کارگردان نمایش "به خاطر یک مشت روبل" در نشستی که در خبرگزاری مهر برگزار شد با اشاره به نگاه و سبک گروه تئاتر "لیو" شوخی با تئاتر ایران و اجرای آن را یکی از موضوعات اصلی مدنظر گروه در اجرای نمایش ذکر کرد.

نمایش "به خاطر یک مشت روبل" برگرفته از چند اپیزود نمایش "پزشک نازنین" اثر نیل سایمون است که با دراماتورژی مهدی کوشکی و کارگردانی حسن معجونی در سالن شماره یک تماشاخانه ایرانشهر اجرا می‌شود. البته اپیزود پایانی نمایش توسط شهرام زرگر مترجم نمایشنامه نوشته شده است. هر اپیزود با وجود حال و هوای طنزی که دارد با پایانی تلخ روبروست که گاه باعث خنده و گاه باعث تفکر مخاطب می‌شود.

حسن معجونی کارگردان و بازیگر، مهدی کوشکی دراماتورژ و بازیگر و ساسان پیروز دستیار کارگردان و برنامه‌ریز اثر با حضور در نشست نقد و بررسی خبرگزاری مهر به تشریح بخش‌های مختلف نمایش "به خاطر یک مشت روبل" پرداختند.

* خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: این نمایش برداشت آزادی از نمایشنامه "پزشک نازنین" نوشته نیل سایمون است که براساس داستانهای کوتاه چخوف نوشته شده، آیا نام نمایش به این دلیل تغییر کرده است که این نام با حال وهوای اپیزودها همخوانی نداشت و یا به دلیل حذف اپیزود "پزشک نازنین" در اجرای نمایش این اتفاق افتاده است؟ 

- معجونی: معتقدم نام نمایش باید بازگو کننده حال و هوا و منظور اثر نمایشی باشد. زمان‌ تمرین‌های گروه برای آماده سازی نمایش و با همفکری‌ با مهدی کوشکی دراماتورژ اثر هر دو به این نتیجه رسیدیم که "پزشک نازنین"نام مناسبی برای این نمایش به‌حساب نمی‌آید. از آنجائیکه در این نمایش بارها به استفاده از پول اشاره می‌شود و چون تمرکز نمایش بر اپیزود "مغروق" گذاشته شده‌ بود که در آن شخصی به خاطر چند مشت روبل خود را به خطر می‌اندازد احساس کردیم که "به‌خاطر چند مشت روبل" نام مناسبی برای این اثر است.

مهدی کوشکی دراماتورژ و بازیگر نمایش "به خاطر یک مشت روبل"

بعضی از اپیزودها مشکل ممیزی داشت و انتخاب نکردنشان منطقی بود اما در کل شما دست روی اپیزودهای تلخ گذاشتید. این تلخی یک مقدار فضایش با کمدی تفاوت دارد و مخاطب پشت سر خنده‌ای که می‌کند باید تفکری هم داشته باشد. انتخاب این اپیزودها به خاطر مشکلات ممیزی بود یا می‌خواستید تلخی اثر بیش از نمایشنامه سایمون باشد؟

- معجونی: دو اپیزود قطعا مشکل ممیزی دارد کما اینکه در چاپی که ترجمه خانم خردمند است این دو اپیزود حذف شده. من نمی‌توانم  تصور کنم نیل سایمون چند قصه‌ای را که دوست داشته کنار هم قرار داده است تا یک اثر پدید بیاورد. احساس اینکه یک اتفاقی از همان اول در متن تا اپیزودهای پایانی می‌افتد واقعا وجود دارد. در واقع یک چیزی در این نمایشنامه در حال شکل گیری است. حالا با حذف این دو صحنه اپیزودهایی می‌ماند که بعضی‌هایشان را گروه واقعا دوست ندارد و مربوط به خوانش‌های امروز ما می‌شود و احساس می‌کنیم در جامعه امروز خوب جواب نمی‌دهد.

یک سری از اپیزودها به اصطلاح ما زنده‌اند و با مخاطب ارتباط برقرار می‌کنند و در عین حال جا دارند که ما ارجاعاتی برایشان پیدا کنیم. ما همه این اپیزودها را تمرین کردیم چون هیچ اعتباری به خوانش اولیه نیست و ممکن است در خوانش اولیه خیلی چیزها نادیده گرفته شود. اما رفته رفته متوجه شدیم خیلی از صحنه‌ها جایی در مکالماتمان ندارند. از میان همه اپیزودها پنج تا برایمان باقی ماند.

قرار نیست این معنا یک حرف یا هدف خاصی را دنبال کند. منظور ما از معنا آن چیزی نیست که در ذهن همه است. حقیقتا خیلی از مواقع احساس کردیم اپیزودهای نیل سایمون کفاف ما را نمی‌دهند. از شش داستان چخوف که آنها هم به صورت اپیزودی به نمایش درآمده بود یکی را انتخاب کردیم و و کنار اپیزودهای نیل سایمون گذاشتیم و آنجا بود که نمایش به طور کامل شکل گرفت. البته اپیزودها را بالا و پایین کردیم و آنقدر جابه جا شدند که به این شکل درآمدند.

ما اپیزودها را کنار هم گذاشتیم  و بعد شروع کردیم به مرور کردن. یعنی یک جایی اطمینان پیدا کردیم که این همان چیزی است که می‌خواهیم و پیچ‌های اولیه را سفت کردیم. در صحبت‌های اولیه‌مان اصراری نداشتیم که بگوییم ربط این صحنه‌ها در چیست. می‌توانست هیچ ربطی به هم نداشته باشند و کاملا کمدی باشند. دقیقا در اپیزودی که بازیگر برای تست می‌آید با اجرای تئاتر شوخی می‌کند و این برای ما مهم است. مثلا در جاهایی از نمایش شوخی‌هایی با صحنه، محتوا، تئاترمان و حتی خودمان می‌کنیم.

* این یکی از ویژگی‌های کاری شماست که اغلب شوخی‌های ریز و ظریفی در کارهایتان نهفته است. ممکن است مخاطب برای فهمیدن این شوخی‌ها نیاز به یک پیش زمینه‌ای داشته باشد. فکر می‌کنید این نگاه روی مخاطب می‌تواند تاثیر مناسبی بگذارد یا شوخی‌های گل درشت و همه فهم؟

- معجونی: واقعیتش این است که بیشتر از اینکه دنبال تفریح باشم دنبال نگاه و سبک هستم. حرکت به سمت گل درشتی خیلی مناسب نیست. قرار نیست در خوانش اول همه چیز فهمیده شود بلکه لایه‌هایی وجود دارد که کم کم در مخاطب نشست می‌کند. یعنی ممکن است در اجرای دوم شکل بگیرد یا اجرای سوم. مثل خیلی از فیلم‌ها که ما سه بار می‌بینیم و هر بار نکته تازه‌ی از ان می فهمیم.

 

 
 شاید کارهای‌مان یک مختصاتی داشته باشد که قابل تفکیک از  دیگران  باشد اما قرار نیست که همیشه یک شکل عمل کنیم و اگر نیاز باشد با خودمان هم شوخی می‌کنیم
حسن معجونی

* منظور از سبک کار امضای مولف است؟

- معجونی: ما خیلی از ویژگی‌های مولف را نداریم و این نگاه ٱدم‌های دیگر از بیرون است که احساس می‌کنند ویژگی‌هایی در کارهای‌مان وجود دارد ولی خودمان اصراری بر این موضوع نداریم. شاید کارهای‌مان یک مختصاتی داشته باشد که قابل تفکیک از کارهای دیگر باشد اما قرار نیست که همیشه یک شکل عمل کنیم و اگر نیاز باشد با خودمان هم شوخی می‌کنیم.

* در این نمایش بیشتر به چخوفی بودن اثر توجه کردید یا نمایشنامه نیل سایمون؟ یعنی زمان اجرا حال و هوای آثار چخوف بیشتر مد نظرتان بوده یا اینکه یک نمایشنامه از نیل سایمون که او هم نگاهی به آثار چخوف داشته اجرا کردید؟

- مهدی کوشکی: بعضی از ایده‌هایی که خود نیل سایمون داده بود مثل عطسه‌ای که به صورت اسلوموشن می بینید در کار استفاده شده. اما بازگشت به تلخی و گذار مدرنیته‌ای که دارد در جامعه تزریق می‌شود در کارهای چخوف بیشتر دیده می‌شود. اتفاقا اخیرا داشتم به همین موضوع فکر می‌کردم. اینکه گوگول چطور در "شنل" با تلخی و ترس ما را به ماوراء ارجاع می‌دهد اما چخوف از زیر همان شنل بیرون می‌آید و ما را به همان بستر اجتماعی ارجاع می‌دهد و تا مرگ پیش می‌رود و به بعد از مرگ کاری ندارد. به نظرم بیشتر در این تلخی‌ها رد پای چخوف دیده می‌شود و چخوف است که روحیه آمریکایی نیل سایمون را تحت تاثیر قرار می‌دهد و زیر سایه خودش می‌برد.

* در اپیزود معلم سرخانه در متن اصلی هر دو شخصیت یعنی معلم سر خانه و صاحبخانه هر دو زن هستند اما شما برای اجرا از شخصیت مرد برای نقش صاحبخانه استفاده کردید که قدرت بیشتری دارد و می تواند مظلوم واقع شدن معلم سرخانه را هم بیشتر برساند. همچنین چیزهایی نیز به انتهای این صحنه اضافه کردید مثل اتفاقی که برای معلم سرخانه می‌افتد که در نهایت مثل سگ تعظیم می کند و از اتاق خارج می شود. این تلخی هم در راستای همان نگاه چخوفی بود یا منظور دیگری از این تغییرات اپیزودی داشتید؟

- کوشکی: تابعیت از یک چیز به نظرم جالب نیست. این‌ها خاصیت یک شروع دوباره در نمایش است و اتفاق تازه‌ای که دارد در همان بستر می‌افتد. این بیشتر نگاه معجونی است تا چخوفی.

- معجونی: هر اجرای چند ملیتی ویژگی‌‌هایی دارد. چخوفی که یک آمریکایی روایتش می‌کند و یک ایرانی اجرایش می‌کند با هم متفاوت است. آن چیزی که اعتبار دارد تاثیر در مخاطب است که هدف ما هم می‌شود. تصورم این است که بعضی مواقع خیانت به یک اثر از وفاداری خیلی بهتر است چون با خیانت تو میتوانی روی مخاطب تاثیر بیشتری بگذاری.

* نکته‌ی مثبتی که ما در نمایش به ٱن برمی‌خوریم این است که در متن اصلی نویسنده صحبت از خانه‌ای می‌کند که شیب‌دار است و در نمایش مخاطب صحنه شیب‌داری را می‌بیند که ساده است و در تمام صحنه‌ها این سراشیبی را تداعی می‌کند که همه آدم‌ها در اپیزودهای مختلف به سمت سراشیبی پیش می‌روند. آیا این طراحی به صورت کارگاهی انجام گرفت؟ چون در تمرین‌ها طراحی صحنه به نحو دیگری بود.

- معجونی: ما معمولا به لحاظ اقتصاد نامناسبی که در تئاترمان داریم نمی‌توانیم به طراحی دلخواه‌مان نزدیک شویم. معمولا ساختن چنین چیزی برای تمرین نیاز به پشتوانه قوی‌تری دارد. ایده طراحی صحنه برای من در روز اول شکل نمی‌گیرد و معمولا ابتدا به ساکن چیزی در ذهنم ندارم و آرام آرام همه چیز جلو می‌رود. مساله‌ای که برای من مهم بود این بود که چه سنتی در فرهنگ ما ایرانی‌ها وجود دارد که می‌تواند اپیزودها را به هم پیوند بدهد.

در نمایش‌های ایرانی اگر دقت کرده باشید صفحه گردی وجود دارد که نمایش از روی همان صفحه شروع می شود. انگار یک صفحه  متمرکزی است که شما از همان جا کار را شروع می‌کنید. حالا ما از شیوه مدرنش استفاده کردیم. این طراحی صحنه چند ویژگی را با هم به صورت یک جا دارد. هم منظور صفحه نمایش‌های ایرانی است و هم سکه‌‌ای که به بالا انداخته می‌شود و چرخ می‌خورد و هم به نوعی زوال آدم‌ها را نشان می‌دهد.

* در چند صحنه قائده بازی روی صفحه گرد شکسته می‌شود و بازیگران خارج از آن بازی می‌کنند مثل اپیزود آخر که سگ گاهی بیرون از صفحه بازی می‌کرد و اتاق زندانی و یا در صحنه‌‌ای که اتاق ژنرال بیرون از صفحه بود. حالا برگردیم به فضای تلخ نمایش. انتخاب اپیزودها این حس را در مخاطب تداعی می‌کرد که تلخی نمایش بیشتر مد نظر بوده است. شما با این مساله موافقید؟

- کوشکی: جواب سوال در انتخاب متن است. ما قرار نبود تنها یک کمدی کار کنیم و این را با آقای معجونی از همان ابتدا مشخص کردیم.

* فضای نمایش کمدی تلخ است. انسان‌هایی که خودشان نمی‌‌توانند تصمیم بگیرند و درگیر توهمات خودشان هستند و به خاطر چند مشت روبل زندگی خودشان را از دست می‌دهند. در بعضی اپیزودها شاهد بازی‌های اغراق شده و کاریکاتور مانند هستیم به نحوی که بازی فضا را تحت تاثیر خودش قرار می‌دهد. مثلا در اپیزود اول فضا کاملا نیل سایمونی است ولی وقتی جلوتر می‌آییم دیگر توقع آن بازی‌‌ها را نداریم. به نظر شما بازی‌ها چیدمان را تحت تاثیر قرار نمی دهد؟

- معجونی: یک فضای اغراق شده در اپیزود ٱخر هست که نویسنده محصور است و بیرون از موقعیت قرار می گیرد. ما در اپیزود آخر می توانستیم سگ واقعی را در صحنه بیاوریم اما اصرار داشتیم انسان نقش سگ ژنرال ایفا کند. در اپیزود آخر یک دیوانگی بزرگ دیده می‌شود و همان جمله‌ "می‌رسه روزی که همه دنیا عقلش رو از دست می‌ده" در نمایشنامه است

* مرز خیلی باریکی بین اغراق‌ها و لودگی وجود دارد و تعادلی که به هم خوردنش خیلی حساس است. احساس خطری برای پیش رفتن به سمت لودگی نمی‌کردید؟

- معجونی: در کارهای کمدی که اپیزودی است خطری وجود دارد. بازیگرهای مختلف می‌خواهند تاثیر خودشان را بگذارند و به اصطلاح بازاری می‌خواهند نمایش را در دست بگیرند. حتی برای اضافه شدن حرکات‌شان تن به مکالمات منطقی هم می‌دهند. این اتفاق‌ها گریزناپذیر است.

* این کار شما اتفاقا خیلی بازیگر محور است و حساسیت روی بازی‌ها بیشتر است و اگر تعادل در بازی‌ها به هم بخورد کار را به هم می ریزد. آقای پیروز شما که به عنوان دستیار کارگردان در کنار دراماتورژ و کارگردان حضور داشتید نگاهتان به کار چطور بود؟

- پیروز: جایی که کارگردان و دراماتورژ حضور دارند من به عنوان کسی که از بیرون کار را دیده و شاهد روند پیشبرد آن بوده قصه برایم جالب بود و یکی از عوامل موفقیت کار این بود که متن و اجرا با هم پیش می‌رفتند و هیچ کدام به یکدیگر آسیب نمی‌زدند. چینش نهایی متن ماحصل رجوع آقای معجونی و کوشکی به متن اصلی بود که مدام در حال انتخاب و گزینش بودند.

                                 

ساسان پیروز دستیار کارگردان و مدیر برنامه‌ریزی نمایش "به خاطر یک مشت روبل"

* در گروه‌های مختلف ما می‌بینیم که کارگردان و دراماتورژ یکی است. در گروه تئاتر "لیو" احساس نیاز برای حضور دراماتورژ از کجا شروع شد؟

- پیروز: این نیازی بود که از مدت ها پیش حسن معجونی آن را احساس می‌کرد.

- معجونی: وقتی در گروه ما چند کارگردان کار می‌کنند هدف مشترکی دارند که با هم همزمان دنبال می‌شوند . این هدف نیاز به یک دراماتورژی دارد. نیاز است که یک آدم فنی متمرکز بر اتفاقات متن باشد. از سه یا چهار سال پیش احساس کردیم باید کسی را پیدا کنیم که حضور داشته باشد تا از اثر دفاع کند.

* حالا دراماتورژ می‌تواند یک نفر از گروه مثل کارگردان یا نویسنده و یا حتی بازیگر باشد...

- معجونی: می‌تواند این دو مقوله از هم تفکیک شود. دراماتورژ حیطه گسترده‌ای دارد و کارگردان می‌‌تواند در نقش دراماتورژ هم ظاهر شود. در گروه ما انقدر وظایف مشخص است که هر کس کار خودش را انجام می‌دهد و من وقتی سر تمرین حاضر می‌شوم با هیچ کس در دنیا به جز بازیگران و بازی‌هایشان سر و کار ندارم.

* دراماتورژ  هر کار چطور در گروه مشخص می‌‌شود؟ بستگی به متن و اثر دارد یا مسائل دیگری هم در انتخاب دراماتورژ دخیل است؟

- معجونی: این مساله در گروه خیلی قراردادی نیست. ما هنوز ٱدم‌ها را مقید نکردیم. همه به این نتیجه رسیدیم کسی را به عنوان دراماتورژ می‌خواهیم اما اینطور نیست که لزوما دراماتورژی همه کارها بر عهده مهدی کوشکی باشد.

----------------------------------------------------
   
گفتگو: فریبرز دارایی - الهام نداف- آروین موذن‌زاده