مجتبی نامخواه در گفتگو با مهر:

مسئله امام، انقلاب بود نه سنت وتجدد/ نظریه اجتماعی امام خمینی(ره)

مسئله امام، انقلاب بود نه سنت وتجدد/ نظریه اجتماعی امام خمینی(ره)

حجت الاسلام نامخواه گفت: اندیشه‌ اجتماعی مسلمین در دوران معاصر، از سید جمال به بعد حول دوگانه‌ سنت و تجدد سامان می‌یابد. امام خمینی اما مرحله‌ جدیدی در اندیشه اجتماعی می‌گشاید.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: اندیشه بنیان گذار انقلاب اسلامی در حوزه های اجتماعی و سیاسی و نوع نگاه ایشان به مسئله انقلاب اسلامی نیاز به بازخوانی و بررسی مجدد دارد و چراکه در برهه های مختلف انقلاب اسلامی بازگشت به این اندیشه ها نجات بخش انقلاب از چالش ها و فتنه ها بوده است. از این رو برای بررسی بیشتر این موضوع به سراغ حجت الاسلام نامخواه پژوهشگر دانش اجتماعی مسلمین رفتیم. متن زیر مشروح گفتگوی ما وی است.

*مولفه های اساسی نظریه اجتماعی امام خمینی چه مواردی است؟

قبل از بررسی اندیشه امام خمینی و مولفه‌های آن لازم است مقدمتاً به دو نکته را اشاره کنیم. یک مقدمه درباب روش‌شناسی این اندیشه به معنای عام آن است. درباره‌ی خاستگاه و جایگاه و مسیری که این اندیشه از آن برآمده است. باید تأکید کرد که اندیشه اجتماعی امام خمینی ریشه‌های الاهیاتی دارد و یا به تعبیر دقیق‌تر ریشه در علوم الهی دارد؛ دستگاه نظری امام خمینی در تحلیل جامعه، ریشه‌های آشکاری در سنت فلسفی-عرفانی، اخلاقی و فقهی ما دارد. 

این حرف البته به این معنا نیست که بر حسب هنجارهای جهت‌مند حاکم بر فضای علوم اجتماعی، اندیشه اجتماعی، اندیشه الهیاتی و اندیشه فلسفی، ماقبل علم و یا غیرعلم هستند. مرور تاریخ معاصر ما به خوبی نشان می‌دهد این اندیشه اجتماعی امام خمینی است که قابلیت تحلیل و تغییر جامعه‌ی ما را دارد. مابقی حرف‌ها و نظریات که با مدعای علمی بودن و جامعه‌شناختی و با ادعاهای کلان، ابتدا توسط گروه‌های چپ و توده‌ای به جهان فکری ما وارد می‌شوند و بعدها توسط دیگر روشنفکران و منورالفکران دنبال می‌شوند، تنها به صورت شعرها و شعارهایی در حاشیه‌ی محافل حزبی و بعد آکادمیک باقی می‌مانند، اهل گفتگو نیستند و از درک جامعه ما عاجز نیز.

مسئله دیگر کارآمدی و موثر بودن اندیشه اجتماعی امام خمینی است. اجمالاً می‌دانیم که اندیشه اجتماعی امام خمینی بر بستری از انسداد اجتماعی و تاریخی متولد می‌شود. در این دوره و به طور مشخص از مشروطه به بعد، کلیه‌ کوشش‌ها برای تغییر وضع موجود به بن‌بست منتهی می‌شود: از مشروطه گرفته تا قیام جنگل تا نهضت آزادیستانِ شیخ محمد خیابانی تا ملی شدن صنعت نفت و حرکت مرحوم مدرس و فداییان اسلام و مانند آن. همه این تلاش‌ها یا در ایجاد تغییر اجتماعی موفق نمی‌شوند و یا حتی در برخی از موارد «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» می‌شود؛ یعنی مسیر منتهی به مشروطه در نهایت به رضا میرپنج ختم ‌می‌شود. به این‌ ختم ‌می‌شود که به تعبیر امام یک نفر سوادکوهی بی‌سواد، با کودتا دولت و سپس حکومت را به دست بگیرد. این قبیل حوادث، انسانِ ایرانی گرفتار در انسداد را به این نتیجه نتیجه می‌رساند که نمی‌شود و نمی‌توانیم تغییر ایجاد کنیم. 

اندیشه‌ اجتماعی مسلمین در دوران معاصر، از سید جمال به بعد حول دوگانه‌ی سنت و تجدد سامان می‌یابد. مسئله‌اش سنت‌گرایی و تجددگرایی و یا تلفیق این دو و حدود و ثغور این تلفیق است. امام خمینی اما مرحله‌ی جدیدی در اندیشه اجتماعی می‌گشاید و اندیشه‌ای را سامان می-دهد که سنت/ تجدد برای‌ش «مسئله» نیست

این عدم امکان تغییر یا تغییرات قهقرایی، خود سبب تشدید مشکله‌ی تحجر و بسط اندیشه‌های متأثر از تجدد در جهان اجتماعی ما می‌شود. تحجر و تجدد به مثابه حجابی بر فهم انسان معاصر ایرانی، این بن‌بست‌های در مسیر تغییر اجتماعی را مضاعف می‌کند.  

حالا ما با انسانی مواجهیم که اولاً وضع خوبی ندارد؛ عزت او زیر سایه دولت‌مردان وابسته، زیر چکمه‌های اشغالگران و تکنیسین‌ها و مستشاران خارجی پایمال شده‌ است. با انسانی مواجهیم که علاوه بر مشکله‌ی استعمار، با یک استبداد حاد مواجه است و با حد بالایی از استثمار و استحمار. سطح دوم مسئله این‌جاست که کلیه‌ی حرکت‌های که این انسان برای تغییر سامان داده به شکست انجامیده یا نتیجه‌ی معکوس داده است. و این دو سطح سبب پیدایش و یا تشدید سطح و لایه سومی از مشکل شده که عبارت است از تجددزدگی و تحجرزدگی. این وضع ایران است. آسمان عالم اسلامی در همه‌ی جوامع دیگر کم و بیش همین طور است. پس شرایط اجمالا امتناع تغییر اجتماعی است. 

در این چنین شرایطی اندیشه اجتماعی امام خمینی تکوین و تکون می‌یابد. به مثابه یک اندیشه معطوف به تغییر و به طور مشخص معطوف و متوجه انقلاب. اندیشه‌ی اجتماعی مسلمین در دوران معاصر، از سید جمال به بعد حول دوگانه‌ی سنت و تجدد سامان می‌یابد. مسئله‌اش سنت‌گرایی و تجددگرایی و یا تلفیق این دو و حدود و ثغور این تلفیق است. امام خمینی اما مرحله‌ی جدیدی در اندیشه اجتماعی می‌گشاید و اندیشه‌ای را سامان می-دهد که سنت/ تجدد برای‌ش «مسئله» نیست. مسئله بودن به این معنا که بنشیند و درباره امکان تلفیق و تصرف در تجدد و امثالهم حرف‌های مبنایی بزند و تئوری بسازد.

اندیشه اجتماعی امام خمینی یک اندیشه معطوف به تغییر است. «انقلاب» مفهوم مرکزی این اندیشه است. به تعبیری و بر حسب اندیشه اجتماعی امام خمینی، انقلاب یک اتفاق اجتماعی و تاریخی رخ داده در دوره‌ای مشخص نیست. در اندیشه اجتماعی امام خمینی انقلاب همه چیز است. همان‌طور که انقلاب بی‌نام امام خمینی شناخته شده نیست؛ شناخت اندیشه امام خمینی هم بدون مرکزیت دال انقلاب امکان ندارند. در واقع ما با یک پدیده‌ی واحد مواجهیم که وجه کثرت آن انقلاب اسلامی و وجه وحدت آن امام خمینی است. 

شاید در اثر کثرت کاربردهای متداول، وقتی مفهوم انقلاب را به کار می‌بریم و می‌گوییم اندیشه امام خمینی برابر است با انقلاب، ذهن به معنای revolution منصرف شود. اما معنای آن انقلابی که از آن به عنوان دال محوری و دلالت تام اندیشه اجتماعی امام خمینی یاد می‌شود، چیز دیگری است. آن را می‌توان در اولین اشارت‌های امام خمینی به مفهوم «قیام‌لله» جستجو کرد.

اندیشه اجتماعی امام خمینی یک اندیشه معطوف به تغییر است. «انقلاب» مفهوم مرکزی این اندیشه است. به تعبیری و بر حسب اندیشه اجتماعی امام خمینی، انقلاب یک اتفاق اجتماعی و تاریخی رخ داده در دوره‌ای مشخص نیست. شناخت اندیشه امام خمینی بدون مرکزیت دال انقلاب امکان ندارند

اجمالا روشن است مفهوم قیام‌لله بر خلاف معنای اصطلاحی و تاریخی revolution، یک مفهوم عام و شامل است و وجوه و دلالت‌های انفسی و آفاقی متعددی دارد. همچنین مراد و معنای مختارِ امام خمینی از انقلاب را می‌توان در تعارضی و جدالی دنبال کرد که امام خمینی در سال آخر حیات‌شان میان اسلام ناب - اسلام آمریکایی بر قرار می‌کردند. به هر حال انقلاب به یک معنا مفهوم مرکزی و چارچوبه‌ی اصلی در اندیشه اجتماعی امام خمینی است. 

اندیشه اجتماعی امام خمینی در عین حالی که ریشه‌های نظری آشکاری در الهیات و فلسفه اسلامی دارد، در عین حال دقیقاً بر حسب یک تجربه‌ی متراکم اجتماعی ساماندهی شده است. از سوی دیگر کاملاً در پاسخ به ابرمسئله‌ی اجتماعی ایران معاصر صورت‌بندی شده است. مسئله بعدی نیز کفایت عینی و توانایی عملی این نظریه است برای نیل به هدفِ خود. 

تقریبا همه‌ی پرسش‌های مهم علم اجتماعی یا دست‌کم پرسش‌هایی که برای امام خمینی مهم و برای فرآیند انقلاب نیاز است، بر اساس اندیشه انقلاب‌مدارانه‌ی امام خمینی پاسخ یافته است. انسان، جامعه، فرهنگ، هویت، خانواده، معرفت، جهان انسانی، وجود اجتماعی انسان و دیگر مقولات مهم در اندیشه امام خمینی بر چنین بنیادی سامان می‌یابد. 

*چه نسبتی میان نظریه اجتماعی امام با نظریه سیاسی ایشان وجود دارد؟ نسبت امر اجتماعی و امر سیاسی در دیدگاه امام چیست؟

این یک بحث مفصل است اما اجمالا می‌توان به وجوهی از رابطه‌ی همبستگی میان امر سیاسی و اجتماعی در اندیشه امام خمینی اشاره کرد. همه ما کم و بیش شنیده‌ایم که امام خمینی خواستار سیاسی شدن اجتماع بوده-اند. از نظر امام آحاد جامعه می‌توانند و می‌باید در امر سیاسی مشارکت داشته باشند. امام کاملا خوشوقت می-شدند وقتی می‌دیدند در اثر تحول و تکامل انقلاب همه مردم در «امور مملکتی» فکر می‌کنند و دخالت می‌کنند، و این خوشحالی و خوش‌وقتی‌شان را در تحلیل‌ها و سخنرانی‌هایی ابراز می‌کردند.

این یک حرف کاملا درست است که امام خواستار سیاسی شدن همه بودند. بخش عمده‌ی مواجه‌ی انتقادی امام خمینی با حوزه‌های علمیه و حتی سطوح عالی روحانیت، بر سر همین مسئله و تنزه‌طلبی‌شان از مشارکت در امر سیاسی است. از این‌که در اثر عوام‌زدگی، این باور جا افتاده که آخوند باید غیرسیاسی باشد. 

سکه‌ی اندیشه امام خمینی روی دیگری هم دارد و آن این که سیاست هم باید اجتماعی باشد. هم همه‌ی اجتماع باید سیاسی باشد و آحاد جامعه در امر سیاسی مشارکت کنند و هم سیاست باید اجتماعی باشد

اما سکه‌ی اندیشه امام خمینی روی دیگری هم دارد و آن این که سیاست هم باید اجتماعی باشد. هم همه‌ی اجتماع باید سیاسی باشد و آحاد جامعه در امر سیاسی مشارکت کنند و هم سیاست باید اجتماعی باشد. یعنی به عنوان نمونه در اندیشه امام خمینی هر نوع قیمومیتی از جانب هر کسی  مذموم است؛ حال چه طرف اعمال-کننده قیمومیت، سرمایه‌داران باشند و چه طیف‌های بهتر و دلسوزتر. امام خمینی حتی زمزمه‌ی قیم‌مآبی مجتهدین در انتخابات و امر سیاسی را با صراحتی کم نظیر نقد می‌کنند. چرا؟ چون از دیدگاه امام خمینی سیاست نباید خصوصی‌سازی بشود. بنابراین وقتی از ربط اندیشه اجتماعی و سیاسی امام خمینی حرف می‌زنیم، از یک رابطه‌ی دو طرفه حرف می‌زنیم.  

*جایگاه مفهوم «جنگ فقر و غنا» در این نظریه کجاست؟ 

مفهوم جنگ فقر و غنا یکی از اصلی‌ترین مفاهیم اندیشه اجتماعی امام خمینی است. در واقع دال مرکزی تغییر و انقلاب در اندیشه امام خمینی، وقتی وارد میدان تحلیل جامعه چه در سطح جامعه ایرانی و چه در سطح جامعه جهانی می‌شود می‌شود، به کرات از جنگ فقر و غنا و تقابل مستضعفین و مستکبرین حرف می‌زند. برای تدقیق در جایگاه دوگانه‌ی جنگ فقر و غنا در ادبیات امام خمینی توجه به چند نکته لازم است؛

مسئله اول این‌که از منظر امام خمینی، مسیر آینده انقلاب از دوگانه‌ی جنگ فقرو غنا می‌گذرد. وقتی در سال ۶۷، جام زهر ۵۹۸ مبارزه‌ی امام خمینی در یک جبهه را متوقف می‌کند، بسیاری می‌خواستند از این جام زهر یک مدل برای حل مسائل آتی نظام جمهوری اسلامی و نرمالیزاسیون آن به دست بیاورند. اندیشه اجتماعی امام در برابر این خط، در تقابل با کسانی که ۵۹۸ را نه یک جام زهر که یک تدبیر می‌دیدند، در تقابل با پانصد و نود هشتی‌ها، «جنگ فقر و غنا» را پیش می‌کشند. از نظر امام خمینی آینده انقلاب اسلامی به موقعیتی بستگی دارد که در این جنگ خواهیم داشت.

اجازه بدهید طور دیگری این مسئله را عرض کنم: اندیشه اجتماعی معطوف به تغییرِ  امام خمینی برای تغییر به مغیِّر نیاز داشت. این مغیر یا عنصر تغییردهنده و کارگزار تغییر انسان انقلابی بود. هویتی جدید که به واسطه‌ی یک جهش و به تعبیر امام انقلاب انسانی به وجود آمده است. سنگ بنای این هویت قیام‌لله بود. از نظر این انسان «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم».  

مبازه هستی این انسان است و در حد ذات آن اخذ شده است. پس از قعطنامه، امکان بروز هستی این انسان مورد پرسش جدی قرار گرفت. تا قبل از آن مصداقِ و مبنای مبارزه‌ی انسان انقلاب روشن بود؛ پیش از انقلاب طاغوت پهلوی و پس از آن گروهک‌های آمریکایی و صدام عفلقی. حالا و پس از پایان جنگ، آیا انسان انقلاب باید از این هستی و عنصر هستی‌بخش تهی شود؟ آیا دوران ثبات به معنای محافظه‌کاری فرا رسیده است؟ آیا دیگر با وجود شرک و کفر مبارزه نیست؟ آیا انسان انقلابی برآمده از ساحت اندیشه امام خمینی، باید مفهوم مرکزی هست خود یعنی مبارزه و قیام‌لله را کنار بگذارد؟

پاسخ امام که در پیام سی صفحه‌ای‌شان پس از قطعنامه تئوریزه شده اجمالاً  این است که ۵۹۸ پایان جنگ نیست، و جنگ تازه آغاز شده است: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است»

اگر پاسخ منفی است، میدان جنگ آینده آن کدام است؟ پاسخ امام که در پیام سی صفحه‌ای‌شان پس از قطعنامه تئوریزه شده اجمالاً  این است که ۵۹۸ پایان جنگ نیست، و جنگ تازه آغاز شده است: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است».

مسئله دوم این است که در اندیشه اجتماعی امام خمینی نه فقط آینده انقلاب، حتی گذشته انقلاب و حتی جنگ هم در این چارچوب تحلیل می‌شود و امام خمینی از تعبیر «نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا» استفاده می‌کنند. مسئله دیگر نگاه امام خمینی به این مفهوم است؛ امام خمینی از جنگ فقر و غنا به عنوان یک «امر مقدس» یاد می‌کنند؛ چرا که از نظر ایشان این جنگ ذیل نبرد حق و باطل مطرح است. بر خلاف چپ‌ها که از نظرشان جنگ فقر و غنا یک جنگ کاملا ماتریالیستی بود و بر جنگ حق و باطل تفوق داشت و بر خلاف متحجرها و محافظه‌کارهایی که این جنگ اصلا برای‌شان مسئله نبود و نیست. و البته بر خلاف لیبرالسیم-کاپیتالیسمی که نه فقط جنگ فقرو غنا را قبول ندارد و بلکه جامعه را عرصه‌ی «تنازع بقا» می‌داند. 

بنابراین اگر بخواهیم دیدگاه امام خمینی درباره جنگ فقر و غنا را جمع‌بندی کنیم باید بگوییم با یک مفهوم مواجهیم که ماهیت انقلاب و مسئله‌های آینده آن را توضیح می‌دهد و به لحاظ معرفت‌شناختی در تقابل با تجدد و تحجر قرار دارد. همین خط بعدها در ادبیات رهبر انقلاب و چارچوب مفاهیمی همچون مبارزه با فقر و فساد و تبعیش، مبارزه با اشرافیت و غیره بازتولید می‌شود.

با همه این اهمیت، به دلایلی که شرح آن مشخص و مفصل است، جنگ فقر و غنا و نقد سرمایه‌داری اساساً از موضوعیت می‌افتد. بعدها کسانی پیدا می‌شوند که بر خلاف امام خمینی قائل به جمع مبارزه و رفاه‌طلبی هستند؛ طبقه مرفه جدیدی از دل نظام به وجود می‌آید که می-گویند آینده انقلاب در میدان جنگ فقر و غنا تعیین نمی‌شود. آینده و مسئله انقلاب همین دعواهای سیاسی رایج و مبتذلی است که میان گروه‌های مختلفی از طبقه مرفه جدید و مرفهین اخیر جریان دارد و سرمایه‌داری بخشی از مشکل نیست، بخشی از راه حل است.    

*چه نسبتی میان «عدالت» و نظریه اجتماعی امام وجود دارد؟

دیدگاه امام خمینی درباره عدالت پیچیدگی‌هایی دارد که توضیح آن امکان بیشتری می‌طلبد. اگر همچنان که توضیح داده ‌شد «انقلاب» دال اصلی در اندیشه اجتماعی امام خمینی باشد، عدالت غایت اصلی آن است. بنابراین باید در فرصتی مبسوط مقوله عدالت از دیدگاه امام خمینی به بحث گذاشته شود.

فقط از باب اشاره به مفهوم عدالت در اندیشه اجتماعی امام خمینی، می‌توان به این استدلال ایشان اشاره کرد که ما صورت قرآن وقتی ظاهر می‌شود که عدالت برقرار باشد: «ما اگر کوشش کنیم و آن‌هایی که تابع قرآن خودشان را می‌دانند، مسلمین جهان اگر کوشش کنند تا این‌که این بُعد از قرآن را که بُعد اجرای عدالت اسلامی است، در جهان پخش کنند، آن وقت یک دنیایی می‌شود که صورت قرآن ظاهر می‌شود.» همان‌طور که روشن است این استدلال ریشه‌های فلسفی عرفانی خاص خود را دارد. 

*برای جمع بندی اگر صحبتی دارید بفرمایید.

امام خمینی یک اندیشه منسجم و کارآمد در تحلیل جامعه ما و در ایجاد تغییرات اجتماعی به دست می‌دهد اما متأسفانه از بازخوانی روشمند این اندیشه غفلت شده است. مراد از این غفلت فقط یک حواس پرتی نیست. منافع متراکمی در ایجاد این غفلت دخیل بوده. منافع متراکمی در شکل‌دهی به یک تصویر رسانه‌ای ناقص و ناکارآمد از امام خمینی دخیل بوده است. امروز هم برای این بازخوانی امید چندانی به نخبگان متأثر از این رسانه‌ها وجود ندارد.

همانطور که نخبگان به معنای متداول آن با اصل انقلاب امام خمینی همراه نبودند، بار روایت انقلاب و درک و بسط اندیشه اجتماعی امام خمینی هم بر دوش توده‌های مردم است. حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها به لحاظ ساختاری در بازخوانی اندیشه امام خمینی دچار یک غفلت فراگیر هستند که با این روند دست‌کم به این زودی‌ها امیدی به زوال این غفلت نیست. برای درک متعالی‌تر از اندیشه اجتماعی امام خمینی و ایجاد دلالت‌های اجتماعی آن یک نهضت عام و یک جمهوریِ صحیفه‌خوانی نیاز است.

کد خبر 3996060

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha