خبرگزاری مهر-گروه بین الملل: رژیم صهیونیستی به منظور جبران ضعف روحی ناشی از جنگ 33 روزه تحت تاثیر فضای انتخابات و در جهت تضعیف دولت منتخب حماس در غزه با بهانه قرار دادن حملات راکتی مقاومت فلسطینی و اسارت گیلعاد شالیت، تهاجم به غزه را آغاز کرد.

رژیم صهیونیستی با تکیه بر تجارب تلخ شکست استراتژیک ارتش مجهز عبری در جنگ 33 روزه لبنان، پس از پایان یافتن مهلت به ظاهر قانونی آتش‌بس این رژیم با دولت منتخب حماس، در روزهای پایانی سال 2008 حمله گسترده هوایی، زمینی و دریایی را علیه دولت "هنیه" و ملت مظلوم و بی‌دفاع غزه آغاز نمود.

هر چند که «سیاست کشتار و جنایت» از اصول اولیه و اصلی صهیونیسم است، اما حمله جدید رژیم صهیونیستی به نوارغزه با آن وسعت دارای ویژگی‌های خاصی بود که بیانگر ائتلافی فراگیر در سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی برای تضعیف هر چه بیشتر دولت قانونی حماس و مقاومت فلسطین و اجرای طرح کشتار بی‌رحمانه ملت مظلوم غزه بوده است.

بر این اساس، می‌توان گفت که تهاجم گسترده صهیونیستی علیه مقاومت فلسطین در نوار غزه در حقیقت اجرای راهبرد نظامی «جنگ کوچک» بود که برای اولین بار در درون محیط امنیتی رژیم صهیونیستی اتفاق می‌افتاد. لذا سران غاصب صهیونیستی با تعیین اهداف و مقاصد سیاسی و امنیتی از پیش تعیین شده و فراهم نمودن شرایط و پیش‌زمینه‌هایی خاص، جنگ 22 روزه غزه  را علیه مقاومت مظلوم فلسطین به مرحله اجرا گذاشتند.

از همین رو در این مقاله سعی شده تا با نگرشی موشکافانه اولاً اهداف و مقاصد رژیم صهیونیستی از شعله‌ور کردن چنین جنگی علیه دولت حماس و مردم مظلوم و بی‌دفاع غزه مورد بررسی قرار گیرد و ثانیاً بسترسازی و زمینه‌سازی آغاز جنگ و تعیین شرایط زمانی برای شعله‌ور کردن چاشنی جنگ 22 روزه غزه، تبیین و تحلیل شود.

ثالثاً با تکیه بر تجارب نظامی و عملیاتی رژیم صهیونیستی در نبرد نابرابر سی‌و سه روزه لبنان که شکست و ناکامی ارتش صهیونیستی را به دنبال داشت، راهبرد نظامی دولت صهیونیستی در جنگ 22 روزه غزه مورد بررسی و کنکاش قرار می‌گیرد.

زمینه‌های جنگ و رفتارشناسی رژیم صهیونیستی

برخلاف جنگ 33 روزه که رژیم صهیونیستی با اطمینان خاطر، هدف جنگ را نابودی حزب‌الله و آزادی اسرای اسرائیلی اعلام کرد، اما رژیم صهیونیستی در آغاز تهاجم نظامی ارتش عبری به غزه هرگز سخنی را سرنگونی دولت حماس در غزه یا آزادی گیلاد شالیت سرباز به اسارت گرفته شده اسرائیلی به زبان نیاورد و در عوض، «بهبود اوضاع امنیتی در جنوب» را هدف اصلی جنگ نامید و بازه زمانی مشخصی را نیز برای تحقق این هدف متصور نشد. در واقع، سران صهیونیستی با تعیین اهداف واقع‌بینانه و پرهیز از بلندپروازی، معیار غیرقابل دسترسی را برای سنجش شکست یا کامیابی خود در جنگ 22 روزه غزه در اختیار افکار عمومی جامعه صهیونیستی قرار نداد.

در مجموع این بار مقامات «تل‌آویو» با یادآوری تجارب تلخ جنگ سی‌وسه روزه لبنان، می‌بایست با تدوین یک استراتژی جدید در جهت رفع ضعف‌ها و نقایص عملیاتی ارتش صهیونیستی، خود را برای جنگ‌های آتی آماده می‌کردند. تحرکات و مواضع‌ ارتش صهیونیستی نشان می‌دهد که کارشناسان و مقامات نظامی رژیم صهیونیستی از حدود چند ماه قبل ارتش را برای یک «جنگ کوچک» جهت آمادگی این رژیم برای جنگ‌های متعارف و تمام عیار آینده آماده کردند. بنابراین رژیم صهیونیستی در صدد برآمد تا طی یک پروسه زمانی کوتاه مدت توان نظامی و عملیاتی ارتش را برای انجام یک «جنگ کوچک» جهت حمله به مواضع دولت حماس در غزه فراهم سازد. به همین منظور رژیم صهیونیستی با شناسایی مراکز و تأسیسات زیربنایی حماس در نوار غزه، زمینه‌ها و بسترهای لازم را برای توجیه سیاسی و امنیتی افکار عمومی منطقه و همچنین جو بین‌المللی جهت حمله گسترده ارتش صهیونیستی به نوارغزه فراهم کرد.

در این بخش از مقاله سعی شده تا زمینه‌ها و بسترهای لازم برای آغاز تهاجم نظامی به نوارغزه از سوی رژیم صهیونیستی در سه بعد داخلی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد.

1) زمینه‌های داخلی جنگ

 1-1) بازیابی بازدارندگی نظامی

مقاومت جنبش حزب‌الله در تابستان 2006 و جنگ 33 روزه، به شدت هیمنه و بازدارندگی ارتش رژیم صهیونیستی را زیر سؤال برد. بلافاصله پس از پایان جنگ، کمیته تحقیقاتی وینوگراد برای انحراف افکار عمومی و تحلیلگران از ضعف‌ها و نقایص ارتش صهیونیستی در نبرد سی‌وسه روزه لبنان کار خود را آغاز کرد. کمیته انحرافی «وینوگراد» با به درازا کشیدن مراحل بررسی و تحقیق در مورد علت شکست در جنگ، در نهایت عوامل ناکامی ارتش اسطوره‌ای صهیونیستی را در بعد سیاسی و در موضوعات کلی از جمله سطح تصمیم‌گیری و مدیریت جنگ، عدم برنامه‌ریزی دقیق و نبود هماهنگی میان دولت و ارتش در طول جنگ اعلام کرد. در نهایت ایهود اولمرت نخست‌وزیر، عمیر پرتز وزیر دفاع و دان‌حالوتس، رئیس ستاد مشترک عاملین شکست معرفی شدند.

اولمرت در تلاش برای جبران شکست در جنگ 33 روزه با شکست در جنگ 22 روزه مواجه شد.

از آنجا که شکست رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه، سقوط جایگاه ارتش و بازدارندگی آن را در منطقه و همچنین افکار عمومی جامعه صهیونیستی بیش از پیش نشان می‌داد؛ لذا رژیم صهیونیستی بر آن شد که برای جبران این ضعف، پیروزی برق‌آسا بر جنبش حماس در نوار غزه را طراحی کند. از همین رو ، ارتش رژیم صهیونیستی با ترمیم نقایص عملیاتی و تاکتیکی و آزمون‌سنجی برای تغییر راهبرد عملیاتی ارتش با برگزاری چندین مانور و تزریق تسلیحات جدید آمریکایی به بدنه نظامی ارتش، برنامه حمله به مواضع دولت حماس در نوار غزه را در پی ایجاد شرایط مساعد سیاسی در دستور کار قرار داد.

2-1) فضای انتخابات و توطئه جنگ

بررسی‌های انجام شده بر روی سیاست داخلی رژیم صهیونیستی طی 60 گذشته نشان می‌دهد، سیاستمدارانی در این رژیم به قدرت می‌رسند که بتوانند چهره‌ای مقتدر برای امنیت‌سازی و حل مناقشه فلسطین از خود نشان دهند. این امر سبب شده تا احزاب حاکم در دولت جعلی صهیونیستی در آستانه هر انتخاباتی به سیاست کشتار فلسطینیان و یا حتی جنگ با کشورهای منطقه روی آورند. به همین منظور محور اصلی تمام مبارزات انتخاباتی رژیم صهیونیستی را «تأمین امنیت و امنیت‌سازی» قرار داده اند به طوری که با نگاهی به شعارهای احزاب در آستانه انتخابات سراسری، ملاحظه می‌شود که تأمین امنیت و نحوه تعامل با فلسطینی‌ها در صدر این شعارها است. به طور مثال، شارون در سال 2001 با شعار «تأمین امنیت اسرائیلی‌ها در صد روز» به قدرت رسید و اولمرت نیز با ارائه طرح الحاق و با هدف تأمین امنیت شهرک‌نشینان صهیونیست‌ در انتخابات 2006 از طریق حزب کادیما به نخست‌وزیری رسید.

لذا با نزدیک شدن فضای انتخاباتی در جامعه صهیونیستی، ارتش صهیونیستی‌ فضا و شرایط را برای انجام یک «جنگ کوچک» در جنوب شرقی اراضی اشغالی جهت بازبینی توان عملیاتی ارتش در دستور کار قرار داد. بطوری که رژیم صهیونیستی به بهانه رویارویی با راکت‌های «قسام» و تأمین امنیت شهرها و شهرک‌های صهیونیست‌نشین اطراف غزه و همچنین چرخش افکار عمومی منطقه و جامعه جهانی، طرح حمله گسترده علیه دولت منتخب حماس در غزه را در دستور کار ارتش عبری قرار داد.

3-1) حملات راکتی مقاومت، نیازی استراتژیک

تحت محاصره بودن و تنگناهای امنیتی گروه‌های مبارز فلسطینی در منطقه استراتژیک کرانه باختری و دستگیری آنان از سوی نظامیان صهیونیستی و نیروهای امنیتی وابسته به محمود عباس موجب شد تا عملاً اقدامات مبارزاتی گروه‌های فلسطینی از نوار غزه صورت گرفته و مقاومت فلسطین در غزه تمرکز یابد به طوری که محرک فعالیت‌های گردان‌های مقاومت «پرتاب راکت» به سوی شهرها و شهرک‌های صهیونیست‌نشین اطراف غزه قرار گرفته و ابتکار عمل از دست مقاومت خارج شود. سران رژیم صهیونیستی با تشدید موج تجاوزات خود همواره دنبال آن هستند تا گروه‌های مقاومت فلسطینی را به واکنش وادار کنند و از این واکنش به عنوان بهانه‌ای برای تحقق اهداف راهبردی و تاکتیکی استفاده کرده و امتیازات بیشتری از «تشکیلات خودگردان» و جامعه بین‌المللی کسب نمایند. از همین‌رو، دولت جعلی رژیم صهیونیستی به بهانه مقابله با حملات راکتی مقاومت فلسطین با اهداف و مقاصد سیاسی و نظامی از پیش تعیین‌شده، ارتش عبری را برای یک تجربه جنگی جدید آن هم در محیط امنیتی خود، آماده کند.

4-1)مسئله گیلعاد شالیت

«گیلعاد شالیت»، سرباز صهیونیستی قریب به 3 سال پیش توسط حماس و سایر گروه‌های مبارز نوار غزه طی یک درگیری نظامی در پایگاه کرم‌ شالوم در شرق نوار غزه، به اسارت درآمد.

رژیم صهیونیستی با نادیده گرفتن دستگیری‌ها و بازداشت‌های غیرقانونی اعضای گروه‌های مقاومت و مردم بی‌دفاع فلسطینی توسط نظامیان خود وهمچنین عمال سرسپرده نهادهای امنیتی «محمودعباس»، از اسارت «گیلعاد شالیت» به عنوان زمینه ای برای تشدید اختلافات و تنش‌های درونی فلسطینیان و همچنین امتیازگیری از تشکیلات خودگردان و جامعه جهانی بهره‌برده است.

از طرفی کابینه صهیونیستی با مبهم گذاشتن پرونده «شالیت» در تلاش بوده تا بهانه و امکان لازم برای فشار بر دولت حماس و استفاده از «زور» را در هر شرایط زمانی علیه مقاومت فلسطین و مردم بی‌دفاع غزه بکار ببندد.

بر پایه این نگرش، رژیم صهیونیستی به بهانه آزادی «شالیت» افزایش موج جنایات و تجاوزات وحشیانه علیه ملت بی‌دفاع فلسطین و فشار بر دولت قانونی حماس را «حق مشروع» خود می‌داند و بر این اساس سعی کرد تا با تکنیک برجسته‌سازی اسارت «شالیت» علاوه بر اینکه افکار عمومی جامعه صهیونیستی را برای اقدامات وحشیانه علیه غزه مشروع کند، شرایط و فضای سیاسی منطقه و بین‌المللی را برای یک اقدام گسترده نظامی علیه دولت منتخب حماس هموار سازد.

5-1)وقت‌کشی سیاسی و تمدید دولت "سازش‌کار" ابومازن

سیاست راهبردی رژیم صهیونیستی در قبال فلسطینیان، از همان ابتدا به ویژه پس از امضای توافقنامه «اسلو» در سال 1993 در راستای تخریب وحدت ملی فلسطینیان و ایجاد تفرقه میان‌ گروه‌های فلسطینی بوده است، تا اینکه گروه‌های فلسطینی موفق به اجرای پروژه «وحدت ملی» جهت کسب آزادی و تشکیل دولت فلسطینی نشوند. در همین راستا سران صهیونیستی با حمایت از حکومت سرسپرده تشکیلات خودگردان در جهت تضعیف و حذف مقاومت و حفظ جناح سازش کار گام برداشته‌اند.

به همین منظور، رژیم صهیونیستی، ابومازن را که پس از مرگ عرفات در انتخابات ریاستی 9 ژانویه 2005 به قدرت رسید مورد حمایت خود قرار داده و در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی سعی کردند تا دولت سرسپرده «ابومازن» را به عنوان نماینده قانونی ملت فلسطین مشروعیت بخشند.

استفاده ابزاری صهیونیست ها از فلسطینی ها برای از بین بردن فلسطینی ها

«محمود عباس» هم با حمایت آمریکا و سران صهیونیستی، سیاست سازش‌کارانه‌ای را در پیش گرفت بطوری که به جای حمایت از آرمان‌های ملت فلسطین و تلاش برای رهایی از اشغالگری، مقابله با گروه‌های مقاومت فلسطینی را محور فعالیت‌های تشکیلات خودگردان قرار داد تا جایی که نهادهای امنیتی حکومت خودگردان با همکاری سرویس‌های امنیت داخلی رژیم صهیونیستی نقش تعیین‌کننده‌ای را در بازداشت، دستگیری و به شهادت رساندن رهبران و اعضای گروه‌های مقاومت و همچنین تخریب و نابودی نهادهای مقاومت( حماس و جنبش جهد اسلامی) در کرانه باختری ایفا نمود.

طی این دوران، ابومازن تلاش کرد تا دولت منتخب حماس را که در سال 2009 با رأی ملت فلسطین وجه قانونی پیدا کرده بود با حمایت دول عربی و آمریکا در صحنه سیاسی فلسطین تضعیف نماید بطوری که با تزویر و توطئه‌ سران صهیونیستی و دولت خود فروخته تشکیلات خودگردان، قدرت سیاسی دولت قانونی حماس از عرصه حکومت بر تمام مناطق فلسطینی، در نوار غزه تمرکز یابد.

از آنجایی که دوره ریاست 4 ساله ابومازن بر تشکیلات خودگردان تا ژانویه 2009 به اتمام می‌رسید، مقامات تل‌آویو سعی کردند تا شرایطی فراهم نمایند که ریاست محمود عباس بر تشکیلات خودگردان تمدید گردد و انتخابات ریاست تشکیلات خودگردان، همزمان با انتخاب پارلمانی در ژانویه 2010 برگزار شود.

دولت صهیونیستی با هدف رهایی از چالش‌های درونی امنیتی و سیاسی خود وهمچنین برگزاری انتخابات آینده دولت نیاز داشت تا جناح سازش‌کارابومازن بر سر قدرت سیاسی فلسطین باقی مانده و دولت هنیه و مقاومت فلسطین هرچه بیشتر تضعیف گردد. بر این اساس مقامات تل‌آویو با یک برنامه‌ریزی مشخص تلاش کردند تا با ترتیب یک جنگ کم شدت علیه دولت قانونی حماس در جنوب شرقی اراضی اشغالی (نوارغزه) شرایط و فضای سیاسی و امنیتی را بگونه‌ای تغییر دهد که علاوه بر اینکه دولت منتخب حماس( مقاومت اسلامی فلسطین) هر چه بیشتر تضعیف و زیرساخت‌های مقاومت تخریب گردد. از سوی دیگر با به چالش‌ کشیدن فرایند مذاکرات و گفت‌وگوهای میان گروه‌های فلسطینی براساس توفقات «آشتی ملی»، شرایط را برای تمدید دولت غیرقانونی و سازش‌کار ابومازن فراهم کنند.

6-1)سیاست تضعیف دولت منتخب حماس

رژیم صهیونیستی با پیگیری اجرای تفرقه‌افکنی میان گروه‌های فلسطینی خصوصاً جنبش‌های تأثیرگذار در عرصه سیاسی فلسطین از جمله جنبش فتح و حماس تلاش کرد تا اختلافات میان دیدگاه‌های گروه‌های فلسطینی را افزایش دهند، بطوری که بروز این تنش‌ها از سوی رژیم صهیونیستی موجب شد تا پس از پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی و تشکیل دولت «اسماعیل‌هنیه» در سال 2006، اختلافات میان فتح و حماس به مناقشه و سپس درگیری داخلی منجر شود. نتیجه این روند، درگیری‌های شدید نیروهای امنیتی دو طرف و سیطره حماس بر نوار غزه در ژوئن 2007 می‌باشد.

تنش‌ها و مناقشات میان فتح و حماس که صهیونیست‌ها نقش اساسی در تشدید و تداوم آن داشتند بهترین وضعیت را برای منافع رژیم صهیونیستی یعنی عدم اتحاد و یکپارچگی میان آنها جهت یک اقدام مؤثر در مبارزات ضد اسراییلی را فراهم ‌کرد.

با سیطره حماس بر نوار غزه، تشدید اختلافات میان آنها به انفکاک سیاسی-اداری نوار غزه و کرانه باختری تداوم یافت. سران تل‌آویو با تفکیک سیاسی میان حماس و جنبش فتح تلاش کردند تا با تقویت دولت ابومازن و اجرای سیاست تشدید محاصره دولت حماس در نوار غزه ،دولت هنیه را از صحنه سیاسی فلسطین خارج کرده و در غزه محصور نمایند تا اولاً فعالیت‌های مبارزاتی گروه‌های مقاومت در غزه تمرکز یابد و ثانیاً با ایجاد شرایط طاقت‌فرسا برای ساکنان غزه ( قعطی برق، نبود لوازم و منابع حیاتی انسانی، فقدان بیش از حد تجهیزات پزشکی، نبود منابع سوختی و ...) فشارها و نارضایتی‌های مردمی را بر دولت حماس افزایش دهند.

مقاومت فلسطینی، خار چشم صهیونیسم و آمریکا در منطقه خاورمیانه

اما دولت حماس موفق شد طی دوران محاصره، با تأمین امنیت و آرام‌سازی در غزه تلاش کرد مدیریت موفقی را بعنوان یک الگوی سیاسی کارآمد در عرصه سیاسی فلسطین را بر نوار غزه استمرار بخشد. این در حالی بود که بسیاری از تحلیلگران پیش‌بینی می‌کردند حماس حداکثر یک سال توان اداره نوار غزه تحت محاصره را داشته باشد.

تداوم اداره موفقیت‌آمیز نوار غزه توسط دولت «حماس» به موازات پیشرفت‌های گروه‌های مقاومت در عرصه نظامی موجب شد تا صهیونیست‌ها از قدرتمند شدن حماس و تبدیل آن به عنوان یک الگوی موفق سیاسی در عرصه فلسطین و همچنین جلوگیری از ترویج گفتمان مقاومت توسط دولت «هنیه» به عنوان راهکار اصلی آزادی ملت فلسطین به شدت احساس نگرانی کنند. این نتیجه موجب شد تا رژیم صهیونیستی بر اساس راهبرد « تفرقه‌افکنی» میان گروه‌های فلسطینی جهت تضعیف «گفتمان مقاومت» و همچنین تخریب و نابودی زیر ساخت‌های حماس با هدف ایجاد شکاف و تنش در مذاکرات«وحدت ملی» گروه‌های فلسطینی، اجرای یک حمله گسترده نظامی را در دستور کار خود قرار دهد.