مجله مهر: «آقا بزن عقب! این قسمت را خوب ندیدیم!» احتمالا برایتان عجیب خواهد بود اگر بدانید این جملهها در سینما و در میانه پخش یک فیلم سینمایی رد و بدل شدهاند. ماجرا از این قرار بود که به دلیل بد شدن حال یکی از تماشاگرها، سالن بهم ریخت و مسئولان هم چراغها را روشن کرده بودند و سعی در کمکرسانی به فرد مورد نظر را داشتند، در فاصله چند دقیقهای این اتفاق بخشهایی از فیلم که به گفته یکی از همان مخاطبان «صحنه حساس» هم بوده را از دست میدهند و درخواست این بوده که فیلم را عقب بزنند!
فیلم که تمام میشود، چشمان گریان بسیاری از تماشاچیها را میتوان دید که فیلم روی آنها اثر زیادی گذاشته است. البته اینکه دختر جوانی به واسطه اتفاقات فیلم گریه کند، به نظر منطقیتر میآید تا اینکه پسری را با چشمهای گریان ببینیم، پسری که میگفت فیلم را دوست داشته و فقط ناراحت است چرا فیلم هندی پایان غمانگیزی داشته است.
اینها بعضی از برخوردهای مردمی است که در روز پنجشنبه از سالن سینما و بعد از تماشای «سلام بمبئی» بیرون آمده بودند. اینکه از فیلم اثر میگیرند، اینکه نگران شخصیتها میشوند و حتی از پایان غمانگیز فیلم که برخلاف روال فیلمهای هندی رقم میخورد و شاد نیست، ابراز نارضایتی میکنند، از مواردی است که در میان مخاطبان مختلف شنیده میشود.
روزهای پنجشنبه و جمعه افراد بیشتری به سینما میروند و تفاوت آنها را با کسانیکه در روزهای دیگر هفته سر از سالنهای سینما درمیآورند، حتی میتوان از نحوه لباس پوشیدنشان متوجه شد؛ آخر هفتهها سالنهای سینما را بیشتر خانوادهها و دوستانی پر میکنند که سینما برایشان همان دورهمی است که با دوست باشند و خوش بگذرانند. اما طی هفته دانشجوها و حتی بچه مدرسهای را میتوان دید که البته در این زمان سالن هم به مراتب خالیتر از روزهای دیگر است.
این دستهبندی قرار نیست ارزش هیچکدام را تغییر بدهد یا آنها را سطحبندی کند؛ اما میزان علاقهمندی به فیلمی که لحظات آوازخوانی و عاشقانه و زد و خورد دمدستی دارد برای آنهایی که سینما را به صرف سرگرمی بودن میشناسند، بیشتر مورد توجه است تا فیلمی که حرفهایش را در لقمههای پیچیده بگذارد و بعد بگوید! حتی فیلمهای اشکدار هم چندان عزیز نخواهد بود. البته مثال نقض این موارد هم پیدا میشود، یک دختر ۲۰ ساله دانشجو بعد از دیدن «سلام بمبئی» میگفت کاش «نفس» را دیده بودم و «یک دل سیر گریه میکردم». اما اشکهایی که برای فیلم هندی ریخته شد، بسیار بیشتر بود و بعد از روشن شدن چراغهای سالن میشد دید که خیلیها گریه کردهاند، اما گریه کردن حتما دلیلی بر خوب بودن نیست، اما مریم که چشمانش خیس است و به همراه رضا همسرش فیلم را دیده، از فیلم بدشان نیامده و با اینکه دوباره آن را نمیبینند، اما رضا میگوید «دو ساعت هم خندیدیم، هم غصه خوردیم و هم گریه کردیم، برای همین خوب بود و راضی هستیم.»
فروش عجیب برای فیلم هندی سینمای ایران
اما چه میشود که فیلمی با وجود همه هجمههای منفی که از سوی دیگر کارگردانها، بازیگرها و حتی برخی رسانهها برایش وجود دارد، میتواند در مدت زمان کمتر از یک ماه بیش از هفت میلیارد تومان فروش داشته باشد؟ چطور میتواند همه سالنهای سینماها را در اختیار بگیرد و با سانسهای فوقالعاده حتی در روزهای میانی هفته رکوردهای سینمای ایران را جابهجا کند؟
بدون شک هرکسی که به تماشای فیلم مینشیند، حتی اگر خیلی اهل سینما و فیلم دیدن نباشد، نقطههای ضعف فیلم را که کم هم نیستند درک میکند، اما چند نفر از سالن سینما خارج میشوند و معتقدند فیلم به قدری بد است که دیدنش توهینی به آنها محسوب میشود؟ این تعداد کم نیستند، اما آنقدری هم زیاد نیستند که بتوان گفت فیلم منفی است. کارگردان فیلم در مصاحبههایش با افتخار از عاشقانهای که به سینمای ایران آورده، صحبت میکند و معتقد است توانسته چهره زیبا و متفاوتی از عشق و موسیقی و ترکیب دو فرهنگ را به نمایش بگذارد. کارگردان یک تلهفیلم ساخته است. از قابهایی که در فیلم میبینیم تا بازیهای مصنوعی خواننده-بازیگر و البته فیلمنامه دمدستی و کلیشهای و قابل پیشبینی، با اینحال همین هم برای مردمی که فیلمهایشان پُر از خیانت و مرگ و خودکشی و حتی تجاوز است، اتفاق نویی به حساب میآید و استقبال هم میکنند.
در این میان نباید از نقش سینمادارها هم گذشت، آنهایی که فیلم هندی را در سانسها و سالنهای متعددی برای اکران گذاشتهاند خیلی زیاد هستند و اعتراض دستاندرکاران دیگر فیلمها هم اتفاقی کاملا طبیعی است.
ماجرا زمانی جالب میشود که همینهایی که امروز این فیلم را به فروش پنج میلیارد رساندهاند، همانهایی هستند که دو ماه قبل هم پای «فروشنده» اصغر فرهادی نشسته بودند و باعث فروش ۱۵ میلیاردی آن شده بودند، اما چطور میشود که کسانی هم «فروشنده» را دوست داشته باشند و هم از تماشای «سلام بمبئی» لذت ببرند؟ در مواردی میگفتند «مردم به تماشای فیلم خوب مینشینند» و با همین جمله از فروش بالای فیلمهایی مثل «فروشنده» و «ابد و یک روز» میپرداختند، اما «۵۰ کیلو آلبالو» یا «من سالوادور نیستم» هم در این دسته قرار میگیرند؟
سینمای تجاری به هر قیمتی؟!
چیزی که پُر واضح است این است که صنعت سینما در همه دنیا با فروش فیلمهای تجاری امکان تنفس پیدا میکند تا در سال فیلمهایی با دیگر مضامین و فضایی هنری هم بسازد و در فستیوالهای بزرگ و مهم همان چند نمونه را معرفی کند. اما اینجا انتظار داریم همهچیز مفهومی داشته باشد و وقتی ندارد، یعنی آن چیز بد است! قرار نیست در دفاع از «سلام بمبئی» حرف بزنیم، اما در همین سینما فیلمی مانند «آس و پاس» یا «۵۰کیلو آلبالو» ساخته شود که به جرئت میتوان گفت برای تماشای آن باید سطح گروه سنی مشخص میکردند! حتی فیلم «دراکولا»ی رضا عطاران از این قاعده مستنثنی نیست؛ شوخیهای مبتذل و جنسی، نشان دادن اعتیاد، به تصویر کشیدن روابط اجتماعی نادرست و موارد دیگری از این دست، در سینمایی که اخلاق و ارزشهای خانوادگی قرار است در آن حرف اول را بزند، به نمایش درمیآید و بعد صدای کارگردان و تهیهکننده و حتی بازیگرها برای فیلمی بلند میشود که به معنای واقعی سینمای تجاری و تمیزی است که حتی یک بچه ۵ ساله هم میتواند به تماشای آن بنشیند. هرچند که فیلم هیچ ارزشی ندارد، اما دست کم ابتذال را در جامعه بیشتر و بیشتر گسترش نمیدهد.
با همه این اوصاف فیلمهای دیگری هم در همین سینما به نمایش درمیآیند که اگر کمی مردم پسندتر بودند، ارتباط بهتری با مخاطب میگرفتند و سینمادارها هم که به دنبال فروش هرچه بیشتر در سینمای خودشان هستند، آنها را روی اکران نگه میداشتند، «یتیمخانه ایران» با یک سوژه بکر و ناب و با بهرهگیری از طراحی صحنه عالی به همراه بازیها و کارگردانی قابل قبول، تنها به دلیل نداشتن داستان و درامی جذاب خیلی مورد توجه قرار نگرفته و سالنهایش را به مرور از دست داده است. پسر جوانی که از سالن این فیلم بیرون میآمد میگفت «چه اتفاق عجیبی در تاریخ کشور افتاده و من اصلا از آن خبر نداشتم، اما فیلم را دوباره دوست ندارم ببینم، ولی درباره موضوع قحطی در ایران حتما تحقیق میکنم و همه وقایع را میخوانم، چون خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.»
اما باید به این نکته توجه داشت که سینما هم به فیلمهای تجاری، هم به فیلمهای معناگرا و هم به فیلمهای ملی نیاز دارد، وجود هر سبک از این فیلمهاست که سلایق مختلف در جامعه را ارتزاق میکند و باعث رونق سالنها میشود. اما نباید هرکدام بر دیگری سوار شود تا یک جریان و مسیر قربانی دیگری شود. همچنین از تاثیر رسانه بر مردم و فضا هم نمیتوان گذشت، چون به فیلمهای سرگرمی عادت نداریم وقتی یکی از آنها اکران میشود، سر وصدای زیادی برای آن راه میافتد که همان باعث حضور هرچه بیشتر مردم در سینماها میشود، اما نباید فراموش کرد که جامعه به هر سبک فیلمی نیاز دارد و برای چرخاندن چرخهای سینما باید فیلمهای «بفروش» هم وجود داشته باشد، اما پرداختن بیش از اندازه به فیلمها باعث هرچه بیشتر دیده شدن آنها میشود.
نظر شما