خبرگزاری مهر، گروه دین واندیشه_رسول نوروزی فیروز*: تحولات نیمه دوم قرن بیستم در کشورهای اسلامی نشان داد که الگوی دولت ـ ملت مدرن غربی در این کشورها کامیاب نبوده و از این رو بود که احیای دین و بازگشت به ارزشهای اسلامی مطرح شد. بنابراین به جرأت میتوان گفت که رابطه دین و سیاست، و نقش دین در پیشرفت، از جمله موضوعاتی است که در چند دهه اخیر تبدیل به پرسشی کلیدی در فهم بسیاری از تحولات این کشورها شده است.
اگرچه انقلاب اسلامی ایران توانست دین را بهعنوان متغیری مهم در جهان مدرن معرفی نماید؛ با این وجود بسیاری از کشورهای اسلامی خیزشی آرام و تدریجی به سمت پیشرفت همراه با دینگرایی را در دستور کار خود قرار دادهاند. مالزی، ازجمله این نمونههاست که گام در فرایند توسعه نهاده و طی چند دهه اخیر پیشرفت قابل توجهی را تجربه کرده است.
این پیشرفت چنان مشهود بود که انور ابراهیم، به اتکاء به آن اظهار کرد که کشورهای جنوب شرق آسیا نشان دادند که نظریه ماکس وبر، در باب ناتوانی جهان اسلام در پیمودن مسیر ترقی نادرست است؛ زیرا براساس نظریه وبر از آنجایی که ارزشهای پروتستانی در اسلام وجود ندارد؛ لذا نباید انتظار توسعه و پیشرفت از کشورهای اسلامی براساس اندیشههای اسلامی داشت. با این وجود اگرچه نمیتوان متغیر دین را علت تامه در توسعه مالزی دانست؛ اما بایستی اظهار داشت که چنانچه که شواهد نشان میدهد، زمینه اسلامی این کشور و تلاشهای اندیشمندان و رهبران مسلمان آن نقشی غیرقابل انکار در ایجاد توسعه در این کشور پس از رسیدن به استقلال ایفا کرده است.
در این نوشتار به رویکردهای موجود در باب رابطه دین و سیاست در مالزی و نیز نقش دین در ایجاد همزیستی مسالمتآمیز و نیز چگونگی بهرهگیری رهبران مالزی از دین به عنوان متغیری در ایجاد پیشرفت اشاره میشود:
۱- رابطه دین و سیاست: تعامل دین و سیاست در مالزی در دوره معاصر در چند مرحله قابل مشاهده است: نخست مرحله استعمارستیزی: در این مرحله اسلام به مثابه ابزاری در کنار سایر ابزارها برای خروج استعمارگران انگلیسی به کار گرفته شد. مالاییها از ظرفیت ظلمستیزی و استعمارستیزی اسلام در مبارزه با انگلیسیها به خوبی بهره بردند. مرحله دوم مرحله جامعه سازی است که پس از خروج استعمارگران بهعنوان عامل وحدتبخش و هویتساز برای مسلمانان در برابر سایر قومیتها به کار گرفته شد. مرحله سوم مرحله نهادسازی است: در این مرحله تلاش شد از درون معارف اسلامی، نهادهایی را برای مدیریت جامعه تأسیس کنند.
با این وجود امروزه در مورد رابطه دین و سیاست در مالزی دو تحلیل وجود دارد: یکی اینکه اقبال به دین در حوزه سیاسی مالزی نوعی استراتژی است برای اینکه مسلمانان بتوانند اقتدار سیاسی خود را بر سایر اقوام ادامه دهند؛ و دیگری اینکه در مالزی دین، نه مثابه یک ابزار بلکه به عنوان اصلی در عرصه سیاسی حضور دارد اما این حضور با اتکاء به قرائتی میانهرو از اسلام میباشد و همین امر است که شبهه استراتژی استفاده از دین را در پی دارد. برای روشنتر شدن این مسأله لازم است به معرفی دو جریان اسلامی در مالزی بپردازیم: جریان نخست، حزب اسلامی مالزی (pas) است که در صدد ایجاد حکومت و دولتی اسلامی است که شریعت اسلامی را در این کشور اجرا کند و از این طریق به جامعهای اسلامی دست یابد. به دیگر بیان ازجمله کارویژههای اصلی دولت را اجرای احکام و حدود الهی در جامعه میداند. پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران این جریان، ایران را الگوی عملی خود در تشکیل حکومت اسلامی قرار داد و لذا گرایشهای اسلامی در این حزب افزایش یافت. این رویکرد تاکنون نتوانسته به حاکمیت مطلق و حداکثری در نظام سیاسی دست یابد.
جریان دوم، که میتوان از آن به جریان اسلامی میانهرو یاد کرد، توسط سازمان ملی متحد مالای(آمنو) پیگیری میشود که با اتکا به ناسیونالیسم در جهت وحدتبخشی حرکت میکند و دینگرایی افراطی را سبب تفرقه در جامعه چند قومیتی ـ دینی مالزی میداند. به اسلام نگاهی حداکثری ندارد و صرفا به تعامل دین و دولت توجه کرده و مفاهیم دینی را در قالب آموزش در سطح اجتماعی جستجو کرده و دستیابی به جامعهای دینی را از لایههای زیرین جامعه با مدد گرفتن از تساهل و تسامح پیگیری میکند (اسلام اجتماعی).این جریان در جستجوی توسعه و پیشرفت سازگار با اسلام است و قرائتی میانهرو از اسلام ارئه میدهد. چنانچه از نام این حزب هم بر میآید این حزب با سایر قومیتها نظیر هندوها و چینیها نیز ائتلاف کرده و برای رسیدن به مالزی واحد و عاری از هرگونه تنش قومیتی تلاش میکند. آمنو، رویکرد حزب اسلامی را، در کشوری که جمعیت مسلمانان آن فقط کمی بیش از نصف جمعیت آن است، برای مالزی فاجعهآمیز میداند.
با روی کار آمدن «ماهاتیر محمد»، که از او به عنوان پدر مالزی مدرن یاد میشود، قرائت اسلام میانهرو از گسترش قابل توجهی برخوردار شد. او در نوشتهها، و سخنرانیها خود همواره به تساهل و تسامح بینالادیانی و بینالمذاهب و سایر شاخصههای مربوط به این قرائت همواره اشاره کرده و پیشرفت جهان اسلام را در گرو عبور از تنشهای موجود قومیتی و مذهبی میدانست. از سویی دیگر مسأله تعامل دین و دولت هم در مرحله نظریهپردازی صورت گرفته و هم در مرحله عمل. به دیگر بیان گفتمان سیاسی اسلامی در مالزی از ویژگی عملگرایانه بالایی برخوردار است و هنگامی که در باب جامعه اسلامی به نظریهپردازی میپردازد در محیط عملیاتی نیز آن را اجرا میکند تا در فرایند اجرا نظریههای ارائه شده جرح و تعدیل شوند. به عنوان نمونه میتوان به بانکداری اسلامی، شرکتهای بیمه اسلامی، نهادهای آموزشی اسلامی، تأسیس مساجد مجلل و مراکز اسلامی، برگزاری مسابقات بینالمللی قرآن کریم، اختصاص رسانهها و شبکههایی برای ترویج دین اسلام و ... اشاره کرد.
۲- دین و همزیستی متقابل: مالزی پس از دستیابی به استقلال در سال ۱۹۵۷م، برای آغاز دورانی جدید با چالشهایی مواجه بود. از جمله این چالشها حضور نژادها و مذاهب مختلف در مالزی بود: مالاییهای مسلمان (۶۰درصد)؛ بوداییها (۱۹ درصد) و هندوها (۶درصد)، بقیه جمعیت هم شامل سایر نژادها و مذاهب است، لذا با توجه به این ترکیب جمعیتی طبیعی بود که نخستین دغدغه اصلی حاکمان مالزی، دستیابی به وحدت ملی و پیشگیری از تنشهای قومی باشد و این امر اهمیت تلاش رهبران مالزی برای دستیابی به هویت ملی را برجسته مینماید که همین هویت منسجم عبور از تنشهای داخلی و حرکت به سمت پیشرفت را موجب گردید. مسلمانان مالزی اگرچه از جمعیت بیشتری نسبت به پیروان سایر ادیان برخوردارند اما با پذیرش آزادی سایر ادیان و مذاهب به ارتقای سطح همبستگی اجتماعی در مالزی کمک شایان توجهی کردند.
این روند از دوران ماهاتیر محمد با جدیت پیگیری شد و در دوره عبدالله احمد بدوای نیز در قالب طرح اسلام حضاری، که یکی از اصول آن حمایت از اقلیتها و زنان است، استمرار یافت و نشان داد که اسلام مالایی از ظرفیتی برخوردار است که میتواند به سازواری با پیروان سایر ادیان و مذاهب برسد و مشکلاتی که امروزه در برابر بسیاری از کشورهای اسلامی و یا کشوری نظیر میانمار قرار دارد در مالزی به حداقل ممکن برسد و در قالب رقابتهای دمکراتیک جلوهگر شود. لازم به ذکر است که در این زمینه ضعفهایی نیز در سیستم سیاسی حکومت مالزی وجود دارد؛ زیرا این تساهل و مدارا شامل مسیحیان، شیعیان و یا سلفیها نمیشود. با این وجود حل بحران قومیتی در کشور مالزی مسألهای قابل تقدیر است. در هر صورت فرایند دولت ـ ملت سازی براساس هویت ملی در طی دورههای مختلف از استقلال مالزی پیگیری شد و نقطع اوج و عطف آن مربوط به دوره ماهاتیر محمد است و تاکنون نیز استمرار یافته است.
بنابراین نظام سیاسی مالزی در خلال دهههای گذشته توانست با پذیرش کثرتگرایی معضل رابطه دین و سیاست و جامعه را حل نموده و از این رهگذر با بکارگیری همه نژادها و قومیتها و مذاهب به نظامی سیاسی متشکل از احزاب سیاسی که نماینده قومیتهای خود بودند دست یافت که به جبهه ملی موسوم شد. بنابراین ازجمله تعاملات مهم دین و سیاست که نقش قابل توجهی در توسعه مالزی ایفا کردند، مسأله تساهل و تسامح بینالادیانی بود که رهبران مالزی با اتکا به احکام اسلامی به آن توجه نمودند و توانستند از بسیاری از چالشهای پیش رو عبور نمایند.
۳- دین و مدرنیته غربی: اساسا کشورهای جهان سوم در مواجهه با مدرنیته غربی سه رویکرد عمده را اقتباس کردهاند: رد مدرنیته، پذیرش تمام و کمال آن، و نهایتا هم رویکرد تلفیقی و استفاده گزینشی. در مالزی رویکرد سوم اتخاذ شده با این تفاوت که نخبگان مالزی به انگیزه گذار از غرب، به مطالعات اسلامی روی آوردهاند و از این رو اسلام و دین برای مالاییها از اصالت بیشتری نسبت به مدرنیته برخوردار است و مالاییها ترجیح میدهند که غرب را به نفع اسلام مصادره نمایند. در مالزی، همانند بسیاری از کشورهای جهان سوم، هر سه رویکرد حضور دارد؛ اما رقابت اصلی میان حزب اسلامی مالزی (پاس) و جبهه ملی (آمنو) میباشد. اسلامگرایان مالزی در ابتدا به شدت مخالف غرب و دستآوردهای آن بودند؛ اما در دو دهه اخیر در ایستارهای خود تعدیل ایجاد کرده و به جبهه ملی نزدیکتر شدند.
بدین ترتیب میتوان گفت که رهبران مالزی در مواجهه با مدرنیته غربی رویکرد تلفیقی و بهرهگیری گزینشی را انتخاب کردند و تلاش کردند ضمن بهرهگیری از صنعت و تکنولوژی غربی، ارزشهای اسلامی و سنتی خود را نیز حفظ نمایند و تبدیل به جامعه اسلامی مدرن شوند. در این زمینه تلاشهای ماهاتیر محمد و تغییر نوع نگاه مسلمانان مالزی نسبت به مدرنیته نقشی کلیدی ایفا کرد. وی میگفت: اگر آسیاییها بتوانند از تجربههای صنعتی غرب استفاده نمایند و در عین حال ارزشهای خود را حفظ نمایند قادر به ساختن بزرگترین تمدن در طول تاریخ خواهند شد. پس از ماهاتیر محمد، عبدالله احمد بداوی با طرح اسلام حضاری در حقیقت در جستجوی نوعی مدرنیته اسلامی برآمد که در بخش بعد بدان پرداخته میشود.
۴- دین و پیشرفت: مهمترین عاملی که سبب توسعه مالزی گردید توجه کامل مالزی به برنامهریزی برای آیندهاش است، که به مثابه سکوی پرتابی برای رساندن مالزی به موفقیت و پیشرفت و جایگاه کنونیاش عمل کرد. در این میان استفاده از مبانی دینی در تنظیم این برنامهها از اهیمت خاصی برخوردار است. این امر به برنامههای مطرح شده مقبولیتی خاص میدهد که فرایند اجرای آنرا تسهیل میکند. نخستین گام حرکت به سمت پیشرفت توسط «تون عبدالرزاق» دومین نخستوزیر مالزی برداشته شد. وی طرحی را برای پیشرفت مالزی ارائه کرد که نقطه کانونی آنرا تمرکز بر آموزش تشکیل میداد. آموزش در نگاه عبدالرزاق، ابزاری برای رسیدن به وحدت و توسعه اقتصادی در نظر گرفته میشد. سیاست توسعه عبدالرزاق براساس مفاهیم اسلامی پایهگذاری شده بود و لذا رشد اسلامگرایی در این دوره از شدت بیشتری برخوردار شد.
این برنامه توسط رهبران بعدی مالزی پیگیری شد. «ماهاتایر محمد» نخستوزیر بعدی، چشمانداز ۲۰۲۰ را در استمرار طرح عبدالرزاق ارائه کرد. پس از ماهاتیر نیز «عبدالله احمد بداوی»، با پیروی از برنامه نخستوزیران پیشین، به منظور ایجاد «جامعه مالزیایی متمدن و باشکوه»، طرحی جامع با عنوان «اسلام حضاری»[۱] (اسلام تمدنی) را تدوین کرد که در بیانیه جبهه ملی برای دهمین انتخابات عمومی در ماه مارس ۲۰۰۴م ایراد شد. این طرح اگرچه از سوی جبهه ملی (آمنو) ارائه میشد؛ اما مشابه شعاری بود که حزب اسلامگرای pas (توسعه سازگار با اسلام) از دهه ۱۹۹۰م به بعد سرلوحه کار خود قرار داد. در حقیقت اسلام حضاری را میتوان تقریب دو حزب رقیب در مالزی دانست. اسلام حضاری مبتنی بر عناصری از اسلام است که میتواند افراد را متمدن و قوی سازد و منجر به موفقیت شود و از ۱۰ اصل زیر برخوردار است: ۱. ایمان و تقوای الهی، ۲. حکومت عادل و قابل اعتماد، ۳. قابلیت دفاع از مالزی، ۴. حمایت از حقوق اقلیتها و زنان، ۵. همبستگی فرهنگی و اخلاقی، ۶. مردمی آزاد و مستقل،۷ . ارجحیت دانش[۲] ۸. توسعه متوازن و فراگیر اقتصادی ۹. حفظ محیط زیست، ۱۰. کیفیت خوب زندگی.
در حقیقت اسلام حضاری (تمدنی) مانیفستی است که در تلاش است میان سنت و تجدد ارتباطی وثیق برقرار سازد تا کشور مالزی در کنار حفظ هویت ملی خود، به کشوری مدرن و پیشرفته تبدیل گردد. بسیاری از مفاهیم مدرن، در این طرح تبیینی دینی مییابند و تعامل و توسعه و خدمت آن به سیاست به وضوح هویداست و چنانچه از اصول دهگانه برمیآید، اصالت در مالزی به همبستگی ملی داده شده و به تمامی اعضای جامعه مالزی اعم از مسلمانان، هندوها و چینیها توجه شده است. در این طرح بنیانهای تمامی این اصول دهگانه از دین اسلام و از منابع اولیه و ثانویه و نیز کتب مطرح اسلامی استخراج شده است و برای هر یک از این اصول از قرآن کریم، سیره پیامبر اکرم(ص) و صحابه و خلفا و... مستنداتی را ارئه میکنند تا نشان دهند که اسلام دینی کاملا اجتماعی است و برای دستیابی به پشرفت از پتانسیل کافی برخوردار است و لذا نیازی به مراجعه به مدرنیته در بنیانهای نظری وجود ندارد، اگرچه ممکن است در حوزه صنعت و تکنولوژی به غرب مراجعه شود و اسلام نیز این کار منع نکرده است.
به عنوان مثال در بحث کیفیت خوب زندگی به آیاتی از قران کریم نظیر «و لقد کرمنا بنی آدم و...»، امر به تعاون، استخلاف فیالارض و نیز مفاهیمی همچون «التیسر»، «رفعالحرج»، و یا سیره پیامبر اکرم(ص) در ایجاد عدالت اجتماعی استناد میکنند. همچنین در مباحث اقتصادی مالاییها با رد اقتصاد سرمایهداری غربی و نیز اقتصاد سیوسیالیستی، اقتصاد اسلامی را در دستور کار خود قرار دادهاند و در بخشهای مختلفی نظیر بانکداری اسلامی، مالیه اسلامی و... فعال نمودهاند. از این رو میتوان مشاهد کرد که تغییراتی جدی در فضای ادراکی مسلمانان مالایی نسبت به جهان پیرامونی و ساخت یه جامعه پیشرفته به وجود آورده است.
اسلام حضاری نشان میدهد که مالزیایی در صدد دستیابی به تمدن اسلامی بومی هستند که برآمده از گفتمان مالایو میباشد و همین امر وجه تمایز آن با تمدن غربی است، یعنی تمدنی ترکیب یافته از فرهنگ مالایو و دین اسلام. این رویکرد از این رو اقتباس شده که مالاییها بتوانند با حفظ هویت ملی خود، در هویت غرب جذب نشده و بتوانند از آن استفاده لازم را ببریند و میتوان به طور نسبی گفت که در چند دهه گذشته در دستیابی به اهداف خود کامیاب بودهاند.
نظر شما