گفته شد به رسمیت شناخته شدن حق نظارت مردم برحکومت و نقد عملکردها که در فرهنگ اسلامی مصداق نصیحت ، امر به معروف و نهی از منکر است، تردید ناپذیر است.

این حقیقت در اصل هشتم قانون اساسی چنین مطرح شده است: "در جمهوری اسلامی ایران، دعوت به خیر،‌ امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت،‌ شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می‌کند. والمُؤمنونَ و المؤمناتِ بعضُهُم اولیاءُ بعضٍ یَأمرونَ بالمعروفِ و یَنهَونَ عنِ المنکرِ».

ازنظر قرآن مبنای حق نظارت شهروندان بر نهادهای حکومتی، همان‌گونه که از ذیل اصل هشتم پیداست، آیه 71 از سوره توبه است که طبق آن مقصود از نظارت و انتقاد رقابت درکسب قدرت یا پیدا کردن نقاط ضعف و مچ‌گیری حاکمان نیست، بلکه این کار ناشی از محبت و احساس نزدیکی و دلبستگی به دولت است.

اما نکته ای که اینک باید افزود، تفاوت مبنا و هدف از حق انتقاد درحقوق و معارف اسلامی با دیگر نظام های حقوقی وسیاسی است.آنان به چنین حقی معتقدند چون برای رقابت درکسب قدرت به آن نیاز دارند و بر مبنای قرارداد اجتماعی آن را حق خود می دانند که البته مثل هر حق دیگری قابل اسقاط و صرف نظر است. دلسوزی وخیرخواهی برای دیگران، اگر هم وجود داشته باشد، دلیل جعل این حق نیست. اما در اسلام مساله درست برعکس است. ازنظر قرآن مبنای حق نظارت شهروندان بر نهادهای حکومتی، همان‌گونه که از ذیل اصل هشتم پیداست، آیه 71 از سوره توبه است که طبق آن مقصود از نظارت و انتقاد رقابت درکسب قدرت یا پیدا کردن نقاط ضعف و مچ‌گیری حاکمان نیست، بلکه این کار ناشی از محبت و احساس نزدیکی و دلبستگی به دولت است.

انتقاد باید از روی علاقه، به هدف خیرخواهی و برای اصلاح و بهتر شدن وضعیت و امور مسلمانان باشد. دراین صورت است که مسلمانان همواره رو به رشد و«خیرامه اخرجت للناس» خواهند شد و الا اگر این عمل بخواهد به قصد انتقام وانتقاص باشد نه تنها فضیلتی ندارد که مورد نکوهش و ممنوع نیز هست. اسلام به همان اندازه که از «اهدای عیوب » و انتقاد از منکرات و کژی های جامعه حمایت و استقبال می کند و برای آن برکات بی پایان مادیِ دنیوی و نیز پاداش بی حسابِ اخروی قرارداده است، به همان اندازه هم از کینه جویی و عیب جویی نهی کرده است. این یکی از مهم‌ترین وجوه افتراق موضوع مورد بحث در اسلام و  غرب است که تاثیر مهمی بر چگونگی و حدود اجرای آن می گذارد و اتفاقا کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

این نکته زیبا از آیه‌ای که در انتهای اصل هشتم به عنوان مستند قرآنی آن ذکر گردیده، ‌ قابل استفاده است؛ چرا که در آیات پیش از آن ضمن بیان پنج نشانه مشترک زنان و مردان منافق، ‌اولین علامت آنان چنین ذکر شده است: "مردان و زنان منافق همه از یک گروهند؛ آنها امر به منکر و نهی از معروف می‌کنند و ..." (المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف – آیه 67)و سپس به عنوان نشانه‌های مشترک مردان و زنان با ایمان، درست به نقطه مخالف آنان اشاره می‌کند و می‌فرماید: "مردان و زنان با ایمان دوست و ولیّ و یار و یاور یکدیگرند، آنها مردم را به نیکی ها دعوت می‌کنند و از زشتی‌ها باز می‌دارند."

نکته جالب اینکه درباره منافقان کلمه "اولیاء" ذکر نشده بود، بلکه جمله "بعضهم من بعض" که دلیل بر وحدت هدف و هماهنگی صفات و کردار است، ‌به چشم می‌خورد و حال آنکه در این آیه مومنان را "اولیاء" یکدیگر می داند. به گفته مفسران این تفاوت اشاره به آن است که منافقان هر چند درصف واحدی قرار دارند،‌ روح مودّت و ولایت در میان آنها وجود ندارد و هرگاه منافع شخصی آنان به خطر بیفتد حتی به نزدیک ترین دوستان خود خیانت خواهند کرد، اما میان مومنان رابطه "ولایت" و محبت برقرار است و منشا امر به معروف و نهی از منکر هم همین است.

ازدیدگاه شیعه که نظام سیاسی خود را هم برمحور ولایت و محبت بنا نهاده است، شهروندان ِجامعه اسلامی (مؤمنان) نسبت به یکدیگر نوعی قرابت و نزدیکی(ولایت) دارند؛ «مومنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیک‌اند، حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه‌مندند و در حقیقت به سرنوشت خود که یک واحد را تشکیل می‌ دهند علاقه می‌ورزند و لذا امر به معروف می‌کنند و یکدیگر را از منکر و زشتی‌ها باز می‌دارند.»

استاد شهید مطهری با استنباط این نکته لطیف از آیه 71 سوره توبه نتیجه می‌گیرد که این دو عمل(امر به معروف و نهی از منکر) ناشی از وِداد ایمانی است و لذا این دو جمله – یَأمُرونَ بِالمعروفِ و یَنْهَونَ عَنِ الُمنکرِ- بلافاصله به دنبال بیان ولاء ایمانی مسلمانان واقع شده است. علاقه به سرنوشت اشخاص از علاقه به خود آنها سرچشمه می‌گیرد. پدری که به فرزندان خویش علاقه دارد قهراً نسبت به سرنوشت و رفتار آنان نیز احساس علاقه می‌کند؛ اما ممکن است نسبت به فرزندان دیگران در خود احساسی نکند، چون نسبت به خود آنها علاقه‌ای ندارد تا به سرنوشتشان نیز علاقه‌مند باشد.»

به همین ترتیب علاقه به جمع مسلمانان و جامعه آنان، موجب اهتمام به امور اجتماعی و آینده مردم می‌شود؛ این چنین است که مسلمانان واقعی (مؤمنان) در مسائل اجتماعی حساس بوده و بر روند امور نظارت می‌کنند. درغیر این صورت از «وظیفه» خود تخلف کرده و در حقیقت مسلمان نیستند.

برخلاف سایر نظام های حقوقی و سیاسی که نظارت و انتقاد را صرفا یک «حق» شهروندی می دانند، قرآن کریم بارها تاکید کرده است که آن را نه تنها حق، که وظیفه تخلف ناپذیر مسلمانان می داند.

بر همین اساس است که برخلاف سایر نظام های حقوقی و سیاسی که نظارت و انتقاد را صرفا یک «حق» شهروندی می دانند، قرآن کریم بارها تاکید کرده است که آن را نه تنها حق، که وظیفه تخلف ناپذیر مسلمانان می داند. برای نمونه می‌توان به این آیه شریفه استناد کرد: «وَلْتَکُن مِنکم اُمّةٌ یدعونَ اِلَی الخیرِ و یَأمُروُنَ بِالمعروفِ و یَنهَونَ عنِ المُنکرِ وَ أُولئک هُمُ المُفلحِونَ».
طبق این کلام آسمانی «باید» از میان جامعه اسلامی گروهی دعوت به نیکی، امر به معروف و نهی از منکر کنند و جالب اینکه «در پایان آیه تصریح می‌کند که فلاح و رستگاری تنها از این راه ممکن است.»

ظهور امر در این آیه شریفه و آیه‌های دیگر، تردیدی در وجوب فقهی مساله باقی نمی‌گذارد؛ به ویژه آنکه روایات معتبر و پرشماری نیز براین وجوب تصریح کرده‌اند! حتی بسیاری از فقیهان و دیگر دانشمندان اسلامی، استنباط این وجوب به عنوان احکام مستقله عقلیه را نیز از نظر دور نداشته‌اند.

منتقدان سیاسی و اجتماعی باید از ارزش و منزلت و حتی حمایت های  ویژه برخوردار باشند. انتقاد نشانه دلسوزی و علاقه آنان به سرنوشت جامعه و حکومت است؛ برخلاف مداحان و چاپلوسان که تنها «مگسانند گِرد شیرینی»! و این است رمز آن همه روایاتی که بر طرد متملقان از کنارِ حاکمان تاکید کرده و دستور داده اند که «برچهره آنان خاک بپاشید».

بنابرآنچه گفته شد منتقدان سیاسی و اجتماعی باید از ارزش و منزلت و حتی حمایت های  ویژه برخوردار باشند. انتقاد نشانه دلسوزی و علاقه آنان به سرنوشت جامعه و حکومت است؛ برخلاف مداحان و چاپلوسان که تنها «مگسانند گِرد شیرینی»! و این است رمز آن همه روایاتی که بر طرد متملقان از کنارِ حاکمان تاکید کرده و دستور داده اند که «برچهره آنان خاک بپاشید».
نکته بسیار مهم دیگر آن است که ، به رغم وظیفه ای که منتقدان برای ارزیابی سخت گیرانه و پالایش انگیزه و نیت های خود دارند، انتقاد شوندگان هم حق واکاو یِ مقاصد و خواندن نیت های ِدرونیِ آنان را ندارند و نباید به چنین بهانه هایی خود را از شنیدن و جدی گرفتن نظر دیگران محروم سازند.

 

در این باره بازخوانی پندهایی از امام بِه حق پیوسته این امت بسیار چاره ساز است. ایشان در نامه ای به فرزندش (رضوان الله علیهما) نوشته است: « پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنى و به باور خود بباورى یک واقعیت را که مدح مداحان و ثناى ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند واز تهذیب دورتر سازد. تاثیر سوء ثناى جمیل در نفس آلوده ما, مایه بدبختیها و دورافتادگی ها, از پیشگاه مقدس حق , جل و علا, براى ما ضعفاءالنفوس, خواهد بود. و شاید عیب جوئیها و شایعه پراکنیها, براى علاج معایب نفسانى ما سودمند باشد که هست, همچون عمل جراحى دردناکى که موجب سلامت مریض مى شود... 

من و تو اگراین حقیقت را باور کنیم و حیله هاى شیطانى و نفسانى بگذارند. واقعیات را, آن طور که هستند, ببینیم, آن گاه از مدح مداحان و ثناى ثناجویان , آن طور پریشان مى شویم که امروز از عیب جویى دشمنان و شایعه سازى بدخواهان... و عیب جویى را آن گونه استقبال مى کنیم که امروز از مداحیها و یاوه گوئیهاى ثناخوانان. اگر از آنچه ذکر شد به قلبت برسد, از ناملایمات و دروغ پردازیها ناراحت نمى شوى و آرامش قلب پیدا مى کنى که ناراحتیها, اکثرا, از خودخواهى است . خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرماید. »

-----------------------------------------

نویسنده: دکتر محسن اسماعیلی عضو حقوقدان شورای نگهبان

www.mohsenesmaeili.com