خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: تعارض ظاهریِ میان مدارا و انتقاد را با پذیرفتن پاره‌ای قواعد اخلاقی که برای همگان به عنوان حقایقی عینی اعتبار دارند، می‌توان رفع کرد. در عین حال، می‌توان دربارۀ دیگران آزاداندیش‌تر بود. شهودگروی اخلاقی چارچوبی نظری برای این رأی فراهم می‌آوَرَد.

ما دربارۀ اخلاق با دو شهود مواجهیم که ممکن است متعارض به نظر آیند. از سویی، ما می‌خواهیم به آرای اخلاقی مختلف احترام بگذاریم. از سوی دیگر، جوهرۀ اخلاق این است که ما باید بتوانیم از یکدیگر انتقاد کنیم. امروزه، بسیاری از غربیان نگران‌آنند که مبادا قوم پرست باشند و دیگر نمی‌خواهند ادّعا کنند که همگان باید هنجارها و ارزشهای ما را بپذیرند، چرا که این ادّعا ممکن است دالّ بر بی‌احترامی به سایر فرهنگها باشد.

در عین حال، این ممکن است به نوعی از شکّاکیّت اخلاقی بینجامد که زیانش بیشتر از سودش است. اگر هیچ هنجار یا ارزش جهانیی وجود نداشته باشد، انگارۀ حقوق جهانی بشر اعتبار خود را از دست خواهد داد و انتقاد سازنده از سایر فرهنگها امکان‌پذیر نخواهد شد. احترام ما به فرهنگ خاصّی ممکن است حاکی از این باشد که ما باید دربارۀ نقض شدن حقوق افراد در آن فرهنگ، یا دست کم دربارۀ تصّوراتمان از چیستی حقوق آنها ، مدارا پیشه کنیم. این دالّ برآن است که هر موضع معقولی در بارۀ حقوق بشر باید از نسبی‌انگاری و جزمی نگری به دور باشد. تعارض ظاهریِ میان مدارا  و انتقاد را با پذیرفتن پاره ای قواعد اخلاقی که برا ی همگان به عنوان حقایقی عینی اعتبار دارند، می توان رفع کرد ، و در عین حال ، می توان دربارۀ دیگران آزاد اندیش تر بود. شهودگروی اخلاقی چارچوبی نظری برای این رأی فراهم می آوَرَد.

در بحثهای مربوط به حقوق بشر ، اکثر اوقات با موضع نسبی انگارانه ای مواجه می شویم که ظاهراً در مفهوم مدارا ریشه دارد. از آنجا که هرکسی می خواهد نسبت به سایر فرهنگها ورسوم اهل مدارا باشد ، دربارۀ اینکه تا کجا می تواند بپذیرد که حقوقی جهانی برای بشر وجود  دارند که ممکن است بعضی از رسوم را برنتابند ، شکّاکیّت پیشه می کند. همچنین ، تاریخ[تجربۀ بشری] نشان داده است که اطلاق مجموعۀ خاصّی از هنجارها وارزشها بر سایر جوامع پیامدهای ضدّ اخلاقی داشته است.

نسبی‌انگاران معتقدند که هیچ هنجار اخلاقی عینیی وجود ندارد وحتّی معتقدند که درستی یا نادرستی کارها به عقاید یک گروه یا یک شخص بستگی دارد. نسبی انگاری ، نظریّۀ اخلاقی  قانع کننده‌ای نیست ، چرا که به ما امکان نمی دهد که دربارۀ بیرون از مرزهای فرهنگ خویش به انتقاد بپردازیم. مثال زیر ممکن است نشان دهد که نسبی انگاری بدشواری می تواند عملاً تحقّق یابد.بیایید کشوری نا- دموکراتیک را در نظر بگیریم که در آن انسانهای بی گناه ، مثلاً مخالفان سیاسی ، مورد شکنجه قرار می گیرند. حاکمان آن کشور می گویند که اعلامیّۀ جهانی حقوق بشر صرفاً قراردادی غربی است. آنها به مردم غرب می گویند که نباید در فرهنگ ما دخالت کنید. آیا نسبی انگاران باید ارزشهای نا- دموکراتیکی را که در آن کشور مورد اعتقادند، بپذیرند؟

نسبی‌انگاران باید میانِ پذیرفتن مدّعیات حاکمان [آن کشور] و پذیرفتن مدّعیات مخالفان سیاسی به گزینش مبادرت ورزند. مبادرت ورزیدن به چنین گزینشی ممکن است بدین معنا باشد که نسبی انگاران عملاً نمی توانند به موضع شکّاکانۀ خویش پایبند باشند. در مقابل ، اجتناب از مبادرت ورزیدن به گزینش هیچ تغییری در وضع موجود پدید نخواهد آورد ، که این به عنوان یک لازمۀ عملی بدین معنا خواهد بود که مدّعیات حاکمان [آن کشور ، مدّعیاتی] مقبولند.

نسبی انگاری از به دام انداختن جوهرۀ اخلاق ناتوان است. اگر ما حکمی اخلاقی صادر کنیم ، معتقدیم که فلان کارواقعاً درست یا نادرست است و برایمان هیچ اهمّیّتی ندارد که دیگران ممکن است [دربارۀ آن کار] چه فکر کنند. ما معتقدیم که مردم می توانند در احکام اخلاقی خویش دچار خطا شوند. اگر شخصی بگوید که «برده داری خوب است» یا «هیتلر انسان خوبی بود» ، صرفاً شانه هایمان را بالا نمی اندازیم ، بلکه می گوییم که آن شخص اساساً بر خطاست. نسبی انگاری اخلاقی با پدیدار- شناسی ما از تجربۀ اخلاقی منافات دارد. اگر ما حکم کنیم که فلان کار نادرست است ،  معتقدیم که آن کار واقعاً نادرست است و نه صرفاً به این دلیل که ما به شیوۀ خاصّی تربیت شده ایم.

ما باید میانِ نسبی انگاری به عنوان یک نظریّۀ توصیفی ونسبی انگاری به عنوان یک معیار اخلاقی تمایز قائل شویم. این یک واقعیّت است که فرهنگهای مختلف، نظامهای اخلاقی مختلفی دارند. باوجود این ، این واقعیّت ضرورتاً سبب نمی شود که ما از آن ادّعای توصیفی به این معیار اخلاقی برسیم که ما باید به باورهای اخلاقی مختلف در سایر فرهنگها احترام بگذاریم.

ترجمۀ بخشی از مقالۀ  «شهودگروی، حقیقت اخلاقی و مدارا» ، نوشتة سابینه روزر

مترجم: دکتر علی اکبر عبدل آبادی