خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: به اعتقاد برخی صاحبنظران تا زمانی که به یک روش‌شناسی مورد توافق در مورد علوم اجتماعی نرسیم نمی‌توان صحبت از نظریه‌پردازی کرد، به طوریکه می‌توان گفت روش و روش‌شناسی علوم اجتماعی ماهیت امر اجتماعی را مشخص و معین می‌سازد.

هر ژرف نگری اساسی در روشهای علوم اجتماعی، پرسشی بنیادین از رابطه میان مشاهده و نظریه یا مفهوم سازی را مطرح می‌کند. امور واقع به خودی خود سخن نمی‌گویند بلکه هر فهمی از آنها در دورن نظامی مفهومی از علوم اجتماعی محقق می‌شود.

نظریه به چند معنا و مفهوم به کار می‌رود؛ چارچوبی نظام‌بخش یا مجموعه مفروضات اولیه به معنای مفهوم‌سازی یعنی نظریه‌پردازی جهت تبیین روش ویژه‌ای برای شناخت جهان و همچنین به عنوان فرضیات، تبیین یا گزاره‌های آزمون‌پذیر.

بعضی معتقدند اصولا نمی‌توان از علم اجتماعی و نظریه‌پردازی در آن سخن گفت مگر اینکه عده‌ای در مورد ماهیت بنیادین متدولوژیک آن با هم به توافق برسند.

از این رو مسئله اساسی در علوم اجتماعی پذیرش و توافق بر سر روش‌شناسی و فنون مناسب تحقیق است. روش و روش‌شناسی علوم اجتماعی ماهیت امر اجتماعی را مشخص و معین می‌سازد.

با توجه به اینکه ماهیت امر اجتماعی به گونه‌ای ژرف، مسئله‌ای ارزش محور بوده و بر این اساس، مسئله‌ای اختلاف‌برانگیز است؛ بیشتر تحلیلگران و عالمان علوم اجتماعی از پرسش درباره ماهیت علوم اجتماعی و امر اجتماعی کناره می‌گیرند و به این سمت گرایش پیدا می‌کنند که تصوری تردیدناپذیر و بدیهی از حوزه مشروع پژوهش اجتماعی نشان دهند.

به عبارت دیگر متدولوژی اولویت می‌یابد و نظریه برگرفته از روش و روش‌شناسی می‌شود. دیوید مارش و جری استوکر در کتاب "روش و نظریه در علوم سیاسی" با بررسی روش و نظریه در علوم سیاسی معتقدند که رهیافتهای موجود در حوزه علوم سیاسی به گستره‌ای اساسی و متنوع از نظریه‌ها می‌انجامد.

بر این اساس سه ارتباط میان نظریه و روش وجود دارد که عبارتند از: رابطه علمی غیر تجربی، رابطه تاریخی و رابطه عقلی در تفسیر و تبیین وقایع.