد.

بخش سوم خود یک موضوع مستقل است که باید به شکل یک کتاب یا مقاله‌ای مستقل از کتاب و به طور جداگانه چاپ شود. از صفحه ۶۴۳ تا پایان کتاب را می‌توان حذف کرد و به صورت یک تحقیق مستقل ارائه داد.

حتی اگر استدلال نویسنده در مورد منطبق بودن دیدگاه فقها با مطالب کتاب را بتوان پذیرفت، اصلاًً پذیرفتنی نیست که با ذکر دیدگاه ابن‌جنید اسکافی که در تعارض بسیار شدید با رأی نهایی نویسنده است، و با تحریف معانی آیات قرآن و احادیث، مطالبی را اثبات کرده که تا ۷۸۰ صفحه قبل تحلیل و نقد و در نهایت رد شده‌اند. عقل و منطق هم نمی‌پذیرد که هم حد حجاب شرعی «فقط پوشش عورتین برای مرد و زن باشد» و هم «پوشش شانه و کتف تا زانو»!؟ آیا می‌توان دوچرخه را هم بنز، هم هواپیما و هم بلبرینگ نام‌گذاری کرد؟

همچنین، فصل چهارمِ بخش سوم که در مورد دلایل سخت‌گیری در مورد حجاب در عصر کنونی می‌باشد و از صفحه ۸۵۲ تا ۹۹۵ را شامل می‌شود، ارتباطی با عنوان کتاب ندارد، مگر این‌که عنوان کتاب را به کشکول حجاب یا حجاب در عصر پیامبر و قرون بعد تغییر داد.

۱۲. ترجمه غلط واژه‌های عربی و فارسی

یکی دیگر از اشکال‌های اساسی و کلی کتاب ترجمه‌های غلط و ناصحیح عبارت‌ها و واژه‌های عربی است.

* برای نمونه در پاراگراف پایانی صفحه ۳۵ و پاراگراف اول صفحه ۳۶ آمده است:

به خاطر رواج همین لباس‌های کهنه و پوسیده [...] بود که فقهای قرون اول بحث جالبی درباره حکم نماز خواندن در این گونه جامه‌ها را مطرح کردند و حداکثر مقداری که در اثر پارگی و شکاف لباس از ”عین عوره“ و از ”سایر قسمت‌های حساس زنان“، پیدا بودنش بلااشکال بود را اعلام می‌کردند. در این راستا، قاضی ابویوسف (بر خلاف اکثریت که تا یک‌سوم یا یک‌چهارم [برهنگی] را مجاز می‌دانستند) نمایان بودن نیمی از ران، شکم و دیگر جاهای حساس زنان را موجب باطل شدن نماز ندانسته است، هر چند در مورد عین عورت و شرمگاه محدودیت بیش‌تری را لحاظ می‌کردند: «... و قال ابوحنیفه ان صلت و ربع رأسها او ثلثه مکشوف اعادت الصلاه و ان کان اقل من ذالک لم تعد و هو قول محمد؛ و قال ابویوسف: لاتعید حتی یکون النصف مکشوفا و کذالک الفخذ و البطن و الشعر فی قوله و قولهما» (کتاب الاصل شیبانی، ج ۱، صفحه ۲۰۱)

یادآوری این نکات ضروری است که:

اول: قاضی ابویوسف که به اعتراف نویسنده (صفحه ۳۵ سطر ۱۸) از فقهای قرن اول است، چه ربطی به زمان پیامبر دارد و دیدگاه او چه مشکلی از حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص) را برطرف می‌کند؟

دوم: وقتی به قول نویسنده نظر او با نظر اکثریت فقها متفاوت است، چرا قول او به منزله سند و حجت برای اثبات مجاز بودن برهنگی نیمی از بدن در نماز آورده می‌شود؟ مگر مردم امروز از ایشان تقلید می‌کنند یا نظر او بر مبنای اجتهاد مصطلح، اتقان و اعتباری دارد؟

سوم: مهم‌تر آن‌که در متن عربی آمده که ابوحنیفه معتقد است اگر ربع یا ثلث سر زن (رأسها) مکشوف باشد، باید نماز را اعاده کند و اگر کم‌تر از این مقدار باشد، نیازی به اعاده نماز نیست و این قول محمد است (البته معلوم نکرده که منظور کدام محمد است؟) و ابویوسف می‌گوید اعاده لازم نیست مگر نیمی از رأس مکشوف باشد و همچنین ران، شکم و مو در قول او و قول آن دو.

حال از این واژه‌های صریح و روشن چگونه نویسنده عین عورت، سایر قسمت‌های حساس زنان و دیگر جاهای حساس زنان را برداشت کرده است!؟

آیا این واژه‌سازی‌ها را می‌توان تحقیق و پژوهش نامید؟ آیا یک محقق می‌تواند این گونه عقل و شعور و منطق مخاطبانش را به بازی بگیرد؟ وقتی معنای ساده و پیش پا افتاده‌ای چون الشعر که به معنای مو می‌باشد عین عورت و جاهای حساس زنان ترجمه می‌شود، چگونه می‌توان انتظار داشت که بقیه مطالب عربی را چنین ترجمه نکرده باشد!؟

اگر حتی به فرهنگ المنجد مراجعه شود، مشخص می‌شود که الشعر به معنای مو است و کلمه‌ای که به معنای موی فرج زنان می‌باشد، واژه شِعرَه است نه الشعر.

این اشتباه فاحش و اساسی و تبدیل مو به فرج زنان از شاهکارهای ادبیات جهان در ترجمه متون است و باید یک تمشک طلایی برای نامربوط بودن ترجمه با متن اصلی به این کتاب اهدا کرد.

* در صفحه ۳۶ سطرهای ۶ تا ۸ آمده است:

ابوهریره، جامه گروه زیادی از اصحاب صفه را عبارت از پارچه‌های کوتاهی می‌داند که حتی به نیمه ران‌شان نمی‌رسید و به اجبار و با جمع کردن آن به وسیله دست، از نمایان شدن شرمگاه‌شان ممانعت می‌کردند: «لقد رایت سبعین من اصحاب الصفه، ما منهم رجل علیه رداء. اما ازار و اما کساء» قد ربطوا فی اعناقهم فمنها ما یبلغ نصف الساقین، منهما ما یبلغ الکعبین، فیجمعه بیده، کراهیه ان تری عورته (صحیح بخاری، حدیث ۴۲۳)

با تأمل در این قسمت این نکات را می‌توان دریافت:

اول: آیا به احادیث طرح‌شده از سوی ابوهریره می‌توان اعتماد کرد؟ مگر خود او در پاسخ به سؤال خلیفه دوم در مورد تعداد احادیث جعلی که ساخته بود، اعتراف نکرد که احادیث بسیاری را خود ساخته و نقل حدیث کرده است؟

دوم: در صورت صحیح بودن حدیث، معنای آن چنین است: «تعداد هفتاد نفر از اصحاب صفه را دیدم که هیچ کدام از آن‌ها رداء نداشتند. آنان لنگ یا عبایی داشتند که آن را به گردن آویخته بودند، بعضی از آن لنگ‌ها یا عباها تا ساق پاها می‌رسید و بعضی تا غوزک پا بود که صاحب آن با دست آن را جمع می‌کرد، زیرا دوست نداشت عورتش دیده شود.»

معلوم نیست که نویسنده چگونه جامه این افراد را پارچه‌های کوتاهی که حتی به نیمه ران‌شان نمی‌رسید ترجمه کرده؟ و کلمه اجبار را از کجای حدیث آورده است!؟

ترجمه جهت‌دار و سوگیرانه واژه‌ها و عبارت‌ها سبب بی‌اعتباری تحقیق و پژوهش می‌شود.

نکته جالب توجه دیگر این است که حتی معنای کلمه‌های فارسی برای ذهن جهت‌دار نویسنده معنا و مفهوم دیگری پیدا می‌کند. برای نمونه در سطرهای ۱۰ و ۱۱ صفحه ۹۹۲ آمده است: «آیا حضرت آدم و حوا که از حداقل ساتر نیز بی‌بهره بودند را می‌توان از حریم عفاف و دیانت خارج دانست!»

اول: نویسنده در صفحات ۸۶۱-۸۶۰ آورده است: «آدم و حوا با چشیدن درخت [سرکش و قد برافراشته در برابر اراده حق] زشتی‌ها و پلشتی‌های نهان در نهاد وجودشان برون زد....»

و سپس در تفسیر این آیه نوشته است:

الف) سؤات به معنای بدی‌های بالقوه و زشتی‌های پنهان در وجود انسان یا همان خباثت‌های ذاتی و صفات بد اوست و نه شرمگاه آدمی که نمایان شدنش موجب شرم باشد.

ب) لباس پوشاننده سوءات لباس تقوا و خویشتن‌داری است که مانع نمایان شدن بدی‌های نهان در وجود آدمی است و نه ازار یا شورتی که شرمگاه را می‌پوشاند.

ج) منظور از کنده شدن لباس آدم و حوا و سایر انسان‌ها از دست رفتن قدرت خویشتن‌داری و متزلزل شدن جامه تقوا است و نه درآورده شدن ازار یا شورت.

با وجود این تعاریف و ترجمه‌ای که نویسنده از آیات قرآن کرده، چرا نتیجه گرفته است که آدم و حوا از حداقل ساتر نیز بی‌بهره بودند!؟ اگر آشکار شدن زشتی‌ها به قول نویسنده ربطی به کندن ازار یا شورت ندارد، در نتیجه، برهنگی و بی‌بهره بودن از حداقل ساتر، دیگر وجود خارجی ندارد پس چرا می‌گوید که آن دو از حداقل ساتر نیز بی‌بهره بودند!؟

همان گونه که پیش از این ذکر شد، اگر معنای برهنگی را نیز برهنگی جسمانی و آشکار شدن شرمگاه آن دو بدانیم، غیر از آدم و حوا انسان دیگری در آن بهشت وجود نداشت و آنان پس از آگاه شدن از عریان بودن‌شان، از برگ درخت انجیر برای خود ساترهایی دوختند و خود را با آن پوشاندند و بعداً نیز خداوند در روی زمین رخت‌هایی برای آدم و حوا از پوست ساخت و آنان را پوشانید.

همه توضیحاتی که در این بند داده شد، حکایت از پوشیدگی و لباس داشتن آدم و حوا دارند و نزول لباس یکی از اولین نعمت‌های عطاشده به آدم و حوا در روی زمین می‌باشد و فلسفه پوشش نیز در آیه ۲۶ سوره اعراف بیان شده است. حال این نتیجه‌گیری نویسنده در خصوص «بی‌بهره بودن از حداقل ساتر» اشکال جدی دارد. شاید واژه بی‌بهره، بودن، حداقل و ساتر در فرهنگ لغات فارسی نویسنده با فرهنگ‌های لغات موجود در زبان فارسی متفاوت و متضاد است. در این صورت، نویسنده باید تعریف خود را از این واژه‌ها در یک جا به طور واضح و آشکار بیان می‌کرد.

در سطرهای ۱۱ تا ۱۳ صفحه ۹۹۲ آمده است: «آیا شواهدی که درباره حضرت ابراهیم(ع) و حضرت هارون در آغاز کتاب آوردم و گویای کم‌ترین میزان پوشش است را می‌توان دال بر نقصان حیا و دیانت در ایشان گرفت.»

نقدهایی که به این قسمت وارد است عبارت‌اند از:

اول: همان گونه که در بند ۱۱ نیز ذکر شد، آن روایت‌ها دلیل بر برهنگی این دو پیامبر بزرگوار الهی نبوده است و نیست، و دیدن زمین و پله‌های مذبح مطرح است و نه مردم.

دوم: وجود شورت، شلوار و شلوارک بلند تا زانو در زمان حضرت ابراهیم(ع) و نیز انواع لباس‌های سنگین و آراسته و تزیین‌شده در فصل ۲۶ سفر خروج تورات، کدام برهنگی و بی‌حیایی را اثبات می‌کند؟

سوم: مشکل اصلی در تعریف نویسنده از شواهد تاریخی، پوشش و کم‌ترین میزان آن و حیا است.

چهارم: ارائه نظریه تحقیقی و پژوهشی فقط با مطالعه یک روایت و فراموش کردن بیش از صد سال زندگی ابراهیم(ع) محقق نمی‌شود و بیش‌تر به تحمیل رأی و دیدگاه جهت‌دار شباهت دارد تا تحقیق.

در سطرهای ۱۳ تا پایان صفحه ۹۹۲ آمده است:

آیا حضرت رسول(ص) که هنگام بازگشت زید بن‌حارثه به مدینه شتابان و ”عریان“ برای دیدار وی به درگاه منزل روان شد، می‌توان ذره‌ای در شخصیت او از جهت حیا، تدین و ایمان تردید کرد. [...] عایشه گفت: رسول خدا در منزل من بود که زید بن‌حارثه به مدینه آمد و به نزد حضرت روان شد، پس درب منزل را زد [!؟] و رسول خدا به صورت عریان در حالی که لباسش بر روی زمین کشیده می‌شد به طرف زید رفت و او را در آغوش گرفت و بوسید. به خدا سوگند که رسول خدا را نه پیش از این جریان و نه پس از آن عریان ندیدم. (سنن ترمذی، حدیث ۲۸۷۶)

توجه به این نکات ضروری است که:

اول: تمام احادیث ذکرشده در منابع معتبر شیعی نیز بدون بررسی و ارزیابی سند و درایت حدیث، قابل اعتبار و استناد نیستند، چه رسد به سنن ترمذی.

دوم: در متن آمده است: به صورت عریان در حالی که لباسش بر زمین کشیده می‌شود.

اگر لباس فردی بر روی زمین کشیده شود، چگونه می‌توان گفت که او عریان است؟

چه قسمت یا قسمت‌هایی از بدن عریان بوده است؟ آیا با توجه به فرهنگ کتاب که عریان بودن را به عریان بودن عورتین معنا می‌کند، از این روایت (در صورت صحیح بودن) می‌توان چنین برداشتی کرد؟

سوم: اگر همه واژه‌های این روایت مورد قبول نویسنده محترم باشد، پس با عبارت «وجود درب منزل» در زمان رسول‌الله(ص) (که البته خودشان نیز علامت تعجب و سؤال گذاشته است) چه می‌کند؟ اگر قسمت انتهایی روایت صحیح است و هدف سوگیرانه تحقیق را تأیید می‌کند، نویسنده با بخش ابتدایی حدیث چه می‌کند که قسمتی از نتایج تحقیق را در مورد بی‌درب و بی‌پرده بودن خانه رسول‌الله(ص) ـ که در صفحه‌های ۲۵۱ تا ۲۵۵ ذکر شده است، رد می‌کند؟

چهارم: این روایت با سیره فردی پیامبر اکرم(ص) و توصیه‌های خداوند به ایشان و توصیه‌های ایشان به دیگران در مورد پرهیز از عریان نمودن شرمگاه ـ که در صفحه‌های ۳۳ و ۳۴ کتاب نیز نمونه‌هایی از این سیره فردی طرح شده است ـ تعارضی جدی دارد و همین دلیل اعتبار و سندیت حدیث باید بررسی شود و به صرف وجود آن در سنن ترمذی نمی‌توان چنین نتیجه‌گیری بزرگی کرد و این‌چنین به ساحت مقدس ایشان اهانت نمود.

پنجم: عجیب‌ترین و غیر قابل باورترین قسمت حدیث، جمله آخر آن می‌باشد که از قول عایشه ذکر شده است: «به خدا سوگند که رسول خدا را نه پیش از این جریان و نه پس از آن عریان ندیدم.» بیان این حرف از جانب هر کسی می‌تواند صحیح و منطقی باشد، ولی آیا می‌توان پذیرفت که همسر انسان نیز تن بدون لباس شوهر خود را ندیده باشد و این گونه با قسم جلاله «والله» بر آن تأکید کند؟

ششم: حتی اگر این حدیث را صحیح و معتبر بدانیم، محیط بروز و ظهور آن در خانه شخصی پیامبر(ص) و در مقابل همسر پیامبر(ص) (عایشه) و فرزندخوانده ایشان (زید) اتفاق افتاده است و نه در کوچه و خیابان و جلو چشم مردم و از یک حدیث خانوادگی و شخصی نمی‌توان نتیجه‌گیری کلی و عام کرد. از سوی دیگر، در خود حدیث نیز میزان برهنگی مشخص نشده است.

هفتم: تعمیم دادن یک واقعه شخصی و خانوادگی به یک سیره عمومی و اجتماعی، کار بسیار ناصحیحی است. به طور قطع، تصدیق می‌کنید که با ذکر یک صحنه نمی‌توان سیره ۶۳ ساله رسول اکرم(ص) را نتیجه‌گیری و چنین فتوایی صادر کرد که «باورهای غلیظی» پس از صدر اسلام، به وجود آمده است که از ارتباط تنگاتنگ بین «تدین و حیا» با «پوشش و حجاب» نشئت می‌گیرد.

۱۳. ترجمه غلط و سوگیرانه

یکی دیگر از اشکال‌های اساسی و کلی این کتاب، ترجمه دلخواه و منطبق با اهداف جهت‌دار تحقیق از روایت‌ها و احادیث است.

* در سطرهای پایانی صفحه ۴۲ و سطرهای اول صفحه ۴۳، حدیث رسول‌الله در مورد فلسفه پوشش و لباس «اللباس یظهر الغناء» لباس مظهر غنا و بی‌نیازی است، به معنای محکوم کردن لباس‌های بلند اشرافی و متکبرانه آمده است. به طور قطع، تصدیق می‌کنید که اگر نویسنده این حدیث را در جایگاه اصلی و مفهوم عمیق خود که تبیین یکی از فلسفه‌های پوشش و نتایج پوشیدگی است، می‌آورد، دیگر در کل کتاب نمی‌توانست در خصوص بی‌حجابی و برهنگی این گونه سناریونویسی کند و مدعی وجود فقر شدید و نبود لباس و پارچه و ساتر در جامعه آن روز اسلامی شود. از سوی دیگر، اگر برداشتی که از قسمت اول حدیث شده است، صحیح باشد دو قسمت بعدی حدیث را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟ دهن و احسان شامل چه مفاهیمی می‌شوند؟

چرا متن این دو حدیث ترجمه نشده و نویسنده فقط به برداشت دل‌خواه خود از آن‌ها اکتفا کرده است؟ شاید خواننده فارسی‌خوان با مطالعه آن‌ها دچار شک و شبهه و در مورد تحلیل‌های نویسنده دچار سوءظن می‌شد!؟

در صفحه ۴۳ سطرهای ۱۵ تا ۱۹ آمده است:

احادیثی از پیغمبر با مضمونی واحد در کتب روایی آمده که زنان و مردان را از پوشیدن لباس‌های بلند که تمام پا و دست را بپوشاند نهی کرده است و اگر این کار منتهی با مباهات و فخرفروشی هم‌راه می‌شد را مستحق قهر الهی و دور شدن از رحمت او دانسته است. چند نمونه از این گونه روایات چنین است: «ان الذین یجر ثوبه من الخیلاء لاینظر الله الیه یوم القیامه» (مسند احمدبن حنبل، ج ۲، صفحه ۷۴ و ۱۰۱)

و پس از ذکر دو حدیث دیگر که مشابه حدیث فوق می‌باشند، در سطرهای ۲ و ۳ صفحه ۴۴ نتیجه‌گیری شده است که: «مطابق احادیث نبوی فوق، افرادی که از روی تکبر و خودپسندی به بلند بودن جامه و پوشاک روی می‌آورند، مشمول نظر (لطف) خداوندی در قیامت نمی‌شوند.»

در توضیح مطالب نویسنده باید گفت:

اول: همان گونه که در ترجمه احادیث در صفحه ۴۴ آمده است، در حدیث، عبارت «زنان و مردان» وجود ندارد و از عبارت کلی «ان الذین» استفاده شده و ترجمه آن به «زنان و مردان» با هدف سوگیرانه تحقیق بیان شده که بگوید زنان نیز مراقب باشند، مبادا با پوشیدن لباس‌های بلند، نهی پیامبر را عمل کنند!

دوم: در متن احادیث اصلاً درباره اندازه لباس و بلندی آن‌که کل دست و پا را می‌پوشاند، صحبتی نشده و فقط صفت آن لباس و فرد صاحب آن بیان شده است که اگر از روی تکبر و خودپسندی پوشیده شود، مشمول رحمت الهی نمی‌شود.

سوم: همان گونه که در صفحه ۴۵ سطرهای ۱۳ تا ۲۱ آمده است:

لازم به گوشزد است کسانی که قسمت‌های مختلف جامه‌شان را بدون نیات منفی پیش‌گفته، بلند می‌گرفتند و به سمت زمین آویزان می‌کردند، مشمول قهر الهی نبودند ... در واقع علت دوری از رحمت الهی و روی‌گردانی پروردگار از ایشان ناظر به تفاخر و تکبر آن‌هاست.

اگر چنین حرفی صحیح است که قطعاً صحیح است و مقصود پیامبر در احادیث صفحات ۴۲ و ۴۳ نفی روحیه تکبر و تفاخر است، پس نتیجه‌گیری کلی و عمومی نویسنده در صفحه ۴۳ در مورد «نهی زنان و مردان از پوشیدن لباس‌های بلند که تمام پا و دست را می‌پوشاند»، چه می‌شود؟ کدام تحلیل و جمع‌بندی نویسنده صحیح است و می‌توان به آن استناد کرد؟

چهارم: چرا نویسنده این قدر راحت در متن احادیث دست برده و یافته‌های فردی را در «      » و به جای متن دقیق و کامل حدیث که در کتب روایی آمده به خواننده ارائه داده است؟

آیا این کار سبب نمی‌شود که اعتماد و اطمینان خواننده به تحقیق و محقق به شدت کاهش یابد و چنین بپندارد که در قسمت‌های دیگر کتاب نیز این کار ناشایست انجام شده باشد؟ اگر نویسنده خود را به جای خواننده بگذارد در این صورت با چه اطمینانی می‌تواند حتی به استنادهای حدیثی کتاب اعتماد کند چه رسد به تحلیل‌های آن؟

پنجم: در حدیث ذکرشده از امام باقر(ع) در صفحه ۴۴، آن حضرت اندازه لباس تکبر را مشخص کرده و فرموده‌اند: «لایجاوز ثوبک کعبیک فان الاسبال من عمل بنی‌امیه [...]» البته در این‌جا نیز این حدیث که می‌توانست یافته‌های ذهنی نویسنده را به چالش‌های جدی بکشاند و تحلیل‌های گذشته او را نقض کند، ترجمه نشده و فقط به جرّ ازار و پوشیدن البسه بلند اکتفا شده است، در حالی که آن حضرت انسان‌ها را از پوشیدن البسه بلند نهی نکرده، بلکه از پوشیدن لباس‌هایی که از غوزک پا (کعب) بلندتر باشند بر حذر داشته و آن را از عادات بنی‌امیه و مستکبرانی مانند او دانسته‌اند.

ششم: اگر فقط همین صفحات ۴۲ تا ۴۸ کتاب از نظر روش تحقیق و مبانی پژوهش بررسی و ارزیابی دقیق شوند، می‌توان اشکالات اساسی فراوانی به کتاب گرفت از قبیل: تفسیر به رأی؛ تحمیل دیدگاه فردی بر متن؛ تحقیق جهت‌دار و سوگیرانه؛ نشناختن جامعه آن روز عرب؛ تحمیل آموخته‌های امروزی بر دیروز؛ ترجمه غلط روایت‌ها؛ ترجمه نکردن قسمت‌های اساسی منابع که با تحلیل نویسنده در تناقض آشکار می‌باشد؛ تعریف واژه‌ها بر خلاف عرف رایج جامعه؛ نتیجه‌گیری کلی و مبنایی از تک‌حادثه‌ها و وقایع محدود و شخصی؛ تناقض در تحلیل‌ها و بیان دیدگاه‌های متفاوت و نظریه‌های متضاد در پاراگراف‌های صفحات ـ و نه در بخش‌ها و فصل‌های کتاب ـ بی‌اعتماد کردن خواننده به تحقیق و دستاوردهای آن؛ ارزیابی نکردن اجتهادی و تحقیقی احادیث و سندهای متفاوت و متضاد؛ تفاوت جمع‌بندی این قسمت از بحث با جمع‌بندی کلی و نهایی کتاب؛ دست بردن در متن روایت‌ها و ترجمه ناصحیح آن‌ها؛ نتیجه‌گیری‌های متفاوت با متن حدیث؛ تعمیم ناصحیح و ناروا و... این اشکالات در بقیه صفحات کتاب نیز به وفور مشاهده می‌شود.

هفتم: چگونه نویسنده در سطر ۱۰ صفحه ۴۴ از قول امام باقر(ع) این نکته را می‌پذیرد که امام علی (که مرد بوده‌اند و به قول نویسنده، مردان در آن جامعه حجاب کم‌تری نسبت به زنان داشته‌اند) پیراهن بلندی بر تن داشته‌اند که دامن آن پیراهن را به طرف بالا جمع می‌کرده‌اند، ولی در مورد حضرت زهرا(س) (که زن بوده و به قول نویسنده باید حجاب بیش‌تری داشته باشند) در صفحات ۲۶۱ تا ۲۶۵ نمی‌پذیرد که ایشان یک لباس بلند بر تن کرده باشند و پوشش ایشان را به پیراهن و روسری کوچک و کوتاه محدود می‌کند؟ اگر بحث فقر بوده است که قاعدتاً باید علی(ع) لباس بلند خود را بنابر مسئولیت خانوادگی‌شان (و نه غیرت و تعصب و دستور دینی) به همسرشان بدهند و لباس کوتاه‌تر و نامرغوب‌تر را بر تن خود کنند.

اگر بحث شیوه پوشش ایشان بر مبنای دین و دستورات اسلام بوده است، به طور قطع، همسر ایشان نیز باید حداقل همان پوشش بلند را انتخاب می‌کردند و این سناریوسازی در مورد پوشش اندک حضرت فاطمه(س) نمی‌تواند با حقایق و واقعیت‌هایی که حتی نویسنده در کتاب نیز به آن اشاره کرده است، منطبق باشد.

همچنین، در صفحه ۴۵، نویسنده از ابوبکر که بدون قصد خودپسندی و تکبر پیراهن بلندی پوشیده است، به خوبی یاد کرده و این اقدام را مثبت و پسندیده دانسته است، حال، او چگونه می‌تواند این نوع لباس را برای حضرت زهرا(س) نفی کند؟

نویسنده در صفحه ۵۲ با دلایل ده‌گانه نفی می‌کند که رسول‌الله(ص) دارای لباس مناسب و بلند بوده باشند و اثبات می‌کند که آن حضرت نیز از دو قطعه جامه نادوخته، یعنی ازار و ردا استفاده می‌کرده‌اند؟

در سطرهای ۱۰ تا انتهای صفحه ۶۷ در موارد متعددی این ادعای ناصحیح و ترجمه دلخواه مشاهده می‌شود:

چه بسا وقتی در برخی روایات مربوط به لباس نمازگزار از وجود چند جامه برای زنان سخن رفته است، دلیلش به نازکی، نرمی و بدن‌نما بودن پارچه‌های آن زمان برمی‌گردد، زیرا مطابق روایات زیر، اگر زنی برای استتار اندام تحت پوشش پیراهنش [یعنی حدود کتف تا زانو] فقط از یک پیراهن ضخیم استفاده کند نمازش صحیح است و نیازی به دامن جداگانه (و ازار و ملحفه) ندارد: عن محمد بن‌مسلم قال: رأیت أباجعفر صلی فی ازار واحد لیس بواسع قد عقده علی عنُقه“ فقلت له: ما تری للرجل یصلّی فی قمیص واحد. فقال: اذا کان کثیفاً فلا بأس به والمرأه تصلّی فی الدرع و المقنعه إذا کان الدرع کثیفاً یعنی اذا کان ستبراً (محمد بن‌مسلم گفت: [امام] محمدباقر را دیدم که فقط با یک لنگی که بزرگ هم نبود و به گردنش بسته بود، نماز می‌خواند. به او گفتم: چه رأیی درباره نماز خواندن مردان در یک جامه داری (یعنی مگر می‌توان صرفاً با یک جامه نماز خواند)؟ امام پاسخ داد: اگر جامه، ضخیم باشد [و شرمگاه و پایین‌‌تنه را به خوبی بپوشاند] اشکال ندارد و زنان نیز می‌توانند تنها با یک پیراهن [که محدوده مابین سینه تا حدود زانو را دربرمی‌گیرد] و یک سرانداز ولو نازک نماز بخوانند به شرطی که پیراهن، ضخیم و پوشاننده باشد. )

در این قسمت توجه به این نکات ضروری است:

اول: نویسنده در سطر ۱۰ هنگام بیان سؤال محمد بن‌مسلم در مورد نماز خواندن در یک جامه از جانب مردان و زنان از امام باقر(ع)، با زرنگی و زیرکی عبارت «اگر زنی برای استتار اندام تحت پوشش پیراهنش [یعنی حدود کتف تا زانو]» را اضافه کرده است؛ گویا محمد بن‌مسلم در پرسش خود اندازه پیراهن را نیز سؤال کرده است، در حالی که در پرسش وی فقط عبارت «ما تری للرجل یصلی فی قمیص واحد» به چشم می‌خورد و هیچ بحثی از اندازه پیراهن و قمیص نیست و امام باقر(ع) نیز هیچ حرفی در مورد اندازه آن بیان نمی‌کنند.

دوم: نویسنده پاسخ امام(ع) را در مورد پوشش زنان در نماز تقطیع کرده و فقط قسمت اول را که مربوط به پیراهن است بیان کرده است (البته آن هم با تحریف و تقطیع و اندازه تعیین کردن برای این لباس) و واژه «المقنعه» را که برای خانم‌ها مطرح کرده‌اند در سطرهای ۱۳ و ۱۴ نیاورده و عملاً حدیث را نیمه‌کاره تحلیل و تفسیر کرده و چنین نتیجه گرفته است که: «اگر زنی برای استتار اندام تحت پوشش پیراهنش [یعنی حدود کتف تا زانو] فقط از یک پیراهن ضخیم استفاده کند نمازش صحیح است» [!]

سوم: نویسنده در بیان پاسخ امام باقر(ع) نیز با زرنگی و زیرکی همان اهداف سوگیرانه تحقیق را در ترجمه وارد کرده و عبارت «و شرمگاه و پایین‌تنه را به خوبی بپوشاند» را آورده است، در حالی که سؤال‌کننده از نماز خواندن در «قمیص واحد» سؤال کرده و امام(ع) به طور کلی فرموده‌اند که «اذا کان کثیفا فلا بأس به» اگر جامه ضخیم باشد، اشکال ندارد و در مورد شیوه و میزان پوشانندگی حرفی نزده‌اند و اضافه کردن این عبارت، عملاً معنا و مفهوم حدیث را نیز جهت‌دار کرده و نظر و تمایل شخصی نویسنده را به امام باقر(ع) تحمیل کرده است.

چهارم: در ادامه، حضرت در مورد لباس زنان در نماز می‌فرمایند: «و المراۀ تصلی فی الدرع و المقنعه اذا کان الدرع کثیفاً یعنی اذا کان ستبراً»، در حالی که نویسنده بار دیگر با اقدامات جهت‌دار خود و برای آن‌که ذهنیت خواننده را از مفهوم اصلی و حقیقی حدیث به مقصد نهایی تحقیق خود راهنمایی کند، عبارت [و محدوده مابین سینه تا حدود زانو را در بر می‌گیرد] را اضافه کرده است.

پنجم: عبارت اضافه‌شده «محدوده مابین سینه تا حدود زانو» را که از اضافات نویسنده و نتیجه‌گیری‌های دل‌خواه او است، با جمع‌بندی نهایی و کلی نویسنده که پوشش کتف و شانه تا زانو را اندازه حجاب شرعی می‌داند (ص ۵، سطر ۹)، متفاوت است و در این‌جا محدوده مابین سینه تا شانه و قسمتی از بالای زانو را نیز جزو قسمت‌های معاری دانسته، در حالی که در سطر ۱۰ صفحه ۵، فقط سر و گردن و نیمه پایین دست و پا را جزء معاری دانسته است. کدام یک از جمع‌بندی‌ها صحیح است و کدام یک از تحلیل‌ها، بیان‌کننده واقعی و صد درصد وضعیت حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص) است؟ بالاخره پوشش کتف جزء حجاب شرعی است یا جزء قسمت‌های مجاز برای برهنگی؟

ششم: امام باقر(ع) در مورد کیفیت مقنعه حرفی نزده‌اند، ولی نویسنده با زیرکی و زرنگی عبارت [ولو نازک] را به آن اضافه کرده و احتمالاً می‌دانسته است که چه می‌کند و با مهارت و هدفی خاص، این عبارت را اضافه کرده که خیال خواننده را مطمئن کند که اگر امام باقر(ع) هم در مورد وجود «مقنعه» مطلبی بیان کرده‌اند و اگر آن را مانند «خمار» نمی‌توان به پوشش شرمگاه و پایین‌تنه یا سرانداز و پیچه و عمامه ترجمه دل‌خواه کرد، می‌توان آن را با عبارت [ولو نازک] از حیّز انتفاع انداخت و کاربرد آن را بی‌اثر و کم‌رنگ کرد.

هفتم: چرا امام باقر(ع) قائل به ضرورت داشتن مقنعه و لباس ضخیم و ستبر و پوشاننده برای زنان در نماز هستند، ولی آقای ترکاشوند از «عورتین زنان و مردان» در نمازهای جمعه و جماعات زمان رسول‌الله(ص) نمایشگاه دائمی برپا ساخته است و با آب و تاب و بیان ریزبینی‌ها، نکته‌سنجی‌ها موشکافی بسیار می‌کوشد هیچ مطلبی از برهنگی آنان نیز به فراموشی سپرده نشود!؟ (صص ۱۳۹ تا ۱۴۹)

یافتن دلایل تفاوت دیدگاه امام باقر(ع) (نه به عنوان امام معصوم(ع)، بلکه در مقام یک کارشناس و متخصص و فقیه عالم و جامع‌الشرایط و متبحر در علوم قرآن و حدیث) با دیدگاه بازنگرانه آقای امیرحسین ترکاشوند پاسخ بسیار دقیق و روشنی بر میزان منطقی و پژوهشی بودن این کتاب و این تحقیق چهار ساله است.

البته آقای ترکاشوند خود در صفحه ۲۲۱ هنگام تحلیل ترجمه امام سجاد(ع) از حدیث «عوره المؤمن علی المؤمن حرام» به صراحت گفته‌اند که برداشت‌شان با امام سجاد(ع) متفاوت بوده و این حدیث دارای ترجمه و برداشت دیگری نیز هست که با استنباط امام سجاد متفاوت است و اساساً ارتباطی با بحث پوشش ندارد! که در این زمینه نیز به طور مستقل در بند ۲۶ توضیح داده خواهد شد.

در موارد مربوط به پوشش حضرت زهرا(س) نیز ترجمه‌های دل‌خواهی شده است که در بند ۲۱ درباره آن‌ها بحث خواهد شد. همچنین موارد مشابهی در قسمت‌های دیگر کتاب وجود دارد که توضیح هر یک از آن‌ها نیاز به نوشتن کتابی مستقل دارد، ولی برای نمونه همین موارد اشتباه نویسنده را در ترجمه دل‌خواه و جهت‌دار احادیث نشان می‌دهد.

۱۴. ترتیب تاریخی نداشتن مطالب

یکی دیگر از اشکال‌های عمومی این کتاب این است که خواننده اصلاً متوجه نمی‌شود که حوادث و وقایع تاریخی و مطالبی را که مطالعه می‌کند مربوط به چه دورانی است؟ عصر جاهلیت است یا عصر بعثت یا هجرت؟ و در هر یک از این عصرها هم که باشد مربوط به چه سالی است و آیا این حوادث بر یک‌دیگر تقدم و تأخری دارند و ترتیب وقوع آن‌ها چگونه بوده است؟

برای نمونه، نویسنده در صفحات ۲۱ تا ۲۲۳ که فصل‌های اول تا پنجم بخش اول را شامل می‌شود قرار است حجاب پیش از اسلام و واکنش مسلمانان به این وضعیت حجاب را بیان کند، ولی با مطالعه این صفحات مشاهده می‌شود که به دلیل استفاده نکردن از منابع معتبر در مورد عصر جاهلیت، همه موضوعات و مطالب مربوط به پوشش در خانه؛ در اجتماع؛ پوشش بردگان و اشراف؛ پوشش در حمام و هنگام قضای حاجت؛ وضعیت سرویس‌های بهداشتی و وضعیت خانه‌ها مربوط به دوران بعثت پیامبر(ص) نوشته شده و غیر از موارد بسیار اندک که به کتاب تاریخ العرب قبل الاسلام، نوشته جواد علی (که ۸ جلد تاریخ مفصل در مورد عرب جاهلی است) استناد شده، در بقیه موارد به کتاب‌هایی اشاره شده است که بیانگر حوادث و اتفاقات مربوط به زمان بعد از بعثت هستند و حوادث مربوط به عصر جاهلی را شامل نمی‌شوند.

از سوی دیگر، همین موضوعات نیز دسته‌بندی و منظم نشده و حوادث مربوط به مکه و مدینه از یک‌دیگر تفکیک نشده‌اند.

مثلاً نویسنده برای بیان وضعیت لباس و فقر مردم در صفحه ۲۱ به جای آن‌که به تاریخ‌های معتبر و اسناد تاریخی فراوان که به زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی موجود می‌باشند مراجعه کند، به آیات قرآن استناد کرده و به جای آن‌که ابتدا از آیات نازل‌شده در مکه و از اولین سوره‌های نازل شده شروع کند، از سوره مؤمنون که هفتادوچهارمین سوره نازل‌شده است، شروع کرده و سپس از سوره مجادله که یک‌صدوپنجمین سوره نازل‌شده قرآن می‌باشد آیه‌ای ذکر کرده و دوباره از سوره مائده که یک‌صدوسیزدهمین سوره نازل‌شده قرآن است آیه‌ای را آورده و البته به ذکر آیاتی پرداخته است که در خصوص حوادث و مشکلات خاص مدینه نازل شده‌اند (منظور دو سوره مجادله و مائده است) و هیچ ارتباطی به تبیین وضعیت عصر جاهلیت و حتی عصر قبل از هجرت ندارند.

در بقیه صفحه‌ها و فصل‌های کتاب نیز این وضعیت به وضوح مشاهده می‌شود.

برای تبیین وضعیت برهنگی عرب جاهلی در سطح اجتماع در صفحه‌های ۳۱ و ۳۲، از اصحاب صفه مثالی آورده شده است. همه می‌دانند اصحاب صفه مربوط به زمان هجرت پیامبر(ص) به مدینه است و هیچ ارتباطی به عرب جاهلی ندارد و وضعیت این مردمان نیز استثنایی و متأثر از هجرت مسلمانان بدون امکانات و تجهیزات زندگی از مکه به مدینه بوده و این واقعه پیش از اسلام و در دوران جاهلی، مصداق عینی نداشته است.

در صفحه ۳۲، برای بیان وضعیت بردگان و سیاهان به حدیثی اخلاقی از امام باقر(ع) که در اواخر قرن اول هجری زندگی می‌کرده‌اند، استناد شده است که هیچ ارتباطی به بحث پوشش سیاهان و بردگان هم ندارد و یک حدیث اخلاقی جامع و کامل می‌باشد و مربوط به همه زمان‌ها و همه اقشار است و محدود کردن آن به پوشش بردگان و سیاهان در عصر جاهلیت، ‌ اشتباه بزرگی محسوب می‌شود.

در صفحات ۳۲ و ۳۳ نیز نقل قولی از بلال در مورد سیره پیامبر(ص) ذکر شده که ارتباطی با عصر جاهلیت ندارد.

در همه موضوعات و مباحث طرح‌شده در فصل‌های اول تا پنجم بخش اول نیز چنین مشکلی مشهود است و علت اصلی و اساسی آن نیز کوتاهی نویسنده در شناسایی منابع دست اول و محروم بودن از راهنما و مشاور مطلع و کارشناس می‌باشد.

در نهایت هم جمع‌بندی صحیح و متقنی از وضعیت زندگی عرب جاهلی در هیچ یک از موضوعات مطرح‌شده در عناوین این فصل‌ها ارائه نشده و مبنای همه نتیجه‌گیری‌های انجام شده (که البته جای انتقاد و ایراد نیز دارند) روایت‌های عصر اسلام است و عملاً در بخش اول کتاب، تحقیق مورد انتظار انجام نشده است و اسناد و منابع معتبر دست اول مطالعه و ارزیابی نشده‌اند و با وجود آن‌که خود نویسنده بر مبنایی و پایه‌ای بودن این بخش از تحقیق تأکید داشته (صفحه ۴، پاراگراف پایانی) و نوشته: «تمام تلاش کتاب همین است که ابتدائاً نشان دهد مردم در ماقبل بعثت چه نوع پوششی داشته‌اند»، تلاش وی در بخش اول نتیجه‌ای نداشته و او حداکثر توانسته است تحلیل‌های جهت‌دار در مورد عصر پیامبر(ص) ارائه دهد.

۱۵. بیان روایت‌های تاریخی متعارض و متضاد

یکی دیگر از اشکال‌های اساسی کتاب این است که نویسنده به ذکر روایت‌های متفاوت و متضاد با احادیث انتخاب‌شده پرداخته و از سوی دیگر، احادیث بیان‌شده را نیز بررسی و ارزیابی نکرده است. موارد اندکی هم که بررسی شده‌اند با تحلیل‌های جهت‌دار، نتیجه‌های اشتباهی از آن‌ها گرفته شده است.

برای نمونه در صفحه ۴۷ سطرهای ۱۱ تا ۲۱ آمده است: «همین بس که پوشیدن البسه بلند و (استتار همه پیکر) آن قدر در دیدگاه پیامبر اکرم(ص) ناپسند و منفور بود که حتی دوان‌دوان در پی مردی که جامه بلندی داشت رفت و از وی خواست که لباسش را بالا ببرد...»

اما در صفحه ۴۵ سطرهای ۱۷ تا ۲۱ آمده است: «ابوبکر بن ابی‌قحافه که یک طرف لباسش آویزان و رو به زمین بود، در این باره از پیامبر پرسش کرد و حضرت پاسخ داد: ”تو از آن‌ها که با خودپسندی (و تفاخر) چنان می‌کنند  نیستی ... “. (کنزالعمال، ۴۱۰۹۷)»

اشکالات وارده بر این بخش از کتاب عبارت‌اند از:

اول: چگونه این دو عملکرد متضاد از پیامبر(ص) صادر می‌شود؟ چگونه رسول اکرم(ص) به یکی از صحابه‌شان که از ایشان سوال کرده است، پاسخ می‌دهند که لباس بلند برای تو اشکال ندارد (و قاعدتاً برای سایر افرادی که قصد تفاخر و خودپسندی ندارند)، ولی دوان‌دوان به دنبال مرد لَنگ و شَلی می‌دوند که لباس بلند به تن دارد و در کوچه در حال عبور است و بی آن‌که این شخص سؤالی پرسیده باشد، او را ارشاد می‌کنند؟ آیا حضرت نمی‌توانستند حمل بر صحت کنند و او را نیز در زمره افرادی به حساب آورند که لباس بلند بر تن کرده، اما قصد تفاخر ندارند؟

دوم: نویسنده در نقل حدیث صفحه ۴۷ تذکر پیامبر(ص) به فرد لنگ مبنی بر بالاتر بردن لباسش را حمل بر «ناپسند و منفور بودن» پوشیدن لباس بلند در نزد پیامبر(ص) دانسته است که این چنین شدت و نفرتی در حدیث به چشم نمی‌خورد و از مصادیق تحمیل رأی بر حدیث می‌باشد.

سوم: اگر آن طور که نویسنده در صفحه ۴۷ گفته است پوشیدن لباس بلند که همه پیکر را استتار می‌کند از نظر پیامبر این قدر منفور و ناپسند است، چرا به ابوبکر در این باره تذکر نمی‌دهند و نشانی از نفرت و ناپسندی را بروز نمی‌دهند؟

چهارم: چرا نویسنده به ارزیابی و بررسی این دو حدیث متعارض نپرداخته و تکلیف خود و خواننده‌ را روشن نکرده است؟ آیا در یک تحقیق منطقی، می‌توان از گزاره‌های متضاد و متعارض استفاده کرد و در هر قسمت، یک جمع‌بندی و نتیجه‌گیری انجام داد؟

پنجم: در صفحه ۴۸ در مورد احادیث مطرح‌شده فوق و چند حدیث دیگر که درباره شیوه پوشش مردان بوده، چنین نتیجه‌گیری شده است: «مطابق احادیث مورد اشاره، از مردم مؤمن، چه مرد و زن اندازه‌ای خواسته شده که نتیجه آن برهنه ماندن بخش‌های قابل توجهی از پا است.»

گفتنی است که همه موارد مطرح‌شده در این احادیث درباره مردان صدق می‌کند و سؤال‌های مربوط به پوشش زنان در این روایت‌ها مطرح نشده است، پس چگونه می‌توان این گونه نتیجه‌گیری کرد و زنان را نیز مشمول این نوع از پوشش قرار داد؟

تعمیم دادن یک مصداق و نمونه به موارد کلی و غیرمرتبط، کار صحیحی نیست و پژوهش به شمار نمی‌رود.

پی نوشت:

[۱]. آیه ۲۶ سوره اعراف نیز این موضوع را تأیید می‌کند.

*نویسنده: سعید سرمدی

ادامه دارد ...

کد خبر 2862001

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha