۲۳ خرداد ۱۳۸۳، ۱۴:۵۰

تفكر نقدي (1)

تفكر نقدي چيست و چگونه آن را بهبود بخشيم

خبرگزاري " مهر" - گروه دين وانديشه : در سالهاي اخير تفكر نقدي به يك واژه متداول در چرخه آموزش تبديل شده است. نظر به اهميت اين موضوع ترجمه فصل اول كتاب " درآمدي بر تفكر نقدي " نوشته پرفسور الك فيشر در دو قسمت بر روي خروجي خبرگزاري " مهر" قرار مي گيرد .

                                                                    
(1)
به دلايل بسياري، معلمان به تدريس " مهارتهاي تفكر " از انواع مختلف كه در تضاد با تدريس اطلاعات و محتوا قرارمي گيرد اظهارعلاقه كرده اند . البته  مي توان به هر دوي آن پرداخت، اما درگذشته مردم بيشتر بر تدريس محتوا تاكيد مي كردند . ( درس هايي همانند تاريخ ، فيزيك  و جغرافي از اين دسته اند) . اگر چه بسياري از معلمان ادعا مي كنند چگونه فكر كردن را به دانش آموزان مي آموزند، اما بسياري خواهند گفت كه به صورت غير مستقيم و تلويحي به اين امر در راستاي موضوعي كه بايد تدريس كنند مي پردازند.  معلمان به طور روز افزون به ثمر بخشي تدريس مهارتهاي تفكر به اين صورت شك كردند، چرا كه دانش آموزان در جواب به سوالات از مهارتهاي تفكر استفاده نمي كنند. درنتيجه بسياري از معلمان اظهار علاقه كرده اند به صورت مستقيم اين مهارت ها را تدريس كنند. اين امري است كه متن زير بدان مي پردازد.

اين متن يك نوع مهارت تفكر قابل انتقال را  به صورت مستقيم و صريح تدريس مي كند . مهارتهايي كه در پرسش ها مطرح هستند تفكرنقدي تلقي مي شوند ( كه گاهي به دلايل زير مهارت هاي نقدي - خلاق ناميده مي شود).

اين مهارتها به شيوه اي تدريس مي شود كه صريحا قصد دارد انتقال آنها را به ديگر موضوعات و بافت ها ساده كند . براي مثال ، اگر ياد بگيريد چگونه يك استدلال را شكل دهيد، درباره اعتبار يك منبع قضاوت كنيد يا تصميم بگيريد، دشوار نخواهد بود كه چگونگي استفاده از اين مهارت ها را در بافت هاي ديگر تشخيص دهيد.  بنابراين ، ما با توضيح ايده " تفكر نقدي " شروع كرده و تحول آن را در طي 100 سال گذشته بررسي مي كنيم .

 (1-1) برخي تعاريف كلاسيك از اصول تفكر نقدي

(1-1-1) جان ديويي و " بازتاب تفكر "

در حقيقت صدها سال مردم راجع به تفكر نقدي فكركرده و تحقيق كرده اند كه چگونه آن را تدريس كنند ، در شرايطي كه سقراط تدريس اين رويكرد را 2000 سال پيش آغاز كرد، جان ديويي ، فيلسوف آمريكايي ، روانشناس و مربي به عنوان " پدر " اصول تفكر نقدي نوين " ناميده مي شود.  او تفكر نقدي را باز تاب تفكر مي خواند و آن را چنين تعريف مي كند : " تفكر فعال ، مستمر و با دقت در مورد يك عقيده يا فرض بر گرفته دانش در پرتو زمينه هاي كه از آن حمايت مي كند و نتايج بعدي كه بدان منتهي مي شود " . ( ديويي ، 1909 صفحه 9 ) .

بگذاريد لحظه اي  را صرف توضيح اين تعريف كنيم . ديويي از طريق توصيف تفكرنقدي به عنوان يك فرآيند فعال ، اين امر را با يك نوع تفكر مقايسه مي كند كه در آن شما ايده ها و اطلاعات را از كس ديگري كسب مي كنيد - كه ممكن است از آن به عنوان فرايند منفعل ياد كنيد.

 براي ديويي و هر كس ديگري كه با اين اصول كاركرده ، تفكرنقدي دراصل يك فرآيند فعال تلقي مي شود - تفكري كه شما به جاي خود فكر مي كنيد ، از خود سوال مي پرسيد ، خودتان اطلاعات مربوطه را پيدا مي كنيد و ...  تا اين كه به يك شيوه كاملا منفعل از ديگران بياموزيد.

ديويي ، در تعريف تفكر نقدي به عنوان "مستمر " و " بادقت" اين فرايند را با يك نوع تفكر غير بازتابي مقايسه مي كند كه همه ما گاهي درگير آن مي شويم . براي  مثال ، گاهي اوقات ما بدون تعمق كافي نتيجه گيري مي كنيم ، يا يك تصميم عجولانه مي گيريم . البته برخي اوقات بايد به صورت عجولانه تصميم بگيريم ، يا نتيجه گيري كنيم، چرا كه بايد به سرعت تصميم خود را بگيريم يا موضوع آنقدر ها مهم نيست كه نيازمند تفكر با دقت باشد؛ اما اغلب هنگامي مرتكب اين عمل مي شويم كه بايد صبر كرده و فكر كنيم.

اگر چه مهمترين مسئله راجع به تعريف  " ديويي" اين است كه او راجع به " زمينه هايي كه از يك عقيده پشتيباني مي كند" و نتابج بعدي كه به آن منتهي مي شود" چه گفته است . به بيان ساده تر، او مي گويد چه موضوع هايي  علت هايي محسوب مي شوند كه بنابرآن بايد چيزي را باوركنيم و چه موضوع هايي معاني ضمني عقايد ما هستند.

اغراق نكرده ايم اگر بگوييم، تفكر نقدي اهميت زيادي را  ضميمه استدلال مي كند، استدلال ارايه كرده و استدلالها را تا آنجا كه ممكن است ، ارزيابي مي كند . تفكر نقدي تنها به اين موارد محدود نمي شود ، اما استدلال مجرب يك عنصر كليدي محسوب مي شود.

(2-1-1)  ادوارد گلاسر ، اتكا به انديشه ديويي .

 به طور خلاصه به نقش مركزي علت و استدلال باز مي گرديم ، اما بگذاريد نگاه مختصري به يك تعريف ديگر  كه متعلق به اصول تفكر نقدي است بياندازيم. اين تعريف " ادوار گلاسر"  يكي از نويسندگان كتابي است كه تفكر نقدي را مي آزمايد . اين كتاب كه عنوان آن " ارزشيابي تفكر نقدي واتسون - گلاسر"  است در سطح جهان بيشترين خواننده  را دارد . گلاسر تفكر نقدي را چنين تعريف مي كند: 1- رويكردي مستعد تفكر هوشمندان درباره موضوعاتي كه در حوزه تجربيات يك شخص قرار مي گيرد ، 2- دانش روش پرسش و پاسخ منطقي و استدلال منطقي ، و 3- مهارت هايي كه در زمينه كاربرد اين روش ها مطرح مي شود . تفكرنقدي نيازمند تلاشي است مستمر براي بررسي هر عقيده يا فرضي از دانش در پرتو شواهدي كه آن را حمايت مي كند و نتايج بعدي كه به آن منتهي مي شود ( گلاسر ، 1941 صفحه 5) .

به سرعت مشخص مي شود كه اين تعريف از واژهاي اصلي تعريف "  ديويي" سود جسته است. گلاسر به جاي استفاده از واژه زمينه ها واژه شواهد را جايگزين كرده ، اما جمله دوم به جمله " ديويي" شباهت بيشتري دارد . اولين جمله راجع به يك نگرش يا استعدادي صحبت مي كند كه بايد درباره مسائل و شناخت هايي كه تحت عنوان " روش هاي پرسش و پاسخ منطقي و استدلال با توانايي كم يا زياد ، بكار مي بريد هوشمند باشيد .

(3-1-1) رابرت انيس ،  تعريفي با كاربرد گسترده .

يكي از سرشناس ترين كساني كه در پيشرفت اصول تفكر نقدي سهم داشته ، رابرت انيس است .  تعريف او كه كاربردي گسترده يافت چنين است :  تفكر نقدي ، تفكري " منطقي " و " بازتابگر" است كه بر اين تصميم  كه چه چيزي را باور كنيم و انجام دهيم متمركز شده است.
 به تاكيدي كه روي واژه " منطقي " و " بازتابگر" شده است توجه كنيد ، همچنين عبارتي را كه انيس به كار برده در نظر بگيريد: " تصميم اين كه چه كاري را انجام دهيم " كه در تعاريف پيشين به صورت آشكار تر بيان نشده بود، بنابراين تصميم گيري  درنظر انيس جزيي از تفكر نقدي محسوب مي شود .

(4-1-1) ريچارد پل و تفكر درباره تفكر خودتان.

در اين بخش و در بخش  (4-1) دو تعريف نهايي تفكرنقدي را بررسي مي كنيم . اين تعاريف توسط محققاني به وجود آمده اند كه در اين زمينه كارمي كردند . اولين تعريف به ريچارد پل اختصاص دارد كه تعريف وي با ديگر تعاريفي كه تا به حال اشاره كرديم تفاوت دارد : تفكر نقدي يك وجه از فكر كردن درباره هر موضوع ، مفهوم يا مسئله اي است كه در آن متفكر كيفيت تفكر خود را بهبود مي بخشد . اين امر از  طريق به عهده گرفتن مسئوليت ساختارهاي تفكيك ناپذير در تفكر و وارد كردن استانداردها به آن صورت مي گيرد. ( پل ، فيشر و نوسريچ ، 1993 ، صفحه 4 ) .

اين تعريف جالب است چرا كه توجه را به يك مقاله درباره تفكر نقدي جلب مي كند كه در آن معلمان ومحققان اين امر را تصديق مي كنند كه تنها راه رئاليستي پرورش توانايي تفكر نقدي يك شخص از طريق تفكر راجع به تفكر امكان پذير است . ( كه اغلب
metacognition ناميده مي شود) .  تفكر راجع به تفكر به صورت آگاهانه قصد دارد تفكر نقدي را اصلاح كند . اين امر از طريق اشاره به برخي مدلهاي تفكر معتبر در ان قلمرو صورت مي گيرد . بگذاريد اين ايده را با يك قياس توضيح دهيم .

يك قياس از بسكتبال

به مدت يك سال در طي سالهاي 3- 1992  همراه خانواده ام در كاليفرنيا زندگي مي كردم . دختر يازده ساله ام مي خواست ياد بگيرد چگون بسكتبال بازي كند. مربي بسكتبال در دبيرستان محل يك تيم بسكتبال براي دختران يازده ساله تشكيل داده بود . بنابراين ، دختر من عضو آن تيم شد. جلسه اول او دختران را به دو تيم تقسيم كرد و توضيح داد هدف اين بازي اين است كه توپ را به هم تيمي خود پاس دهيد تا اين كه يكي از اعضاي تيم در موقعيت خوبي قرار گيرد و توپ را به سبد بياندازد و برنده كسي است كه تعداد بيشتري توپ وارد سبد كند. سپس به آنها گفت كه در مقابل هم بازي كنند. بديهي است كه قوانين ديگري هم وجود دارند اما او نمي خواست دختران را با اين قوانين تحت فشار قرار دهد. طبيعتا اين بازي مقدماتي نسبتا نابسامان بود ، اما براي انها فوق العاده سرگرم كننده بود. پس از مدتي آنها را متوقف كرد و گفت: "كارتان را خوب انجام داديد "! اما اگرمي خواهيد بازيكنان خوبي شويد بايد قادر باشيد توپ را به خوبي شوت كنيد . حالا شوت كردن را تمرين مي كنيم. سپس برخي روشهاي  مضحك و ناكار آمدي را كه آنها انجام داده بودند نشان داد. پيش از آن كه به آنها ياد دهد چگونه با مهارت شوت كنند توجه آنها را به چگونگي نگاه داشتن توپ در دستهايش چگونگي ايستادن و ... جلب كرد . مربي خاطرنشان كرد : كه آنها بايد راجع به ايستادن و نگاه داشتن توپ به صورت خود آگاه عمل كنند و از آنها خواست تا آنجا كه مي توانند همچون وي رفتار كنند. پس از آنكه مدتي تمرين كردند او گفت : خوب ، حالا دوباره بسكتبال بازي مي كنيم. اما اين بار هنگامي كه مي خواستيد توپ را شوت كنيد از اين روش استفاده كنيد كه با هم تمرين كرديم .  دختران دوباره بسكتبال بازي مي كردند اما اين بار توپ ها بسيار با مهارت شوت شد. برخي توانستند به خوبي شوت كنند و برخي نتوانستند .  اما از اينها گذشته اين تنها آغاز كار بود.

پس از مدتي مربي آنها را متوقف كرد و گفت : كارتان را خوب انجام داديد دفعه بعد دوباره اين عمل را تمرين مي كنيم . اما يك مورد ديگر را هم بايد ياد بگيريد. اگر مي خواهيد بازيكن خوبي شويد بايد توپ را به خوبي پاس دهيد. حالا پاس دادن تمرين مي كنيم . براي بار دوم او عملكرد مضحك و ضعيف آنها را به خودشان نشان داد. سپس خود نمونه يك پاس خوب را به آنها نشان داد و بعد از آن دختران روبرو شروع به تمرين كردند . باز هم او گفت: " عالي بود  حالا بسكتبال بازي مي كنيم ؛ اما اينبار هنگامي كه مي خواستيد توپ را پاس دهيد به همين روش عمل كنيد كه اكنون تمرين كرديد. اگر هم شانسي شوت كردن توپ به سبد را بدست آورديد به همان روشي عمل كنيد كه آموختيد . آنها دوباره بازي كردند و اينبار بسيار بهتر از پيش بودند . چندي گذشت . مربي به آنها گفت: بسيار خوب حالا اگر مي خواهيد خوب بازي كنيد بايد يك چيز ديگر را هم بدانيد به جاي اينكه مقام وقت دنبال هم بوديد ، بهتر است هدف گيري كنيد و بعد پاس دهيد ." او دوباره آنچه كه پيش آمده بود را نشان داد و توضيح داد چگونه مانع از پاس دادن اعضاي تيم حريف به يكديگر شوند . سپس آنها را به گروه هاي سه تايي تقسيم كرد تا با هم تمرين كنند.

اميدواريم اين قياس تا اين جا روشن باشد . آموختن اصلاح تفكر شما به مثال فوق بسيار شباهت دارد. درست مثل اين كه ما همه مي توانيم دور زمين بسكتبال بدويم و يك بازي غير اصولي انجام دهيم ، مي توانيم درباره مقام انواع موضوع ها بيانديشيم . اما تفكر راجع به موضوعات مختلف همه مهارتهاي را هم در بر مي گيرد- و تعداد بسياري  از ما مي توانند اين امر را اصلاح كنند . همانطور كه مربي بسكتبال  برخي از توانايي هاي اساسي را براي بسكتبال مشخص كرد، آنهايي كه در زمينه تدريس اصول تفكر فعاليت كرده اند ، چند مهارت اساسي را براي تفكر صحيح مشخص مي كنند . به طور مثال همانطوري كه  مربي بسكتبال روش هاي ناكار آمد را توصيف كرد و سپس يك مثال خوب ارايه داد كه دانش آموزان پيش از قرار گرفتن در شرايط حقيقي تمرين كنند ، آنها  كه در تدريس اصول تفكر فعاليت مي كنند، راه هاي ناكار آمد گفتن ، تصميم گرفتن را مشخص مي كنند و سپس روش هاي خوب را كه مي توان تمرين كرد و در شرايط مناسب به كار برد نشان مي دهند . اين روشي است كه ما بايد ( دراين كتاب )  پي بگيريم . همچون مربي بسكتبال بايد مهارت هاي اساسي را كه براي تفكرنقدي خوب ضروري هستند مشخص كنيم ؛ سپس بايد خصوصيات ضعف هايي كه درهنگام اين نوع تفكر داريم نشان داده و پس از آن بايد يك نمونه خوب از تفكر صحيح را به  نمايش بگذاريم ( گفتن ، تصميم گرفتن ) سپس اين نوع  تفكررا تمرين مي كنيم ؛ و در نهايت با مقام كاربرد مواجه خواهيد شد كه در آن لازم خواهد بود مقام مهارت هاي مربوط را بكار گيريد. نتيجه اين امر اين است كه بهتر و منطقي تر مي توانيم فكر كنيم و عقايد و اعمال بهتري ارايه دهيم كه بسياري  از ما بدون انجام چنين تمرين هايي به اين امر مي پردازيم .

 

کد خبر 85874

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha