خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: نهضت ملی شدن نفت در ایران با اقدامات آیت الله کاشانی و جریان مذهبی روند سریعتری به خود گرفت و می توان گفت بدون هدایت و حمایت جریان مذهبی این نهضت نمی توانست به پیروزی دست یابد. اگرچه عده ای سعی می کنند جریان نهضت ملی شدن نفت را مصادره کنند اما به نظر می رسد آنچه در درجه اول منجر به پیروزی این نهضت شد، توانایی جریان مذهبی در بسیج اجتماعی و سازماندهی توده ها در این مسئله بود.
برای بررسی ابعاد مختلف جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت به سراغ قاسم تبریزی رفتیم تا نظر وی را در این خصوص جویا شویم. متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این کارشناس تاریخ است؛
*نقطه عزیمت بحث ملی شدن صنعت نفت کجا بود و این مسئله چگونه کلید خورد؟
یکی از مهمترین مسائل تاریخ معاصر ما مسئله ملی شدن صنعت نفت است که متاسفانه عمدتاً با اغراض و اهداف خاصی، موضع گیری های نسبت به آن دچار یک نوع افراط و تفریط شده و یا تحریف شده است.
در ابتدا باید گفت قرارداد اول دارسی در زمان مظفر الدین شاه صورت گرفت و آن قرارداد ۶۰ ساله بود. در دوره رضا شاه و در سال ۱۹۳۳ متن قرارداد دارسی توسط رضاشاه سوزانده شد که سه نگاه مختلف نسبت به این اقدام رضاشاه وجود دارد. اول اینکه برخی معتقدند رضاشاه چون وابسته به انگلیسی ها بوده است، عمداً این کار را کرد که یک قرارداد استعماری دراز مدت دوباره صورت گیرد.
جمعی معتقدند سیدحسن تقی زاده، عضو لژ بیداری و از چهره های وابسته به سیاست انگلیس، رضا شاه را وادار به چنین کاری کرد. تحلیل سوم هم این است که رضاشاه به دنبال درآمد بیشتری بود و چون صاحب فکر و عقل و آگاهی نبود فکر کرد با سوزاندن این قرارداد می تواند کار مهمتری انجام دهد.
در قرارداد جدید نفت ما می بایست تا ۱۳۷۲ در اختیار انگلستان باشد. یعنی یک قرارداد ۶۰ ساله دیگری با درآمد کمتر به نسبت آن قرارداد اولیه تنظیم شده بود. اگرچه بعضی از مدافعان سیاست انگلستان مثل محمدعلی کاتوزیان مطالب تحریف شده ای مطرح می کنند ولی نهایتا باید گفت این قرارداد به ضرر ایران شد
نتیجه این امر این شد که در قرارداد جدید نفت ما می بایست تا ۱۳۷۲ در اختیار انگلستان باشد. یعنی یک قرارداد ۶۰ ساله دیگری با درآمد کمتر به نسبت آن قرارداد اولیه تنظیم شده بود. اگرچه بعضی از مدافعان سیاست انگلستان مثل محمدعلی کاتوزیان مطالب تحریف شده ای مطرح می کنند ولی نهایتا باید گفت این قرارداد به ضرر ایران شد.
در سال ۱۳۲۷ زمزمه پایان قرارداد اول(دارسی) مطرح شد، از یک سو استبداد رضاشاه شکسته شده بود، از سوی دیگر محمدرضا هنوز قدرتی نداشت و جامعه نیز به یک حدی از آگاهی و استقلال رسیده بود که در برابر استعمار بایستد.
در اینجا یک چهره شاخص روحانی مثل آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی داریم که نقش او در انقلاب مشروطیت برجسته است و پیشینه مبارزاتی درخشانی دارد.
در دوره استبداد رضاخان، او به کار تدریس و امامت جماعت می پردازد اگرچه نامه های اعتراض آمیز نسبت به کشف حجاب و... دارد. ولی آنچنان استبداد سنگین است که امثال آیت الله شیخ عبدالکریم حائری و آیت الله سید حسین قمی که در جایگاه مرجعیت هستند، زمینه کار ندارند و نهایت به تبعید مرجعی چون آیت الله قمی به عتبات انجامید.
آیت الله کاشانی سال ۲۰ مبارزه خود را علیه انگلیس آغاز می کند که به زندان می افتد. در سال ۱۳۲۴ بار دیگر دستگیر و زندان قزوین محبوس می شود. پس از آزادی در سال ۲۶ علیه انگلیس و صهیونیسم مبارزه می کند. لذا تا بهمن سال ۲۷ که شاه ترور می شود، چندین بار از زندان آزاد شد و دوباره به زندان انداخته شد و در نهایت هم به لبنان تبعید می شود.
بهانه دستگیری آیت الله کاشانی در سال ۲۷ هم این بود که در جیب فخرایی ترور کننده شاه، دو کارت خبرنگاری یکی از حزب توده و دیگری روزنامه پرچم اسلام که منتسب به آیت الله کاشانی بود، پیدا شد. البته فخرایی در همان جا توسط فرد دیگری کشته شد تا صورت مسئله کاملاً پاک شود.
برخی معتقدند ترور شاه در آن مقطع ساختگی بود چون بعد از آن بلافاصله مجلس موسسان تشکیل می شود و در آنجا قدرت شاه را بالا می برند. به هر حال این مقطع آغاز نهضت ملی شدن نفت است.
در سال ۲۹ آیت الله کاشانی از تبعید به ایران می آید و علیه انگلیس و در جهت ملی شدن صنعت نفت فعالیت گسترده ای شروع می کند. حضور ایشان به عنوان یک مجتهد که قریب به مرجعیت بود باعث می شود بسیاری از مراجع و علما و جریان های مذهبی وارد مبارزه و تایید نهضت ملی شدن نفت و نهایتا خلعیت اجنبی از منافع و منابع جامعه گردد.
*اگر ممکن است به مصادیقی در این زمینه اشاره کنید؛ به طور مشخص در روند ملی شدن نفت جریان مذهبی چه اقداماتی داشتند؟
در این زمینه ما فتوای آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری، آیت الله سیدمحمود روحانی، آیت الله سید صدرالدین صدر، آیت الله سید حسین خادمی و... را داریم. این حرکت باعث شد که جریان مذهبی وارد عرصه شود. در جریان ملی شدن نفت دو جریان جبهه ملی و مذهبی وارد شدند. کمونیست ها و حزب توده علیه نهضت ملی شدن نفت بودند.
وزن و موقعیت هر یک از جریان های ملی و مذهبی قابل بررسی است. آیت الله کاشانی وقتی به ایران می آید، رهبری جریان اسلامی را آغاز می کند و خصوصاً در انتخابات مجلس شانزدهم ایشان از طرف مردم به عنوان نماینده مجلس انتخاب می شود و رای بالایی می آورد.
رزم آرا در زمان معرفی کابینه اش به مجلس می گوید ملتی که توانایی ساختن لوله آفتابه ندارد چگونه می خواهد نفت خود را ملی کند و پالایشگاه ها را اداره کند؟ این مردم نمی توانند و این امر باید در اختیار انگلیسی ها باشد
وقتی نهضت آغاز می شود چند مانع بر سر راه تحقق آن بود. عبدالحسین هژیر یکی از این موانع است. او یکی از عوامل سیاست انگلیس بود که توسط سیدحسن تقی زاده به عرصه می آید و در اسناد متهم به بهایی بودن است. او توسط فداییان اسلام از سر راه برداشته می شود. این حرکت باعث ایجاد شور و هیجان در جامعه می شود.
بعد از این قضیه، انگلیسی ها، سپهبد رزم آرا را بر سر کار می آورند که فردی نظامی بود و خانواده اش وابسته به سیاست انگلیس بودند. وی در آن دوره حکومت نظامی اعلام می کند. وی در زمان معرفی کابینه اش به مجلس می گوید ملتی که توانایی ساختن لوله آفتابه ندارد چگونه می خواهد نفت خود را ملی کند و پالایشگاه ها را اداره کند؟ این مردم نمی توانند و این امر باید در اختیار انگلیسی ها باشد. این حرف او توهین به ملت بود و مانعی بر سر راه ملی شدن نفت تلقی می شود. لذا او نیز توسط فداییان اسلام از سر راه برداشته می شود.
با قتل رزم آرا هیجان و شور و حرکت در جامعه گسترده تر می شود. بلافاصله با صلاحدید انگلیسی ها و آمریکایی ها، حسین علاء که عضو فعال لژ فراماسونری بوده است، بر سر کار می آید. بلافاصله شهید سیدمجتبی نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام بیانیه ای در ۴ سطر خطاب به حسین علاء صادر می کند و به او می گوید جایگاه صدرات جامعه اسلامی در خور تو نیست و اگر کنار نروی به سرنوشت دو نفر قبلی دچار خواهی شد. لذا بلافاصله او استعفا می دهد و با فشار مجلس و جو هیجانی که بر جامع حاکم بود دکتر مصدق در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ نخست وزیر می شود. لذا نقش فداییان اسلام در این مسئله بارز است.
آیت الله کاشانی به برخی از وعاظ و روحانیون نامه می نویسد که علیه انگلیس موضع گیری کنند و به دفاع از ملی شدن صنعت نفت در منبرها بپردازند
مضافاً اینکه آیت الله کاشانی به برخی از وعاظ و روحانیون نامه می نویسد که علیه انگلیس موضع گیری کنند و به دفاع از ملی شدن صنعت نفت در منبرها بپردازند.
مرحوم حجت الاسلام حسن کافی، حجت الاسلام عباسعلی اسلامی در تبریز، آیت الله سیدحسن و سید محمدعلی انگجی، محمدتقی شریعتی و مرحوم عابد زاده در مشهد از این دسته هستند. مضافاً اینکه در تهران نیز هیئت قائمه به رهبری شیخ محمد تهرانی، هیئت علمای تهران، اتحادیه مسلمین به رهبری حجت الاسلام حاج سراج انصاری و... در این زمینه فعال بودند.
*در مورد جبهه ملی چطور؟ نقش آنها در این روند چگونه قابل ارزیابی است؟
در کنار جریان مذهبی جریان ملی نیز در مسئله ملی شدن صنعت نفت مشارکت داشتند. در سال ۱۳۲۸ مصدق با تعدادی از رجال سیاسی ملی و درباری به انتخابات اعتراض می کنند و تحصن می کنند و در همان تحصن جبهه ملی را تاسیس می کنند. اندکی بعد بخشی از اعضاء استعفا می دهند و در حقیقت جبهه ملی سال ۳۰ با جبهه ملی سال ۲۸ تفاوت دارد.
مصدق یک فرد غرب گرا، ناسیونالیست و به تعبیر خودشان مدافع دموکراسی غربی بود. تحصیلات وی در غرب بود و نگاهش نیز به غرب بود. ناسیونالیست بودن وی در چارچوب قانون اساسی مشروطه بود.
مصدق یک فرد غرب گرا، ناسیونالیست و به تعبیر خودشان مدافع دموکراسی غربی بود. تحصیلات وی در غرب بود و نگاهش نیز به غرب بود
ما دو جبهه ملی داریم. ما در جبهه ملی اول شاهد حضور عناصر سلطنت طلب هم در این جبهه هستیم. اگر موسسین اولیه جبهه ملی را برشماریم، امثال عباس خلیلی و مهدی میراشرافی، ابوالحسن عمید نوری و... مدافعان سیاست های انگلیس در بین آنها حضور دارند. یعنی تعداد قابل توجهی از افراد اولیه جبهه ملی جزء مدافع سیاست های پهلوی و انگلیس هستند. لذا اعتراض آنها به انتخابات بود.
با توجه به روند نهضت ملی شدن نفت و فعالیت های سیاسی، این افراد از جبهه ملی جدا شدند و افراد دیگری مانند غلامحسین صدیقی، سید علی شایگان، کریم سنجابی، سیدحسین فاطمی و... به آن اضافه شدند.
در جبهه ملی دوم به دلیل نهضت ملی شدن نفت، برخی مذهبی ها هم به آنها ملحق می شوند. در سال ۲۹ به دلیل مبارزه این جبهه علیه انگلیس، فدائیان اسلام هم مدافع جبهه ملی می شوند. آیت الله کاشانی، آیت الله سیدمحمود طالقانی، آیت الله محمد غروی، آیت الله سیدباقر جلالی، آیت الله سید ضیاءالدین حاج سیدجوادی و... هم همینطور. اینها از جبهه ملی نه به عنوان یک تشکیلات ایدئولوژیکی بلکه به عنوان یک تشکیلات سیاسی که علیه انگلیس است حمایت می کنند.
نسبت نهضت ملی شدن نفت و دولت مصدق مانند نسبت انقلاب اسلامی و دولت موقت مهندس بازرگان است
تا دولت مصدق روند به همین شکل ادامه پیدا می کند. در حقیقت باید دولت مصدق را فرزند نهضت ملی شدن نفت دانست. نهضت ملی شدن نفت یک چیز است و دولت مصدق یک چیز دیگر. اگرچه خود مصدق هم از سال ۲۸ به بعد مدافع ملی شدن نفت شد. ولی این دو با هم تفاوت دارد.
نسبت نهضت ملی شدن نفت و دولت مصدق مانند نسبت انقلاب اسلامی و دولت موقت مهندس بازرگان است. انقلاب اسلامی ربطی به مهندس بازرگان و نهضت آزادی ندارد ولی دولت موقت برخواسته از این انقلاب است. دولت مصدق در حقیقت همینطور بود.
اگر تحلیل کنیم که آقای کاشانی نقش اول را در میدان آوردن جریان مذهبی دارد، نقش دوم را فداییان اسلام داشتند و همچنین این فداییان اسلام بودند که موانع را از سر راه برداشتند
وقتی مصدق نخست وزیر می شود، درست یک ماه بعد در ۱۴ خرداد ۳۰ دستور می دهد سید مجتبی نواب صفوی را دستگیر کنند. اگر تحلیل کنیم که آقای کاشانی نقش اول را در میدان آوردن جریان مذهبی دارد، نقش دوم را فداییان اسلام داشتند و همچنین این فداییان اسلام بودند که موانع را از سر راه برداشتند.
در ۲۸ ماه دولت مصدق، ۲۰ ماه شهید نواب صفوی در زندان بود. مصدق دستور می دهد حدود شصت نفر دیگر از اعضای فداییان اسلام را به زندان بیاندازند. در این مقطع فداییان به آقای کاشانی اعتراض می کنند که در این شرایط چه باید کرد؟ آقای کاشانی می گوید ما فعلا مشغول مبارزه با انگلیس هستیم و باید موقتا در این مسئله کوتاه بیاییم.
ما تا ۲۶ تیر سال ۳۱ داریم که آقای کاشانی با مصدق مدارا می کند. دفاع آقای کاشانی از مصدق باعث می شود برخی از فداییان اسلام به آقای کاشانی تعرض کنند حتی او را همدست مصدق بشمارند.
اولین آسیب را دولت مصدق به جریان مذهبی با بازداشت نواب می زند و این مسئله باعث بدبینی نسبت به مصدق و حتی آیت الله کاشانی می شود.
با توجه به شور و هیجان و حرکت آیت الله کاشانی ملی شدن نفت در ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ در مجلس تصویب می شود. جو طوری بود که در مجلس شانزدهم که بخشی از افراد آن جزء دربار بودند، جزئت مخالفت با ملی شدن نفت ندارند. دولت مصدق پس از ملی شدن نفت در دادگاه لاهه باید از ملی شدن نفت در سطح بین المللی دفاع می کرد چون انگلیس شکایت کرده بود. بین اردیبهشت سال ۳۰ تا سال ۳۱ این مسئله هم انجام می شود و مصدق از ملی شدن نفت دفاع می کند.
*ارزیابی شما از مصدق و به طور کلی جبهه ملی در جریان ملی شدن نفت چیست؟
خود مصدق یک فرد سیاست باز است. در مورد او سه تحلیل وجود دارد؛ یکی اینکه کسانی معتقد اند او به دلیل عضویت در لژ فراماسونری، از سوی آنها ماموریت داشته است و در هر دوره ای یک بازیگر بوده است. این تحلیل کسانی است که با سوء ظن به مطلق مصدق نگاه می کنند و حرکات او را طبق نقشه انگلیسی ها و استعمار می دانند.
تحلیل دوم این است که او یک سیاستمدار بازیگر است و بر مبنای اوضاع زمانه حرکت می کند. در دوره ای که رضاخان بر سر کار می آید، مصدق جزء شورای مشورتی رضاشاه قرار می گیرد.
آیت الله مدرس در مجلس مخالف سلطنت رضاشاه است و می گوید رضاخان دزد خانگی است و وابسته به سیاست انگلیس هاست. مصدق هم با مدرس مخالفت می کند و می گوید رضا خان یک نظامی برجسته است که در این مملکت امنیت را برقرار کرده است، اگر او شاه شود مملکت از خدمات او محروم می شود، چون طبق قانون اساسی پادشاه سلطنت می کند نه حکومت. لذا نگاه مدرس این است که رضاشاه عامل استعمار انگلیس است ولی نگاه مصدق این است که رضاشاه فرد مفیدی برای جامعه است لذا باید نظامی بماند.
وقتی مصدق به مجلس چهاردهم می رود در این دوره مسئله قرار داد نفت شمال هم مطرح می شود. یک بحث این است آمریکایی ها نفت شمال را بگیرند و بحث دیگر این بود که حزب توده مدعی بود همان گونه که ما در جنوب برای انگلستان منافع قائلیم در شمال هم باید منافع اتحاد جماهیر شوروی حفظ شود. در این دوره مصدق همان بحث ادامه وضعیت شرکت نفت را مطرح می کند و مخالفتی با مسئله نفت انگلیس ندارد. لذا این مسئله را می توان دال بر مخالفت او در ابتدا با ملی شدن نفت دانست
وقتی مصدق به مجلس چهاردهم می رود در این دوره مسئله قرار داد نفت شمال هم مطرح می شود. یک بحث این است آمریکایی ها نفت شمال را بگیرند و بحث دیگر این بود که حزب توده مدعی بود همان گونه که ما در جنوب برای انگلستان منافع قائلیم در شمال هم باید منافع اتحاد جماهیر شوروی حفظ شود.
در این دوره مصدق همان بحث ادامه وضعیت شرکت نفت را مطرح می کند و مخالفتی با مسئله نفت انگلیس ندارد. لذا این مسئله را می توان دال بر مخالفت او در ابتدا با ملی شدن نفت دانست. مصدق می گوید همان روال قبلی قرارداد باید ادامه پیدا کند. این در حالی است قرارداد ۱۹۳۳ که توسط تقی زاده و رضا شاه انجام شد، یک خیانت بزرگ بود. اگر آن روند ادامه پیدا می کرد تا سال ۱۳۷۲ باید نفت در اختیار انگلیس ها می بود. اما وقتی می بیند قضیه ملی شدن صنعت نفت جدی می شود، می خواهد از این موج جا نماند.
در مجلس موسسان که در سال ۱۳۲۸ تشکیل می شود و طی آن اختیارات شاه بالا می رود، مصدق به عنوان حقوقدان در مورد این مسئله سکوت می کند. این در حالی است که حتی قوام السلطنه در فرانسه علیه این افزایش اختیارات موضع می گیرد.
مصدق در اینجا یک فرد کاملاً سیاسی کار است و فراز و نشیب زیادی دارد. سیاست مدار یک مشی منظم و مشخص دارد ولی فرد سیاسی کار با توجه به تحولات جلو می رود.
فداییان اسلام در جلسه ای که با مصدق داشتند به او مطرح می کنند که ما به شرطی وارد عرصه نهضت ملی شدن نفت و از بین بردن موانع ملی شدن نفت می شویم که بعد از نخست وزیر شدن تو، به احکام اسلام عمل شود و مصدق قبول می کند ولی او پس از نخست وزیر شدن طور دیگری عمل می کند.
ما همچنین رد پای مصدق را در لژ بیداری داریم اما معلوم نیست این ارتباط ادامه پیدا کرده باشد. ایرج افشار نامه ای در سال ۴۳ به مصدق می نویسد و از او در مورد عضویت در لژ بیداری سوال می کند و مصدق پاسخ می دهد که یک روز دوستان مرا به جلسه ای بردند و بعد از اینکه فهمیدم آن جلسات فرماسونری است دیگر در آن شرکت نکردم. در صورتی که مصدق یک سال و نیم در آن لژ صندوق دار بوده است.
در زندگی فرد سیاسی کار تناقضات زیادی دیده می شود، چرا که بر مبنای اوضاع روز موضع گیری می کند. سیاستمدار مستقل یک خط مشی دارد و اگر خطایی هم کرد می پذیرد.
مصدق در دوران اول نخست وزیری اش فراز و نشیب زیادی دارد. اما آنچه در مورد او برجسته است حضور وی در دادگاه لاهه در مورد ملی شدن صنعت نفت است که نهایتاً به نفع ایران حکم صادر می شود.
او وقتی که به ایران باز می گردد، مصدق از شاه تقاضا می کند که اختیارات وی را افزایش دهد از جمله اینکه ارتش را در اختیار او قرار دهد. شاه با این خواسته مخالفت می کند. مصدق بدون مشورت با آیت الله کاشانی و حتی رهبران جبهه ملی، در ۲۶ تیر ۱۳۳۰ قهر می کند و استعفا می دهد. او به خانه اش می رود و با هیچکس ملاقات نمی کند.
در این موقعیت شاه با صلاحدید آمریکا و انگلیس قوام السلطه را به عنوان نخست وزیر روی کار می آورند. قوام هم بیانیه ای می دهد که با کسانی که دین را ابزار فریب کاری و حیله گری و سیاست قرار داده اند، برخورد می شود. منظور او در اینجا آیت الله کاشانی است. در این زمان آیت الله کاشانی با موضع گیری و تهدید دربار اعلام می دارد اگر تا ۴۸ ساعت قوام کنار نرود، انقلاب را به رهبری خود متوجه دربار می کند. او با مصاحبه و بیانیه مردم را به صحنه دعوت می کند و ارتش را از وارد شدن به قضیه برحذر می دارد. لذا اینگونه قیام سی تیر پدید می آید و شاه مجبور می شود قوام را برکنار و مصدق را بار دیگر بر سر کار آورد.
در دولت مصدق، جبهه ملی در انحصار مصدق قرار گرفت و افرادی که در رده های بالا بودند نگاه دینی نداشتند و برخی خلاف دین بودند. مثلا ما شاهد حضور شاپور بختیار هستیم که فردی لائیک و ضد دین است، غلامحسین صدیقی که منتقد نسبت به دین است، کریم سنجابی که یک ناسیونالیست، سوسیالیست و مدافع دموکراسی است و مجموعه افرادی که کنار مصدق اند افراد متدینی نیستند.
اگرچه در همان دوره به دلیل مقابله با انگلیس شخصیت های دینی مانند آیت الله طالقانی و آیت الله سید جوادی و... از او دفاع می کنند. اما آیا حضور برخی از علما در این نهضت به معنی دفاع از جبهه ملی و مبانی آن است و یا به منظور مبارزه با شاه و انگلیس است؟ مشخص است که آیت الله طالقانی را نمی توان کنار اعضای جبهه ملی قرار داد. اما چون بحث بر سر مبارزه با انگلیس و دربار است، اینها از دکتر مصدق دفاع می کنند.
*پس می توان نتیجه گرفت نهضت ملی بدون حمایت جریان مذهبی نمی توانست به ثمر بنشیند و در این بین وزن جریان مذهبی با وزن جبهه ملی قابل قیاس نیست.
بله می خواهم بگویم ملی شدن نفت بدون حمایت جریان مذهبی و علما به هیچ وجه به ثمر نمی نشست. ما می توانیم برای این تحلیل یک قرینه ذکر کنیم.
ملی شدن نفت بدون حمایت جریان مذهبی و علما به هیچ وجه به ثمر نمی نشست
آیت الله کاشانی در ۳۰ تیر به میدان می آید و شاه را تهدید می کند که اگر قوام ظرف ۴۸ ساعت کنار نرود، حرکت انقلاب را متوجه دربار می کند. این در حالی است که مصدق در خانه نشسته و هیچ بیانیه ای نمی دهد و یا مصاحبه نمی کند. لذا پیرو این موضوع جمعیت به صحنه می آید و حماسه ۳۰ تیر رخ می دهد. اول مرداد دوباره مصدق به نخست وزیری باز می گردد.
حال سوال این است که در ۲۸ مرداد سال بعد که توسط آمریکایی ها و انگلیسی ها و دربار کودتا شد، جمعیت ۳۰ تیر کجا بودند؟ آن جمعیت را در ۳۰ تیر چه کسی به میدان آورده بود؟ چه کسانی دولت قوام را ساقط کردند؟ آیا طبق اعتراف خودشان در نوشته های سرهنگ نجاتی و افراد دیگر، غیر از ۲۰۰۰ فاحشه و لمپن بودند؟ بحث این است که حکومتی که با ۲۰۰۰ لمپن و فاحشه سقوط کند دیگر حکومت مردمی به حساب نمی آید.
سوال این است که جمعیت ۳۰ تیر کجا بودند و چرا به میدان نیامدند؟ خود افراد جبهه ملی چرا به صحنه نیامدند و چرا همه پنهان شدند؟ بعد از دستگیری این افراد هم، مثلا دکتر شایگان نامه ای به شاه می نویسد و می گوید اگر خطایی کردم اینجانب را عفو کنید و مورد عفو قرار می گیرد.
ما در اینجا به دنبال محکوم کردن مصدق نیستیم بلکه به دنبال یک تجربه و عبرت تاریخی هستیم. اگر یک نهضت مانند ملی شدن نفت آغاز شده بود، عوامل پیروزی آن چه بود و کسانی که در پیروزی نقش آفرین بودند، چه کسانی اند؟ عوامل شقاق و اختلاف و عوامل شکست چه بود؟ عوامل پیروزی نهضت ملی، حمایت جریان مذهبی بود، همانطور که عدم حمایت این جریان از مصدق در کودتای ۲۸ مرداد سبب شد، مصدق با ۲۰۰۰ لمپن و فاحشه سرنگون شود.
حجت الاسلام رسول جعفریان تعبیر زیبایی دارد که در مسئله انقلاب اسلامی بحثی را مطرح می کند و می گوید «این بار مذهبی ها تنها آمدند.» در مشروطیت مراجع با طیف های مختلف سیاسی حضور داشتند و نتیجه آن به دار رفتن شیخ فضل الله نوری شد. در مسئله نهضت ملی شدن نفت مذهبی ها با ملی گرا ها همراه شدند که نتیجه آن توهین به علما، زندانی شدن و تبعید علما و... شد.
در حقیقت در نهضت ملی این مصدق نبود که شکست خورد بلکه مردم شکست خوردند. یک نهضت مردمی با شکست مواجه شد که ضرر آن را مردم دیدند و ۲۵ سال زیر چکمه استبداد محمدرضا و استعمار آمریکایی ها رفتند. اما در انقلاب اسلامی مذهبی ها تنها آمدند و امام فرمود این نهضت اسلامی است و ما برای اسلام مبارزه می کنیم. امام فرمود اگر شکست هم بخوریم پیروزیم چون به تکلیف عمل می کنیم و با قید اسلامیت حرکت کرد و با ماهیت اسلامی و رسالت اسلامی، علیرغم توطئه های چپ، ناسیونالیست ها و شاهنشاهی ها، انقلاب به پیروزی رسید.
نسلی که در نهضت ملی شدن نفت شکست خوردند یا به دربار رفتند و یا مأیوس شدند. مذهبی ها هم فداییان اسلام بودند که برخی اعدام شدند و برخی تحت تعقیب قرار گرفتند. اتفاقا نسل همان فداییان اسلام درانقلاب اسلامی در کنار امام، مردم و نظام قرار گرفتند.
همان طور که آیت الله کاشانی در سی تیر از مصدق حمایت کرد و مصدق را باز گرداند، این جریان مذهبی بودند که با حمایت خود باعث شدند ملی شدن نفت به سرانجام برسد
همان طور که آیت الله کاشانی در سی تیر از مصدق حمایت کرد و مصدق را باز گرداند، این جریان مذهبی بودند که با حمایت خود باعث شدند ملی شدن نفت به سرانجام برسد. اما جریان مذهبی وقتی اقدامات مصدق را پس از سی تیر دیدند و آن چه بر علیه اسلام، روحانیت، جریان های مذهبی مخصوصاً از اوایل مرداد ۱۳۳۱ تا ۲۸ مرداد ۳۲ گذشت را ملاحظه کردند، دیگر از حمایت او دست کشیدند که در نهایت عدم حمایت جریان مذهبی از مصدق منجر به کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد شد. لذا اشتباهات مصدق در قبال جریان مذهبی منجر به عدم حمایت جریان مذهبی از وی شد. اگرچه نقش آمریکا و انگلیس، نقش نفوذی ها، نقش حزب توده و نقش دربار و... را نیز در کودتا نباید نادیده گرفت.
نظر شما