به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «جستارهایی دربارۀ عقلانیت» مجموعه مقالات منتخب از جورجیو تونلی، جوزف پی فل، یوانا کوچوردی، دالند هچر، مریلین گای پیتی، کارسون چنگ، سیسیر کومار مایترا، رنه گنون با گزینش و ویرایش سید احمد موسوی خوئینی در سال ۱۳۹۴ به همت نشر ترجمان منتشر شده است.
در ادامه مروری بر این اثر خواهیم داشت؛
«عقل» در ضمن کل تاریخ متافیزیک، آواره بوده است. در زمانۀ نیهیلیسم، این آوارگیِ ضمنی عقل برملا میشود و بهصراحت آشکار میگردد. در دوران مدرن یا زمانۀ دکارتی، عقل قدرتِ و حقِ طرحکردن و وضعکردن طبیعت، معنا و بنیاد موجودات را منحصراً از آن خودش میداند. درنتیجه، اعطای معنا به امر بیمعنا صورت میگیرد، که تحمیلِ ساختار سوبژکتیو مفاهیم، الفاظ، گرامر و منطق به اشیا است. در اینجا هر چیزی که با این به حضور آوردن یا بازنمود سازگار نباشد، به «امر نامعقول» تحویل میشود. هر معنایی از عقل که به جایگاهی تعلق داشته باشد و طبیعت خود را به جایگاهی فارغ از ساختۀ خود مدیون باشد، از دست رفته است و این امر آشکارا، عقل را آزاد گذاشته است که بهنحو دلبخواهی، محیطش را برای مقاصد سوبژکتیو خود محاسبه و دستکاری کند.
فهرست:
• مقدمه
• «ضعف» عقل در عصر روشنگری (نوشتهٔ جورجیو تونلی، یاسر خوشنویس)
• بحران عقل، قرائتی از مقالۀ «پرسش وجود» هایدگر (نوشتهٔ جوزف پی فل، ترجمهٔ زینب انصاری)
• «عقلانیت» و «عقلانیتها» در قالب مباحثهٔ مدرنیسم و پستمدرنیسم (نوشتهٔ یوانا کوچوردی، ترجمهٔ زینب انصاری)
• تفکر انتقادی، پستمدرنیسم و ارزشیابی عقلانی (نوشتهٔ دالند هچر، ترجمهٔ محسن ملکی)
• اندیشهٔ کییرکگور دربارهٔ عقلانیت (نوشتهٔ مریلین گای پیتی، ترجمهٔ سید احمد موسوی خوئینی)
• عقل و شهود در فلسفۀ چینی (نوشتۀ کارسون چنگ، ترجمۀ احمد قطبی میمندی)
• جایگاه عقل در فلسفۀ هندو، کلاسیک و معاصر (نوشتۀ سیسیر کومار مایترا، ترجمۀ رئوف نصرتیان)
• متافیزیک شرقی (نوشتۀ رنه گنون، ترجمۀ احمد قطبی میمندی)
• نمایه
مقالات پیشِ رو، در سال ۹۲، به تدریج در قالب پروندههای دربارۀ عقلانیت، بر روی وبگاه ترجمان قرار گرفتند. این مقالات پیوندی زنجیرهای با یکدیگر ندارند و هر مقاله ادامۀ منطقیِ بحث مقاله پیش از خود نیست؛ اما پیوندی بافتاری میان آنها وجود دارد، به گونهای که تمام مقالهها از مسائلِ مشترکی بحث میکنند و مجموعۀ آنها گرایشی شبیه به یکدیگر دارند. بحث اصلی این مقالات دربارۀ معضلات عقلانیت مدرن و سپس نقد عقلانیت پست مدرن است.
کوشش نویسندگان این است که از طرفی مرزهای عقلانیت مدرن را نشان دهند و از طرف دیگر، اصولی برای بازسازی نظریۀ عقلانیت ارائه کنند، به گونهای که نه گرفتار جزم اندیشی شوند نه گرفتار نسبی گرایی. بنابراین محتوای تمام مقالات در معارضه با مسائلی از قبیل خودبنیادی عقل، نسبی بودن عقلانیت و ناممکن بودن انتخاب عقلانی شکل میگیرد. با این توضیح، گرایش عمومی این مقالات بررسی ضعفهای عقلانیت مدرن و نقد نسبی گرایی پست مدرن است.
مقالههای این کتاب در دو دسته تنظیم شده اند. دسته اول آنهایی است که درباره عقلانیت مدرن و معضلات آن، در چهارچوب فلسفۀ غرب بحث میکنند؛ دسته دوم درباره برداشتهایی از عقلانیت است که خارج از چهارچوب اندیشۀ فلسفیِ غربی شکل گرفته اند.
جورجیو تونلی، مورخ مشهور تاریخ روشنگری، در مقالۀ «ضعف عقل در عصر روشنگری»، نتیجۀ تحقیقات ده سالۀ خود درباره روشنگری را جمع بندی میکند تا نشان دهد اصلی ترین ویژگی متفکران عصر روشنگری، بصیرت آنها درباره حدود عقل و مرزهای اندیشۀ بشری بوده است. این مقاله نقد برداشتی از دوره روشنگری است که همچنان در فضای تفکر ما جاری و بلکه غالب است.
مطابق این تلقی رایج، عصر روشنگری با شعار «جسور باش در دانستن» شناخته میشود؛ عصری که متفکرانش خوش بینانه، به توانایی بی حد و مرز عقل بشری باور داشتند و معتقد بودند زمان رهایی عقل از قید و بندها و قدم برداشتن در مسیر کشف رازهای طبیعت به کمک عقلِ تنها فرا رسیده است. تونی معتقد است چنین برداشتی ناشی از چشم پوشیدن از جزئیات است و یافتۀ اصلیِ متفکران عصر روشنگری حد و مرز داشتن عقل است نه ایمان به تواناییهای بی حد و مرز عقل. تونی برای نشان دادن این گرایش، پس از ذکر ملاحظاتی مقدماتی درباره تفکیک روشنگری از پیشاروشنگری و تفاوت میان روشنگری آلمانی، انگلیسی و فرانسوی، آرا و گرایشهای متفکران عصر روشنگری درباره این موضوعات را بررسی میکند: نگاه متفکران این دوره نسبت به گذشتگان خود، معرفت به اشیایی که فراتر از تجربۀ انسانی هستند، امکانِ کسبِ معرفت به اشیا آن چنان که هستند، شناخت جوهر، مسئله بافتار درونی اجسام، معرفت به علل، امکان دست یابی به نظام، مفهوم عدم تناهی.
جوزف پی فل در مقالۀ «بحران عقل، قرائتی از مقالۀ پرسش وجود هایدگر» نامۀ هایدگر به ارنست یونگر را بازخوانی میکند و مبتی بر این بازخوانی، شرح مفصلی از راه حل هایدگر برای بحران عقل در دورۀ نیهیلسم ارائه میدهد. او معتقد است نباید نقد هایدگر از عقل را رویگردانی از عقل بما هو عقل تلقی کنم.
هدف هایدگر همان هدف کانت و هوسرل در بنیان گذاری و اعتباربخشی مجدد به عقل است. هایدگر این اعتباربخشی را از طریق یادآوری وجود به عنوان بنیادِ عقل ممکن میداند و این یادآوری فقط از طریق تجربۀ عمیقِ نیهیلیسم امکان پذیر است. مطابق خوانش فل، تفکرِ مبتنی بر یادآوری، هم بنیادی را آشکار میکند که به عقل اعتبار می بخشد، هم از محدودیتهای عقل پرده بر میدارد. عبور از نیهیلیسم با یادآوریِ بازگشودگیِ پیشین اشیا به عنوان بنیاد تعقل ممکن است. یادآوری این بنیاد قدرتی محدود اما واقعی به عقل میدهد و نشان میدهد که فراموش کردن آن بنیاد، کاری که عقلِ تکنولوژیک میکند، چگونه میتواند نتیجهای ویرانگر در پی داشته باشد. این مقاله دست کم از دو جنبه جذاب است: نخست، با بازخوانی نوشته ای از هایدگر، روایتی روشن از اهداف و ایدههای فلسفۀ هایدگر ارائه میدهد؛ دوم، نقد هایدگر را از عقلانیت به معنای انهدام پایههای عقلانیت نمیداند؛ برعکس، آن را تلاشی برای بازسازی عقلانیت تلقی میکند.
یوانا کوچوردی، فیلسوف ترکیهای و رئیس کرسی فلسفۀ حقوق بشر یونسکو، در مقالۀ «عقلانیت و عقلانیتها در قالب مباحثۀ مدرنیسم و پست مدرنیسم» این ادعای اندیشمندان پست مدرن را که عقلانیتهای مختلفی وجود دارد، نقد میکند. کوچوردی ابتدا شکل گیری تصور رایج از عقلانیتِ مدرن را مرور میکند و اشاره میکند که جریان اندیشۀ غربی در قرن بیستم، بیش از آنکه متأثر از نگاه روشنگری به عقلانیت و تفکر باشد، تحت تأثیر دو جریان پراگماتیسم و مارکسیسم بوده است. به نظر نویسنده، وجه مشترک این دو جریان در سه چیز است: تصور علمی از جهان، تصور پوزیتیویستی از انسان، اعتقاد به اصلِ «همه چیز جایز است». بنابراین عقلانیت غربی در قرن بیستم، این سه مؤلفه را دارد. به نظر کوچوردی معارضه با عقلانیت و باور به عقلانی تنها ناشی از معادل پنداری عقلانیت با عقلانیت غربی است. از نظر کوچوردی این معادل پنداری غلط است و ادعای وجود عقلانیتها منشأ آشفتگیهای فکری متعددی میشود.
دانلد هَچر در مقالۀ «تفکر انتقادی، پس تمدرنیسم و ارزشیابی عقانی،» نسبی گرایی و بافتارگرایِی معرفت شناسی های پس تمدرن را نقد میکند. هچر میخواهد از تفکر انتقادی و وجود معیارهایی ثابت برای گفتگوی عقلانی دفاع کند. به نظر او تفکر انتقادی حد میانۀ مبناگروی دکارتی و نسبی انگاری پست مدرن است. نویسنده با اصل قراردادن فعالیتِ گفتگو، می کوشد اصولِ هر گفتگوی معناداری را اثبات کند و بعد با اِعمال آن اصول بر معرف تشناسیِ پس تمدرن، نشان دهد که بافتارگرایی معرفی و ادعای نسبی بودن معیارهای عقلانیت ادعایی نادرست و خودشکن است.
مریلین گای پیِتی در مقالۀ «اندیشه کییرکگور دربارۀ عقلانیت»، مبتنی بر آرا کییرکگور، طرحی برای نظریۀ عقلانیت ارائه میکند که نه گرفتار معضلاتِ عقلانیتِ روشنگری باشد نه گرفتار نسبی گرایی. مقالۀ پیتی نشان میدهد که تصور رایجِ ما از کییرکگور، به عنوان متفکری عقل ستیز، تصوری نادرست است. پیتی ابتدا اشاره میکند که مباحثات دربارۀ عقلانی بودن انتخابهای انسان یا به این نتیجه رسیده است که انتخابِ عقلانی ممکن نیست، زیرا معیارهای عقلانیتْ نسبی هستند، یا به این نتیجه رسیده است که انسان میتواند میان چهارچوبهای معرفتی، حرکت معقول داشته باشد اما این حرکت نتیجۀ انتخاب نیست بلکه حرکتی تکاملی است. سپس توضیح میدهد که چگونه تجربۀ انسانی از پدیدههایی نظیر رنج، به انسان نشان میدهد که چهارچوب معرفتی او نابسنده است و باید چهارچوب معرفی دیگری را برگزیند. بر این اساس، انسانها چهارچوب معرفی خود را هم انتخاب میکنند و هم عقلانی انتخاب میکنند.
کارسون چنگ در مقالۀ «عقل و شهود در اندیشۀ چینی»، جایگاه شهود و عقل در اندیشۀ چینی را بررسی میکند. او در ضمن بیان سیری از تاریخ متفکران چینی، مراحل دست یابی به معرفت در اندیشۀ آنها را بررسی میکند و این طور نتیجه میگیرد که شهودگرایی در اندیشۀ چینی سه مولفۀ عقلانی، ارادی، احساسی را در خود جمع میکند. بنابراین معرفت والا نتیجۀ جمع کردن این سه عنصر است.
س. ک مایترا در مقالۀ «جایگاه عقل در فلسفۀ هندو»، مروری بر آثار متفکران کلاسیک و جدید فلسفۀ هندو میکند. محور بررسی هر متفکر بررسیِ جایگاه عقل در اندیشه اوست. نویسنده تاکید میکند که در فلسفۀ هندو، عقل جایگاهی مقبول، اما محدود دارد. در اندیشۀ متفکران هندو، برای دریافت حقایق اصیل باید از حدود عقل فراتر رفت زیرا در نظر آنها عقل در حدود زندگی روزمره و دنیوی مفید است، یعنی برای رسیدن به اهداف عمل گرایانۀ سیاسی و اجتماعی. بنابراین دیدگاه متفکران هندو در تعارض با عقل نیست، بلکه در تعارض با توانایی عقل برای رسیدن به حقایق اصیل است.
رنه گنون در مقالۀ «متافیزیک شرقی»، چهارچوب اصلی عقلانیت مطلوب خود را شرح میدهد. گنون می کوشد متافیزیک را به درستی تعریف کند تا نشان دهد عقلانیت مدرنْ متافیزیک حقیقتی را فراموش کرده است. مطابق تعریف گنون، متافیزیک دغدغۀ دانستن حقیقت را دارد، دانستنی که با آن، انسان آن چیزی میشود که میداند. گنون سپس مراحل تحقیق چنین معرفتی را بر مبنای فلسفۀ هندو شرح میدهد.
نظر شما