خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: منطق به انسان چگونه استدلال کردن را می‌آموزاند. کارکرد دیگر منطق جلوگیری از راه یافتن مغالطه یعنی خطای در استدلال در مباحث ماست. بنا داریم در قالب تحلیلهایی به کاربرد منطق در زندگی روزمره بپردازیم.

تعریف انسان به حیوان ناطق از معروف‌ترین تعاریفی است که تا به امروز بسیار تکرار شده است. تعریفی که به‌درستی بر نکته‌ای مهم انگشت می‌گذارد، این‌که آدمی همواره خود را در میان دیگران و در نسبت با آنها می‌یابد. به دیگر سخن ما آنگاه می‌توانیم از شناخت خود سخن بگوییم که نسبت‌های خود را با دیگران به واسطه‌ زبان تجربه کرده باشیم. زبان، به رابطه‌ ما با دیگر انسان‌ها سامان می‌دهد اما در این تجربه همواره چیزهایی رخ می‌دهد که به سادگی این رابطه را مختل می‌کند و در نتیجه همین زبان بیشتر از آن‌که ما را به هم نزدیک کند، بر فاصله‌های ما از یکدیگر می‌افزاید.

بسیار پیش آمده که ما با دیگران وارد گفتگو شده‌ایم و درباره چیزی بحث کرده‌ایم اما در میانه بحث ناگاه حس کرده‌ایم و بحث‌مان ابتر شده و انگار یک جای کار می‌لنگد. شاید با خود فکر کرده‌ایم که طرف مقابل می‌خواهد ما را بپیچاند یا بفریبد و در همین راستا صورت‌بندی بحثش را به نحوی ترتیب داده که آنچه «نیست» را «هست» و آنچه «هست» را «نیست» جلوه دهد. گویی که دارد دروغ خود را در لباس حقیقتی جاودانه می‌پوشاند و آن باطن دروغین را هم‌چون خود حقیقت به ما می‌قبولاند.

در چنین شرایطی اما چه باید کرد؟ شاید ما نیز به راه او برویم یا شاید مشتی حواله‌ دماغ مبارک آن کذاب کنیم و خلاص. شاید هم این ماییم که در دروغ‌های خود چنان گم شده‌ایم که هر آن‌چه متفاوت از خواست و اراده ماست باطل می‌انگاریم و خود را نماینده تمام عیار حقیقت می‌پنداریم.

این موقعیت برای ما آشناست، موقعیتی که بسیار پیش آمده در آن قرار بگیریم و پس از آن یا خود از منطقی بودن چیزی سخن گفته‌ایم یا از دیگران در این باره چیزهایی شنیده‌ایم بی آن‌که هیچ یک دقت کرده باشیم که منظورمان از منطقی بودن، «عقلانی بودن»، «هنجارین بودن» و «مورد اقبال واقع شدن از سوی همگان» و مانند آن است.

اما چرا منطقی بودن این‌چنین برای ما اهمیت دارد؟ آن‌هایی که آشنایی هر چند اندکی با منطق داشته باشند احتمالاً می‌دانند که منطق به انسان چگونه استدلال کردن را می‌آموزاند. کارکرد دیگر منطق اما جلوگیری از راه یافتن مغالطه یعنی خطای در استدلال در مباحث ماست. توجه به بحث مغالطه یا سفسطه را ما بی‌شک مدیون سوفسطاییان یا سوفیست‌ها هستیم، همان ‌حکیمان و دانشورانی که در یونان باستان می‌زیستند و تعالیمی را به مردم و به ویژه جوانان می‌آموختند که در زندگی عملی شاگردانشان کاربرد بسیاری داشت. سوفیست‌ها، معلمانی بودند که خطابه و سخنوری را به ویژه برای پیروزی در محاکم و دادگاه‌ها می‌آموزاندند. این توانایی و مهارت سوفیستها در ایراد خطابه و و اقناع مخاطب و نیز یافتن لغزشگاه‌های اندیشه و سوءاستفاده از مکالمات و سخنرانی‌های خود به حدی رسید که این تصور برای خود آن‌ها نیز پیدا شد که اصلاً حق و حقیقتی مستقل از آن‌چه انسان اراده می‌کند وجود ندارد و به عبارت دیگر انسان می‌تواند هر چه را بخواهد حق یا باطل جلوه دهد.

در ‌چنین بستری بود که بزرگانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو سر بر آوردند و در نتیجه کوشش آنها بود که منطق قوام یافت تا آنجا که می‌توان گفت خاستگاه تدوین دانش منطق، مبارزه با سوفیست‌هاست.

اما مغالطه چیست؟ مغالطه را به طور کلی می‌توان شکل غیرمعتبری از استدلال در نظر گرفت یا به معنای وسیع کلمه آن را انواع خطاها و آشفتگی‌هایی دانست که کم و بیش مرتبط با خطای در استدلال است. آنکه مغلطه می‌کند آگاهانه یا ناخودآگاه، با مقدمات یا بدون مقدمات، از راه‌های منطقی یا غیر آن و به صورت معتبر یا غیر معتبر می‌کوشد صدق یا کذب گزاره‌ای را نتیجه بگیرد. این گونه مغالطات که عمدی یعنی با آگاهی از عدم اعتبار انجام می‌شود اما به ظاهر معتبر و مجاب‌کننده و در واقع فریب‌دهنده مخاطب است سفسطه نامیده می‌شود. اهمیت توجه به مباحثی چون منطق و به‌ویژه مغالطات نیز از همین‌جا ناشی می‌شود چراکه همواره کسانی هستند که آگاهانه یا ناخودآگاه، با مقدمات یا بدون مقدمات، از راه‌های منطقی یا غیر آن و به صورت معتبر یا غیر معتبر بکوشند صدق یا کذب گزاره‌ای را نتیجه بگیرند؛ در کوچه و خیابان، در برنامه‌های تلویزیونی، در روزنامه‌‌ها، در کلاس‌های درس، در مبارزات سیاسی و حتی در میان اهل فکر و فرهنگ.

خبرگزاری مهر در ادامه خواهد کوشید تا با انتشار سلسله یادداشت‌هایی در این باره گامی هرچند کوچک بردارد در آشنا کردن هر چه بیشتر علاقه‌مندان با برخی از این مغالطات. 

علاقه‌مندان برای مطالعه‌ بیشتر در این باره می‌توانند به کتاب‌هایی چون مغالطات (علی‌اصغر خندان، بوستان کتاب قم)، منطق کاربردی (علی‌اصغر خندان، سمت)، اندیشیدن، فرهنگ کوچک سنجشگرانه‌اندیشی (نایجل واربرتون، ترجمه محمد مهدی خسروانی، انتشارات علمی و فرهنگی) و شگردها، امکان‌ها و محدودیت‌های بحث با بنیادگرایان (هوبرت شلایشرت، ترجمه محمدرضا نیکفر، طرح نو) مراجعه کنند.